چشم به راه تو
ای خوب! چشم عالم و آدم به راه توست
خورشید، زنده در هوس روی ماه توست
هر صبح میدمد به امید تو آفتاب
چشم سپیده بر خطّ خال سیاه توست
سوسوی زندگی است به سویی اگر هنوز
از کوکب دعای شب و اشک و آهِ توست
از مرغ آرمیده، همه، در پناه توست
رنگ گناه، روی جهان را سیاه کرد
تنها چراغ روشن این شب، نگاه توست
هر جا که باز میکند آغوش، زندگی
مژده رسد که نوقدمی از سپاه توست
کنعان به بوی پیرهنت میزند نفس
جاه جهان ـعزیزـ به «ژرفا»ی چاه توست
در آرزوی لطفِ «رَبیعُ الأَنام» باز
چشم بهار هم ـ گل نرگس ـ به راه توست
سیّد ابوالقاسم حسینی (ژرفا)