ما شهرها را میسازیم و بعد شهرها ما را میسازند. شهر، رَحِم بزرگتری است که ساکنانش را در خود میپرورد؛ نقش میزند و به رنگ و شکل خود درمیآورد. علمای اخلاق و مربیان امر تربیت، دربارۀ شرایط و مقتضیات دو رَحِم «مادر» و «خانه» بسیار سخن گفتهاند؛ لیکن دربارۀ رَحِم سوم و بزرگتری که سرنوشت جمع ساکنانش را رقم میزند، کمتر سخن گفته میشود.
متذکّر میشوم که علّت بسیاری از کجروی و ندانمکاریهای فردی و اجتماعی ما به تبدیل این منابع و ذخایر به وسیلهای صرف برای خلوت گزینی و استخوان سبک کردن برمیگردد. از این حیث، اگر تا روز قیامت هم جملۀ ادعیه و زیارات را قرائت کنیم، به کسی برنمیخورد و چیزی حاصل نمیشود؛ بلکه تبرّی جستن و تولّی جستن درستی اتّفاق نمیافتد.
گاهی، یک فراز از این ادعیه و زیارات، چشم را بر عالَمی نو میگشاید. این همه ادعیه و زیارات، به قطر مفاتیح الجنان، برای به عربی خواندن و نفهمیدن و گذشتن صادر نشده است. گویا هنوز لای این دفاتر زرّین را باز نکردهایم تا چه رسد به خواندن و فهم کردن آنها.
وقتی صبح جمعه با ندبهگری میخوانیم:،
«اَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ، اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَۀِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ، اَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ وَالْأَهْوآءِ؛ کجاست آنکه ذخیره شده است برای تجدید فرائض و سنن، کجاست آن ویرانکنندۀ ابنیۀ شرک و نفاق، کجاست آن نابودکنندۀ آثار اندیشههای باطل و هواهای نفسانی» چه شناختی از خود و حیات فرهنگی و تمدّنیمان حاصل میکنیم؟ کدامین فرائض و سنن از میان ما رفته یا در حال نابودی است که ندبه سر میدهیم؛ کدامین ابنیۀ شرک و نفاق را برکشیدهایم و کدامین عمل و اثر ما در حوزۀ حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، حاصل اندیشۀ باطل غیر وحیانی و هواجس نفسانی است که از ایشان میخواهیم تا برای نابودیاش قیام کند. هیچ پرسیدهایم: خودمان کجای این همه ابنیۀ شرک و نفاق و «آثار زیغ و اهواء» قرار گرفتهایم؟
بر شالودۀ همین سه جمله از دعای ندبه، میتوان سازمان مطالعاتی ویژهای برای شناسایی شرایط و اصلاحگری فرهنگی و تمدّنی عصر حاضر، تأسیس کرد و به راه افتاد! در آن زمان، انتظار هم معنی پیدا میکند. گاهی میاندیشم: مباد که خدای ناکرده، دعا میکنیم تا امام تشریف بیاورد و اوّل حساب خودمان را برسد!
بسیاری از ما گمان میکنند، انسان تنها با گذر از رَحِم مادر و تجربۀ دنیا، پای به عالم برزخ گذاشته و به قیامت کبرا میرسد. این درک در نگاهی کلّی درست است؛ امّا به تفصیل رَحِمهایی گوناگون و پیدرپی، هر یک بخشی از ساحات وجودی ما را میپرورند. نتیجۀ نقش زدن هر یک از این رَحِمها، موجودی است چون من و شما که جملۀ اندوختهها را در کوله بار خود، به عوالم برزخی میکشند.
خانه، خود رَحِم بزرگی است که کودک را میپرورد؛ جسم و جانش را مستعدّ میسازد تا در رَحِم بزرگتری قرار گیرد و سایر ابعاد وجودیاش پرورش یابد.
این سخن را نخست وزیر سابق «انگلستان» گفته بود:
ما شهرها را میسازیم و بعد شهرها ما را میسازند. این مطلب از هر کس باشد، سخن درستی است.
شهر، رَحِم بزرگتری است که ساکنانش را در خود میپرورد؛ نقش میزند و به رنگ و شکل خود درمیآورد.
علمای اخلاق و مربیان امر تربیت، دربارۀ شرایط و مقتضیات دو رَحِم «مادر» و «خانه» بسیار سخن گفتهاند؛ لیکن دربارۀ رَحِم سوم و بزرگتری که سرنوشت جمع ساکنانش را رقم میزند، کمتر سخن گفته میشود. این علما، همگی، بر این نکتۀ لطیف تأکید دارند:
«مادر و منزل را با کلام اهل حکمت و به دست مربیان و مرشدان میبایست برکشید تا صلاحیت شرایط تربیت و ارشاد کودکان را حاصل کنند و به سلامت از این دو رَحِم گذر کرده و متولّد شوند»؛ لیکن رَحِم بزرگتر را که به راحتی میتواند حاصل و محصول دو رَحِم قبلی را تباه کرده و سرنوشت ناخوشایندی را برای انسان در عوالم برزخی و قیامتی رقم بزند، به دست مهندسان و کارگران شهرساز میسپارند؛ جماعتی که عاری از حکمت و صلاحیّت امر تربیتند و تنها در کار ساخت و ساز صورت ظاهری شهر مهارت دارند.
چگونه است که از اثر خورد و خوراک مادر و رنگ در و دیوار اتاق خواب والدین بر جنین سخن میگوییم و حتّی ساعت، روز و ماه بسته شدن نطفه را در شکلگیری شخصیّت و سرانجام او در طیّ عوالم دنیایی و برزخی، مؤثّر میشناسیم؛ لیکن از همۀ شرایطی که میتواند کودک را در رَحِم خانه و پس از آن در شهر پرورش دهد، سخن نمیگوییم؟
وقتی از نگاه فرهنگی و تمدّنی اسلام غفلت و جملۀ احکامش را در امور خرد منحصر میکنیم، از سایر وجوه مهم، حیاتی و البتّه تأثیرگذار آنها در حیات و ممات جمعی امّت اسلامی و مردم غافل میمانیم. به همین دلیل است که از خبر آشکار شدن موی دخترکان در شهر به خروش میآییم؛ امّا از کنارِ بر باد رفتن همۀ سعادت و آیندۀ میلیونها انسان در شرایط نامناسب و آلودۀ شهرها به راحتی میگذریم. منظورم آلودگی هوای شهر نیست. روی سخن من به برخی مفاسد اخلاقی نیز که برخی از زنان و مردان در کوی و برزن بدان مبتلایند، نیست. منظورم زَهدان و رَحِمی است که این همه را در خود جای میدهد. از ظرفی سخن میگویم که به همه چیز و همه کس رنگ و لعاب مخصوص به خود میدهد؛ درحالی که اساساً مهندسان و شهرسازان، به دلیل اشتغال صرف به مواد و مصالح، از آن بیاطّلاعند. به قول سرایندۀ این بیت، عارف شبستری که فرمود:
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.
باید توجّه داشت که نه آنچه شهرسازان ما به تبع تعلیمات و آموزههای فرنگی و مدرن میسازند، فاقد روح و عاری از وجه مهمّ فرهنگی است و نه ساکنان شهر از نقشآفرینی روح و فرهنگ پنهان شهر بینصیب میمانند. آن وجه پنهان در سکوت و خاموشی، چون دستان مجرّب کوزهگران به جانِ ساکنان شهر شکل میدهد. این امر دربارۀ معماری و شهرسازی در همۀ اعصار و قرون ماضی و مستقبل جاری و ساری بوده و هست.
شهرها، آیینۀ همۀ دریافت و برداشت شهرسازان از هستی، از عالم و آدم، از حکمت خلق هستی و از مأموریت انسان در این عالمند؛ حتّی اگر هیچ یک از مهندسان شهرساز، قادر به درک این معنا نباشند.
شهرها، چونان یک کانال یا دریاچهای محدود، تنها در گسترۀ خود و فراز و فرودهای طرّاحی شدهشان به انسان که چون ماهی در آن شناور است، اجازۀ جولان میدهند. در واقع، جملگی بیآنکه بخواهیم و بدانیم، به راهی میرویم و مقصدی را جستوجو میکنیم که شهرها میطلبند. مجال حرکت و جولان فرهنگی و روحانی ما، در همان محدودۀ تعریف شدۀ شهرسازان است.
شهرها، احکام خود را بر ما غالب میکنند و این احکام را شهرسازان، از هر مصدر و مشربی که اخد کرده باشند، لازمالاجرا میشناسند. شهرها، همواره با محدود ساختن عرصههای اختیارات مردم در انتخاب نوع زندگی و مجبور ساختن ساکنان به استفاده از خدمات و روش زیست یکسان و مسدود ساختن راههای زندگی، بر مبنای ارزشهای فرهنگی ـ چنان که در گذشته پدران ما براساس اعتقادات خود به آن عمل میکردند ـ انسانها را مبدّل به اشیایی متحرّک فاقد روح و احساس میسازند.
شهرسازان عصر ما، جملۀ عناصر شکل دهندۀ فرهنگهای بومی و مذهبی را به نفع فرهنگ جهانی از بین میبرند و انسانها را در ازدحام ماشین، صنعت، آداب و رفتار بیگانه، بمباران اطّلاعات و تبلیغاتِ هویّتستیز و تجاری لگدکوب میکنند و بر آن همه، نام توسعه، پیشرفت و مدرنیزاسیون شهری میگذارند.
رها کردن جملۀ مواریث فرهنگی و تمدّنی اسلامی و ایرانی و غفلت از همۀ سوگیری و مقصدی که برای عبادالله و عباد الرَّحمان تعریف شده، ساکنان شهر را در غربتکدهای مدرن به زنجیر میکشد تا با پذیرش شتابآلود آداب غربی، پس از یک روز سخت، شباهنگام خسته و منفعل به صندلی و مبلی تکیه زند و در سیر جهان وهمی تصویر شدۀ تلویزیون و ماهواره به تمامی از خود و هویّت حقیقیاش دور بیفتد؛ مصرف کنندهای منفعل که تمامی سرمایههای وجودیاش، مصروف تداوم حرکت چرخهای کمپانیهای بین المللی میشود.
در واقع، شهر و شهرسازان مدرن آن، دست در دست رسانههای تبلیغاتی مدرن، انسان را به جهانی وهمی رهنمون میشود تا پس از شستوشوی مغزی پوشیده، تحت کنترل و اختیار تامّ گردانندگان مخفی فرهنگ جهانی درآید؛ هم آنان که در سر سودای جهان تک حکومتی دارند.
بدین سان، همۀ اختیارات از انسان سلب و سبک ویژهای از زندگی بر او تحمیل میشود، مطابق الگوهای معرفی و تثبیت شده میپوشد، میخورد، روابط اجتماعی تنظیم میکنند، ازدواج میکند و میآموزد که چگونه به عالم بنگرد و از امکانات و فرصتهایش لذّت ببرد و در همان حال احساس کند که آزاد و مختار به انتخاب بوده است.
هیچ در این بارهاندیشه کردهاید که چرا تمامیشهرها در جهان امروز مانند هم باشند؟ میان «کراچی»، «تهران»، «قاهره» و «برلین» هیچ فرقی نیست. گویی، یک شهرساز و معمار از روی یک نقشۀ واحد، اقدام به طرّاحی و ساخت این همه کرده است. در گذشته، حدّاقل، شرایط طبیعی و اقلیمی در طرح و شکل ساختمان بیرونی شهر مؤثّر میافتاد؛ لیکن در عصر کنونی، حتّی همین عامل هم ملاحظه نمیشود. «بافق»، «جهرم» و «شیراز» را به همان سبکی میسازند که «آمل» و «سنندج» را، گوییا هیچ عنصر فرهنگی و حتّی اقلیمی در ترتیب شهرها اولویت ندارد. جز این درگذشته، هیچ یک از مقولات و عناصر کالبدی و فضاها، مجال خدشهدار ساختن موقعیتهای معنوی و اخلاقی را نداشتند. گویی هر یک از این فضاها، خود مقوّم و تسهیل کنندۀ موقعیتهای مذهبی و حافظ حریمها و سنّتها نیز بودند؛ در حالی که در عصر حاضر، تمامی موقعیتهای مذهبی و فرهنگی ما به ناگزیر از سر راه خوی تجاوزگر مدرنیته و طبع مدرن پسند شهرسازان به کنار میروند تا میدان، هر روز بیشتر از روز قبل، برای مدرنیزاسیون شهری فراهم آید.
شهرسازان ما، تمامی ویژگیهای فرهنگی و معنوی را از شهرهایمان باز میستانند و ضمن برکشیدن بنیان شهرهای مدرن، مبتنی بر خاستگاه غربی، از تابلوها و آذینبندیهای مذهبی حاشیۀ خیابانها و معابر به عنوان پوششی بیخاصّیت و تأثیر استفاده میکنند تا انگشت اتّهام را از خود دور ساخته باشند.
این مقاله و نگارنده، قصد بررسی همۀ وجوه شهر اسلامی و مقایسۀ آن با شهرهای مدرن را ندارد؛ امّا در مقام بیان اجمالی این موارد، نکاتی را متذکّر میشود.
در اوّلین سال پوست ترکاندن، هنگامیکه اسلام با حضور پیامبر اکرم(ص) از جغرافیای بستۀ مکّه خارج میشد، مقدّمات ساخت رَحِم و زهدان بزرگ (مدینه) را فراهم آورد؛ شهری که در آن، جامعۀ مسلمانان تشکیل و سیر اکمالی را طی میکرد. حضرت، «مدینه» را بنا نهاد؛ اوّلین شهری که بنایش را با «مسجد» استوار ساختند.
مسجد قدس واقع در سعادت آباد
مسجد حضرت ابراهیم (ع) واقع در نمایشگاه بین المللی تهران خیابان سئول
این واقعه نشان داد که؛ بسط نظام سیاسی و حکومتی اسلام و پایهریزی نظام اجتماعی آن در گرو شهری است که امکان تربیت مسلمانان و برکشیدن آنها را تا مراتب عالیتر اخلاقی و فرهنگی در خود دارد.
در بینش دینی و اسلامی، چنانکه «قلب» در شکلگیری جنین، اوّلین عضو است، مسجد نیز به عنوان قلب شهر، اوّلین بنایی است که در مرکز و قلب شهر، چون نقطهای مرکزی همۀ توان و نیروی شهر و همۀ جان ساکنان شهر را به آسمان و مبدأ هستی متّصل میسازد و بدان حیات و جان میبخشد و بلافاصله، مدرسهای که ضمن به تفصیل کشیدن آموزهها و امکان انتقال آنها را از طریق رگهای حیات بخش (معلّمان، ذاکران و واعظان) به سایر ساکنان شهر فراهم میآورد.
امروزه، به تبع غرب، در حالی به نظام کالبدی و فیزیکی شهرهایمان اصالت میدهیم و از باطن ماهیت اعتقادی و فرهنگی دینی چشم میپوشیم که ماهیت فرهنگی الحادی غربی از میان همین پوستۀ خارجی و بیرونی، خود را بر جان و جسم ساکنان شهر مستولی ساخته، همه را مبتلای خود میسازد.
این شهر، ساکنانش را از آسمان و منظومۀ معتقدات دینی که پیوند دهندۀ اصلی قلوب مؤمنان و مسلمانان به هم است، دور میسازد و تمامی زمینههای ارجمندی و تعالی فرهنگی و معنوی را در آنها از بین میبرد؛ بلکه موجب بروز پراکندگی، تشتّت و آشفتگی در جان و در نتیجه دوری از حقایق متعالی نیز میشود.
این شهرها، همچنان که در شکل فیزیکی جهانی شدهاند، جهانی شدن فرهنگ را نیز سبب میشوند.
باید دید که این شهرها کدامین فرهنگ را جهانی میکنند؟
شهرهای ما، تصویرگر و منعکس کنندۀ فرهنگ الحادی غربیاند که در وجهی جهانی خود را چیره ساخته است. شهرهای ما، مردان و زنانی همسان و همسو با انسان غربی میسازند و آنها را برای استحاله و اضمحلال در فرهنگ جهانی بنی اسرائیلی مهیّا میکنند.
طیّ واقعۀ دفاع مقدّس، شهرهای بسیاری در غرب و جنوب کشور ویران شد؛ امّا این ویرانی مجال بازنگری در ساختار شهرها و بازنگری در الگوی شهرسازی را هم فراهم آورد. متأسّفانه غفلت مسئولان از این رَحِم سوم و جایگاه شهر باعث شد تا بر ویرانههای شهرهای سابق، بنای شهرهای امروزین گذاشته شود.
در میان منابع فرهنگی و سوابق شهرسازی، ویژگیهای مختلفی برای «مدینۀ اسلامی» بیان شده است، امّا امروزه هیچ یک از ویژگیهای یاد شده در منابع و نشانههای باقی مانده را در شهرهای مدرن امروزی ایران نمیتوان یافت. عناوین و القابی در منابع فرهنگی که برای شهر اسلامیبیان شده، پرده از بسیاری مسائل برمیدارد.
شهر تقوا، شهر ذکر، شهر تفکّر، شهر عدالت، شهر شکر، شهر عبرت، شهر امنّیت، شهر احسان، شهر میانه و …
تردیدی نیست در شهری که تقوا و امنّیت و احسان و عدالت جاری و ساری باشد، توحید متجلّی گشته و انسان مجال عبودیت و عبادت خالق یکتا را مییابد.
در هیچ منبعی بیان نشده که نصب تابلوهای مزّین به عبارات زیبا و خوش خطّ «سبحان الله» و «استغفرالله» یا کتابت آیات «قرآن مجید» بر پایههای پلهای شهری آکنده از تفرّق و تشتّت، شرک و نفاق، ناپرهیزگاری و تزاحم و تراکم را مبدّل به بلد امین و شهر ذکر میسازد.
آیا مصداق شهری که خداوند در قرآن بدان قسم یاد میکند و میفرماید: «لا اقسم بهذا البلد» همین «استانبول» و «کراچی» و «لندن» و «تهران» است؟
شهر عجله و سرعت، شهر تبرّج و تظاهر، شهر تجمّل و اسراف، شهر افراط و تفریط، شهر تردید و تشکیک، شهر تبختر و تکبّر، شهر غفلت و نسیان، شهر تزاحم و تراکم و … شایستهترین عناوینی است که تمامیت باطن و ماهیّت شهرهای مدرن عصر ما را بر ملا میسازد.
این شهرها، حافظ هیچ حرمتی نیستند.
شهر، آیینۀ تمام نمای فرهنگ و مدنیّتی است که به تمامیبر حیات یک قوم سایه افکنده است؛ حتّی اگر در ظاهر منکر و منتقد فرهنگ و جهانبینی مستتر در آن باشد.
در اوّلین سالهای ظهور اسلام و اوّلین سال هجرت، ساختن مدینه، لازمۀ عهدی بود که پیامبر اکرم(ص) آن را پایه گذارده بود. اساساً هر مدینه با عهد جاری و پذیرفته شدۀ جمیع انسانهایی که بدان متعهّدند، نسبت دارد. این سخن بدین معنی است که با تغییر مبانی و مبادی نظری، صورت شهر نیز دگرگون میشود.
شهر، نمایندۀ باورها و پیمان عمومی هر قوم است. جماعتی که هم افق و هم عهد با رسول خدا(ص) و دیانت اسلامیاند، همسو با همان عهد بنای شهر را بر میکشند و در مقابل، قومیکه هم افق با عهد نفسانی و شیطانی است و دنیا را محلّ زیست و آرامشگاه ابدی خود میشناسند، شهر را بر اسلوبی و پایهای دگرگون برمیکشند.
«شهر مدرن»، بر سه پایۀ «سکولاریزم»، «لیبرالیسم» و «هیدوئیسم»، ساکنانش را رها از همۀ تعهّدات دینی، در دنیازدگی صرف به سوی مذهب اصالت حال و لذّت سوق میدهد.
با این مقدّمه عرض میکنم: شیعیان اهل بیت(ع)، خود و انقلاب خود را در طول دین جهانی پیامبر آخرالزّمان(ص) و پیشدرآمد و مقدّمۀ ظهور کبرای حضرت صاحبالزّمان(ع) شناسایی میکنند، لازمۀ ساختن شهر اسلامی را پرسش از ماهیّت شهر مدرن و ابتدا کردن به ساخت شهر اسلامی مبتنی بر تعالیم حقیقی دینی میشناسند.
«شهر مدرن»، صورت بیرونی و کامل انسان شاخص غربی است که با دریافتی اومانیستی دربارۀ عالم و آدم، آزاد از هر گونه تعهّد دینی، دنیا مدارانه بر صفحۀ زمین مشی میکند تا با برخورداری تمام از بهشت زمینی و لذایذ نفسانی، قدرت تامّ و تمام خود را بر همۀ مقدورات و مقدّرات زمینی مستولی کند.
نمایندۀ تمام عیار این انسان را در میان مجامع مخفی و فراماسونرهای نشسته بر کنج لژهای اروپایی باید جستوجو کرد.
شهر مدرن، شهر فراماسونرهاست؛ شهر برکشیده شده توسط معماران فراماسون است؛ تجسّم عینی دریافتهای یک فراماسونر است و شهری است که همۀ مناسباتش را معماران فراماسونر تنظیم ساختهاند. از این رو با اصلاح برخی صورتها و پارچه نوشتهها، اسلامی نمیشود.
این عبارت را تنها به قصد متذکّر شدن مردان و زنانی نوشتم که با احساس تکلیف و به قصد قربت در این شرایط آخرالزّمانی و غیبت حقیقت قدسی و خورشید امامت، بر مصدر امور تکیه زدهاند.
به نیّت ادای تکلیف در برابر خداوند، نوشتم تا مردانی را مخاطب خود ساخته باشم که از ملاحظۀ نسبتها میان صورت و معنا غفلت میورزند و الگو برداری از مدینۀ غربی و تجربۀ مدرنیزاسیون تمام عیار در شهر را باعث رونق شهر و جلوۀ نظام دینی و اسلامی میشناسند؛ به مردانی که مفتخر به ارائۀ نقشه و الگوی شهر تهران در سال ۲۰۲۰م. هستند؛ شهری که در آن دیگر هیچ نشانی از اسلام، ایران و انقلاب نیست.
چگونه میخواهند، باور بیاوریم که شورایی فرهنگی و هنری و متشکّل از فرهیختگان صاحب نظر در مسائل فرهنگی و هنری بر تصمیمات شهرسازان تهران نظارت دارند؛ در حالی که پس از تکمیل پروژههای برجسازی با مشخّصاتی که قبلاً تجربه شده، شهر تهران در سایهسار بناهای هرمی قرار گرفته است؟
اگر ساختارشکنی در بنای مساجد مدرن شهر تهران را حاصل اتّفاق و غفلت بشناسیم، بشارت ظهور مگاپولیس را که به تمامیکپی برداری از الگوهای فوق مدرن غربی است، به کجا بریم؟ در حالی که در هیچ کدام از الگوهای اجرا شده و در دست اجرا، کمترین نشانی از هنر اسلامی و حکمت متعالی آن وجود ندارد.
شورای فرهنگی و هنری فرهیخته و صاحب نظر شهرداری تهران، از روی انصاف، به جای تأیید نقشههای کپیبرداری شده از شهرهای «سانفرانسیسکو» و «ونکور» و انجام مصاحبه و بشارت ظهور آرمانشهر مورد نظر انقلاب اسلامی، تهران را به خود واگذارند.
جای تأسّف است که پس از سی سال ناگزیر باید برخی از آقایان را به پای کلاسهای ابتدایی درس «انقلاب و اسلام» فراخواند.
شبهۀ بزرگی اتّفاق افتاده است. از میان جادّههای «ایالات متّحده» و «کانادا» و پیچ و خمهای آموزههای ماسونی به آرمانشهر اسلامی نمیتوان رسید.
شایسته است هیئت ویژهای از میان عالمان حوزۀ مطالعات فرهنگی و غربشناسی، زیر نظر ولیّ امر مسلمین، وظیفۀ نظارت بر امر معماری و شهرسازی در «ایران» را بر عهده گیرند.
شهر، رَحِم بزرگ و زایندهای است که در خود، جامعۀ انسانی را میپرورد تا ضمن حفظ همۀ شئؤن و آداب مسلمانی، امکان ارتباط با عوالم بالای روحانی بیابد و مانع از لغزش گامهای مسلمانان در وقت ورود به عوالم برزخی شود. والسّلام
دانلود
اسماعیل شفیعی سروستانی
رادیو معارف (۸/۱۱/۱۳۸۹)
مطالب مرتبط:
گزارشی از تصویر تهران در سال ۲۰۲۰+ سند شهرداری
مساجد ساختارشکن و ابنیۀ شرک و نفاق
سایه شیطانی ابراج البیت بر سر بیت الله الحرام
گسترۀ حمله، از شمال تا جنوب