سلسله نشست‌های فرهنگ مهدوی

نوشته های تازه

تو ای تنها وارث

سعيد سام كنكم كم داشت غروب مي‌شد، كه صداي زنگ خانه به صدا درآمد. در را باز كردم. برادرزاده‌ام «اميد» بود كه گاهي به من سر مي‌زد. و به خانة ما ...

بیشتر بخوانید »

نسیم

خلوت خيالپروانة خيال به خالت نشانده‌امتا ساحل نجات تو خود را كشانده‌اماي ناجي تمامي افتادگان ز پابنگر چگونه دست به دستت رسانده‌امبا ياد ...

بیشتر بخوانید »

بهترین مهمان

اكرم ملابيگي (شهر بابك)برادرم، محمد، در عمليات «والفجر پنج» پاي چپش را از دست داد. او هر ساله ـ نيمه شعبان ـ جشن كوچكي مي‌گرفت و دوستانش را ...

بیشتر بخوانید »

اگر هرکدام از ما

عزيز موعودي!حال كه فرصت يافتم تا كلامي از سر سوز و درد براي تو بنگارم، بگذار حواشي را رها كنم و بگويم آنچه كه وجودم را به آتش كشيده است...دوست ...

بیشتر بخوانید »

پیشانی‌بند

ريحانه مازندرانينمي‌دانم ديده‌اي آن پيشاني‌بند سبز رنگ را كه روي آن نام مقدس تو نوشته بود. آن بهترين هديه‌اي كه روز جشن تولدم گرفتم. وقتي ...

بیشتر بخوانید »

ماه

ـ الله اكبر، الله اكبر....آقاجان بود كه اذان مي‌گفت و صدايش هميشه بالاتر از كاج‌هاي هميشه سبز، مي‌شكفت، مي‌ايستاد، مي‌لرزيد و بر محله ...

بیشتر بخوانید »

قصه‌های خوب

مهدي آذيزيامانتداريعبدا... بن سنان خزانه‌دار سه تن ازخلفاي عباسي؛ منصور، مهدي و هارون الرشيد بود، اما از ارادت‌مندان امام صادق، ...

بیشتر بخوانید »