برخی از مورخان معتقدند که امام زینالعابدین (ع) در واقعه جانگداز و خونین کربلا ۲۴ ساله بوده است و بعضی دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش بیش از ۲۲ سال نمیگذشت.
بیماری امام سجاد(ع)
شیخ مفید میگوید: “همین که امام حسین(ع) شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) نیز حمله برد. امام زینالعابدین(ع) در بستر بیماری به سر میبرد و حمیدبن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع شد. عمربن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج میبرد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.”
امام سجاد(ع) در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی- بنا به مشیت الهی- بیمار بود و پس از بهبودی، مدت ۳۵ سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائمالمریض معرفی کردهاند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، درست نیست.
نقش امام سجاد(ع) در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین(ع) و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنیامیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غمبار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد.
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد(ع)، با سخنرانی و خطبههای آتشین خود توانست نهضت حقطلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات دهد. اینک بعد از گذشت ۱۵ قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
حضور ایشان در جمع اسرای اهلبیت(ع)
پس از عاشورا حضرت سجاد(ع) را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشتهاند که با ۴۰ شتر حمل میشدند. همه آنها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجاد(ع) بود. دشمن نسبت به ایشان سختگیرتر عمل میکرد. آن چنان که مورخان نوشتهاند: امام زینالعابدین(ع) را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دستهای مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری ذکر کردهاند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشتهاند.
سخنان انقلابی حضرت سجاد(ع) با کوفیان
امام زینالعابدین(ع) در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت، بار نخست هنگامیبود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علیبنالحسین(ع) از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام(ع) سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر(ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود: “ای مردم! آن که مرا میشناسد که میشناسد و آن که مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین(ع) هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند، بیآنکه جرمی داشته باشد. من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد. آرامش او ربوده شد و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.”
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند: ای فرزند رسول خدا (ص)! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم، از این پس مطیع فرامین تو هستیم، با هر که فرمان دهی میجنگیم، با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زینالعابدین(ع) در پاسخ سخنان ندامتآمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: “هرگز! به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سرابگونه شما را نخواهم خورد.”
امام سجاد(ع) با این سخنان، مهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور کرد و با این سخنان بر ندامت آنها افزود: ” اگر حسین(ع) کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین(ع) روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.”
سخنان امام سجاد(ع) در مجلس عبیدالله بن زیاد
مورخ مشهور از جمله طبری، آورده است: “با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد(ع) رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد (ع) فرمود: علی ابنالحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین (ع) را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین(ع) لحظهای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام(ع) گفت: چرا پاسخ نمیدهی؟ امام سجاد(ع) فرمود: “خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت میکند. هیچ انسانی نمیمیرد مگر به اذن الهی”.
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علیبنالحسین(ع) را نیز به شهادت رسانند، ولی حضرت زینب کبری(س) فریاد برآورد: ” ای ابن زیاد! آن همه از خونهای ما که ریختهای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر میخواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش”. شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب(س) سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین(ع) منصرف شود.
امام سجاد(ع) در مسیر شام
در برخی از منابع تاریخی آوردهاند که در مسیر شام قافله اسیران اهلبیت (ع) از شهر بعلبک گذشت. مردم بعلبک تا شش فرسخی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر میشد، مردمانش از اهلبیت (ع) دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی(ص) و علوی بود.
سلطه بنیامیه بر این مناطق، اجازه نمیداد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهلبیت(ع) و مناقب علی بن ابیطالب(ع) را برای مردم بازگو کنند، از این جهت دور از انتظار نبود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستم دیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت(ع) به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
حضرت امام سجاد(ع) در حالی که قطرات اشک بر چهرهاش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلتزده چنین فرمود: ” ما را بر پشت شتران برهنه سیر میدهند، در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان میدارند! وای بر شما، ای مردمان غفلتزده! شما به پیامبر اکرم(ص) کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید”.
ورود به شام
در بعضی مقاتل آمده است که امام سجاد(ع) پس از تحمل شکنجههای فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت(ع)، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علیبن ابیطالب(ع) چیزی نشنیده بودند، رسید.
جواب امام سجاد(ع) به شماتت دشمنان
مورخین نوشتهاند: ابراهیم پسر طلحه(از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علیبنالحسین(ع) را دید، از حضرت پرسید: علیبنالحسین(ع)! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علیابن ابیطالب(ع) را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقامجویی چنین گفت.)
امام سجاد(ع) فرمود: “اگر میخواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو”.
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد(ع) به پسر طلحه بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید.
امام سجاد(ع) در مجلس یزید
یزید بن معاویه لعنتالله علیه که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا میدانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهلبیت(ع) را وارد کنند تا آنها را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند علیبنالحسین(ع) را که بزرگ اسرا بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند.
مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زینالعابدین(ع) سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد، فرمود: “ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا(ص) ما را بر این حال مشاهده کند، با تو چه خواهد کرد؟”
مردم شام که یزید را خلیفه رسولالله(ص) میدانستند و برای پیامبر(ص) احترام قائل بودند، با این فرمایش امام (ع) از خود میپرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد(ع) چنان ضربهای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زینالعابدین (ع) باز کنند.
یزید انتظار داشت که امام سجاد(ع) در برابر اهانتها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: “طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامیبداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا میداند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمیکنیم.”
یزید که به بنبست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین (ع) فرمود: “ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله(ص) در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر میدانستی چه کردهای و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهای به کوهها میگریختی و بر ریگها میخفتی و بانگ و فریاد بر میداشتی.”
خطبه معروف امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) از پله منبر بالا رفت و خطبهای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه میپردازیم: “من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند محمد مصطفایم، من فرزند علی مرتضایم، من فرزند فاطمه زهرایم…”
امام زینالعابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام (ع) به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه میشنیدند، اذان گفت. وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله(ص) رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: “ای یزید! این محمد(ص) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر(ص) جد توست، دروغ گفتهای و کفر ورزیدهای و اگر باور داری که پیامبر(ص) جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟”
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا کرد و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنیامیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
بازتاب خطبه امام سجاد(ع)
سخنان بزرگ مبلغان اسلام، حضرت سجاد(ع) و زینب کبری(س) چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت میکند.
عکسالعمل یزید پس از رسوایی
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبر(ص) انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسؤولیت شهادت امام حسین(ع) و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد و ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد(ع) میخواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.
بدیهی مینماید که نخستین تقاضای امام سجاد(ع) و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیدهشان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبر(ص)، مدینه، شهر خاطرههای زنده شهیدانشان باشد. مدت توقف امام سجاد(ع) و اسرای خاندان پیامبر(ص) را در شام از ۱۰ روز تا یک ماه نوشتهاند.
شهادت امام سجاد(ع)
اسوه علم و حلم، امام زینالعابدین (ع)، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام یا ولیدبن عبدالملک مسموم و در (۲۵ محرم سال ۹۵ ه. ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی(ع) در بقیع به خاک سپردند.
منبع: ایسنا