محبت تو را به ارث گذاشتیم!

با یادت ای سپیده چه شبها که داشتیم
در باغت ای امید چه گلها که کاشتیم

عمری در آرزوی تو بودیم و پیر شد
آن طفل انتظار که بر در گذاشتیم

بر دفتر زمانه، به عنوان خاطرات
هر صفحه را به خون شهیدی نگاشتیم

از تیغ حادثات چه سرها که شد به باد
هرجا به یاد قامت تو قد فراشتیم

می آیی ای عزیز سفر کرده، ای دریغ
شایسته ی نگاه تو چشمی نداشتیم

زادیم با ولای تو، مردیم با غمت
میراث آرزو به جوانان گذاشتیم

 
حمید سبزواری

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *