امام یازدهم شیعیان حسن بن علی(علیه السلام) نام دارد و کنیه ایشان ابومحمد و لقبش زکّی و عسکری است. ایشان در ۸ ربیع الثانی سال ۲۳۲ هجری در مدینه به دنیا آمد و در جمعه هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ در سن ۲۸ سالگی به شهادت رسید و در سامرا به خاک سپرده شد.
خلفای عباسی برای اینکه امامان معصوم (علیهم السلام) را تحت نظر بگیرند و بر فعالیتهای فکری و سیاسی آنان احاطه داشته باشند، آنان را از مدینه منوره(که مرکز علم و دین بود) به بغداد و سامراء و خراسان (که پایتختهای دستگاه حاکمه بود) فرامی خواندند. به همین جهت امام حسن عسکری(علیه السلام) تقریباً تمام عمر را یا در زندان و یا در تبعید به سر برد. حضرت ۲ ساله بود که به همراه پدرش به تبعیدگاه رفت و مدت ۲۰ سال همراه با آن حضرت در تبعید بود. به همین دلیل اصحاب نمیتوانستند خدمت ایشان برسند اما امام حسن عسکری (علیه السلام) با ایجاد تشکیلات سری، پیروان خود را سازماندهی کرد.
ایجاد شبکه ارتباطی وکالت برای ارتباط با شیعیان
فشار حکومت غاصب عباسی بر شیعیان به ویژه بر رهبر آنان امام حسن عسکری(علیه السلام) به قدری در این دوره شدت گرفته بود که امام را ناگزیر کردند هر هفته در دربار حاضر شود. یکی از شیعیان نقل میکند در یکی از روزهایی که قرار بود امام(علیهم السلام) به دارالخلافه برود. ما در نقطهای به انتظار دیدار وی جمع شدیم، در این حال توقیعی از طرف آن حضرت بدین مضمون به ما رسید: «کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند، زیرا که در امان نیستید». این روایت به خوبی نشان میدهد که امام(علیه السلام) و شیعیان تا چه حد تحت نظر و کنترل دستگاه خلافت بودهاند، و امام(علیه السلام) نیز با رعایت تقیه جان خویش و شیعیان را حفظ میکرده است.
خلفای عباسی به همین کنترل شدید بسنده نکرده بلکه امام را بازداشت کردند و در محله«عسکر»سامراء که یک منطقه نظامیبود، در تبعید نگهداشتند، به همین جهت حضرت به « عسکری» معروف شدند. اما با وجود همه این تدابیر شدید امنیتی که حکومت عباسی ترتیب داده بود از آنجا که امر الهی قطعا تحقق مییابد، امام حسن عسکری(علیه السلام) با ایجاد شبکه وکالت، ارتباط خود را با شیعیان حفظ کرده و در عین حال آنان را برای دوران غیبت فرزند گرامی اش حضرت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه) آماده کرد.
در زمان امام حسن عسکری(علیه السلام) شیعیان در مناطق مختلف و شهرهای متعددی زندگی میکردند و این گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، مستلزم وجود سازمان ارتباطی منظمیبود تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد. این نیاز از زمان امام نهم حضرت امام جواد(علیه السلام) احساس میشد و به همین جهت شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی مورد اجرا گذاشته شد که تا زمان امام عسکری(علیه السلام) نیز ادامه پیدا کرد.
امام حسن عسکری(علیه السلام) نمایندگانی از میان چهرههای شاخص و شخصیتهای برجسته شیعیان برگزید و در مناطق متعدد منصوب کرد و از این طریق با پیروان خویش در ارتباط بود. امام از طریق اعزام پیکها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار میساخت و از این راه مشکلات آنان را برطرف میکرد. به عنوان نمونه میتوان از فعالیتهای «ابوالأریان» یکی از نزدیکترین یاران امام یاد کرد، او نامهها و پیامهای امام را به پیروان آن حضرت میرساند، و متقابلاً نامهها، سؤالها، مشکلات و وجوه ارسالی شیعیان را در سامراء به محضر امام میرساند.
مبارزه امام حسن عسکری(علیه السلام) علیه فرقه های مختلف انحرافی
در دوران امام یازدهم، یعنی نیمه اول قرن سوم هجری، فرقهها و مذاهب مختلفی در درون جامعه اسلامیشکل گرفته بود. عالمان این مذاهب درصدد گسترش عقاید باطل و انحرافی خویش بودند. امام حسن عسکری(علیه السلام) علاوه بر مبارزات سیاسی که عمدتاً به صورت پنهان و در قالب سیستم پنهانی وکالت دنبال میشد، با این فرقههای منحرف نیز برخورد داشت، انحرافات آنها را بیان میکرد و شیعیان را از افتادن در دام آنان نجات میداد. از جمله این فرقههای انحرافی غالیان، صوفیان، مفوضه، واقفیه، معتزله، ثنویه و جاعلان حدیث بودند.
از سال ۲۴۰ و بعد از دوره معتصم عباسی یک جریان ضد معتزله و ضد عقلانیت پدید آمد که از متوکل عباسی شروع شد. متوکل عباسی قشریترین خلیفه بنی عباس بود و از نظر تفکری، نهضت «احمد حنبل» که حدیث گرا بود را تأیید میکرد. متوکل با اینکه خود فردی فاسق بود خیلی ظاهرگرا بود و علیه عقلانیت معتزله که در زمان مأمون و معتصم حاکم بود اقداماتی کرد که نتیجه آن ظاهرگرایی، یکی ظهور مذهب «حنبلیه»، و بعدها در قرن چهارم نیز باعث ظهور «اشاعره» شد که حدیث گرا و قائل به جبر بودند.
بر خلاف معتزله و شیعه که عقلانی بودند و نسبت به حکومت وقت معترض بودند اشاعره چنین نبودند و حکومت وقت را مورد پذیرش قرار میدادند. بر این اساس بود که در زمان متوکل عباسی هم رهبران معتزله زندانی بودند و هم رهبران شیعه. این عوامل سبب شد تا شرایط خفقان اجتماعی پدید بیاید. نتیجه این شرایط اجتماعی نوعی مخفی گرایی بود که امامان شیعه از جمله امام حسن عسکری(علیه السلام) اعمال میکردند.
امام حسن عسکری بیش از ۲۸ سال عمر نکرد ولی در مدت ۶ سال امامت و ریاست روحانی اسلامی آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام می رسیدند بر جای گذاشت .
شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری نوشتهاند. در شرح چگونگی شهادت آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که امام حسن عسکری رنجور شده، پدرم به سرعت خبر را به خلیفه رساند. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد .
یکی از ایشان «نحریر» خادم از محرمان خاص خلیفه بود، امر کرد که ایشان پیوسته ملازم خانه آن حضرت بوده و بر احوال آن حضرت نظارت داشته باشند. یک طبیب را مقرر کرد هر بامداد و پسین نزد آن حضرت رفته و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت و ضعف بر او مستولی شده است. پس بامداد نزد آن حضرت رفت و اطبا را امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند.
این کارها را برای آن میکردند تا آن زهری که به آن حضرت(علیه السلام) داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم وانمود کنند که آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری آن حضرت در سن ۲۸ سالگی به سرای باقی شتافت .
بعد از آن خلیفه خطر فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) را احساس و درپی یافتن وی برآمد زیرا شنیده بود فرزند آن حضرت بر عالم مستولی شده و اهل باطل را منقرض خواهد کرد، این تفحص ها دو سال ادامه داشت.
این جستجوها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله(صلی الله علیه واله) می پیوست شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی پاکگهر ملقب به «مهدی آخر الزمان»، همنام با رسول اکرم (صلی الله علیه واله ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) رفت و آمد بسیار میکردند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را از بین ببرند .
ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (علیه السلام)
ابوالادیان از اصحاب امام حسن عسکری میگوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) میکردم . نامه های آن حضرت را به شهرها میبردم . در روزهای آخر زندگی روزی امام من را طلب فرمود و چند نامه نوشت تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از ۱۵ روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید، در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود .
ابوالادیان به امام عرض میکند: ای سید من، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند .ابوالادیان میگوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد .ابوالادیان میگوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام میگوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست .ابوالادیان میگوید : مهابت و شکوه امام باعث شد نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از ۱۵ روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام را دیدم که نشسته، شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت میگویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد.
چون بدن مطهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد طفلی گندمگون و پیچیده موی و گشاده دندان مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو عقب بایست که من به نماز سزاوارترم .
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و امام را کنار امام علی النقی(علیه السلام) دفن کردند. در این موقع عده ای شیعه از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام با خبر شدند مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا .
شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است، این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن .جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافت.