نكاتى از داستان طالوت و جالوت‏

آیا ندیدى گروهى از بنى اسرائیل را که پس از موسى بودند هنگامى که به پیامبرى از خودشان گفتند: براى ما فرمانروایى برانگیز تا در راه خدا جنگ کنیم. گفت: آیا چنین است که اگر جنگ بر شما واجب شد، شاید جنگ نکنید؟ گفتند: ما را چه شده است که در راه خدا نجنگیم در حالى که ما از خانه‏ها و فرزندانمان رانده شده‏ایم. پس چون جنگ بر آنها نوشته شد جز اندکى از آنها همگى پشت کردند و خدا بر ستمگران آگاه است. و پیامبرشان بر آنها گفت: همانا خدا طالوت را براى شما فرمانروا برانگیخت. گفتند: چگونه او بر ما فرمانروایى مى‏کند در حالى که ما به فرمانروایى از او شایسته‏تریم و به او وسعت در مال داده نشده است. گفت: همانا خدا او را بر شما برگزید و او را فزونى در علم و جسم داد و خدا فرمانروایى خود را به هر کس که بخواهد مى‏دهد و خدا وسعت بخش و آگاه است(آیات ۲۴۶-۲۴۷).

به گزارش موعود به نقل از شفقنا، یعقوب جعفرى در شماره ی ۴ ماهنامه ی مکتب اسلام در سال ۸۴ نوشت:‏ این آیات و چند آیه بعد ى تا هفت آیه، اجمالى از داستان طالوت و جالوت را بیان مى‏کند که یک داستان جالب و عبرت انگیزى است و نکات آموزنده فراوان دارد. ما اینک خلاصه‏اى از این داستان را مى‏آوریم و سپس به برخى از نکاتى که در آیات وجود دارد اشاره مى‏کنیم:
پس از درگذشت موسى وهارون، قوم بنى‏اسرائیل نشیب و فرازهاى بسیارى دیدند از جمله اینکه دربرهه‏اى از زمان دشمنان بر آنها غلبه کردند و آنها را از خانه و کاشانه‏شان بیرون راندند و فرزندان آنها را به اسیرى گرفتند و قوم بنى‏اسرائیل ذلیل و آواره شدند در این هنگام خداوند پیامبرى بر آنها فرستاد که نام او یا شمعون و یا یوشع و یا اشموئیل بود. آنها که از این ذلت و در بدرى خسته شده بودند، گرد آن پیامبر جمع شدند و از وى خواستند که آنها را سر و سامان دهد و براى آنها فرماندهى تعیین کند که تحت فرمان او با دشمنان خود بجنگند. آن پیامبر که از سستى و ضعف نفس این گروه آگاه بود به آنها گفت: آیا شما به راستى این آمادگى را دارید؟ و اگر من کسى را به فرماندهى برگزینم شما واقعاً تحت فرمان او و به دستور او مردانه جنگ خواهید کرد؟ آنها که از شکست خود رنج مى‏بردند، به پیامبر خود قول دادند که شجاعانه بجنگند و گفتند: چگونه تن به جنگ ندهیم در حالى به ما ظلم شده و از خانه و کاشانه خود رانده شده‏ایم؟
با اینکه این قول را به پیامبر دادند ولى در وقت عمل بسیارى از آنها بابهانه‏هاى واهى از جنگ سر باز زدند و این روش همیشگى بنى‏اسرائیل بود و آنها قومى بهانه‏جو بودند. ولى به هر حال پیامبرشان براى آنها فرماندهى انتخاب نمود که نام او طالوت بود. طالوت چوپان فقیرى بود که از هیچ شهرت و معروفیتى برخوردار نبود ولى شخص بسیار لایق و کاردانى بود و از لحاظ جسمى و کاردانى بر دیگران برترى داشت و آن پیامبر از جانب خدا دستور داشت که طالوت را به فرماندهى برگزیند. ولى آنها گفتند: طالوت قدرت مالى ندارد و ما از او براى فرماندهى شایسته‏تر هستیم ولى پیامبر گفت: خدا او را بر این کار برگزیده است و او را از لحاظ جسمانى و علم و دانش فزونى داده است و یک نشانه براى شایستگى او این است که به زودى «تابوت عهد» یا همان صندوق مقدسى را که یادگارهاى موسى و هارون را دارد و مایه آرامش شماست، به شما بازپس مى‏گرداند. این تابوت را دشمنان بنى‏اسرائیل از آنها گرفته بودند. همانگونه که پیامبر گفته بود، طالوت صندوق عهد را به آنها برگردانید و آنها فرماندهى او را قبول‏کردند.
طالوت به جمع آورى نیرو پرداخت و آنها را سازماندهى کرد و براى جنگ با دشمنان آماده ساخت. طالوت با سپاه خود به سوى دشمن حرکت کرد در بین راه سپاهیان تشنه شدند طالوت به آنها گفت: به زودى به نهر آبى خواهیم رسید ولى شما حق ندارید بیش از یک مشت از آن آب بخورید و بدینگونه مى‏خواست فرمان بردارى واستقامت و قدرت اراده آنها را آزمایش کند اما وقتى به آن نهر آب رسیدند جز اندکى از آنها، همگى از آن آب سیر خوردند و بدینگونه ضعف اراده خود را نشان دادند.
طالوت آن اکثریتى را که از فرمان او سرپیچى کرده بودند رها کرد و با گروه‌اندکى به راه خودادامه داد. وقتى آنها با سپاه عظیم دشمن روبرو شدند، بعضى از آنها به طالوت گفتند: ما قدرت رویارویى با این سپاه را نداریم ولى بعضى از آنها گفتند: با همین تعداد اندک با آنها مى‏جنگیم.
فرماندهى سپاه دشمن را شخصى به نام «جالوت» بر عهده داشت. او میان دو لشگر آمد و مبارز طلبید. جوانى به نام «داود» در لشگر طالوت بود او با فلاخنى که در دست داشت، جالوت را هدف قرار داد و سنگى به پیشانى او زد، جالوت درجا کشته شد و کشته شدن او رعب و وحشت فراوانى میان سپاهیان او به وجود آورد و آن لشگر شکست خورد و بنى‏اسرائیل پیروز شدند.
این بود خلاصه‏اى از داستان طالوت و جالوت که با استفاده از متن قرآن و بعضى از تفاسیر آوردیم و اینک به نکاتى مى‏پردازیم که در آیات مربوط به این داستان قابل توجه است:
۱ – خداوند خطاب به پیامبر اسلام مى‏فرماید: (آیا ندیدى…) منظور از دیدن در اینجا دانستن است و این مانند همان تعبیرى است که در داستان قبلى (داستان قوم حزقیل) آمده بود و بیشتر براى جلب توجه پیامبر و مسلمانان به این داستان‏است.
۲ – خداوند پس از موسى پیامبرى براى بنى اسرائیل مبعوث کرد که نام او در آیه نیامده است ولى طبق روایات نام او شمعون یا یوشع یا اشموئیل بود و این پیامبر با اشراف و سران بنى‏اسرائیل درباره جنگ با دشمن مکالمه کرد. چون «ملاء» به معناى اشراف و سران قوم است.
۳ – این جنگ یک جنگ دینى بود چون از آن به جنگ در راه خدا تعبیر آورده شده است و پیامبر از اینکه آنها به راستى فعالانه در جنگ شرکت کنند، نگران بود چون سابقه بنى‏اسرائیل را مى‏دانست و لذا از آنها قول گرفت که فعالانه در جنگ شرکت کنند و آنها قول دادند و چنین دلیل آوردند که چگونه با دشمن نجنگیم در حالى که دشمن، ما را از خانه‏ها و فرزندانمان رانده است و منظور این است که آنها ما را از خانه‏هایمان بیرون کرده‏اند و فرزندانمان را اسیر نموده‏اند.
۴ – وقتى جنگ بر آنها فرض گردید و قرار بر جنگ شد، برخلاف وعده‏هاى خود بسیارى از آنهاپشت کردند و تنها اندکى از آنها باقى ماندند. در آیه شریفه پس از بیان این مطلب اضافه مى‏کند که خدا به ستمگران آگاه است و آنها را ستمگرانى نامید که به هدف جامعه خیانت کرده‏اند.
۵ – پیامبر آنها طالوت را به عنوان فرماندهى برگزید ولى آنهامعیارهاى خاصى را که براى یک فرمانده لازم مى‏دانستند، در او ندیدند آنها مى‏پنداشتند که فرمانده باید یک فرد ثروتمند باشد ولى پیامبر آنها معیارهاى دیگرى را براى فرماندهى مشخص کرد و آن دو چیز بود یکى قدرت جسمانى و دیگرى علم و کاردانى که هر دو در طالوت بود. دیگر اینکه پیامبر به آنها گفت: خدا طالوت را انتخاب کرده است و خدا هر کس را که بخواهد به پادشاهى و فرمانروایى انتخاب مى‏کند و او وسعت دهنده و آگاه است.
۶ – به عنوان نشانه پادشاهى و فرماندهى طالوت، پیامبر معجزه‏اى کرد و آن اینکه به آنها گفت: صندوق عهد را که میان آنها مقدس بود و آن را از دست داده بودند، به آنها بر مى‏گرداند و چنین کرد و آنها دیدند که تابوت به خودى خود پیش آنها آمد و در واقع فرشتگان آن را حمل مى‏کردند.
۷ – تابوت یا همان صندوق، مایه آرامش و سکون بنى‏اسرائیل بود و در آن یادگارهایى از خاندان موسى و هارون جاى داشت. طبق روایات این همان صندوقى بود که مادر موسى موسى را بر آن گذاشت و به آب انداخت و حضرت موسى الواح را که نسخه تورات در آن نوشته شده بود، در آن صندوق گذاشت و نیز ودایع نبوت و آثار الهى را که پیش او بود در آن صندوق گذاشت. بعدها این صندوق در میان بنى‏اسرائیل قداست ویژه‏اى یافت و رمز استقلال آنان به شمار مى‏آمد و در جنگها آن را پیشاپیش لشگر حرکت مى‏دادند و آن را مایه پیروزى مى‏دانستند.
بازپس آمدن صندوق مزبور را خداوند نشانه و معجزه‏اى معرفى مى‏کند و از قول پیامبر خطاب به بنى اسرائیل مى‏فرماید: اگر ایمان داشته باشید، این؛ معجزه‏اى براى شماست.
۸ – طالوت به آنها خبر داد که در ادامه راه، به نهر آبى خواهیم رسید که مایه امتحان شماست و خداوند شما را با آن امتحان خواهد کرد هر کس از آن نخورد از من است و هر کس بخورد از من نیست مگر اینکه به‌اندازه کف دست بخورد که مانعى ندارد. این سخن از طالوت ارتباط او را با عالَم وحى نشان مى‏دهد حال یا او خود پیامبر بود و یا با پیامبرى ارتباط نزدیک داشت همان پیامبرى که او را به فرماندهى سپاه بنى‏اسرائیل منصوب کرد.
۹ – لشگریان، به وسیله نهر آبى که به آن رسیدند، لشکریان امتحان شدند چون همگى تشنه بودند بیشترشان از آن آب سیر خوردند و تنها گروه‌اندکى به دستور طالوت عمل کردند و فقط به‌اندازه کف دست خوردند. خداوند مى‏خواست به این وسیله صبر و استقامت آنها را آزمایش کند و افراد با ایمان و با استقامت را از بقیه جدا کند و چنین شد. آنها پس از عبور از آب دو دسته شدند گروهى که اکثریت بودند گفتند: ما توان رویارویى با سپاه جالوت را نداریم و گروهى دیگر که در اقلیت بودند ولى به خدا و روز قیامت اعتقاد داشتند، گفتند: چه بسا که گروه‌اندکى با اذن خدا بر گروه بسیارى غلبه کرده‏اند و خدا با صابران است و با گفتن این سخن به بقیه نیز روحیه مى‏دادند.
۱۰ – همین گروه با ایمان و با اراده، وقتى با سپاه دشمن روبرو شدند و انبوهىِ آن سپاه را دیدند، به جاى اینکه خود را ببازند، از خدا براى خود یارى خواستند و گفتند: خدایا صبر و استقامت ما را بیشتر کن و گامهاى ما را استوار ساز و ما را بر کافران پیروز گردان. دعا در این‏گونه موارد علاوه بر تأثیرى که ممکن است در تعیین سرنوشت جنگ داشته باشد، روحیه افراد را بالا مى‏برد و توان رزمى آنها را چندین برابر مى‏کند ومى‏دانیم که بالا بودن روحیه افراد یکى از عوامل بسیار مهم در پیروزى است.
۱۱ – به خاطر همین روحیه ایمانى بالا، بالاخره سپاه طالوت، سپاه دشمن را شکست دادند و پیش‏بینى مؤمنان که مى‏گفتند: چه بسا گروه‌اندک که به خواست خدا بر گروه بسیار پیروز مى‏شوند، درست از آب در آمد و جالوت سرکرده سپاه دشمن به دست کودکى از سپاه طالوت که داود نام داشت، کشته شد و با کشته شدن او لشگریانش تارومار شدند.
۱۲ – پس از تمام شدن قصه، خداوند مطلبى را درباره داود بیان مى‏کند و آن اینکه خداوند به همین داود نوجوان که جالوت را کشت، بعدها سلطنت و حکمت داد و از آنچه مى‏خواست به او آموخت. منظور بعضى از علوم و صنعتهاست که داود از آنها خبر داشت و مثلاً از ذوب آهن خبر داشت، زره آهنى مى‏بافت و زبان بعضى از حیوانات را مى‏دانست و صداى خوب داشت وقتى زبور مى‏خواند همه را واله و حیران مى‏کرد او پیامبرى از نسل یعقوب بود که به سلطنت هم رسید و در عهد او و پسرش سلیمان بنى اسرائیل در اوج قدرت بودند.
۱۳ – در پایان آیه، یکى از سنتهاى الهى را که حاکم بر تاریخ است و در جریان طالوت و جالوت به خوبى روشن شد، بیان مى‏کند. آن سنت تاریخى الهى این است که خداوند همواره به وسیله بعضى از مردم، از شرّ و فساد بعضى دیگر از مردم جلوگیرى مى‏کند و چون جمعیت و گروه فاسدى به قدرت رسیدند و باعث فساد و تباهى در جامعه بشرى شدند، خداوند گروهى دیگر را بر مى‏انگیزد تا در مقابل آن گروه ایستادگى کنند و آنها را از بین ببرند و جامعه را از شر آنها آسوده سازند و این یک نوع تضاد و تقابل میان نیروهاى فعال جامعه است البته ممکن است همین گروه دست به فساد بزنند که گروه جدیدى در مقابل آنها قرار خواهد گرفت و اگر چنین نباشد مسلم است که روى زمین را فساد مى‏گیرد.
امروز بسیارى از جامعه شناسان و دانشمندان فلسفه تاریخ نیز همین عقیده را دارند و جامعه و تاریخ را صحنه نبرد نیروهاى متخاصم و درگیرى مى‏دانند که باعث ایجاد تعادل در جامعه و جلوگیرى از گسترش تباهى و فساد در جامعه مى‏شود.
این است که در آیه متذکر مى‏شود: اگر خداوند گروهى از مردم را با گروهى دیگر دفع نمى‏کرد، فساد روى زمین را فرا مى‏گرفت ولى خدا بر جهانیان احسان مى‏کند و با تقابل نیروها جلو فساد در زمین را مى‏گیرد.
در آیه دیگرى همین مطلب را، با تعبیر دیگرى بیان مى‏کند:
«و لَوْلا دَفْعُ الّلهِ النّاسَ بَعْضهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ و صَلواتٌ و مساجِدَ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً و لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنصُرُه»(حج: ۴۰).
«و اگر خداوند برخى از مردم را با برخى دیگر دفع نمى‏کرد، هر آینه دیرها و کلیساها و کنشتها و مسجدها که در آنها نام خدا بسیار یاد مى‏شود، ویران مى‏گردید و البته خداوند کسانى را که او را یارى کنند، یارى مى‏کند».
این آیه به خوبى روشن مى‏سازد که این رویارویى، میان نیروهایى مؤمن به خدا از یکسو و نیروهاى کافر و مفسد از سوى دیگر است و نیروهاى مؤمن همواره باید در مقابل کافران مبارزه کنند و گرنه معبدهاى آنها ویران خواهد شد و مظاهر توحید از میان خواهد رفت.
۱۴- خداوند در پایان آیات مورد بحث پس از بیان این سنت الهى که بر تاریخ بشرى حاکمیت دارد، خطاب به پیامبر اسلام(ص) مى‏فرماید: این آیات را به تو تلاوت مى‏کنیم و تو از رسولان هستى. و بدینگونه خداوند با یاد آورى برخى از داستانهاى پیشینیان روحیه پیامبر خود را تقویت مى‏کند.

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *