عذر تقصیر به ساحت مقدس آقا…
● هنوز ایام زیادی نیست که از ماه محرم و صفر خارج و وارد ماه ربیع شدهایم و برای ورود به ایام ولادت رسول گرامی اسلامk، امام صادق علیه السلام و قبل از آن آغاز ولایت ولی خدا، امام عصرf آماده میشویم. حکایت حُرّ و امثال حرّ حکایتی است بسیار نزدیک به وضعیتی که ما باید داشته باشیم.
● قرار نیست خود را تبرئه کنیم و نواقص خود را نبینیم. ما در طی قرنها امام را بر صحرای خشکِ[۱] غیبت خیمهنشین کردیم؛ منظورم این نیست که امام در وادیای خیمه زدهاند مانند داستانها و حکایات طرح شده، نه، ما امام را به وادی غیر ذیزرعی که یادی از او نمیشود رها کردهایم. وادیای که قرنها فراموشی، غربت[۲] و تنهایی همراه و همنشین اوست. یادی از او نمیکنیم یا اگر از او یادی داریم هزاران دلیل و اما و اگر و هدف غیر از او، وجود ما را گرفته است.
● حکایت ما حکایت حُرّ است، که راه بر مسیر هدایت امام بستهایم. امیال ما و سر به فرمانی ما برای یزیدهای نفسمان، لشکر جانمان را مقابل امام و مسیر هدایت و اهداف او قرار داده است. ما در خودخواهیهای خود گرفتاریم. مانعِ ظهور، ماییم! قلبهای ما بر گناه بیرحمی و دریدن مال و آبروی دیگران مجتمع شده است، نه بر محبت و یاری و اطاعت امام.[۳]● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ با امام نماز میخوانیم؛ عشق او را در دل مخفی داریم، اما شمشیر هم بستهایم اهل و عیال[۴] امام با دیدن ما هراسانند و نگران؛ ما غم و اندوه از چهره ولی خدا نزدودهایم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ تأنی و درنگ ما در یاری امام، دیر آمدن و یاری کردن ما از امام، هزاران لشکر هجمه و حمله و توهین و شبهه و فیلم و… بر علیه امام فراهم آورده است.
● حکایت ما حکایت حُرّ است، میپنداشتیم مأموریم و معذور؛ میپنداشتیم نمیتوانیم نفسْمان را اطاعت نکنیم. نهیب امام را دیر فهمیدیم که «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاهَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق[۵]؛ به سعادت نمیرسند آنانی که برای راضی ساختن این و آن، خدا را ناراحت میکنند.»
***
● و حکایت ما، حکایت حُرّ است؛ خدا هم میداند امام را دوست داریم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر درگمیم. در جو بدیها گرفتار شدیم؛ ذاتمان بد نیست، جانمان بد نیست؛ امام را دوست داریم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم مخالفت ما، گناه ما، کار را به اینجا میکشد که شمشیرهای ناجوانمردانه غیبت امام را احاطه میکند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم گناه ما، ما را به جنگ با ولی خدا میکشاند. به انکار و یا مخالفت عملی با او و دستورهای او.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم که من و کوتاهیهای من هم میتواند مانع حرکت او گردد و یا باعث غم و اندوه او و همراهان و همدلانش.
***
● و حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خدا میداند پشیمانیم
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به ارزیابی رسیدهایم. چه کنیم؟ ولی خدا را همراه شویم یا یزید و ابنزیاد شهوات و نفسْمان را؟ کمی حریت و آزادگی میخواهد.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به نتیجه رسیدهایم عذر تقصیر به محضر امام خود بیاوریم و از خود او مدد بخواهیم. به دامن او متوسل شویم و از ساحت مقدس او عذرخواهی کنیم که طبیب است و درد حُرّ را میداند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است و زبان ما همان مطلب (هزاران چو ما بی سر و پایی فدای یک موی حر) که «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ[۶]، آیا مرا هم راهی به درگاهت هست؟» آیا چو منی را هم به محضرت پناهی هست؟
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ راهها را رفتهایم و خستهایم؛ از سپهسالاری شیطان خستهایم. از سربازی و فرمانروایی جنود شیطان خستهایم. نوکری امام را برگزیدهایم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ بین جهنم و بهشت انتخاب میکنیم و به یقین بهشت را بر میگزینیم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ نیامدهایم فقط اشک خود را به امام عرضه کنیم که قرنها بسیاری گریستهاند و عُمرِ سعدها گریستند و هتک حرمت کردند و خیمهها آتش زدند و سرها به نیزه بردند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است، که اشکمان را با سوار بر مرکب یاری شدن و بیعت و جانفشانی برای ولی خدا گره زدیم. شاید کمی از بار شرمندگیمان بکاهد. شاید خجالت فراموشی و از یاد بردن آقا را کم کند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر در گریبانیم. چهره گریانیم. با عمق وجود پشیمانیم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خسته، نادم و پشیمان. میتواند امام نپذیردمان، که ما دلش را به درد آوردهایم. میتواند ردّمان کند؛ اما حکایت او حکایت امام است و حکایت ما حکایت حر.
***
● و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ مردانه گذشته را جبران میکردیم. امام را یاری و جان فدایش میکردیم.
● و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ محبت و دعای امام شاملمان میشد، سرمان را به زانو میگرفت و منزلتی به عظمت حُرّ مییافتیم که البته کسی به عظمت یاران امام حسینg – حُرّ و دیگران- نخواهد رسید.
● و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود، عاقبت او بخیر شد و ما هنوز در میانه را و امتحانات فراوان.■ [۱]. اشاره به وادی غیر ذیزرع و خشک و بیآب و علف که هاجر و اسماعیل در آنجا قرار گرفته بودند. (سوره ابراهیم/۳۷.)
[۲]. امام رضا۷ از رسول خدا۹ روایت میکند که ایشان در وصف حضرت حجهبن الحسن+ فرمود: «آن طرد شده و تنها شده و خونخواه پدر و جدش، همان کسی که از دیدهها غایب میشود و مردم میگویند: او مُرده یا از بین رفته یا به کدامین صحرا رفته است.» (الارشاد، ج ۲، ص ۲۷۶.)
[۳]. اشاره به سخن امام که اگر شیعیان ما بر محبت ما قلبهایشان مجتمع بود از دیدار ما محروم نمیشدند و آنچه مانع دیدار است رفتارهای ناپسندی است که از آنان میبینیم. (الاحتجاج، ج ۲، ص۴۹۸.)
[۴]. منظور تشبیه به اهل و عیال امام حسین۷ است و الاّ پیامیبر این که امام اکنون اهل و عیال دارند یا خیر، ندارد.
[۵]. سخن امام حسین علیه السلام در جواب نامه ابن زیاد. (بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲.)
[۶]. همان، ص ۳۱۹.
● قرار نیست خود را تبرئه کنیم و نواقص خود را نبینیم. ما در طی قرنها امام را بر صحرای خشکِ[۱] غیبت خیمهنشین کردیم؛ منظورم این نیست که امام در وادیای خیمه زدهاند مانند داستانها و حکایات طرح شده، نه، ما امام را به وادی غیر ذیزرعی که یادی از او نمیشود رها کردهایم. وادیای که قرنها فراموشی، غربت[۲] و تنهایی همراه و همنشین اوست. یادی از او نمیکنیم یا اگر از او یادی داریم هزاران دلیل و اما و اگر و هدف غیر از او، وجود ما را گرفته است.
● حکایت ما حکایت حُرّ است، که راه بر مسیر هدایت امام بستهایم. امیال ما و سر به فرمانی ما برای یزیدهای نفسمان، لشکر جانمان را مقابل امام و مسیر هدایت و اهداف او قرار داده است. ما در خودخواهیهای خود گرفتاریم. مانعِ ظهور، ماییم! قلبهای ما بر گناه بیرحمی و دریدن مال و آبروی دیگران مجتمع شده است، نه بر محبت و یاری و اطاعت امام.[۳]● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ با امام نماز میخوانیم؛ عشق او را در دل مخفی داریم، اما شمشیر هم بستهایم اهل و عیال[۴] امام با دیدن ما هراسانند و نگران؛ ما غم و اندوه از چهره ولی خدا نزدودهایم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ تأنی و درنگ ما در یاری امام، دیر آمدن و یاری کردن ما از امام، هزاران لشکر هجمه و حمله و توهین و شبهه و فیلم و… بر علیه امام فراهم آورده است.
● حکایت ما حکایت حُرّ است، میپنداشتیم مأموریم و معذور؛ میپنداشتیم نمیتوانیم نفسْمان را اطاعت نکنیم. نهیب امام را دیر فهمیدیم که «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاهَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق[۵]؛ به سعادت نمیرسند آنانی که برای راضی ساختن این و آن، خدا را ناراحت میکنند.»
***
● و حکایت ما، حکایت حُرّ است؛ خدا هم میداند امام را دوست داریم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر درگمیم. در جو بدیها گرفتار شدیم؛ ذاتمان بد نیست، جانمان بد نیست؛ امام را دوست داریم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم مخالفت ما، گناه ما، کار را به اینجا میکشد که شمشیرهای ناجوانمردانه غیبت امام را احاطه میکند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم گناه ما، ما را به جنگ با ولی خدا میکشاند. به انکار و یا مخالفت عملی با او و دستورهای او.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم که من و کوتاهیهای من هم میتواند مانع حرکت او گردد و یا باعث غم و اندوه او و همراهان و همدلانش.
***
● و حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خدا میداند پشیمانیم
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به ارزیابی رسیدهایم. چه کنیم؟ ولی خدا را همراه شویم یا یزید و ابنزیاد شهوات و نفسْمان را؟ کمی حریت و آزادگی میخواهد.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به نتیجه رسیدهایم عذر تقصیر به محضر امام خود بیاوریم و از خود او مدد بخواهیم. به دامن او متوسل شویم و از ساحت مقدس او عذرخواهی کنیم که طبیب است و درد حُرّ را میداند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است و زبان ما همان مطلب (هزاران چو ما بی سر و پایی فدای یک موی حر) که «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ[۶]، آیا مرا هم راهی به درگاهت هست؟» آیا چو منی را هم به محضرت پناهی هست؟
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ راهها را رفتهایم و خستهایم؛ از سپهسالاری شیطان خستهایم. از سربازی و فرمانروایی جنود شیطان خستهایم. نوکری امام را برگزیدهایم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ بین جهنم و بهشت انتخاب میکنیم و به یقین بهشت را بر میگزینیم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ نیامدهایم فقط اشک خود را به امام عرضه کنیم که قرنها بسیاری گریستهاند و عُمرِ سعدها گریستند و هتک حرمت کردند و خیمهها آتش زدند و سرها به نیزه بردند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است، که اشکمان را با سوار بر مرکب یاری شدن و بیعت و جانفشانی برای ولی خدا گره زدیم. شاید کمی از بار شرمندگیمان بکاهد. شاید خجالت فراموشی و از یاد بردن آقا را کم کند.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر در گریبانیم. چهره گریانیم. با عمق وجود پشیمانیم.
● حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خسته، نادم و پشیمان. میتواند امام نپذیردمان، که ما دلش را به درد آوردهایم. میتواند ردّمان کند؛ اما حکایت او حکایت امام است و حکایت ما حکایت حر.
***
● و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ مردانه گذشته را جبران میکردیم. امام را یاری و جان فدایش میکردیم.
● و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ محبت و دعای امام شاملمان میشد، سرمان را به زانو میگرفت و منزلتی به عظمت حُرّ مییافتیم که البته کسی به عظمت یاران امام حسینg – حُرّ و دیگران- نخواهد رسید.
● و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود، عاقبت او بخیر شد و ما هنوز در میانه را و امتحانات فراوان.■ [۱]. اشاره به وادی غیر ذیزرع و خشک و بیآب و علف که هاجر و اسماعیل در آنجا قرار گرفته بودند. (سوره ابراهیم/۳۷.)
[۲]. امام رضا۷ از رسول خدا۹ روایت میکند که ایشان در وصف حضرت حجهبن الحسن+ فرمود: «آن طرد شده و تنها شده و خونخواه پدر و جدش، همان کسی که از دیدهها غایب میشود و مردم میگویند: او مُرده یا از بین رفته یا به کدامین صحرا رفته است.» (الارشاد، ج ۲، ص ۲۷۶.)
[۳]. اشاره به سخن امام که اگر شیعیان ما بر محبت ما قلبهایشان مجتمع بود از دیدار ما محروم نمیشدند و آنچه مانع دیدار است رفتارهای ناپسندی است که از آنان میبینیم. (الاحتجاج، ج ۲، ص۴۹۸.)
[۴]. منظور تشبیه به اهل و عیال امام حسین۷ است و الاّ پیامیبر این که امام اکنون اهل و عیال دارند یا خیر، ندارد.
[۵]. سخن امام حسین علیه السلام در جواب نامه ابن زیاد. (بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲.)
[۶]. همان، ص ۳۱۹.
سوتیتر:
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ با امام نماز میخوانیم؛ عشق او را در دل مخفی داریم، اما شمشیر هم بستهایم اهل و عیال[۶] امام با دیدن ما هراسانند و نگران؛ ما غم و اندوه از چهره ولی خدا نزدودهایم.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ تأنی و درنگ ما در یاری امام، دیر آمدن و یاری کردن ما از امام، هزاران لشکر هجمه و حمله و توهین و شبهه و فیلم و… بر علیه امام فراهم آورده است.
دکتر محمد صابر جعفری