پاسخ آیت‌الله‌ جوادی به یک شبهه وهابیت

یک طایفه مربوط به عنوان “نصوص علاجیه” است که در کتاب‏های اصولی فراوان مطرح است، که اگر دو خبر معارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود که: “ما وافَقَ کتابَ الله” می‏شود حجت، و “ما خالَفَ کتاب الله فاضربوه علی الجدار” و مانند آن. این‏ها به عنوان “نصوص علاجیه” است که روایت‏هایی که معارض هم‏ هستند، معیار حجّت و لاحجّت یا ترجیح إحدی ‏الحجّتین، عرض بر قرآن کریم است.

 

ایشان که در یکی از جلسات درس خود به آیه ۶ سوره مبارکه مریم (یرِثُنی و یرِثُ من آل یعقوب) رسیده‏ بودند این آیه را یکی از پاسخ‏های حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ به غاصبان فدک برشمردند و در ضمن آن، به شبه ه‏ای قدیمی‌که بتازگی دوباره از سوی برخی مسلمان نماهای وهابی مطرح شده است پاسخ گفتند.

اخیراً «عثمان الخمیس» مبلغ وهابی، در برنامه خود در “شبکه ماهواره‏ای الصفا” به حدیث جعلی «نحن معاشر الانبیاء لانورّث، ما ترکناه صدقه» استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ ندانست.

وی در این برنامه‏‌ها به زعم خود تلاش کرد تا با دلایل متعدد ثابت کند که منظور آیات قرآن از ارثی که انبیاء باقی گذاشتند تنها “علم و نبوت” است.

در پاسخ به این اظهارات بی‏پایه، مفسّر و متأله بزرگ معاصر، آیت‏ الله عبدالله جوادی آملی با توضیح خطبه فدکیه حضرت زهرا و نیز وداع امیرالمؤمنین علی ـ علیهما السلام ـ با ایشان، به ایراد پاسخ پرداختند که در ضمن آن بر مظلومیت آن حضرت اشک ریختند.

آنچه در پی می‌‏آید متن بیانات ایشان به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله جوادی آملی است.

نبوت ارثی نیست. «الله أعلم حیث یجعل رسالته»[۱]. رسالت، نبوّت، امامت، اینها به عصمت برمی‏‌گردد، اینها ارثی نیست. این میراث کتاب ـ به معنای نبّوت ـ را ارث بردن نیست.

کتاب را پیامبر به امت ارث می‏دهد. مثل این‏که فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین». از ارث به “ترکه” و “ماتَرَک” یاد می‌‏کنند. در تعبیرات دینی، به “ترکه” یاد شده است. ما هم تعبیر عرفی‏مان این است که: تَرَکه میّت چیست؟ حضرت (ص) هم فرمود: «میراث من قرآن و عترت است؛ “إنّی تارکٌ فیکم الثَقَلَین”، این ترکه، این إرث در بین شما هست». به این معنا، همه چیز برای همه امّت، چه ظالم، چه صالح، چه طالح ارث است.

وقتی که وجود مبارک زکریا (ع) از ذات اقدس إله فرزند می‌‏خواهد، چون طبق دو آیه، دو خصیصه‏ تلخ برای فرزندها ذکر شده، برای اینکه به آن دو خصیصه مبتلا نشود هم در آیه سوره مبارکه آل عمران به خدا عرض کرد: «و اجعله مِن لدُنکَ ذرّیهً طیبه» یعنی فرزند طیب؛ هم در آیه مبارکه سوره مریم عرض کرد: «و اجعله ربِّ رضیا».

در مسأله ارث [ارث گذاشتن انبیاء در آیاتی مثل “یرثنی و یرث من آل یعقوب” و “ورث سلیمان داود”] اقوال متعدّدی است. گفته‏‌اند:

منظور از میراث، نبوّت است.
منظور از میراث، علم و حکمت است
منظور از میراث، مال است.
این اقوال سه‏گانه در قالب کتاب‏های تفسیری ـ مخصوصاً در جامع قُرطبی ـ آمده.

بررسی اقوال سه ‏گانه :

اول : منظور، نبوّت نیست؛ برای این‏که نبوّت امر ارثی نیست؛ بر اساس آیه‏ی «الله أعلمُ حیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه» ارثی نیست. هیچکدام از انبیاء، نبوّت را از نبی قبلی ارث نبردند. سلسله انبیاء ابراهیمی ـ علیهم ‏السلام ـ از وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع) و انبیاء بعدی، این‏ها هر کدام بر اساس “اعطاء الهی” به نبوت رسیدند، نه این که ارث برده باشند.

دوم : درباره علم و حکمت ـ که [فرموده‏‌اند:] «العلماء ورثه الأنبیاء» ـ این سر جایش محفوظ است؛ که اینها وارثان انبیاء هستند. برای این‏که انبیاء معلم کتاب و حکمت‏اند و این‏ها هم علم و حکمت را از انبیاء به ارث می‏برند. این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد.

سوم : می‏‌ماند مسأله مال. در جریان مسأله مال که قول سوم است اختصاصی به ما شیعه‏‌ها ندارد، عده‏ای، هم از اهل سنت و هم از قدما و از اصحاب ـ مثل «ابن ‏عباس» و دیگران ـ این ارث را ارث مال دانسته‏‌اند. ما باید ببینیم که این ارث، ارث مال است یا غیر مال:

روایتی را «مرحوم کلینی رضوان الله علیه» در کافی نقل می‏کند که: انبیاء درهم و دینار را به ارث نمی‏‌گذارند، این‏ها علم را به ارث می‏‌گذارند. این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد حق است. یعنی بنای انبیاء بر این نیست که این‏ها مال جمع بکنند؛ مال را به دیگری منتقل بکنند؛ این‏ها نیست.

آنچه که محور نزاع بین دو فرقه است آن ذیلی است که جعل شده؛ [یعنی] “ما تَرَکناه صدقه”. این “ما تَرَکناه صدقه” را که آن‏ها نقل کردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در کتاب شریف کافی هم نیست. آنها این را جعل کردند تا بگویند این “فدک” و امثال فدک صدقه است؛ وقتی صدقه عمومی‌شد به بیت‏المال می‏رسد؛ وقتی بیت‏المال شد به حاکم وقت منتقل می‏شود؛ و همین کار را هم کردند.

ما برای این‏که ببینیم این روایت درست هست یا نه، اولاً در سند این روایت: متن این روایت به همین جمله ختم می‏‌شود که مرحوم کافی در کلینی نقل کرده است که «الانبیاء لا یوَرِّثون درهماً و لا دینارا». این ها علم را ارث می‏گذارند. آن «ما تَرَکناه صدقه» در جوامع روایی معتبر نیست. این یک.

و ثانیاً در حجیت روایت: چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، اولاً و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه شود. این دو طایفه روایات است که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد، بزرگان دیگر هم در جوامع روایی آورده‏اند:

یک طایفه مربوط به عنوان “نصوص علاجیه” است که در کتاب‏های اصولی فراوان مطرح است، که اگر دو خبر معارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود که: “ما وافَقَ کتابَ الله” می‏شود حجت، و “ما خالَفَ کتاب الله فاضربوه علی الجدار” و مانند آن. این‏ها به عنوان “نصوص علاجیه” است که روایت‏هایی که معارض هم‏ هستند، معیار حجّت و لاحجّت یا ترجیح إحدی ‏الحجّتین، عرض بر قرآن کریم است.

طایفه دیگر روایاتی است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد. وجود مبارک پیغمبر ـ علیه و علی آله آلاف التحیه و السلام ـ و هم‏چنین ائمه ـ علیهم ‏السلام ـ فرمودند: «به نام ما حدیث جعل می‏کنند؛ ولی به نام خدا آیه قرآن را نمی‎‏توانند جعل بکنند»… به نام ما روایات جعلی زیاد هست. هر روایتی که از ما به شما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر مطابق با کتاب خدا نبود و مخالف کتاب خدا بود، این حجت نیست و حرف ما نیست.

خدا غریق رحمت کند «علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه» را؛ ایشان می‏فرمود: طبق همین روایت معلوم می‏شود که چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کرده‏اند. برای این‏که این روایت «ستکثر عَلَیّ القالَه» [۲] یا صادر شده و یا صادر نشده. اگر صادر شده و پیغمبر(ص) فرمود به نام من دروغ جعل می‏کنند معلوم می‏شود احادیث موضوع داریم. و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است، برای این‏که همین را از پیغمبر(ص) نقل کردند. لذا ایشان فرمود: این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است. یعنی معلوم می‏شود که به نام پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ احادیثی جعل می‏کنند.

پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن کریم عرضه شود. لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم، بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم.

وقتی آیات قرآن را بررسی می‏‌کنیم، می‏‌بینیم عموماتی دارد، اطلاقاتی دارد و خصوصیاتی. هم عموم و اطلاقش شامل أنبیاء و غیر أنبیاء می‏‌شود، هم آن‏چه که مخصوص أنبیاء است. تمام این اطلاقات از «أقیموا الصلاه»، از «کُتِبَ علیکم الصیام»، از مسأله جهاد، از مسأله حج، از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، همه‏ی تکالیف شامل أنبیاء و معصومین ـ علیهم ‏السلام ـ می‏شود. البته آنها احکام مختصه هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و مانند آن.

ولی:

یک : «یوصیکم الله فی اولادکم»[۳] این‏گونه از عمومات مسأله ارث را تبیین می‏کند و شامل پیغمبر [هم] می‌شود. همه اینها مشمولند…

دو : آیه سوره مبارکه احزاب که «اولوا الأرحام بعضُهُم اولی ببعض» که طبقات ارث را تبیین می‏کند شامل أنبیاء هم می‏شود.

سه : قصه «وَرِثَ سلیمانُ داود»[۴] درباره خصوص نبوّت است.

چهار : اینجا هم «ولیاً یرِثُنی و یرِثُ من آل یعقوب»[۵] ظاهرش، مال است. برای این‏که “ارث نبوّت” یا “ارث علم” یا “ارث حکمت” قرینه می‏خواهد.

وقتی عرفاً گفتند ارث، یعنی “مسأله‏ی مال”. فلان کس ارث برد، فلان کس وارث است یعنی مال. درست است که می‏شود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است، وارث حکمت فلان کس است ولی مع القرینه است. با قرینه می‏شود ارث را در مسائل علم و حکمت مطرح کرد؛ ولی بی‏قرینه همان مسأله ارث مال است . لغهً این‏طور است، عرفاً این‏طور است، اعتبار عقلاء این‏طور است.

پس این چهار دلیل نشان می‏دهد که أنبیاء همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقات‏اند.

مهم‏تر از همه استدلال صدّیقه کبری ـ سلام ‏الله علیها ـ در حضور همه مهاجر و انصار با اطّلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علی بن ابی‏طالب ـ سلام الله علیه ـ است. حضرت باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبری (س) چگونه دارند احتجاج می‏کنند. یکی از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد. یکی از روات این خطبه زینب کبری ـ سلام ‏الله ‏علیها ـ است.

الان شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت (س) از چند بخش تشکیل می‏شود و از چند جهت حضرت استدلال می‏کنند… بعد از حمد و ثنا و توحید الهی و وحی و نبوت و… به مسأله ارث می‏رسند که خطاب به مهاجر و انصار ‏فرمود: «اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَ اُغْلَبُ عَلى اِرثی؟ یا بن أبی‏قحافه! أفی کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث أبی»؟ تو قرآن آمده که تو ارث می‏بری ولی من از پدرم ارث نمی‏برم؟ «لقد جئت شیئاً فریا. أفعلى عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم؟ اذ یقول: “و ورث سلیمان داود”؟ و قال فیما اقتصّ من خبر یحیی بن زکریا اذ قال: «فهب لى من لدنک ولیا، یرثنی و یرث من آل یعقوب»؟ پس این آیاتی است مربوط به انبیاء که ارث می‏برند.

و همچنین «و قال: “و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فی کتاب الله”[۶] و قال: “یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین”[۷] و قال: “ان ترک خیراً الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقاً على المتقین”[۸] و زعمتم أن لا حظوه لى و لا أرثُ من أبى؟! و لا رحم بیننا؟! أفخصّکم الله بآیه اخرج أبی منها»؟ یک آیه‏ی خاصی داریم یا دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمی‏گذارد؟

بعد هم آن جمله جگر سوز را فرمود که مسأله در و پیکر زدن با [مصیبت و دردناک بودنِ] این جمله اصلاً قابل قیاس نیست (تأثر و گریه استاد) …

فرمود: شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث، محروم کنید مگر اینکه بگویید معاذ الله … نقل نکنم. [۸]

خوب، بعد در جمله‏های بعدی خطبه را ادامه می‏دهند تا آنجا که به مردم خطاب ‏کردند: «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأىً مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنتَدىً وَ مَجمَع» همه‏تان حاضرید می‏بینید که ارث مرا دارند “هضم” می‏کنند.

شما در خطبه ۲۰۲ نهج‏البلاغه می‏بینید وجود مبارک حضرت امیر (علیه السلام) وقتی می‏خواستند حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دفن کنند رو کرد به قبر مطهر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک و سریعه اللحاق بک، قلّ یا رسول الله عن صفیّتک صبری …» تا به این جمله که: «و ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها…» این هضم همان است که در خطبه حضرت زهرا آمده؛ «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی » همه‏تان می‏بینید در روز روشن دارند ارث مرا می‏برند؟ اینجا هم حضرت فرمود: «ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها، فاحفها السؤال و استخبرها الحال…»

بنابراین اطلاقات حاکم است؛ عمومات حاکم است؛ دلیل خاص درباره ارث انبیاء حاکم است؛ مهم‏تر از همه: تفسیر و تبیین و تشریح صدیقه کبری (س) حاضر است. و قبلاً هم گذشت که اگر وجود مبارک حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ یک مطلبی را بفرماید مثل این است که امیرالمؤمنین فرمود، امام باقر فرمود، امام صادق فرمود. معیار حجیت، عصمت گوینده است نه امامت او. اگر کسی معصوم بود قولش حجت است دیگر.

بنابراین این تفسیر که منظور از ارث، ارث مال است می‏شود محکَّم. عمومات و اطلاقات هم حاکم‏اند و دلیل خاص هم تأیید می‏کند و تفسیری که از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ شده است تبیین می‏کند.

پی‏ نوشت‏:

۱. سوره انعام ـ آیه ۱۲۴ .

۲. یا «ستکثر بعدی القاله علیّ» یعنی: « پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلم ـ فرمود: پس از من کسانی که دروغ بر من می‌بندند فراوان خواهند شد».

۳. سوره نساء ـ آیه ۱۱ .

۴. سوره نمل ـ آیه ۱۶ .

۵. سوره مریم ـ آیه‏های ۵ و ۶ .

۶. سوره انفال ـ آیه ۷۵.

۷. سوره نساء ـ آیه ۱۱ .

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *