: صبحگاه در مکه، امام مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا مى خواند، عدهاندکى لبیک مى گویند و دعوتش را اجابت مى کنند ; آن گاه بر مکه والى مى گمارد و روانه مى شود که خبر کشته شدن کارگزارش به او مى رسد، بازمى گردد و با مخالفان مى جنگد و افزون بر این کار نمى کند، یعنى اسیر نمى گیرد
به گزارش موعود از بعضى از احادیث اهل بیت(علیهم السلام) مى فهمیم که امام مهدى(علیه السلام) عقیده اش را درباره ابوبکر و عمر در مدینه مطرح مى کند و به مسلمانان اعلام مى نماید که آن دو به همراه «طلقا» « مشرکان آزاد شده در فتح مکه » با وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره على و عترت پاکش(علیهم السلام) مخالفت کردند و در سقیفه حق خلافت را از آنها گرفته و به بیعت مجبورشان کردند ; آنها بدین وسیله امت را در مسیر خطرناکى از درگیرى بر سر حکومت قرار دادند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آنان را از چنین کارى بر حذر مى داشت . همچنین امت را از رهبرى اهل بیت(علیهم السلام) محروم کردند و نگذاشتند برنامه یگانه الهى درباره اهل بیت اجرا شود . امام زمان(علیه السلام) موضوع دفن ابوبکر و عمر، نزدیک قبر پیامبر را مطرح مى کند و مسجد شریف نبوى را بازسازى کرده، قبر آن دو را از قبر پیامبر جدا مى کند … طبیعى است که این برخورد، خشم بسیارى از پیروان ابوبکر و عمر را برانگیزاند ; همان هایى که در مناطق مختلف جهان اسلام، از آمدن امام مهدى(علیه السلام) شاد شدند و در راهپیمایى هاى فشرده، تأیید خود از امام را اعلام کردند و آمادگى خود را براى یارى امام ابراز نمودند . اما امام به تأیید موافقان و ناراحتى ناراضیان اعتنا نکرده و برایش اهمیتى ندارد که این یا آن گروه راضى شوند، زیرا تقیه با ظهور مقدسش به پایان مى رسد و با احدى تقیه نخواهد کرد .
طبیعى است که این موضوع، دنیا را به خود مشغول سازد و در هفته هاى نخست ظهور، پذیرش آن سخت باشد و امام راه ها و ابزارهاى علمى و اعجازى را براى قانع کردن به کار گیرد ; از جمله آنها تصاویر مصوّر از تاریخ و سیره پیامبر است که امام آن گونه که خدا به او آموخته، آنها را تولید کرده و به جهانیان عرضه مى دارد .
در روایتى صحیح در تفسیر عیاشى و دیگر منابع به گفته امام باقر(علیه السلام) آمده است : صبحگاه در مکه، امام مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا مى خواند، عدهاندکى لبیک مى گویند و دعوتش را اجابت مى کنند ; آن گاه بر مکه والى مى گمارد و روانه مى شود که خبر کشته شدن کارگزارش به او مى رسد، بازمى گردد و با مخالفان مى جنگد و افزون بر این کار نمى کند، یعنى اسیر نمى گیرد . بعد روانه مى شود و مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبرش(صلى الله علیه وآله) و نیز به ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام) و دشمنى دشمنانش دعوت مى کند اما از احدى نام مى بَرَد … سپس وارد مدینه مى شود، قریش خود را از امام پنهان مى کنند، و همین فرمایش على بن ابى طالب(علیه السلام) است : « به خدا ! قریش مشتاق است هر چه را دارد و تمامى آنچه را خورشید بر آن تابیده یا غروب کرده بدهد اما بهاندازه کشتن شترى، من آنجا باشم ]و انتقام مهدى را از آنها برطرف کنم [ » .
سپس قضیه اى (کشتن مخالفان) رخ مى دهد که وقتى انجام شد، قریش مى گویند : این طغیانگر را از نزد ما اخراج کنید . به خدا سوگند ! اگر (پیرو آئین )محمدى بود، این کار (= کشتار) را نمى کرد . اگر علوى بود، این کار را انجام نمى داد . اگر فاطمى بود، این کار را نمى کرد اما خدا جانشان را به دست او مى سپارد ; سپس با مخالفان مى جنگد و عده اى را اسیر مى گیرد . بعد روانه مى شود تا در « شقره » فرو آید، که خبر مى رسد کارگزارش را کشتهاند . نزد مکیان برمى گردد و آن قدر از آنان مى کشد که کشتار « حرّه » در مقایسه با آنان هیچ است . آن گاه روانه مى شود و مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام) و برائت از دشمنانش مى خواند، تا به « ثعلبیه » برسد، در آنجا مردى از نسل پدرش، در مقابل وى مى ایستد . وى از لحاظ جسمانى بسیار قدرتمند و قلبى پر دل و جرأت دارد، اما به صاحب الأمر نمى رسد . وى اعتراض مى کند که چرا چنین مى کنى ؟ به خدا که تو مردم را همچون گوسفند مى ترسانى ! آیا طبق عهدنامه رسول خدا چنین مى کنى یا طبق عهد دیگرى ؟!
خدمتگزارى که بیعت ]امام مهدى[ را پذیرفته، به مرد معترض مى گوید : به خدا ! یا ساکت مى شوى، یا سرى را که چشمانت در آن است، از بدن جدا مى کنم ! قائم به او مى گوید : اى فلانى ! ساکت باش (سپس به مرد معترض پاسخ مى دهد 🙂 آرى به خدا ! عهدنامه رسول خدا نزد من است ( که طبق آن عمل کرده ام) . اى فلانى ! « عیبه یا طیبه یا زنفلیجه » (= صندوق) را بیاور، که مى آورد . پس امام عهدنامه رسول خدا را مى خواند . آن گاه مرد معترض مى گوید : خدا مرا فداى شما کند ! بگذار سرت را ببوسم، امام اجازه مى دهد و او بین چشمان امام را مى بوسد، سپس مرد مى گوید : خدا مرا فدایت کند ! بیعت را با ما نو کن، و امام بیعتش را با آنان نو مى کند .
این حدیث و امثال آن دلالت دارد که کارکرد امام(علیه السلام) به بسیارى از اعتقادات موروثى لطمه مى زند و مؤمنان را به آشوب وامى دارد .
این معترض یا از یاران خاص امام است که دلش دچار آشوب و تردید گشته، یا مورد اعتماد است و خواسته با این برخورد و اعتراض ظاهرى، امام را وادارد که عهد نامه اى را که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ایشان است و به حضرت دستور داده شده تا موضع گیرى خود درباره ابوبکر و عمر اعلام نماید را به دنیا نشان دهد .
کمال الدین از عبد العظیم حسنى به نقل از امام جواد(علیه السلام) آورده است : یارانش به شمار جنگجویان بدر (سیصد و سیزده مرد) از اقصى نقاط زمین پیرامونش گرد مى آیند، و همین فرمایش خداست که مى فرماید : « أین ما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً إن الله على کل شیء قدیر » وقتى این عده مخلص جمع شدند، خدا امر مهدى را ظاهر کرده و هنگامى که « عقد » ( ده هزار مرد، یاران امام ) کامل شد، به اذن خدا خروج مى کند، پس پیوسته با دشمنان خدا مى جنگد، تا خدا راضى شود .
عبدالعظیم مى گوید که پرسیدم : اى مولایم! رضایت خدا را از کجا مى فهمد؟ فرمود : در دلش رحمت افکنده مى شود . وقتى وارد مدینه شد، لات و عزى را مى سوزاند .
این روایت در کفایه الأثر /۲۲۷ ; اعلام الورى /۴۰۹ واحتجاج ۲/۴۴۹ .
اگر این حدیث صحیح باشد، معنایش آن است که « لات و عزى » را مى سوزاند و با اعلام توحید خالص، پرستش و خودباختگى مسلمانان در برابر شخصیت هایى که خدا بر آن دلیلى نفرستاده، منع مى کند، و در مورد کسانى که بخواهند آنان را شریک خدا قرار دهند، مى فرماید :
« برخى از مردم در برابر خدا، همانندهایى برمى گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند، ولى کسانى که ایمان آوردهاند، به خدا محبت بیشترى دارند، کسانى ]که با برگزیدن بُت ها به خود[ ستم کردهاند، اگر مى دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده مى کنند، تمام نیروها از آنِ خداست، و خدا سخت کیفر است » ( بقره/۱۶۵ )