اسماء الهی کلماتی هستند که با توجه به یکی از صفات الهی، به پروردگار اشاره دارند؛ مثلا اسم «شافی» با توجه به صفت «شفادهنده» به ذات خداوند اشاره میکند.
اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه بخشایش گناهان خود را از خدا بخواهیم، خداوند را با “ یا غفور” می خوانیم، و برای درخواست بهبود یک بیمار، “یا شافی” را به کار میبریم؛ چرا که هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند.
برخی اسماء معنی عام دارند و از آنها میتوان به جای چند اسم دیگر استفاده کرد: مثلا «علیم» شامل اسمهای «سمیع» و «بصیر» و «شهید» است. به همین دلیل اسماء از نظر معنا با هم تداخل دارند و دامنه عامبودن بعضی از آنها بیشتر و بیشتر میشود تا جایی که به اسمی منتهی میشوند که دیگر اسمی ما فوق آن نباشد، که به آن «اسم اعظم» خداوند یا «اسم الله الاکبر» گفته میشود. (البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است.) و چون یک اسم هر چه وسیعتر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای وسیعترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد.
بنابر آنچه از روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند باخبر باشد، ویژگیهای منحصری بهفردی در او پدید خواهد آمد؛ از جمله هر دعایی بکند مستجاب میشود. حتی با اسم اعظم میتواند در قوانین جهان طبیعت دست ببرد. بر خلاف آنچه بسیاری از مردم گمان میکنند، اسم اعظم کلمه خاصی نیست که اگر بر زبان جاری شود، چنین خاصیتی داشته باشد یا حتی این گونه نیست که با حروفی غیر از حروف شناخته شده ما ساخته شده باشد؛ چرا که لفظ یک اسم به تنهایی چیزی جز حرف و صدایی نیست و معنای آن هم تنها یک تصور ذهنی است؛ و روشن است که نه صدای برخاسته از حنجره آدمی و نه تصور ذهنی گوینده، هیچ یک نمیتواند چنین تأثیراتی داشته باشند.
پس تأثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آنهاست و نه لفظ آنها یا معنای ذهنی آنها، و فقط مزینشدن شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدنش به حقیقت اسماء الهی است که زمینه استجابت دعا را فراهم میکند و میتواند علت برخی تصرفات در عالم باشد؛ همان گونه که در دعا، حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، علت استجابت آن است و نه لفظ یا معنای ذهنی دعا.
البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احتراماند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را در خود ایجاد نکند، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت.
یکی از عطایا و کراماتی که خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه اطهار علیهم السلام ارزانی فرموده، اسم اعظم است. در این زمینه به چند روایت اشاره میشود:
۱- امام باقر علیه السلام فرمود:«اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را میدانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم بر هم زدن، تخت بلیقس را از سرزمین سبا نزد سلیمان حاضر سازد؛ و ما ائمّه معصومین هفتاد و دو حرف از آن را میدانیم. یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده و تنها نزد اوست.»
۲-امام صادق علیه السلام فرمود:«به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از حروف اسم اعظم داده شد که به وسیله آن معجزات خود را ظاهر میکرد، به حضرت موسی علیه السلام چهار حرف، به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف، به حضرت نوح علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شد؛ اما خداوند تمام حرفها را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت عطا فرموده است. اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو حرف آن داده شده و یک حرف از آن بر همگان پوشیده است.»
۳- امام صادق علیه السلام فرمود:« چگونه مردم فرمایش امیرالمومنین علی علیه السلام را انکار میکنند که فرمود: “من اگر بخواهم با همین پایم به سینه معاویه که در شام است میکوبم و او را از تختش سرنگون میکنم”، اما کار آصف بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار نمیکنند؟! آیا پیامبر ما برتر از تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او برترین اوصیاء نیست؟ پس چرا امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند بین ما و بین آنان که حق ما را انکار میکنند و برتری ما را قبول ندارند، قضاوت فرماید.»
منابع:
تفسیر المیزان، ج ۷، ص ۳۷۰.
تفسیر نمونه، ج ۷ ف ص ۳۰.
بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۵ تا ۲۸.