هر فرد از افراد انسان ترکیبی از ویژگیهای نوعی و فردی است. اگر خودشناسی به معنای شناخت جنبه های اختصاصی افراد نوع انسان باشد خودشناسی همان انسان شناسی است. و اگر مقصود از خودشناسی شناخت هر فرد از خویشتن باشد، خودشناسی با انسان شناسی متفاوت خواهد بود.
مقصود از خود شناسی
هر فرد از افراد انسان ترکیبی از ویژگیهای نوعی و فردی است. اگر خودشناسی به معنای شناخت جنبه های اختصاصی افراد نوع انسان باشد خودشناسی همان انسان شناسی است. و اگر مقصود از خودشناسی شناخت هر فرد از خویشتن باشد، خودشناسی با انسان شناسی متفاوت خواهد بود.
از خودشناسی به معنای اول با عنوان انسان شناسی یاد خواهیم کرد و خودشناسی به معنای دوم را «خودشناسی» یا «خودشناسی به معنای خاص» می خوانیم.
انسان شناسی به روشهای مختلفی انجام میگیرد. علومی چون روانشناسی تجربی، فیزیولوژی انسانی و انسان شناسی (آنتروپولوژی) با روش تجربی به شناخت انسان می پردازند. محصول کار این رشته ها، علمی حصولی و مفهومی است.
علم النفس فلسفی برای شناخت انسان از روش عقلی – قیاسی پیروی میکند و علمی حصولی را پدید می آورد.
برای شناخت انسان می توان از روش نقلی نیز بهره برد. یعنی با رجوع به کتاب و سنت ابعاد وجود انسان را به کمک وحی شناسایی نمود.
شناخت هر فرد از خویشتن اگر با درون نگری و از طریق علم حضوری صورت گیرد، نتیجه آن شناخت مجموع ویژگیهای نوعی و شخصی خواهد بود و تمییز ویژگی های نوعی و شخصی از یکدیگر فقط با مشاهده خصوصیات دیگران ممکن خواهد شد.
انسان شناسی به روش صد در صد شهودی و درون نگرانه امکان پذیر نیست، ولی می توان از روش درون نگری در شناختن انسان استفاده کرد.
می توان خودشناسی درون نگرانه را مقدمه ای برای انسان شناسی قرار داد، علم النفس فلسفی و انسان شناسی تجربی (روان شناسی، فیزیولوژی انسانی و انتروپولوژی) و انسان شناسی نقلی (یا وحیانی) را نیز می توان مقدمه ای برای خودشناسی قرار داد؛ یعنی با استفاده از نتایج این رشته های مختلف ویژگی های نوعی انسان را شناخت و با استفاده از روش درون نگری ویژگی های اختصاصی خود را شناسایی نمود و به خودشناسی نایل آمد.
هر چه در خودشناسی بیشتر به روش درون نگری متکی باشیم، نتایجی که به دست می آوریم برای خود ما یقینی تر خواهد بود و نیاز ما به اصطلاحات و روش های علمی و فلسفی کمتر خواهد شد.
اهمیت و ضرورت خود شناسی در روایات
از امیر المؤمنین(ع) نقل شده است:
خودشناسی سودمندترین دانشهاست.[۱]همچنین فرمودند:
نهایت معرفت آن است که انسان خود بشناسد.[۲]و نیز فرمودند:
کسی که به شناخت خود دست یابد به بزرگترین رستگاری و پیروزی رسیده است.[۳]بزرگترین حکمت آن است که انسان خود را بشناسد.[۴]نقطه مقابلِ خودشناسی، خود ناشناسی است که به عقیده امیر المؤمنین(ع) بالاترین و بزرگترین جهل است. چنانکه فرمود:
بزرگ ترین نادانی خود ناشناسی انسان است.[۵]و نیز فرمود:
در جهل انسان همین بس که خود را نشناسد.[۶]چرا خود را بشناسیم؟
برای خودشناسی آثار مختلفی بیان شده است و انگیزه های گوناگونی خودشناسی را اقتضاء میکند. یکی از عواملی که خودشناسی را موجه می سازد، متعلق این شناخت است. «خود» به عنوان چیزی که در «خودشناسی» شناخته میشود، محبوبترین چیز در نزد ماست. هر کس که به خود علاقه دارد و علاقه به شناخت محبوب امری است فطری. هر انسانی خود را دوست دارد و طبیعی است که خودشناسی امری مطلوب باشد.
محبت انسان به خود موجب میشود انسان در اندیشه بر آوردن مصالح خویش باشد و بکوشد مفاسد و امور زیان آور را از خود دور سازد. به عبارت دیگر حفاظت از خویش در برابر خطرات و تأمین نیازهای خود به اقتضای محبت به خود امری طبیعی است. از سوی دیگر حفاظت از هر چیز و تأمین نیازها و مصالح هر چیز مستلزم شناخت آن چیز است. هر گاه چیزی را نشناسیم، نیازهای آن و امور زیان آور به آن را نمی توانیم بشناسیم.
محبت به خود فقط با حفظ و نگهداری «خود» ارضاء نمیشود. انسان خود را در بهترین و کاملترین شکل می خواهد؛ یعنی دوست دارد هر کمالی را در خود تحقق بخشد و هرگاه کمالی از کمالات ممکن برای خود را در خود نامحقق یابد، از وضع موجود خود ناراضی میشود و در صدد تکمیل وجود خویش بر می آید.کمال خواهی پایان ناپذیر انسان، در عین احساس فقر و نیازمندی است. پس انسان بر خود لازم میبیند که کمال ممکن برای خویش را بشناسد تا بتواند در جهت کمال خود گام بردارد و کمالاتی نایافتنی را طلب نکند و به چیزی کمتر از آنچه برای او ممکن است رضا ندهد. شناخت کمال نهایی خود فرع شناخت خود است.
برای رسیدن به کمال، علاوه بر شناخت مقصد، باید مسیر، مرکب و سرعت را هم شناخت. شناخت مسیر، مرکب و سرعت متناسب با هر موجود، بر شناخت آن موجود متوقف است.
خودشناسی و شناخت کمال و زیباییها و جذابیتهای مقصد نهایی انسان، انگیزه استکمال را در او تقویت میکند. این نکته را می توان یکی از انگیزه های توصیه به خودشناسی از سوی کسانی که خودشناسی کردهاند دانست. ائمه معصومین(ع) که انسان و غایت وجودی او را میشناسد و نیز می دانند هر فردی با شناخت خود و غایت هستی خود بیش از پیش خواستار سلوک به سوی کمال خواهد شد، انسانها را به خودشناسی ترغیب میکنند تا آنان را شیفته حرکت کمال ی سازند.
خودشناسی به خداشناسی می انجامد و خداشناسی در واقع اصلی ترین مقدمه کمال و بلکه خود کمال انسان است. پس خودشناسی برای کمال انسان امری ضروری و غیر قابل چشم پوشی است. همچنین خودشناسی مقدمه ضروری هر شناختی است؛ یعنی هیچ شناختی برای انسان حاصل نمیشود مگر آنکه خود را بشناسیم. پس اگر خواستار شناخت حقایق هستی هستیم باید نخست خود را بشناسیم.
آثار خود شناسی
الف – خودشناسی برای خدا شناسی
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند:
کسی که خود را بشناسد همانا پروردگارش را شناخته است.[۷]معرفت نفس به چند شکل به معرفت خدا می انجامد:
۱- انسان با شناخت خویش در درون خود گرایشهایی فطری مییابد. هر انسانی خواستار احاطه علمیبه جهان است و گرایش او به شناخت هستی، بی نهایت است؛ یعنی انسان هر چه در دانش پیشرفت میکند، همچنان از افزایش سؤالات و دوام جهل خود ناراضی است و تا زمانی که به علم مطلق دست نیابد خود را ناقص میبیندو از نقص خود ناخرسند است و از این رو خواستار اتصال به سر چشمه علم مطلق میگردد. انسان می داند که شناخت ماسوی اللَّه بدون شناخت علت العلل آنها شناختی ناقص است. بنابراین شرط شناخت جهان مخلوق را شناخت علتِ مخلوقات میبیند و میل او به احاطه علمیبر جهان، او را ملزم به شناخت خداوند می سازد.
۲- انسان به تجربه یافته است که هر گرایش درونی که در او وجود دارد حاکی از وجود واقعیتی خارجی است که آن گرایش را ارضا میکند. میل به رفع تشنگی، با آب که واقعیت خارجی دارد ارضاء میشود. میل به همسر گزینی با وجود جنس مخالف ارضاء میشود و سایر امیال انسان نیز اینگونهاند. پس اگر انسان خواستار علم و قدرت مطلق است باید علم و قدرت مطلق وجود داشته باشد. پس مبدئی در هستی وجود دارد که از علم و قدرت مطلق برخوردار است. این شکل شناخت وجود خداوند و صفات علم و قدرت او، اگر چه بر مقدماتی متکی است که از تجارب درونی انسان تشکیل شده است، ولی در نهایت علمی حصولی و مفهومی است.
۳- انسان با کاویدن خویش و رسیدن به خود شناسی حضوری، خود را موجودی وابسته و فقیر مییابد؛ موجودی که همه احوال او اعم از حیات، علم، قدرت، محبت و اراده و دیگر اوصاف و افعالش، وابسته به موجودی است که از لحاظ حیات، علم و قدرت نامتناهی است. این درک حضوری به فقر خود نسبت به خداوند، نتیجه شناخت نفس به صفت فقر و نیازمندی است که همزمان با شناخت نفس، در نفس انسان حاضر است و از هرگونه قیاس و استدلال مستغنی است.
خداشناسی حاصل از خودشناسی، علم حضوری است که اولاًهیچ تردیدی در آن راه ندارد و ثانیاً در تحریک انسان برای حرکت به سوی خدا و تحصیل قرب او تواناتر است. بنابراین دعوت به خداشناسی برای خداشناسی، علاوه بر اینکه به سبب اهمیت موضوع خودشناسی است، به سبب روش خاص خودشناسی درون نگرانه است که حصول آن علم حضوری یقینی است.
از همین روست که امیر المؤمنین(ع) می فرمایند:
شناخت به وسیله نفس سودمندترین شناخت است. [۸]و مفسرین گفتهاند مقصود از معرفتین، معرفت به آیات انفسی و معرفت به آیات آفاقی است که در فرموده خداوند آمده است:
به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او بر حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟![۹]خودشناسی برای خود سازی
پرورش هر موجودی نیازمند آگاهی از استعدادهای آن است. با اطلاع از استعدادهای یک موجود، می توان به شناسایی مقدمات ضروری تحقق آن استعدادها روی آورد و موانع تحقق آنها را نیز شناخت. پرورش خود نیز بدون اطلاع از استعدادهای خود و نیازها و موانع فعلیت یافتن استعدادها امکان پذیر نیست. پرورش هر موجود، علاوه بر شناخت استعدادها و تواناییها، نیازمند جدا کردن استعدادهای اصیل و استعدادهای کمکی است. هر موجودی دارای یک کمال مطلوب است که کمال اختصاصی و برتر اوست و در کنار این کمال مطلوب، دسته ای دیگر از استعدادها در او نهفته است که فعلیت یافتن آنها کمک و مقدمه فعلیت یافتن استعداد اصلی و کمال مطلوب آن موجود است. بنابراین پرورش استعدادهای کمکی و رسیدن به کمالات مربوط به آنها، مطلوب بالذات نیست، بلکه مطلوب تبعی میباشند. با توجه به این حقیقت، پرورش استعدادهای تبعی را فقط باید تا اندازه ای انجام داد که در خدمت استعدادهای اصیل و کمال مطلوب آن موجود هستند. خود سازی، به معنای فعلیت بخشیدن استعداد اصلی انسان در رسیدن به قرب خداوند است. پس باید استعدادهای انسان و امکاناتی که در اختیار اوست شناخته شود و استعداد اصیل و تبعی از یکدیگر تمیز داده شوند و سپس معلوم شود غایت استعداد اصیل انسان چیست و پرورش هر یک از استعدادهای تبعی تا چه میزان سودمند و کمک کننده به تحقق استعداد اصیل هستند. با اطلاع از استعدادهای اصیل و تبعی، قادر خواهیم شد درباره روش فعلیت بخشیدن هر یک از آنها در حد مطلوب مطالعه کنیم و از راههای مختلف، آن روشها را شناسایی نماییم.
شناخت جنبه های شخصی و شخصیتی به ما کمک خواهد کرد تا ابزار و امکانات متناسب با خود را برای فعلیت بخشیدن به استعدادهایمان بکار گیریم و نیز سرعت فعالیت خودسازی را با قابلیتهای شخصی خود تنظیم نماییم.
به طور خلاصه خود سازی نیازمند شناخت خود است تا از طریق شناخت خود شناخت های زیر حاصل آید:
– شناخت قابلیتها و استعدادهای خود؛
– شناخت استعداد اصلی و غایت وجودی خود، و تمییز آن از قابلیتهای تبعی؛
– شناخت مقدار مناسب پرورش استعدادهای تبعی خود؛
برخی از این شناختها که مقدمه ضروری خودسازی هستند، با استفاده از شاخه های مختلف انسان شناسی مانند روانشناسی تجربی، علم النفس فلسفی، فلسفه ذهن و فلسفه فعل یا کنش به دست می آیند و برخی از آنها از طریق خودشناسی فردی و با استفاده از روش درون بینی حاصل میشوند. بنابراین، «خودشناسی برای خودسازی» منحصر به انسان شناسی تجربی و فلسفی نیست، بلکه مجموعه ای مرکب از انسان شناسی و خودشناسی به معنای خاص آن است.
یکی دیگر از مقدمات مورد نیاز برای خودسازی، داشتن انگیزه و گرایش برای حرکت به سوی مقصد در مسیر صحیح است. خودشناسی می تواند انگیزه لازم برای حرکت به سوی مقصد را در ما پدید آورد. خودشناسی انگیزه حرکت به سوی مقصد را از آن جهت پدید می آورد که مقصدی که به ما معرفی میکند با خواستهای فطری ما سازگار است و تنها چیزی که می تواند خواستهای فطری را برآورد حرکت به سوی خداوند و قرب پروردگاری است که کمال مطلق است و یگانه موجود بی نهایتی است که علم و قدرت بی نهایت است و کمال خواهی نامتناهی انسان فقط با قرب به او تأمین میشود.
خودشناسی برای خودسازی در روایات
همه انتظاراتی که از خودشناسی داریم تا ما را به خود سازی قادر سازد، در روایات، مورد توجه قرار قرار گرفتهاندو معصومین(ع) این آثار را بر خودشناسی مترتب دانستهاند.
مهمترین انتظارات ما از خودشناسی، شناخت غایت وجودی انسان بود. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: «من عرف ربه فقد عرف ربه». خداشناسی در واقع مقصدشناسی است و شناخت خداوند و شناخت اینکه انسان می تواند به قرب الهی نایل آید بیانگر استعداد اصلی انسان و غایت وجودی اوست.
انتظار ما از خودشناسی، منحصر به این نیست که مقصد را به ما نشان دهد، بلکه انتظار داریم مسیر حرکت را نیز به ما معرفی کند. مسیر حرکت وقتی روشن میشود که بتوانیم افعال مناسب برای رسیدن به مقصد را شناسایی کنیم. کسی که راه را نمیشناسد افعال مناسب برای رسیدن به مقصد را نمی داند.
این راه ناشناسی ناشی از خودناشناسی است. امیر المؤمنین(ع) فرمودند:
و نسبت به خویشتن خود نادان مباش زیرا کسی که به شناخت خویش نادان است به همه چیز نادان است.[۱۰]یکی از مقدمات ضروری خودسازی، داشتن انگیزه حرکت است. به عبارت دیگر شناخت مقصد و مسیر به تنهایی کافی نیست، بلکه داشتن انگیزه نیز ضروری است.
امیر المؤمنین(ع) در روایتی می فرمایند:
کسی که خود را بشناسد با آن مجاهده میکند و کسی که به خویشتن جاهل باشد نفس خود را وا میگذارد. [۱۱]ایشان در روایت دیگری فرمودند:
کسی که خویشتن را نشناسد از راه رستگاری دور میشود و به گمراهی و نادانیها مبتلا میشود. [۱۲]بنابراین روایات، ناخودشناسی موجب دوری از رستگاری است؛ این دوری هم می تواند به سبب نشناختن مقصد و یا مسیر رستگاری باشد و هم می تواندناشی از لغزش عملی در اثر نداشتن انگیزه حرکت در مسیر رستگاری و یا داشتن انگیزه های انحرافی باشد. به هر حال گمراهی از مسیر درست، به هر دلیل، می تواند ناشی از جهل به خویشتن باشد.
امیر المؤمنین(ع) در روایت دیگری خودشناسی را برترین عقل و ناخودشناسی را موجب گمراهی معرفی کردهاند:
برترین خرد شناخت انسان از خویشتن است، پس کسی که خود را بشناسد خردمند است و کسی که خود را نشناسد گمراه است.[۱۳]انسان از طریق خودشناسی به ابعاد وجودی خود پی میبرد. خودشناسی اگر به روش انسانشناسی تجربی و فلسفی باشد، به شکلی قوای نفس را به انسان معرفی میکند و اگر به شیوه درونگری – برای تحلیل معرفت حضوری ما به خویشتن – باشد نیز ابعاد وجود ما را برای ما آشکار می سازد. در مباحث مقدماتی کتاب تا حدودی به قوای نفس انسان از دیدگاه انسان شناسی فلسفی (علم النفس فلسفی) اشاره کردیم. در اینجا به روش درونگری و نتایج آن از حیث شناخت ابعاد مختلف وجودی انسان می پردازیم.
انسان با مراجعه به خویش مجموعه ای از گرایشها و تواناییها را در خود مییابد و با نظر به خویشتن گرایشهای غیر اکتسابی را در سرشت خود میشناسد. این گرایشها بعضی مقتضای حیوانیت انسان است و بعضی ربطی به جنبه حیوانی او ندارد. میل به غذا، نکاح و امنیت جانی در انسان و حیوان مشترک است و گرایش به حقیقت، خیر، زیبایی، تسلط، آفرینش و پرستش امیال اختصاص انسان هستند.
منابع
[۱] . معرفه النفس انفع المعارف؛ شرح غررالحکم و دررالحکم (خوانساری)، ج ۶، ص ۱۴۸.
[۲] . غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه؛ همان، ج ۴، ص ۲۷۲.
[۳] . نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس؛ همان، ج ۶، ص ۱۷۲.
[۴] . افضل الحکمه معرفه الانسان نفسه؛ همان، ج ۲، ص ۴۱۹.
[۵] . اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه؛ همان، ج ۲، ص ۳۸۷.
[۶] . کفی بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه؛ همان، ج ۴، ص ۵۷۵.
[۷] . من عرف نفسه عرف ربه؛ شرح غررالحکم و دررالحکم، (خوانساری)، ج ۵، ص ۱۹۴.
[۸] . المعرفه بالنفس انفع المعرفتین؛ همان، ج ۲، ص ۲۵.
[۹] . سنریهم آیاتنا فی الآفاق و الانفس حتی یتبین لهم انه الحق او لم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید؛ فصلت / ۵۳.
[۱۰] . لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفه نفسه جاهل بکل شی ء؛ شرح غررالحکم و درر الحکم (خوانساری)، ج ۶، ص ۳۰۴.
[۱۱] . من عرف نفسه جاهدها، و من جهل نفسه اهملها؛ همان، ج ۵، ص ۱۷۷-۱۷۸.
[۱۲] . من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه و خبط فی الظلال و الجهالات؛ همان، ج ۵، ص ۴۲۶.
[۱۳] . افضل العقل معرفه الانسان بنفسه فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل؛ همان، ج ۲، ص ۴۴۲.