آیات قران و درمان اضطراب

قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.[۱]


 

قران این ادعا را دارد که: «شِفاءٌ لِما فِی الُّصدُور»، من نسخه ای هستم که همه بیماری های درونی و بیماری هایی را که در سینۀ شماست شفا می دهم. در حدیث هم داریم که پیامبر عظیم الشأن فرمودند: «یَا عِبَادَ اللهِ! أَنْتُمْ کَالْمَرْضَی وَ رَبُّ الْعَالَمِینَ کَالطَّبِیب»؛ ای بندگان خدا! شما مانند بیماران، و خداوند تبارک و تعالی مانند پزشک است.[۲] نسخۀ این پزشک قرآن است البته مانند خیلی از نسخه هایی که در خانه گذاشته می‌شود و دارو گرفته نمی‌شود، یا به سلیقۀ خودش یکی را می خورد و یکی را نمی خورد، یا دورۀ مصرف دارو را به تمام و کمال نمی رساند، یا داروها را به ترتیب مصرف نمی‌کند و یا خودش سلیقه ای و بدون دستور دکتر دارو می‌گیرد و استفاده می‌کند که در این صورت ممکن است منجر به مرگ و هلاکت هم بشود. این نسخه مانند همان نسخه است؛ یعنی اگر «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض» شد، یک بخش دارو را مصرف کرد و بخش دیگر را مصرف نکرد؛ اگر مصرف این دارو استمرار نداشت دو روز عمل کرد و بقیه را کنار گذاشت، ماه رمضان پیاده کرد ولی ماه های دیگر آن را بوسید و کنار گذاشت، طبیعتاً تأثیر خودش را از دست می دهد. این ضعف از عمل کننده است. در قرآن درمانی، مشکل از نسخه و نسخه پیچ نیست. قرآن همواره تأکید بر تدبر می‌کند.تدبر غیر از تفسیر و قرائت است. تدبر غیر از حفظ است. ممکن است کسی حافظ باشد، قاری باشد، حتی مفسر باشد اما متدبر نباشد. تدبر در قرآن، کار دل است، کار عمل است و تأثیر گرفتنی است؛ لذا این کتاب آسمانی چنین ادعایی دارد روایات هم این مطلب را مطرح کرده‌اند. پس اگر در جامعه درد هست، خودمان درد داریم، مشکل از نسخه و نسخه پیچ نیست. آن که نسخه را پیچیده عالم و مدبر است. چون کسانی که نسخه را اشتباه می پیچند یا ناآگاهند و یا نادان و یا ناشی اند. قرآن کریم مکرر می فرماید: خداوند علیم است، حلیم است، خبیر است، رحمان است و…

آدم هایی که همیشه در زندگی با این واژه ها درگیرند که افسرده ام، نگرانم، بهم ریخته ام، نکند از کارخانه بیرونم کنند، نکند بچه ام ناقص شود، نکند در زندگی ام کم بیاورم، نکند قبول نشوم، نکند سرطان بگیرم، همین نکندها را خودش هم می داند که نیست ولی نگرانی دارد. این یکی از دردهایی است که در جامعه کم و بیش به آن مبتلا هستیم.

حال ضریبش متفاوت است اما اصلش در خیلی ها هست. عزیزان! اگر روح اطمینان و آرامش در وجود انسان نباشد بسیاری از کارها ناقص می ماند، رشد اقتصادی کُند می‌شود، رشد علمی‌کُند می‌شود، رشد سیاسی کند می‌شود، خانواده ها از هم می پاشد. این دو نعمت بسیار مهم است. من یک آیه از قرآن برایتان بخوانم ببینید این دو عامل چقدر تأثیر دارد.

خداوند یک مثلی زده و مفسران بحث دارند که خداوند در اینجا مثل زده یا یک قضیۀ حقیقی را بیان کرده است؟ و یا خداوند قصد دارد چیزی را خبر دهد؟ برخی می‌گویند این قصه راجعبه قوم سبأ است. مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: این یک مثال است.

حال هرکدام که باشد نتیجه اش یکی است. در سوره نحل می فرماید: «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَهً»[۳] ای مردم! ما می خواهیم شهری را برای شما مثال بزنیم. حالا چه این شهر وجود خارجی داشته باشد یا نداشته باشد.

جامعه خوب، سه ویژگی دارد

«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَهً»، می خواهیم برای شما از یک شهر و از یک آبادی یک مثال بزنیم که سه ویژگی داشت:

۱– «قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً»، در آن جامعه امنیت بود. حال اگر در جامعه امنیت نباشد بلکه سیل، زلزله، ترور، بمب گذاری، بی عفتی و سرقت باشد دیگر در این جامعه نمی‌شود کار کرد یا سرمایه گذاری کرد. یک ویژگی این شهر این بود که امنیت داشت. این دربارۀ بیرون و ظاهر جامعه.

۲– «مُّطْمَئِنَّهً»، مردمش هم آرام بودند. هیچ کس ناآرامی نداشت، بهم ریخته نبود. «مطمئنه» یک صفت درونی است چون غالباً اطمینان را به قلب نسبت می دهند.

این دو مورد نتیجه اش سومی می‌شود: «یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ»، نعمتشان فراوان بود، چرخ اقتصادی می چرخید، ثروتشان فراوان بود چرا؟ چون حرص، ولع و ناامنی نبود، سرمایه گذاری اقتصادی انجام می‌گرفت. در یک جامعۀ پایدار سرهم کلاه نمی‌گذارند، به یکدیگر اعتماد می‌کنند و خیانت نمی‌کنند. ما صد بار این آیه را خواندیم و به سادگی از کنارش رد شدیم. ببین این آیه چطور پیام دارد «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً مُّطْمَئِنَّهً»، وقتی امنیت و آرامش داشت «یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ»، رغداً یعنی فراوان، رزق فراوان است. اما همین قریه و همین منطقه «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ»؛ کفران نعمت و ناسپاسی کردند، خیانت در آن شروع شد، «فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ»[۴] پس دو گرفتاری سراغشان آمد: یکی گرسنگی و دیگری ترس و ناامنی.

این یکی از آیاتی است که بیان می‌کند امنیت از بیرون و آرامش از درون باعث رشد جامعه می‌شود.

دینداری و شکست

آیه دوم در سوره مبارکه آل عمران است. در جنگ احد مسلمانان شکست خوردند اما در جنگ بدر که در ماه رمضان رخ داد، مسلمانان پیروز شدند. در جنگ احد هفتاد شهید دادند، جنازه ها بر زمین افتاد و سایرین هم هر کدام به یک نحوی مجروح بودند؛ یکی دندان شکسته، یکی پا شکسته، یک دست شکسته، مشرکین هم از این پیشامد خیلی خوشحال بودند چون دلیرانی مثل حمزه، مصعب بن عمر، حنظله و پدر جابربن عبدالله انصاری را به شهادت رسانده بودند. حال در این فضا، مسلمانی که نگران شده بودند دور هم جمع شدند و با تحلیل اوضاع، علل شکست خویش را بررسی می‌کردند.

مگر پیامبر (ص) با ما نبود؟ مگر پیامبر معجزه ندارد؟ آنها که همراهشان بت است پیروز شدند ما که خدا خدا کردیم شکست خوردیم. گاهی بین مردم این حرف ها هم است، فلانی که در مقابل خدا یک سجده نکرده اما اولاد سالم دارد، زندگی خوبی دارد، دغدغۀ روزی ندارد؛ ولی من هم خودم مریضم، هم زنم مشکل دارد و هم بچه ام مریض است. پس نتیجۀ خداپرستی چه می‌شود؟ فکر می‌کنند هر کس خداپرست است همیشه باید پیروز باشد، همیشه داشته باشد، همیشه باران بیاید. اروپایی ها نماز هم نمی خوانند اما همیشه ابر و باران دارند. چرا در کشور ما که همیشه دین و نماز و قرآن است خشکسالی وجود دارد؟

این نکته دقیق است که کسی فکر نکند الزاماً بین این دو، ارتباط است. اینجا تساوی است. اگر هر که کافر شود خشکسالی و هر که مسلمان شود نعمت فراوان دارد. خدای تبارک و تعالی آیه ۱۳۹ آل عمران را در جواب این نگرانی ها فرستاد. خیلی عجیب است این را می فرماید – برای خیلی از افراد که در زندگی شان با شکست روبه رو می‌شوند، کنکور قبول نمی‌شوند، شغل به دست نمی آورند، و یا در ازدواج موفق نیستند – می فرماید: «وَ لاتَهِنُوا»، ای مسلمانان! سست نشوید«وَ لاتَحْزَنُوا»؛ اضطراب شما را فرا نگیرد «أَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ»[۵]؛ شما برتر هستید، اگر چه جنگ کردید و شهید دادید و شکست خوردید. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛ اگر ایمان شما قوی باشد. بعد جالب است خوب دقت کنید! نمی‌شود که شکست همیشه برای کافر باشد. «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ»، «قرح» یعنی جراحت. اگر به شما قرح رسید، جراحت رسید، پیشانی پیغمبر شکست، امیرالمؤمنین (ع) شصت زخم برداشت و حمزه شهید شد «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ»[۶] جنگ قبلی این جراحت ها و این خسارت ها به دشمن وارد شد. اگر شما امروز مجروح دادید، شکست خوردید و کشته دادید، آن قوم کافر هم در جنگ قبلی شکست خوردند، کشته دادند، آنها هم مصیبت و جراحت دیدند.

سپس می فرماید: «تِلْکَ الأَیّامُ»، عجب آیه ای است! این آیه باید در خانه ها و ادارات ما البته برای آنهایی که خیلی میز دوست دارند، ریاست دوست دارند تابلو شود و این آیه را بالای سرشان نصب کنند: «تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ»[۷]؛ این زندگی دنیا را بین قشرهای مختلف تقسیم کردیم. یک وقت جناح راست است یک وقت آن جناح است. در تمام ایام این مسایل و حوادث برای همه پیش آمده است. برای بزرگان ما و خود پیغمبر گرامی اسلام که با اعجاز او عالم هستی متحول می‌شود با اینکه در این جنگ حضور داشته این مسایل بوده است پس «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ»[۸]، نترسید و مضطرب نشوید که شما بالایید.

صلح حدیبیّه و وعدۀ الهی

بیش از هزار و چهارصد سال از شهادت شهدای احد گذشته است، خداوند چند آیه در سورۀ آل عمران به این داستان اختصاص داده است. و موارد دیگر که شما ملاحظه کردید مثلاً در صلح حُدیبیّه، مسلمانان سست شدند، هزار و چهارصد نفر از مدینه تا مکه حرکت کردند تا احرام ببندند و طواف کنند. مشرکان راهشان را بستند و نگذاشتند به طواف بروند. هزار و چهارصد نفراز مسلمان برگشتند. پیغمبر (ص) طبق احکام خاصش از احرام بیرون آمده و قربانی کرد و سپس فرمود: بر می‌گردیم. این پیشامد در روحیه ایشان خیلی تأثیر گذاشت.

شما فکر کنید از تهران سوار هواپیما شوید و تا فرودگاه عربستان بروید، اما شما را برگردانند. چقدر به شما بر می خورد! فکر کنید بروید مدینه و محرم شوید وقتی سوار اتوبوس شدید و نزدیک حدیبیه، بیست کیلومتری مکه رسیدند، آنجا بگویند این اتوبوس باید به ایران برگردد. هزار و چهارصد مسلمان با این وضعیت از احرام بدون طواف و بدون دیدن صفا و مروه برگشتند. این احکام شرعی دارد. اگر کسی مُحرم شد ولی راهش ندادند همچون کسی است که راه برای او مسدود است.

روحیه مسلمانان خیلی کسل شد. این یکی حرفی می زد، آن یکی حرفی می زد، چه سفر بدی بود! پیغمبر به ما گفته بود: خواب دیدم که به مسجدالحرام می رویم. رسول خدا (ص) در این سفر خواب دیده بود و فرموده بود: ان شاءالله وارد مسجدالحرام می‌شویم.

سرانجام خواب حضرت پس از دو سال در فتح مکه تعبیر شد – گاهی می‌بینی تعبیر خواب یا استجابت دعا طول می‌کشد، زمان می‌برد – مسلمانان در راه برگشت نق می زدند و همین امر باعث نگرانی و گله مندی رسول خدا (ص) شد. در همین حال این آیه نازل شد: «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ».[۹] کلمۀ «سکینه» شش بار در قرآن آمده و به معنای آرامش است؛ ما آرامشی به قلوب شما فرستادیم تا ایمانتان را قوی کنید. یعنی آرام باشید، دین است حادثه دارد شکست دارد پیروزی دارد.

دو سال بعد همین ها وارد مکه شدند و با ندای «لا اله الا الله» با این شعار الهی مکه را فتح کردند. اینها را باید دقت کرد که امنیت و آرامش و اطمینان یک نیاز عادی بشر است.

جنگ مشکلاتی دارد در خانه هم که باشی باز مشکلاتی دارد. الان خانواده هایی وضعشان بد نیست گاهی مراجعه می‌کنند دعواهای بی خود، زد و خوردهای بیجا، درگیری های بی مبنا. گاهی جوان ها و نوجوان ها در محیط کاری و مدیران در محیط اداره درگیری دارند.

این حدیث بسیار جالب است: «لاَ نِعْمَهَ أَهْنَأُ مِنَ الْأَمْنِ»[۱۰]؛ هیچ نعمتی بالاتر از آرامش نیست. یک مدیر آرام ممکن است بهتر بتواند کشور را اداره کند. یک مدیر آرام ممکن است بحرانی را پشت سر بگذارد. امام بسیار آرام بود. خبرنگار ایتالیایی در سال ۶۳ به ایران آمد از او پرسیدند: چه چیز امام، شما را جذب کرد؟ پاسخ داد: آرامش امام.

این آدمی‌که در کشورش جنگ، درگیری و تحریم اقتصادی است، این همه مشکلات، خرابکاری های منافقین، رئیس جمهور کشورش دو یا سه سال قبل ترور شده، کشورش خطر ترور دارد، اما این مرد بسیار آرام است. ماه مبارک رمضان که می‌شد، امام آن چنان به تعبد و عبادت می پرداخت که خیلی از کارهای کشوری را تعطیل می‌کرد. ایشان به مسئولین می فرمود: خودتان اداره کنید.

امام خمینی (ره) زمانی که می خواستند از فرانسه به طرف ایران حرکت کنند در فرودگاه خبرنگار سؤال می‌کند: چه احساسی دارید؟ امام می فرماید: هیچ. آرام است. شخصی که آرام است می تواند این بحران ها را پشت سر بگذارد. شخص آرام می تواند این حوادث را طی کند. این آرامش برای بشر یک گمشده است.

ریشه ناآرامی ها

علت این همه اضطراب و ناآرامی (هیستری) چیست؟

یکی از عوامل اضطراب که قرآن هم از آن یاد می‌کند، اضطراب برای روزی و خرج و مخارج است. ترس از فقر و نداری، آیندۀ موهوم و این که ایا دانشگاه می روم، شغلم چه می‌شود؟ ازدواج کنم؟ خانه از کجا بیاورم؟ زندگی ام چه می‌شود؟

قرآن کریم می فرماید: آن قدر اضطراب در مشرکین بود که بچه هایشان را می‌کشتند؛ «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِّنْ إمْلاَقٍ»[۱۱]؛ یعنی بچه هایتان را از ترس روزی نکشید. خداوند روزی شما و آنها را می دهد. این یکی از نگرانی هاست که ما در جامعه کم و بیش به آن مبتلا هستیم.

پنج اصل دربارۀ رزق و روزی

قرآن کریم می فرماید: روزی همۀ شما مقدر است: «وَمَا مِن دَآبَّهٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا»[۱۲]؛ همۀ موجودات عالم، همۀ جنبندگان روزیشان مقدر است. نبی مکرم اسلام (ص) می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ جَمِیعَ الْخَلاَئِقِ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یَصْرِفُوا عَنْکَ شَیْئاً، قَدْ قُدِّر َلَکَ لَمْ یَسْتَطِیعُوا، وَ لَوْ أَنَّ جَمِیعَ الْخَلاَئِقِ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یَصْرِفُوا إِلَیْکَ شَیْئاً، لَمْ یُقَدَّرْ لَکَ لَمْ یَسْتَطِعُوا»؛ اگر همه جمع شوند و بخواهند روزی مقدر کسی را از او بگیرند نمی توانند، و اگر همه جمع شوند و بخواهند روزی ای که برای کسی مقدر نشده به او بدهند نمی توانند.[۱۳] این یک اصل کلی است که روزی همگان مقدر است.

روزی با حرص افزایش پیدا نمی‌کند. امام صادق (ع) فرمود: «اِنْ کانَ الرِّزقُ مَقسُوماً فَالحِرصُ لِمَاذَا!؟»[۱۵]؛ وقتی روزی تقسیم شده پس حرص برای چیست؟

امام صادق (ع) می فرماید: حریص از دو چیز محروم است: «الراحه والیقین». یکی آرامش و دیگری یقین.[۱۶]

آرامش که ندارد راضی هم نیست. همیشه می دود، تلاش می‌کند و می خواهد با حرص به روزی افزایش کاذب بدهد.

عبدالله بن ابی یعفور از کسانی بود که امام صادق (ع) او را بسیار دوست داشت و ایشان هم به امام صادق (ع) ارادت داشت. امام صادق (ع) به او وعده داده بود که قسم به ولایتم تو اهل بهشتی. روزی عبدالله با ناراحتی به محضر امام صادق (ع) رسید و عرضه داشت: یا ابن رسول الله! انا طالب الدنیا، من دنیا پرست شدم، طالب دنیا شدم، نجاتم بده! آقا فرمود: طالب دنیا هستم یعنی چه؟ گفت: از کار خوشم می آید هر چه بیشتر کار می‌کنم بیشتر لذت می‌برم. (مثلاً اگر پنج ساعت می خواهم در مغازه باشم دوست دارم هفت ساعت باشم، دوست دارم شب هم بایستم، دوست دارم چند کار داشته باشم) تعبیر این بود: دوست دارم مالم افزایش پیدا کند. آقا این یک میل غیر طبیعی نیست؟

امام صادق (ع) فرمود: به چه منظور می خواهی مالت افزایش پیدا کند؟ گفت: ۱- می خواهم از زن و بچه ام خجالت نکشم. ۲- می خواهم یک فرش را دو تا کنم، خانه را بهتر کنم، زندگی راحت تری داشته باشم، حج بروم، عمره بروم، زیارت قبر پیامبر بروم، به مردم کمک کنم، صدقه بدهم و سفره بیاندازم.

امام صادق (ع) فرمود: «هَذَا طَلَبُ الآخِرَه»، اینها که گفتی طلب آخرت است. دوست داشتن شغل، دوست داشتن دارایی و تلاش زیاد به منظور اینکه انسان این کارها را انجام بدهد حرص نیست.

سُدیر صیرَفی آمد خدمت امام صادق (ع) و عرضه داشت: شما به ما می فرمایید کار کنید ولی حرص نداشته باشید، چه کنم؟ حضرت فرمودند: «إِذَا فَتَحْتَ بَابَکَ»، وقتی در مغازه را بالا کشیدی «وَ بَسَطْتَ بِسَاطَکَ» و بساطت را پهن کردی، (پارچه فروشی، خرما فروشی، مغازه داری، کاسبی)، «فَقَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْک»، وظیفه ات را انجام داده ای[۱۷] و این حرص نیست. حرص آن است که کلک بزنی، نیرنگ بزنی، کلاه سر مردم بگذاری، دروغ بگویی.

امیرالمؤمنین (ع) هر روز به بازار کوفه وارد می‌شد و فریاد می زد: «یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ»، ای بازاری ها، «تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَهِ»[۱۸] به مردم آسان بگیرید تا برکت مالتان زیاد شود.

امیرالمؤمنین (ع) در بازار فریاد می زد: به مردم آسان بگیرند، خدا برکت می دهد. ای مردم دروغ نگویید و قسم نخورید. بدین گونه بازاری ها را نصیحت می‌کرد. این کلمات را باید در بازارها، تعاونی ها، مغازه ها، بنگاه ها و مراکز عمومی و اداری نصب کنند. اجحاف به مردم حرص است و حرص روزی را زیاد نمی‌کند.

کاهش روزی با سوء تدبیر

نکتۀ سوم که نکته کارشناسی و مهمی می‌باشد سوء تدبیر است. رسول خدا (ص) فرمود: «ما أخافُ عَلی امَّتِی الفَقرَ»، من بر امتم از فقر نمی ترسم «و لکِن أخافُ عَلَیهِم سوءَ التَّدبیرِ».[۱۹] از بد تدبیری و سوء تدبیر می ترسم. الان بخشی از گرفتاری های ما در جامعه از بی نظمی است.

این حدیث قابل تأمل است «الْقَلِیلُ مَعَ التَّدْبِیرِ أَبْقَی مِنَ الْکَثِیرِ مَعَ التَّبْذِیرِ».[۲۰] خدا می داند که این روایت را باید با طلا نوشت؛ مال کمِ با تدبیر، پایدارتر از مال فراوانِ با ریخت و پاش است.

سعدی حکایت جالبی دارد. پارسازاده ای دو عموی پولدار داشت. پس از فوتشان ارث فراوانی به او رسید – این را در گلستان می‌گوید – در حال بی پولی، یک مرتبه به پول رسید، سعدی می‌گوید: شروع به تبذیر و اسراف، فسق و فجور و ریخت و پاش کرد. گفتم: بروم او را نصیحتی کنم بالاخره دو پیراهن بیشتر از او پاره کرده ام، تجربه دارم. رفتم او را نصیحتی کردم، خوشا به حال آن جوانی که نصیحت این پیرمردها را گوش کند. حرف پدر و مادر را قبول کند و همه را دشمن نپندارد.

این آقا یا خانم زندگی کرده، اولاد و نوه دارد. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: گرانِ دیگران را ارزان بخرید. منظور از گران دیگران چیست؟ تجربه است.

سعدی می‌گوید: رفتم نزد آن جوان و گفتم: ای جوان، حالا که به ثروت رسیده ای این زندگی همچون آسیاب است و درآمد هم مثل آبی است که سنگ آسیاب را می چرخاند، اگر این آب کم شود سنگ نمی چرخد و اگر این آب خشک شود سنگ می ایستد. نگذار این درآمد خشک شود؛ ولی جوان گوش نداد. سعدی می‌گوید: مدتی گذشت، دیدم جوان با لباس های مندرس به فقر و گدایی افتاده است. این سوء تدبیر است. این غیر از حرص و مسألۀ فقر است.

ما در جامعه امروزی لطمه ها از سوء تدبیر می خوریم. مثلا با این شغل اشنایی ندارد ولی می خواهد این شغل را راه بیندازد؛ می خواهد با این شغل فخر فروشی کند. لذا کم می آورد، بدهی هم افزایش پیدا می‌کند، ربا هم در کار می آید و زندگی را متلاشی می‌کند.ست.

روزی مقدر از راه حرام به دست نمی آید

نکته چهارم: روزی را بر خودمان حرام نکنیم. یک سؤال: شما که می‌گویید روزی مقدر است اینها هم که ربا می خورند مقدر است؟ اینها هم که رشوه می‌گیرند، روزی مقدر است؟ اینها هم که مال مردم را می خورند روزی مقدر است؟ اینها هم که از دیوار مردم بالا می روند و سرقت می‌کنند، روزی مقدر است؟

در پاسخ مثالی بزنم: زبانی که خداوند داده اگر کسی فحش بدهد خدا به او گفته فحش بدهد؟ این انگوری که خدا آفریده اگر کسی با آن شراب درست کند، خدا گفته شراب درست کن؟!همۀ وسایل این عالم دو حکم دارند: حلال و حرام. با انگور هم می‌شود شراب درست کرد و هم سرکه درست کرد. با زبان هم می‌شود قرآن خواند و هم دروغ گفت. با چشم هم می‌شود قرآن دید و هم به نامحرم نگاه کرد. روزی حرام جزء روزی مقدر نیست. روزی مقدر روزی حلال است و لذا نکته چهارمی‌که عرض می‌کنم روزی نباید حرام بشود. در آیات و روایات هم تأکید شده «کُلُوا مِمّا فِی الْأَرضِ حَلالاً طَیِّباً»[۲۱] پاکیزه و حلال بخورید.

روزی قابل افزایش و کاهش است

آخرین نکته و آن این است که روزی قابلافزایش و کاهش است، خداوند می فرماید: «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء».[۲۲] حدیث داریم کسی دائم الوضو باشد روزی اش زیاد می‌شود.[۲۳] کسی سوره واقعه بخواند روزی اش زیاد می‌شود.[۲۴]کسی توکلش بر خدا باشد روزی اش زیاد می‌شود. «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء»، همان روزی ای که گفتیم مقدر است، قابل افزایش و کاهش هم است.

این پنج مطلب را اگر کنار هم بگذاریم: ۱- روزی مقدر است؛ ۲- حرص در افزایش اثر ندارد؛ ۳- تدبیر در خرج کردن لازم است؛ ۴- روزی حرام نشود؛ ۵- توجه در این نکته باشد که روزی قابل افزایش و کاهش است. با رعایت این اسرار طلایی دیگر جای نگرانی و اضطراب نیست. کسی که نگران آینده است باید تدبیر داشته باشد، باید تلاش کند.

روزی معاذ بن کثیر به محضر امام صادق (ع) رسید و عرضه داشت: می خواهم کار را کنار بگذارم – پارچه فروش بود- [۲۵] حضرت فرمود: در این صورت نظرت از اعتبار می افتد. بعد از مدتی حضرت از اصحاب جویای احوال او شدند. گفتند: او دست از کار کشیده است. حضرت فرمودند: «عَمَلُ الشَّیْطَانِ مَنْ تَرَکَ التِّجَارَهَ»[۲۶]؛ کسب را کنار گذاشتن کار شیطان است. شیطان این را از تو می خواهد. فرمود: کسی که کار را تعطیل کند دو سوم عقلش از بین رفته است. کار را تعطیل نکن، تلاش بکن. آن بخشی که از تو بر می آید انجام بده، خداوند هم می فرماید: ما افزایش می دهیم.

ذکر مصیبت

یکی از عوامل آرامش، سلام و درود و جواب سلام است که به مردم می دهد. قرآن می فرماید: این باعث آرامش است. زهرای مرضیه (س) هر وقت احساس دل تنگی و اندوه می‌کرد، به دیدار پیامبر گرامی اسلام (ص) می آمد و آرامش را در چهرۀ پیغمبر می دید و با گفت و گو با پیغمبر آرامش می‌یافت. ای رسول خدا! از همین جا خالصانه این سلام ها را به محضر شما می رسانیم و از شما می خواهیم همه ما را مشمول عنایت و شفاعت و توجه خود قرار بدهید.اولین مرثیه سرا و روضه خوان کنار قبر پیغمبر (ص)، زهرای مرضیه (س) بود.

انس بن مالک می‌گوید: آن شبی که پیغمبر را به خاک سپردیم و از غرفۀ او بیرون آمدیم، تاریک بود. ناگهان متوجه صدای گریه ای شدم. فهمیدم حضرت زهرا (س) است. فرمود: ای انس! پیامبر را خاک کردید؟ عرضه داشتم: بله. فرمود: چطور طاقت آوردید سنگ لحد بچینید؟! چطور طاقت آوردید خاک بریزید؟![۲۷] پیامبری که ۲۳ سال تحمل کرد، به او سنگ زدند، ناسزا گفتند، توهین کردند، او را ساحر و مجنون خواندند همه را برای خدا تحمل کرد.

می‌گوید: اتاق را خالی کردیم. زهرای مرضیه (س) رفت کنار قبر پدر، خاک را بر می داشت و به سر و صورت می ریخت.

یا رسول الله! یا ابتا!

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۲۸]

بابا، اگر این مصیبت بر روزها نازل شود، شب می‌شود. بابا برخیز من فاطمه ام همان فاطمه ای که وقتی می آمدم بلند می‌شدی مرا در آغوش می‌گرفتی. بابا چه شده صدایت می زنم اما جوابم را نمی دهی؟!

کنار قبر پدر اشک می ریخت.

وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.[۲۹]

حجه الاسلام دکتر رفیعی
منابع
[۱]. یونس، ۵۷.
[۲]. مسندرک الوسائل، ج ۳، ص ۱۷۵.
[۳]. نحل، ۱۱۲.
[۴]. نحل، ۱۱۲.
[۵]. آل عمران، ۱۳۹.
[۶]. آل عمران، ۱۴۰.
[۷]. همان.
[۸]. آل عمران، ۱۳۹.
[۹]. فتح، ۴.
[۱۰]. غرر الحکم، ش ۱۰۲۵۴.
[۱۱]. انعام، ۱۵۱.
[۱۲]. هود، ۶.
[۱۳]. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۳۷.
[۱۴]. ذاریات، ۲۲.
[۱۵]. امالی صدوق، ص ۷.
[۱۶]. امام صادق (ع) می فرماید: حُرِمَ الْحَرِیصُ خَصْلَتَیْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَهَ فَافْتَقَدَ الرَّاحهَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْیَقِین (وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰؛ خصال، ج ۱، ص ۶۹).
[۱۷]. کافی، ج۵، ص ۷۹.
[۱۸]. بحارالانوار، ج۱۰۰، ص ۹۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۸۲.
[۱۹]. عوالی اللئالی، احسائی، ج ۴، ص ۳۹.
[۲۰]. غرر الحکم، ح ۸۰۷۹.
[۲۱]. بقره، ۱۶۸.
[۲۲]. أَوَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَ یَقْدِرُ، آیا آنها ندانستند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! (زمر، ۵۲).
[۲۳]. لَمَّا قِیلَ لَهُ: اُحِبُّ اَن یُوَسَّعَ عَلَیَّ فِی الرِّزقِ؟ – دُم عَلَی الطهارَهِ یُوَسَّع عَلَیکَ فِی الرِّزقِ، به رسول خدا (ص) عرض شد: دوست دارم روزیم زیاد شود، فرمودند: پیوسته با وضو باش. (کنز العمال، ح ۴۴۱۵۴).
[۲۴]. مجمع البیان، طبرسی، ج ۹، ص ۲۱۱.
[۲۵]. عَن مَعَاذِ بنِ کَثِیرٍ بَیّاعِ الاکسِیَهِ قَال: قُلتُ: لِأبِی عَبدِاللهِ (ص): إنّی قَد هَمَتُ أن اَدَعَ السُّوقَ وَ فِی یَدی شَیءٌ؟ فَقَالَ: اِذا یَسقُطَ رَأیُکَ وَلا یَستَعَانَ بِکَ عَلَی شَیءٍ.
امام صادق (ع) – در پاسخ به معاذ بن کثیر جامه فروش، که پرسید: من برای خود ثروتی دارم و تصمیم دارم بازار را رها کنم – فرمود: در این صورت نظرت از اعتبار می افتد و در هیچ چیز از تو کمک گرفته نمی‌شود (کافی، ج ۵، ص ۱۴۹).
[۲۶]. وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۱۶.
[۲۷]. سوگنامه آل محمد، ص ۲۳.
[۲۸]. مناقب، ج ۱، ص ۲۴۲؛ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۰۶.
[۲۹]. شعراء، ۲۲۷.

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *