با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی میبریم که پیامبر اعظم(ص) ظهور وهابیان در میان امّت خود را پیشگویی کرده است و علمای اهل سنت به این مطلب اذعان کردهاند.
تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحول و دگرگونیها و تنوع برداشتها و نظریههاست. در این تاریخ پرتحول، فرقهها و مذاهب گوناگون و با انگیزهها و مبانی مختلفی ظهور نموده و برخی از آنان پس از چندی به فراموشی سپرده شدهاند و برخی نیز با سیر تحول همچنان در جوامع اسلامی نقشآفرینند، اما در این میان، فرقه وهابیت را سیر و سر دیگری است؛ زیرا این فرقه با آنکه از اندیشه استواری در میان صاحبنظران اسلامیبرخوردار نیست، اما بر آن است تا اندیشههای نااستوار و متحجرانه خود را به سایر مسلمانان تحمیل نموده و خود را تنها میداندار اندیشه و تفکر اسلامی جا بزند.
به همین جهت گفتوگوی مشروحی با «علی اصغر رضوانی» استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و نویسنده کتابهای مختلف درباره وهابیت و سلفیگری مانند «وهابیت در ترازوی نقد»، «رفتار وهابیان با مسلمانان»، «خدای مجسم وهابیان»، «ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت»، «پرهیز از اندیشههای تکفیری»، «زیارت پیامبر و اولیاء» و «عقل از منظر وهابیان» انجام دادیم که بخش اول آن از نظر میگذرد.
وهابیها از گسترش فرهنگ تشیع وحشت دارند
به عنوان نخستین سؤال بفرمایید به نظر شما انگیزه تهاجم وسیع وهابیت بر مکتب اهل بیت علیهمالسلام چیست؟
یکی از انگیزههای تهاجم وسیع وهابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت علیهمالسلام، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن و عترت در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنّت راستین محمّدی (ص) است.
دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد «بن باز» مفتی اعظم سعودی و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء بود که از مبلّغین وهابیّت در یمن محسوب میشد. وی که کتابی در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان «الصله بین الإثنیعشریّه و فرق الغلاه» نوشته است، با آشنایی با یکی از جوانهای شیعه، با فرهنگ نورانی تشیّع آشنا شد و از فرقه وهابیّت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف شد.
دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تألیف نموده، مینویسد: هر اندازه که کتابهای برادران خود از وهابیان را میخوانیم، به یقینمان اضافه میشود که آینده برای مذهب دوازده امامی است.
سپس از قول شیخ عبدالله الغُنیمان استاد «الجامعه الإسلامیّه» در مدینه منوّره نقل میکند: وهّابیان به یقین دریافتهاند، تنها مذهبی که در آینده، اهل سنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است.
اعتراف بعضی از علمای وهابی به پیشرفت تشیع
آقای شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودی مینویسد: از جمله اموری که تعجبم را از این جهت زیاد کرده این است که برادرانی از ما و از آن جمله فرزندان یکی از علمای بزرگ و مشهور در مصر و همچنین طالبان علمیکه مدتی طولانی با ما در حلقههای علم مجالست داشتهاند، و نیز برخی از برادرانی که ما حسن ظنّ به آنها داشتیم، این راه و روش را دنبال کردهاند، و این راه جدید همان «تشیع» است. و به طبیعت حال، من از اولین لحظه درک کردم که این برادران را همانند دیگر افراد در عالم اسلام، پرتوهای چشمگیر انقلاب ایران مبهوت کرده است.
شیخ محمّد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی میگوید: بعد از انتشار مذهب دوازده امامی در شرق عالم اسلامی، بر جوانان در کشورهای مغرب ترسیدم…
دکتر ناصر بن عبدالله بن علی قفاری استاد دانشگاههای مدینه مینویسد: و به طور جزم به سبب کوششهایی که بزرگان دوازده امامی انجام دادهاند عدّهای از جوانان مسلمان، شیعه شدهاند. و هر کسی کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصره و نجد» را مطالعه کند، این امر او را به وحشت میاندازد که برخی از قبایل، تماماً شیعه شدهاند.
جالبتر از اینها، سخن شیخ مجری محمّد علی محمّد نویسنده بزرگ وهّابی است که میگوید: یکی از جوانهای اهل سنّت با حالت حیرت نزد من آمد. سبب حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست شیعه به وی رسیده است… اینکه جوان سنّی تصوّر کرده که شیعیان، ملائکه رحمت و شیر بیشه حق هستند.
امروزه مفتیان وهابی عملاً در خدمت دشمنان اسلام، قرار گرفتهاند
امروزه، مفتیان وهابی عملاً در خدمت بیگانگان و دشمنان دین اسلام، قرار گرفته و فتوا به حرمت ازدواج با شیعه و نجاست ذبیحه آنان و حرمت پرداخت زکات به فقرای شیعه داده و راه هرگونه وحدت را مسدود کردهاند.
شیخ عبدالله بن جبرین، یکی از علمای بزرگ وهابی و عضو دارالافتای عربستان، در پاسخ به استفتایی درباره مجزی بودن پرداخت زکات و صدقات به فقرای شیعه میگوید: زکات نباید به کافر و بدعتگذار پرداخت شود و رافضیان بدون شک کافرند… لذا اگر صدقه به ایشان پرداخت شده باشد باید اعاده شود؛ زیرا این صدقه به کسی داده شده که از آن برای کفر کمک میگیرد و در حال جنگ با اسلام و تسنّن است؛ پرداخت زکات به این گروه حرام است.
گفته میشود: وی فتواهای دیگری نیز بر ضدّ شیعه صادر کرده که از جمله آن، مباح شمردن قتل شیعیان است.
هیأت دائم افتای سعودی در پاسخ به استفتایی در مورد ازدواج با شیعه مینویسد: ازدواج اهل سنّت با شیعه و کمونیست جایز نیست و اگر چنان ازدواجی صورت گرفته، باطل است، چون عادت شیعه خواندن و طلبکردن و استغاثه به اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام است و این بزرگترین شرک به شمار میرود.
با اینکه این گروه درباره ازدواج با یهودی و مسیحی پاسخ دادهاند: ازدواج مسلمان با اهل کتاب؛ اعم از یهودی و نصرانی، در صورتی که اهل فحشا نباشد، جایز است.
یا در کتابی که در همین سالهای اخیر به نام «مسأله التقریب» منتشر شد، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را اثبات مسلمان بودن شیعه دانستهاند.
نهی پیامبر(ص) از نسبت دادن شرک به مسلمانان
یکی از عقاید وهابیت تکفیر دیگران و نسبت شرک دادن به شیعیان است آیا این اعتقادات دلیل و ریشهای در قرآن و سنت دارد؟
وهابیان تنها عقیده خود را صحیح میدانند و دیگران را نه تنها نفی میکنند بلکه مخالفان خود را تکفیر کرده و در صدد براندازی و نابود کردن آنان هستند، در حالی که عملکرد آنان خلاف قرآن کریم است.
خداوند متعال میفرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْءٍ وَقالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»
یعنی یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، ومسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را میخوانند افراد نادان نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری میکند.
از این آیه استفاده میشود کسانی که مشترکاتی دارند نباید یکدیگر را نفی کرده و درصدد نابودی یکدیگر برآیند. خصوصاً آنکه آیه، تصریح دارد بر اینکه افراد جاهل و نادانند که اینگونه قضاوت میکنند.
همچنین ابن حبان و بزار و ابویعلی با اسناد خالی از اشکال که شاهدی از روایت معاذ بر آن است آنگونه که طبرانی در «المعجم الکبیر»، و ابن عساکر در «تبیین کذب المفتری» نقل کردهاند، از حذیفه نقل کردهاند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از اموری که بر شما خوف دارم این است که مردی قرآن بخواند و چون سرورش به او نشان داده شود در حالی که به نفع اسلام است خداوند او را به آنچه میخواهد تغییر دهد، و لذا اسلام از او جدا شده و آن را پشت سر خود اندازد، و با شمشیر بر همسایهاش خروج کرده و او را به شرک نسبت دهد. عرض کردم: ای رسول خدا! کدامیک از آن دو سزاوارتر به شرکاند؛ نسبت دهنده یا نسبت داده شده؟ حضرت فرمود: بلکه نسبتدهنده.
خداوند متعال از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان نهی کرده است
همانطور که مستحضر هستید متأسفانه شاهد هستیم که وهابیها در کشورهای اسلامی اقدام به ترور و کشتن شیعیان و سایر فرق از اهل سنت میکنند و برای توجیه این عمل به بعضی آیات قرآن استدلال میکنند.
آیا دین اسلام و قرآن کریم این اعمال را تأیید میکند؟
خیر، خداوند متعال در آیات بسیاری از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان که شهادتین را بر زبان جاری ساخته نهی کرده است: خداوند متعال میفرماید:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً» یعنی و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن میماند؛ و خداوند بر او غضب میکند؛ و او را از رحمتش دور میسازد؛ و عذاب عظیمیبرای او آماده میسازد.
همچنین میفرماید: «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» به همین جهت، بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است.
بخاری به سندش از عبدالله بن عمر نقل کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از جمله اموری که انسان مبتلای به آن را در گرفتاری و مصیبت میاندازد و راه خلاصی برای آن نیست، ریختن بی جهت خون فرد محترم است.
و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «هر آینه نابودی دنیا نزد خداوند از کشتن مرد مسلمان، آسانتراست»
و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «کسی که در کشتن مسلمانی با یک کلمه کمک کند خداوند را در روز قیامت ملاقات میکند درحالی که بر پیشانی او نوشته شده است: او از رحمت خدا مأیوس است.»
و ابو الدرداء میگوید: از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که میفرمود: هر گناهی را امید است که خداوند بیامرزد جز کسی که در حال شرک از دنیا برود یا مؤمنی را از روی عمد به قتل رساند.
پیامبراکرم(ص) ظهور وهابیان را پیش بینی کرده است/ ظهور شاخ شیطان از دیار نجد/ اذعان علمای اهل سنت
با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی میبریم که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از ظهور وهابیان در میان امّت خود پیشگویی کرده است.
بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن میخوانند، ولی از حنجرههای آنان تجاوز نمیکند، آنان از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد، نشانه آنان تراشیدن سر است.
قسطلانی میگوید: «من قبل المشرق أی من جهه شرق المدینه کنجد و مابعدها». یعنی مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و ما بعد آن است.
زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده مینویسد: احتیاجی به تألیف کتاب در ردّ وهابیان نیست، بلکه در ردّ آنها کفایت میکند گفتار رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعتگزاران، کسی به جز وهابیها چنین نشانی ندارند.
احمد بن حنبل و بخاری و دیگران به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که در مورد سرزمین نجد فرمود: «بها یطلع قرن الشیطان» یعنی در آن دیار، شاخ شیطان ظهور خواهد کرد.
علوی بن احمد حداد در اینباره میگوید: علما از مفهوم قول پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: از نجد، شاخ شیطان ظهور میکند، استنباط معجزهای از معجزاتش کردهاند؛ زیرا که جمله را با (یاء) استقبال آورده است، چون که مسیلمه که خداوند او را لعنت کند در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ظهور کرده و ادعای نبوت نمود و در زمان خلافت صدّیق، هلاک شد و شاخ شیطان طلوع نکرد مگر بعد از هزار و صد و پنجاه سال، و او محمد بن عبدالوهاب که سر کرده این بدعت و اساس آن بود.
او همچنین میگوید: مهمتر از همه اینها چیزی است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از احادیث بسیار و و روشن از علامات خوارج فرمود، چیزی که روشن میکند اینکه [محمد] بن عبدالوهاب و پیروان او از وهابیان مثل نجدیها و افرادی از شرق جزیره العرب میباشند، و نشانه آنها تراشیدن سر است و اینکه آنان از شرق جزیره العرب هستند.
احمد زینی دحلان، مفتی شافعیه که در عصر ظهور محمد بن عبدالوهاب بوده درباره وهابیان میگوید: آنان کسانی را که پیروشان میشدند دستور میدادند تا سر خود را بتراشند و بعد از پیروی نمیگذاشتند از مجلسشان خارج شوند تا سرشان را بتراشند. و مثل این کار از هیچ کس از فرقههای گمراه از گذشتهها نرسیده است. پس این حدیث صریح است در بیان حال آنان.
و سید عبدالرحمان اهول مفتی زبید میگفت: احتیاج نیست کسی تألیفی در ردّ محمد بن عبدالوهاب داشته باشد، بلکه در ردّ او کفایت میکند همین که پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است زیرا احدی از بدعتگزاران جز آنان چنین شعاری ندارند.
احمد بن محمد غماری از علمای اهل سنت مغرب درباره محمد بن عبدالوهاب میگوید: و چون شاخ شیطان از سرزمین نجد در اواخر قرن یازدهم طلوع کرد و فتنه او منتشر شد…
اسلاف وهابیان برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند داشتند
رفتار اسلاف وهابیان با مسلمانان چگونه بوده است آیا مثل وهابیان امروزی با خشونت با مردم برخورد میکردند؟
بله. اسلاف وهابیان همانند وهابیان کنونی برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند، داشتند.
در کتاب «النهج الأحمد» درباره نحوه برخورد اسلاف وهابیان با مسلمانان مخالف خود چنین آمده است: آنان به دنبال جنگ و ستیز با کسانی رفتند که در برخی از آراء به مخالفت با آنها پرداختهاند؛ چه در مسایل اصولی یا مسایل فرعی، مثل جنگ و ستیز آنان با اشاعره و اعلام کفر آنان و هجوم بر علمای آنها. آنان متعرض ابواسحاق شیرازی شافعی شده و او را تکفیر نمودند و نیز بر ابن جریر طبری صاحب تاریخ و تفسیر حمله کرده و هنگامیکه وفات یافت از دفنش جلوگیری نمودند. لذا او را شبانه در خانهاش دفن کردند.
همچنین در آن کتاب آمده است: حنابله خشونت زیادی را در مواجهه با دیگر فرقهها که با آنها موافق نبودند به جهت اسلوب خاصشان در دعوت از خود نشان دادند؛ چرا که خشونت و زور و تهدید از بارزترین نشانههای تحرکات دعوت آنان به حساب میآمد. اضافه بر آن از عوام و طبقات فرومایه جامعه یاری جستند که جهل و نادانی بر آنان حاکم بود، و بر هر عاقلی سخت بود تا چه رسد به متفکّر و عالم اینکه برخی از حقایق را به عقلهای این عوام برساند، یا اینکه پلی را برای رسیدن به تفاهم با آنان و روشن ساختن امور بکشد به نحوی که عقول ساده آنان را در بر گیرد. حنابله این مطلب را به خوبی درک میکردند، و لذا برای رسیدن به اهداف مذهب خود از عوام مردم استفاده میبردند.
ابناثیر در حوادث سال ۳۱۷ ه.ق درباره درگیری حنابله با مخالفان مینویسد: در آن سال فتنه بزرگی در بغداد بین اصحاب ابوبکر مروزی حنبلی و بین دیگران از اهل سنت واقع شد، و بسیاری از لشکریان وارد این معرکه شدند، و منشأ آن این بود که اصحاب مروزی درباره تفسیر آیه (امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده برساند) گفتند: آن به این نحو است که خداوند پیامبرش را به همراه خود بر عرش مینشاند. ولی طایفه دیگر گفتند: مقصود از آن شفاعت است، لذا فتنه درگرفت و کشت و کشتار شد و عده بسیاری در این میان به قتل رسیدند.
شیخ محمد ابو زهره در اینباره مینویسد: و در راه دعوتشان حرفهای زشتی میزنند، به حدی که بیشتر مردم از آنها نفرت دارند.
با ظهور مکتب سلفیگری وحدت مسلمانان درهم شکست
در قرن هفتم ملّت مسلمان که با الهام از رهنمودهای حیاتبخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو کلمه توحید و توحید کلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوتهای ثنویان (مغول) ثابت و استوار بمانند، با کمال تأسف با ظهور مکتب سلفیگری وحدتشان درهم شکست و با اتهام نادرست بدعت و شرک به مسلمانان توسط ابن تیمیه، ضربات جبران ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد شد و با کاستن از مقام انبیا و اولیا، در خدمت دشمنان دیرینه اسلام در آمد.
در قرن دوازدهم هجری قمری نیز محمّد بن عبدالوهاب مروج اصلی افکار وهابیت به پیروی از ابن تیمیه مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد و خونشان را حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد و لذا هزاران مسلمان بیگناه را به خاک و خون کشیدند.
اعتراض اندیشمندان اهلسنت به وهابیها
دکتر محمد عوض خطیب میگوید: وهابیان نظر خاصی نسبت به اسلام داشته و بسیار از حقیقت دور بوده و به افقی محصور نظاره میکنند و نظری تنگ دارند. آنان به مسلمانان سوءظن دارند تا حدی که با پیشداوری آنان را مشرک و کافر میدانند.
یا دکتر بوطی درباره آثار سلبی انتشار دعوت وهابیان در عالم میگوید: آزار گسترده و متنوعی که حیثیت مسلمانان از جانب ظهور این فتنه بدعتگزار به خود دیده است، این آزار نزدیک است که وحدت مسلمانان را درهم شکسته و نهایت کوشش خود را به نابودی الفت و جایگزینی مشاجره و مقابله به جای کمک به یکدیگر بدهد. تمام مردم میدانند که هیچ شهر و قریهای در اطراف عالم اسلامی نیست جز آنکه از ناحیه این بلا گرفتاریها کشیده و دچار دشمنی ها فرقهگراییها و دودستگیها شده است… من از هر مسلمانی که درباره سیر دعوت اسلامی در آن نواحی سؤال میکردم یک جواب واحد میشنیدم که تمام آن برادران با تلخی و تأسف میدادند، و خلاصه آن این بود که تنها مشکل نزد ما اختلافات و خصومتهایی است که جماعت سلفیها در بین مسلمانان بر میانگیزند.
حسن بن فرحان میگوید: شما آنان را مشاهده میکنید که امر به توقف نزد حدود نصوص شرعی و عدم زیاده بر آن میکنند، در حالی که آنان بسیاری از عقاید را زیاد کردهاند که در قرآن و سنت یافت نمیشود. شما مشاهده میکنی آنان را که تکفیر مسلمانان را که از عقاید خوارج است را ناپسند شمرده و جایز نمیدانند، ولی این ورع از تکفیر نشانه ضعف آنان است، ولی هنگامیکه قوی شدند. درباره هیچ مسلمانی رعایت خویشاوندی و پیمان نمیکنند. از هیچ مسلمانی نمیگذرند و تمام مخالفان خود را نسبت به کفر میدهند و نیز آنان را مشاهده میکنی که از اشتغال بر کاری که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اصحابش اشتغال نداشته نهی میکنند، ولی هنگامیکه خودشان فرصت پیدا کردند مردم را به اعتقادی دستور میدهند که به ذهن هیچ صحابی یا تابعی نیامده است، و این را با اسمها و القابی همراه میکنند که خود و پدرانشان درآورده و هرگز بر آن دلیلی از جانب خداوند ندارند.
وهابیها و خوارج بسیار به هم شبیه هستند/ ۵ شباهت مهم خوارج و وهابیهای تکفیری
به نظر شما از زمان ائمه اطهار علیهمالسلام تا کنون فرقه و گروه دیگری بوده که از جهت افکار و رفتار، شبیه وهابیت باشد؟
بله. با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسی حالات آنان روشن میشود که در موارد گوناگونی این فرقه با فرقه وهابیت شبیه یکدیگرند مثلا:
۱. همانگونه که خوارج، آرای شاذ و خلاف مشهور داشتند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است، وهّابیان نیز چنیناند.
۲. خوارج معتقدند میتوان دار الاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دار الحرب نامید. وهابیان نیز اینگونهاند.
۳. در سختگیری در دین و جمود و تحجّر در فهم آن شبیه هم هستند؛ خوارج به کلمه «لا حکم إلاّ لله» تمسک کرده و امام علی علیهالسلام را از حکم و خلافت خلع کردند، وهابیان نیز با ملاحظه برخی از آیات و عدم توجّه به بقیه، حکم به تکفیر مسلمانان نمودند.
۴. در احادیث در وصف خوارج میخوانیم: «آنان اهل اسلام را میکشند و بتپرستان را رها میکنند» این عمل عیناً در وهابیان مشاهده میشود.
۵. عبدالله بن عمر در وصف خوارج میگوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته میگرفتند و بر مؤمنین حمل مینمودند». این عمل در وهابیان نیز هست.
خشونت و افراطیگری وهابیان برگرفته از وطنشان «نجد» است
خشونت و تندروی و افراطیگری که وهابیان دارند از کجا نشأت میگیرد؟
وهابیان با افکار افراطی و تند و خشن نه تنها خود را بر حق دانسته و عقاید دیگران را باطل میشمارند به این حدّ اکتفا نکرده، بلکه حکم به کفر و قتل مخالفان خود داده و آن را در سطوح مختلف به اجرا میگذارند؛ امری که مشکلات بسیاری را در جوامع اسلامی و سطح بینالملل ایجاد کرده و اسلام را مظهر خشونت معرفی نموده است، البته حالت خشونت و تندروی و افراطیگری که در وهابیان است همگی برگرفته از وطنشان «نجد» است که مردم آن دیار در طول تاریخ خود به ارث گذاشتهاند و حالت خشونتطلبی و تروریستی که هم اکنون نیز در آنها مشاهده میشود در طول تاریخشان وجود داشته و آن را قانونمند کرده و به عالم منتشر کردهاند.
منطقه «نجد» منطقهای است دور افتاده در صحرایی وسیع که مردم آن تنها خود را مشاهده میکردند و کارشان بستن راه بر قافلهها و قتل افراد قافله و غارت اموال آنان بود، و هرگاه فرصتی هم به دست میآوردند و لشکری تشکیل میدادند درصدد حمله به قبایل و مناطق دیگر بر میآمدند تا هم منطقه خود را گسترش دهند و هم بر اموال خود بیفزایند.
آنان در صدد ایجاد فرصتی مناسب بودند تا به کار آنها رنگ و بوی دینی دهد تا هم به اهداف سیاسی و مادی خود برسند و هم بتوانند با ربط کارهایشان به دین و دیانت مردم را قانع کرده و بر اعتماد و اعتقادشان در اهدافی که دارند بیفزایند؛ چرا که قبل از آن همه جنگها و حملههای آنان به قافلههای حجاج و مناطق هم جوار جنبه بی دینی و عِرق عربی و قومی داشت و این نکتهای است که «ابن خلدون» در مقدمه تاریخش به آن اشاره کرده است.
فارس