آيا فرقه وهابيتِ تکفیری دست پرورده استعمار انگلستان است؟

47e550dc783ddff207be5f0781019dcc - آيا فرقه وهابيتِ تکفیری دست پرورده استعمار انگلستان است؟

در باره این که آیا محمد بن عبدالوهاب (مؤسس فرقه وهابیت) تحت تأثیر استعمارگران و اجانب، آراء و پندارهاى خود را مطرح کرده است یا خیر، آیا فرقه وهابیت را استعمار انگلستان و استکبار جهانی تأسیس و راه‌اندازی کرده است، بحث هاى مختلفى مطرح است. در این زمینه دو کتاب یکى با عنوان فارسى «خاطرات مستر همفر» و دیگرى با عنوان «تاریخ آل سعود» از فردى به نام مستعار «ناصر السعید» موجود مى باشند.

معرفی و نقد کتاب :
خاطرات مستر همفر و تاریخ آل سعود
به قلم: حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی
بخشی از رهنمودهای مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای”دام ظله” پیرامون خطر وهابیت :
« … مردم را به دست هایی که امروز وحدت را می‌شکنند، توجه بدهید. با مردم هم صریح حرف بزنید. امروز، آن دستی که آمریکا علیه وحدت تجهیز کرده، عبارت از همین دست پلید وهابیت است. این را صریح به مردم بیان کنید؛ پرده پوشی نکنید. از اوّل وهابیت را برای ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهی– مثل اسرائیل– در بین جامعه ی مسلمان ها به وجود آوردند. همچنان که اسرائیل را برای این که پایگاهی علیه اسلام درست کنند، به وجود آوردند، حکومت وهابیت و این رؤسای نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه ی اسلامی، مرکز امنی داشته باشند که به خودشان وابسته باشد و می‌بینید هم که وابسته‌اند. الان این سلاطینى که در بقعه الاسلام وهابی هستند، از این که به وابستگی و رفاقت و طرفداری خودشان از سیاست های دشمنان اسلام – یعنی آمریکا – تصریح کنند، ابایی ندارند و آن را پوشیده نمی دارند. اگر کسی بگوید شما با آمریکا مخالفید بدشان می آید! اگر کسی بگوید شما با آمریکا موافق و همدست هستید، بدشان نمی آید! این، درست یک میزان و ملاک و معیار است. شما باید مسلمانان و حاکم اسلامی واقعی را هم از اینجا بشناسید … وهابیت بر مبنای ایجاد اختلاف بین مسلمین به وجود آمده است. همین الان ما اطلاع داریم و می‌شناسیم که علمای حنابله ی غیر وهابی در عربستان سعودی، دلشان از این وهابی ها خون است. اینها حنابله هایی هستند که وهابی نشدند. فقه، همان فقه و مبنای فقهی، همان مبنای فقه حنبلی است؛ اما موازین و اصول وهابیت را قبول نکردند. اینها غالباً هم مطرودند؛ یعنی عموماً این افراد، داخل در حکومت هم نیستند. نه إفتایی، نه امامتی و نه هیچ منصب دیگر هم در اختیارشان قرار نمی‌گیرد. تعداد این افراد هم زیاد است …. الان هم در هرجای دنیای اسلام که نگاه کنید، با پول بی حسابی که در اختیارشان است، مسجد سازی و مدرسه سازی و کتابخانه سازی و کارهای فریبنده دیگر می‌کنند. پول هم که چشم افراد را می‌گیرد. آنها با این کارها وارد می‌شوند و در طریق اهداف سیاسی خود استفاده می‌کنند که البته این، خیانت قطعی است و اگر کسی چنین حرکتی بکند، قطعاً خیانت کرده است و حتماً بایستی با او به عنوان یک خائن برخورد کرد. مردم را نسبت به این قضیه آشنا و متوجه کنید …. » .
[سخنرانی در دیدار گروهی از روحانیون و ائمه جمعه و اساتید حوزه¬های علمیه اهل سنت در تاریخ ۵/۱۰/۱۳۶۸]

اشاره:
در باره این که آیا محمد بن عبدالوهاب (مؤسس فرقه وهابیت) تحت تأثیر استعمارگران و اجانب، آراء و پندارهاى خود را مطرح کرده است یا خیر، آیا فرقه وهابیت را استعمار انگلستان و استکبار جهانی تأسیس و راه‌اندازی کرده است، بحث هاى مختلفى مطرح است. در این زمینه دو کتاب یکى با عنوان فارسى «خاطرات مستر همفر» و دیگرى با عنوان «تاریخ آل سعود» از فردى به نام مستعار «ناصر السعید» موجود مى باشند. در این نوشتار کوتاه به بررسى و نقد کتاب ها مى پردازیم: کتاب اول، که با عنوان «مذکّرات هِمفر» براى نخستین بار در بیروت، توسط مترجم ناشناس لبنانى(مخفف د. ج، ح) از زبان فرانسوى (بدون اشاره به زبان اصلى، انگلیسى) به عربى ترجمه و در مجموعه اى منتشر نمود؟!. (ترجمه فارسى آن نیز مکرّر در ایران و سایر کشورها چاپ شده است) سخنانى آمده است. از جمله محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود را متهم به ارتباط با انگلستان مى کند!؟. البته سخنان دیگرى هم در آن آمده که به دلیل اهمیت آن، ابتدا مرورى کوتاه به مطالب کتاب نموده و در پایان آن را نقد مى کنیم. در کتاب دوم، که با عنوان«تاریخ آل سعود» تألیف ناصر السعید منتشر شده که نویسنده، خاندان آل سعود و محمد بن عبدالوهاب را به یهودی بودن متهم می‌کند. نقد این کتاب نیز در ادامه می آید. امروز برای همگان (مسلمانان و غیر آنها) روشن شده است که افکار، ایده ها و عملکرد و فعالیت های این فرقه منحرف از روی جهل و نادانی و برداشت های انحرافی از دین (قرآن و تاریخ و حدیث) و به طور کامل در خدمت دنیای غرب و استکبار جهانی و استفاده آنها در ایجاد تفرقه و درگیری و جنگ و خون ریزی میان مسلمان ها (اهل سنت و پیروان شیعه) می‌باشد.

۱-کتاب خاطرات مستر همفر/ همفری
فصل اول
مستر همفرى(Mr.Humphre/y) مى نویسد:
«مدت ها بود که دولت بریتانیاى کبیر، به موضوع نگهدارى مستعمرات و پابرجایى امپراتورى بزرگ خود مى اندیشید; اکنون وسعت این امپراطورى تا بدان جا رسیده که منظره طلوع و غروب خورشید را در دریاهاى آن مى توان دید، با اینهمه، جزیره بریتانیا در مقایسه با مستعمرات بی شمارش، مانند سرزمین هاى هند، چین، کشورهاى خاورمیانه و نقاط دیگر، بسیار کوچک به نظر مى رسد. از سوى دیگر، استعمار بریتانیا در همه این سرزمین ها یکسان نیست. در بعضى ممالک ظاهراً اداره امور در دست مردم آن جاست، اما سیاست فعال مستعراتى به صورت کامل، در آن نقاط انجام مى شود و چیزى نمانده که استقلال ظاهرى این کشورها، نیز نابود شود و از هر جهت تابع بریتانیا گردند. بنابر این بر ما لازم است که در چگونگى اداره مستعمرات خود دوباره‌اندیشه کنیم و مخصوصاً به دو نکته توجه لازم را مبذول نماییم:
۱ـ اتخاذ تدابیرى به منظور تحکیم نفوذ دولت امپراطورى بریتانیا، در مناطقى که اکنون به صورت کامل مستعمر این کشورند.
۲ـ تنظیم برنامه هایى براى به چنگ آوردن و در اختیار گرفتن سرزمین هائی که هنوز کاملاً در دام استعمار نیفتاده‌اند.
وزارت مستعمرات انگلیس براى اجراى برنامه هاى ذکر شده، احساس ضرورت مى کرد تا به هر یک از این مناطق (مستعمره یا نیمه مستعمره) هیأت هایى براى جاسوسى و کسب اطلاعات لازم گسیل دارد.
خوشبختانه مرا (همفرى)، که از ابتداى اشتغالم در وزارت مستعمرات، وظیفه خود را به خودى انجام داده ام و مخصوصاً در مأموریت رسیدگى به امور «کمپانى هند شرقى» که ظاهراً مسئله اى بازرگانى و در واقع جاسوسى بود، به سبب خوش خدمتی هایم، موقعیت خوبى داشتم، مأموریت پیدا کردم. در آن زمان دولت انگلیس، خیالش از هندوستان آسوده بود. زیرا کشمکش هاى قومى، نژادى، دینى و فرهنگى، فرصت شورش علیه سیطره و نفوذ انگلیس نمى داد ….
ما، با وجودى که با بیمار دیگر یعنى دولت عثمانى، چندین قرارداد به سود خود امضا کرده بودیم، اما پیش بینى کارشناسان وزارت مستعمرات آن بود که این امپراطورى در کمتر از یک قرن به کلى سقوط خواهد کرد.
ما هم چنین با دولت ایران، قراردادهاى سرى متعددى امضا کرده بودیم و مأموران ما در ممالک اسلامى زیر نفوذ عثمانی ها و در ایران، همچنان به کار خود سرگرم بودند و با این که در راه هدف هاى دولت انگلیس، موفقیت هایى به دست آورده بودند و در ترویج فساد ادارى و رشوه خوارى و تهیه وسایل خوش گذرانى پادشان با زیبارویان تا حدودى بنیان این حکومت ها را بیش از پیش متزلزل ساخته بودند، اما به دلایلى که اشاره خواهیم کرد، از نتایج ضعفِ حکومت هاى عثمانى و ایران به سود خود، چندان مطمئن نبودیم. مهم ترین دلایل عبارت بودند از:
۱ـ نفوذ معنوى اسلام در مردم این نواحى که از نیرومندى و ثبات کامل برخوردار بود و مى توان گفت: یک مسلمان عادى از نظر مبانى اعتقادى، با یک کشیش مسیحى رقابت مى کرد. اینان به هیچ عنوانى دست از دین بر نمى داشتند. در بین مسلمانان، پیروان مذهب تشیع که در سرزمین ایران سکونت داشتند از جهت عقیده و ایمان استوارتر و طبعاً خطرناک ترند]![.
۲ـ دین اسلام، بنا بر سوابق تاریخى، دین زندگى و آزادى است و پیروان راستین اسلام به آسانى، تن به اسارت و بندگى نمى دهند. غرور عظمت هاى گذشته به گونه اى بر وجودشان حاکم است که حتى در این دوران ناتوانى و سستى هم دست از آن بر نمى دارند و حکومت هاى مسلمانان در عثمانى و ایران نیز علیرغم اختلاف هاى اعتقادى از دوراندیشى و هوشیارى بالایى برخوردار بودند، اگر چه در نهایت ضعف قرار داشتند…
۳ـ علماى اسلام نیز سبب نگرانى ما بودند؛ مفتیان سنّى مذهب و مراجع تشیع در مصر، عراق و ایران، هر کدام مانع بزرگى در برابر مقاصد استعمار ما جلوه گرى مى کردند …. اگر چه اهل سنت به‌اندازه شیعیان، از علماى خود وحشت نداشتند و مى بینیم که در قلمرو عثمانى ها، میان سلطان و شیخ الإسلام، همیشه روابط حسنه برقرار بوده و نفوذ معنوى علما تقریباً به نفوذ سیاسى حکّام، پهلو مى زده است. اما در مناطق شیعه نشین، مردم به علماى خود، بیشتر از پادشاهان علاقه مند بودند… و این باعث نگرانى ما بود. اگرچه نومیدى به دل راه نمى دهیم، زیرا از روحیه خوب و صبر و شکیبایى بسیار بهره مندیم…. اگرچه حاصل تلاش و زحمت ما، در آینده اى بسیار دور نتیجه بدهد. مسیحیت پس از سیصد سال (با زحمت زیاد و شهادت عیسى]![) به نتیجه رسید و عالم گیر شد. و… من در کتاب «به سوى ملکوت مسیح» نتایج یک کنفرانس مرکب از نمایندگان عالى رتبه بریتانیا، فرانسه و روسیه را آورده ام.

فصل دوم
در سال ۱۷۱۰ میلادى، وزارت مستعمرات انگلستان مرا مأمور جاسوسى به کشورهاى مصر، عراق، ایران، جزیره العرب (حجاز) و قسطنطنیه (مرکز خلافت عثمانى) نمود.
مأموریت من، جمع آورى اطلاعات کافى به منظور جستجوى راه هاى درهم شکستن مسلمانان و نفوذ استعمارى در ممالک اسلامى بود. همزمان با من، نه نفر]جاسوس[ دیگر، از بهترین و کارآمدترین مأموران وزارت مستعمرات، در ممالک اسلامى، این گونه مأموریت ها را بر عهده داشتند. اعتبار مالى کافى و نقشه هاى دقیق و اطلاعات دست اول را در اختیار داشتند. در موقع خداحافظى معاون وزارت مستعمرات با جمله اى ما را بدرقه کرد که فراموش نشدنى است، او گفت: «موفقیت شما سرنوشت آینده ما را تعیین خواهد کرد، پس هر چه در توان دارید، به کار بندید تا موفق شوید.» من در حالی که از مأموریت خود خوشحال بودم، با کشتى به مقصد استانبول عزیمت کردم… پس از مدتى اقامت، مشغول آموختن زبان ترکى و عربى شدم، به طورى که بتوانم مانند مردم ترک و عرب زبان صحبت کنم. نام «محمد» را براى خودم انتخاب کردم و خیلى چیزها آموختم… دنبال انجام مأموریت بودم.

فصل سوم
پس از مدت دو سال، به لندن فرا خوانده شدیم (بدبختى فقط پنج نفر بازگشتند و از چهار نفر دیگر، یکى در مصر مسلمان! شده بود و البته سرّى را فاش نکرده بود و یک نفر روسى هم وقتى به روسیه رسید، از مأموریت فاصله گرفته، یک نفر دیگر هم در عراق (شهر عمّاره نزدیک بغداد) به بیمارى وبا فوت کرده و از سرنوشت چهارمى در صنعا (یمن) هم خبرى نبود.)
پس از ارائه گزارش مورد تشویق قرار گرفتم و دو نفر به نام هاى جورج بلکود (G.Belcoude) و هنرى فانس (H.fanse) بهتر از من کار کرده بودند. پس از گرفتن دستور العمل جدید (سپرى شدن شش ماه در لندن و ازدواج با دختر عمه ام) برای رفتن به عراق، حرکت کردم. در مأموریت جدید وارد بصره شدم. دو جناح مهم شیعه و سنى، ایرانى و عرب در اینجا زندگى مى کنند. این نخستین بار بود که با تشیّع و ایرانی ها آشنا مى شدم. شیعیان محبّان «علىّ بن ابى طالب [ع])»، داماد و پسر عموى پیامبر اکرم [ص] هستند و او را جانشین پیامبر [ص] مى دانند و بر این باورند که «محمّد» به نص صریح، «علىّ» را به جانشینى برگزیده و یازده تن از فرزندانن ذکورش، یکى پس از دیگرى امام و جانشین بر حق پیامبرند….
اهل سنت مى گویند: ابوبکر، عمر و عثمان بنابر رأى مسلمین، براى تصدى أمر خلافت، از علىّ [ع] شایسته تر بوده‌اند. از این رو در انتخاب ایشان، دستور پیامبر [ص] را از یاد برده و مستقلاً اقدام کردند ….
یادم هست در وزارت مستعمرات، موضوع اختلاف شیعه و سنى (در باره جانشینى پیامبر و پیشواى مسلمانان) را مطرح کردم و گفتم: «اگر مسلمانان عاقلانه رفتار مى کردند و معنى زندگى را مى دانستند، اختلاف ها را رها مى کردند.» ناگهان رئیس جلسه سخنم را قطع کرد و گفت: «تو باید آتش اختلاف را بین مسلمانان دامن بزنى، نه اینکه آنان را به وحدت کلمه دعوت کنى…» همفر، تو مى دانى که جنگ و اختلاف براى انسان ها طبیعى و در پنج مقوله وجود دارد: اختلافات نژادى (سیاه و سفید و…)، قبیله اى، ارضى، قومى و دینى .

فصل چهارم
در بصره در مغازه نجارى «عبد الرضا» که اصلاً شیعه ایرانى و خراسانى بود، مشغول کار شدم و سعى کردم زبان فارسى را هم یاد بگیرم. در نجارى با جوانى به نام «محمد بن عبدالوهاب» که در لباس طلاب علوم دینى و بسیار جاه طلب، بلند پرواز و عصبى مزاج و متنفر از حکومت عثمانى بود، آشنا شدم. از رفت و آمد، او که سنى مذهب بود با عبد الرضا که شیعه بود در شگفت بودم، ولى بعداً متوجه شدم که هر دو دشمن خلافت ترکان عثمانى هستند. پس از مدتى بیشتر با «محمد» آشنا شدم. او به تمام معنى آزاد اندیش بود و به مذاهب اربعه (حنفى، شافعى، حنبلى، و مالکى) نیز چندان پای بند نبود و مى گفت: آن چه خدا در قرآن فرموده ما را کفایت مى کند. پیروى اجبارى مردم و علماى سنى از مذاهب اربعه، باعث جمود فکرى آنها شده است در حالی که شیعیان قائل به اجتهاد و باز بودن باب علم و در نتیجه، رشد و تحول فقه شیعه و تجدید فهم قرآن و سنت و هماهنگى با شرایط زمان مى باشند و پیش بینى مى کنم در آینده شیعیان بر سُنیان غالب خواهند شد. «محمد بن عبدالوهاب» شخصاً مطالعاتى در قرآن و حدیث داشت و براى حرف هاى خودش از آراء ابوبکر (خلیفه اول) و عمر (خلیفه دوم) شواهدى مى آورد و مى گفت: پیامبر خدا (صلّى الله علیه وآله) تنها کتاب و سنت را به عنوان اصول تغییر ناپذیر براى ما باقى گذاشته، ولى هرگز نگفته که صحابه و علماى دینى هر چه گفتند، باید پیروى شود. پس بر ما واجب است که پیروى از کتاب و سنت را وجهه همت قرار دهیم، هر چند علما و پیشوایان مذهب رأى دیگرى داشته باشند. روزى بین یکى از علماى شیعه که از ایران آمده بود به نام «شیخ جواد قمى» و «محمد بن عبدالوهاب» بحث در باره شیعه و سنى شروع شد و به تندى و ناراحتى انجامید… ولى من خیلى خوشحال بودم و استفاده بردم. پس از آشنایى بیشتر با محمد بن عبدالوهاب، به این نتیجه رسیدم که این فرد، براى اجراى مقاصد بریتانیا در منطقه شخص توانمندى مى باشد. روح بلندپروازى، غرور، جاه طلبى و دشمنى با علما و مراجع اسلام، خودکامگى تا جایى که خلفاى راشدین را هم مورد انتقاد قرار مى داد، برداشت او از قرآن و سنت (حدیث) که تفاوت با واقعیت تاریخى داشت، بزرگ ترین نقطه ضعف او بود که مى توانست مورد استفاده قرار گیرد ]!؟[. او مى گفت: من از ابوحنیفه بیشتر مى دانم و نصف کتاب «صحیح بخارى» بیهوده و چرند است. از این مرحله من با محمد بن عبدالوهاب گرم گرفتم و پیوسته در گوش او مى خواندم که: خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه اى بهره مند ساخته که به مراتب از علىّ]ع] و عمر بیشتر است و امیدوارم تحولى که در دین اسلام پدید خواهد آمد به دست تو باشد، تو امید اسلام و نجات دهنده آن از انحطاط و سقوط خواهى بود.
نقشه من این بود که به هر ترتیبى شده، او را در دام وزارت مستعمرات انگلیس بیندازم. بحث هاى مختلفى در باره جهاد، مُتعه (به جهت تحریک غریزه جنسى او و این که چرا با همه فوایدى که متعه دارد، عمر آن را حرام اعلام کرد؟)، حرام بودن شراب و می‌گسارى (اختلاف حکم دین هاى آسمانى اسلام و مسیحیت در باره آن) نماز و روزه و بحث در خوب بودن آن و… با او صورت دادم. او در پاسخ سؤالات گاهى عصبانى مى شد و مى گفت: تو مى خواهى، مرا از دین خارج سازى!؟: ]همفر مدعى مى شود، با کمکِ زنى روسپى (فاحشه) وابسته به وزارت مستعمرات در بصره موفق شده‌اند که هم به محمد بن عبدالوهاب شراب بخورانند و هم او را وادار به ازدواج موقت نمایند و حتى او نماز را گاهى ترک مى کرده است[.
روزى سخن را در باره شخصیت و مقام پیامبر]ص [ شروع کردم ولى او تمایلى نشان نداد… بالأخره موفق شدم دوستى خودم را با او جدى تر کنم و به او تعهد بدهم که تا آخر عمر از یک دیگر جدا نشویم و رفاقت ما ادامه داشته باشد و او قبول کرد. گزارش این وقایع را به طور کامل و منظّم به وزارت مستعمرات انگلستان مى فرستادم و پاسخ هاى وزارت خانه نیز تشویق کننده و امیدوارکننده بود!.
به محمدبن عبدالوهاب وعده و مژده هاى زیادى مى دادم. یک بار نیز به دروغ (خوابى را ساخته و پرداخته نموده) به او گفتم: «که در خواب دیدم که پیامبر [ص] در یک جمعى از علما، پس از دیدن چهره نورانى تو، با احترام به تو فرمودند: که اى هم نام من، تو وارث علم و جانشین من در اداره شئون دین و دنیاى مسلمانان هستى … بیم به دل راه نده» او پس از شنیدن این داستان نزدیک بود، پرواز کند و احساس کردم که آمادگى او براى اظهار سخنان و آراء و پندارهایش بیشتر شده است ….

فصل پنجم
از وزارت مستعمرات دستورى رسید، مبنى بر این که فوراً به عراق (شهرهاى مقدس کربلا و نجف) رفته، گزارش کاملى از تحولات و زندگى مردم به ویژه مسائل دینى و مذهبى و وضع علما و افکار آنان تهیه کنم. لذا با «محمد بن عبدالوهاب» خدا حافظى کردم و او را نیز تشویق به مسافرت به ایران و دیدار از شهرهاى اصفهان و شیراز کردم (او را از مسافرت به ترکیه که خواهان آن بود، منع کردم، چون با روحیه او که تند مزاج بود، سازگار نبود و خطر دیدار با علماى متعصب اهل سنت و پنبه شدن کارهایم مى رفت)…. و قرار گذاشتیم هر کدام زودتر برگشتیم، حتماً به مغازه «عبد الرضا» مراجعت کنیم و باز همدیگر را ملاقات نماییم ….

فصل ششم
به لندن فرا خوانده شدم، پس از ملاقات با مسئولان مربوطه و ارائه گزارش ها، خیلى خوش حال شدند و گزارش هاى رسیده «صفیّه» نیز مثبت بودن عملکرد مرا تأیید مى کرد. متوجه شدم براى حفظ و مراقبت من مأموران ویژه اى اعزام شده و دائماً مرا حفاظت مى کنند. در ملاقات با وزیر مستعمرات، او مرا خیلى ستود و از مهارتم در نفوذ و تسلط بر «شیخ محمد بن عبدالوهاب»، فوق العاده خوشنود بود. نگرانى خودم را در مورد بى خبرى از سرنوشت محمد (مسافرت او به اصفهان) گفتم، ولى وزیر اعلام کرد، نگران نباش، مأموران مخفى ما او را زیر نظر دارند و به شیراز نیز مسافرت کرده است و مأمورى به نام «عبد الکریم» همراه او و زنى به نام «آسیه» را براى او صیغه کرده است!. خلاصه ما چهار نفر: عبد الکریم، صفیه، آسیه و نویسنده (همفر)، محمد بن عبدالوهاب را براى قبول مسئولیت هاى آینده تربیت مى کردیم. آماده مأموریت جدید شدم، معاون وزیر مرا به اتاق ویژه اى برد، در اتاق در اطراف میز، ده نفر نشسته بودند، خیلى تعجب کردم زیرا افراد عبارت بودند: ۱ـ فردى شبیه امپراطورى عثمانى ۲ـ فردى شبیه شیخ الإسلام عثمانى ۳ـ فردى شبیه پادشاه ایران ۴ـ فردى شبیه عالم شیعى مذهب در دربار ایران ۵ـ فردى شبیه مرجع تقلید شیعیان نجف و چند منشى و مترجم. معاون شروع به صحبت کرد و گفت: این پنج نفر در شکل و قالب شخصیت اصلى، به صورت بدلى در آمده به افکار و ایده هاى خود، چنانچه مأموران ما گزارش داده‌اند مسلط هستند و اگر می خواهى از آن ها سؤال کن تا متوجه شوى! و من پرسش هایى کردم و آن ها ۷۰% واقعى پاسخ مى دادند! معاون در پایان، کتابى که حدود ۱۰۰۰ صفحه داشت، به من داد که در آن حجم زیادى از گزارش های مأموران بریتانیا در سراسر جهان همراه با رهنمودها، راه حل ها و دستور العمل هاى لازم براى هر منطقه و کشور آمده بود، پس از مطالعه سه هفته اى آن را مسترد کردم. کتاب دومى را دریافت و پس از مطالعه اطلاعات مذهبى و آداب و رسوم آن ها و همین طور نقاط قوت و امتیازاتى که مسلمانان (شیعه و سنى) و کشورهاى مختلف با گرایش ها و عقیده هاى مسلمانان و کشورهاى خاورمیانه دارا هستند، آمده بود را مطالعه کردم نام اصلى کتاب «چگونه اسلام را نابود کنیم؟!» بود، معاون وزیر گفت: نباید زیاد عجله کرد، طرح هاى ما تا یک قرن آینده جواب مناسب را مى دهد. ]تأسیس دولت اشغال گر اسرائیل و تسلط وهابیان و آل سعود در حجاز، مرکز جهان اسلام و پایگاه وحى، نتیجه طرح هاى دراز مدت استعمار انگلستان است [.

فصل هفتم
آماده برگشت شده بودم، هنگام خداحافظى معاون وزیر، طرح ۱۴ ماده اى را به من نشان داد که در آن به مواردى مانند همکارى گسترده با امپراتورى روسیه به منظور نفوذ و تسلط بر مناطق مسلمان نشین ـ همکارى با پادشاهان فرانسه ـ دامن زدن به اختلافات بین عثمانى و ایران ـ واگذارى بخشى از سرزمین هاى مسلمان نشین به یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و… تجزیه دولت ایران ـ تبلیغ عقاید و مذاهب ساختگى و مَن درآوردى ]شیخیه، بابیه، بهائیت، قادیانیه، …[ در مناطق اسلامى با برنامه ریزى منظم و… اشاعه فساد و فحشاء در بین مسلمانان ـ حمایت از فرماندهان فاسد و نالایق ـ کوشش در فعالیت جاسوسى در مناطق اسلامى – و.. اشاره شده بود.
خلاصه دستور مأموریت جدید ابلاغ شد که آن منحصراً آماده «ساختن محمد بن عبدالوهاب» براى اظهار دعوت به دین نوظهور بود… در دستورالعمل جدید برنامه ۶ ماده اى نوشته شده بوده که ذکر مى کنم:
۱ـ تکفیر مسلمانانى که به عقیده و مذهب او نپیوندند و جایز دانستن قتل و کشتن و غارت و تجاوز به نوامیس آن ها و….
۲ـ در صورت امکان، انهدام بناى کعبه به بهانه محو آثار بت پرستى و جلوگیرى از انجام فریضه حج و….
۳ـ تشویق قبایل عرب به یاغی گرى و مخالفت با خلافت عثمانى و….
۴ـ ویران ساختن مقبره ها و زیارت گاه هاى مسلمین در مکه و مدینه و عراق به بهانه شرک، بدعت و….
۵ـ گسترش ناامنى، فتنه و آشوب و هرج و مرج در بلاد اسلامى.
۶ـ چاپ و انتشار قرآن جدیدى با کم و زیاد کردن آیات و سوره ها و…
معاون وزیر با تحویل دادن این دستورالعمل مژده مى داد که «محمد بن عبدالوهاب» قادر خواهد بود با کمک مأموران ما به چنین موفقیتى دست پیدا کند، مگر محمد بن عبدالله [ص]، مردى تنها نبود که توانست انقلاب خانمان سوزى! را بر پا کند..
پس از رسیدن به بصره و دیدن یادداشت «محمد بن عبدالوهاب» که نشانى خودش در نجد را نوشته بود، فوراً به سمت آن جا حرکت کردم. پس از ملاقات با او قرار شد، خودم را با نام «عبدالله» به عنوان برده او معرفى کنم. مدت دو سال در نجد دائماً با او بودم و مقدمات دعوت (قیام) او را آماده کردم و بالأخره در سال ۱۱۴۳ هجرى، تصمیم جدى خود را اعلام کرد و کم کم طرف داران او جمع شدند و نامه اى به سران قبایل فرستاده شد، ولى بعداً مخالفت هایى هم دیده مى شد، ولى مقاومت مى کردیم، جاسوسانى در بین مخالفان شیخ مى فرستادیم و از برنامه ها و تصمیمات آن ها، ما را آگاه مى کردند. حتى برنامه کشتن شیخ را داشتند ولى آن را ناکام گذاشتیم. کم کم شیخ محمد به من قول داد که برنامه ۶ ماده اى وزارت مستعمرات را اجرا کند، ولى دو مورد را قبول نمى کرد: یکى، انهدام کعبه هنگام تصرف آن جا و دیگرى، آماده ساختن قرآن جدید. پس از چند سال که از پیشرفت برنامه ها گذشت، وزارت مستعمرات انگلستان تصمیم سیاسى خود را اعلام کرد و آن، مطرح کردن شخصى بود به نام «محمد بن سعود» که حاضر است با «محمد بن عبدالوهاب» اتحاد برقرار کند. نماینده محرمانه اى به منطقه آمد و ضمن تشریح برنامه و طرح هاى آینده اعلام نمود، حل و فصل امور دینى و مذهبى با رهبرى و هدایت «محمد بن عبدالوهاب» و مسئولیت سیاسى و نظامى با «محمد بن سعود» مى باشد. پس از مدتى موفق شدند، شهر «درعیّه» را فتح کنند. اختلافات جزئى که پیش مى آید به کمک ما حل مى شد…» ] خاطرات همفر، جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى، چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۷. تاریخ اتمام ترجمه عربى ۲/۱/۱۹۷۳ میلادی مى باشد[.

۲-کتاب تاریخ آل سعود
این کتاب، «تاریخ آل سعود» توسط فردى با نام (مستعار) ناصر السعید، در ۱۰۴۰ صفحه به عربى چاپ و منتشر و افشاگرى در مورد وهابیان را از جهت انتساب «یهودی گرى» به اجداد محمد بن عبدالوهاب و خاندان سعودى ارایه داده است. مؤلف مى نویسد: «در مکتبه]کتابخانه [ استانبول جزوه اى موجود است که در سال ۱۲۳۴ هـ / ۱۸۱۸ م چاپ شده و روشن مى سازد که مردى به نام «سلیمان القرقوزى الیهودى» جدّ محمد بن عبدالوهاب بوده و ماجراى چگونگى مسلمان شدن او را ذکر مى کند ….
محمد بن سعود، خویشاوند محمد بن عبدالوهاب و نخستین هم پیمان او نیز یهودى و هدفشان خراب کردن اسلام از داخل اسلام بوده است. نویسنده براى تأکید سخنان خود شواهدى هم ارائه مى دهد و مى نویسد: «محمد بن عبدالوهاب هنگامى نیرو و نفوذ یافت که با یهودیان نجران در یمن اتحاد برقرار کرد و درخواست کمک مالى از آنان نمود و سپس آنان را بر ضد مردم نجران بر انگیخت». مؤلف با ارائه تصاویر و اسناد فراوان پیدایش فرقه وهابیان و حکومت آل سعود را در خدمت یهود و صهیونیزم بین الملل ]دشمنان واقعى اسلام و مسلمانان [ مى داند…. ]ناصر السعید; تاریخ آل سعود، الجزء الأول، بیروت: منشورات اتحاد شعب الجزیره العربیه، ۱۹۷۹ میلادی[.
یادآورى مى شود: خلاصه ای از این کتاب توسط ابو میثم با عنوان «از کجا تا به کجا؟ (خاندان سعودى را بهتر بشناسیم) ترجمه و مؤسسه تحقیقاتى الغدیر در سال ۱۳۶۰ شمسی آن را منتشر کرده است.

نقد «خاطرات همفرى»
از مطالعه و بررسى محتواى این کتاب، ابهامات و نشان هایى به دست مى آید که نشان گر بى بنیادى و ساختگى بودن مطالب آنست ]اگر چه بسیارى از مطالبى که از وضعیت کشورهاى اسلامى و سیاست هاى استعمارى انگلستان آمده است واقعى مى باشد[.
۱ـ کتاب به وسیله نویسنده، ناشر و مترجم ناشناس لبنانى] با مخفّف د. ج. ح [ به زبان عربى چاپ و منتشر شده که مدعى است آن را از متن فرانسه گرفته، ولى از منبع اصلى و زبان آن ]انگلیسى [سخن به میان نیاورده و سندى ارائه نداده است؟! ]در مقدمه ترجمه انگلیسى این کتاب که در بمبئى پاکستان چاپ شده، آمده است: «در خلال جنگ جهانى دوم، آلمانی ها خاطرات مستر همفر را به صورت یک مجموعه دنباله دار در مجله اشپیگل منتشر کردند و در این مجموعه که با عنوان اعترافات همفر چاپ مى شد، از چهره امپریالیسم و استعمارگر انگلیس پرده برداشتند. پس از جنگ جهانى دوم، یک مجله فرانسوى، ترجمه فرانسه این خاطرات را منتشر نمود، سپس دانشجویى لبنانى آن را به عربى بازگرداند و در بیروت منتشر کرد. برگرفته از مقدمه کتاب دست هاى ناپیدا (خاطرات مستر هِمفر) ترجمه احسان قرنى، نشر گلستان کوثر، تهران، ۱۳۷۶[.
۲ـ تاریخ مسافرت هاى محمد بن عبدالوهاب درست روشن نیست، ولى در هنگام مأموریت ادعایى نویسنده (همفرى) در بصره، بیش از ده تا دوازده سال از عمر او (محمد بن عبدالوهاب) نگذشته بوده و اساساً چگونه ممکن است، در این سن و سال به دو زبان خارجى (فارسى و ترکى) مسلط و هم در اندیشه هاى خود پخته و بلند پرواز باشد و هم خود را از ابوحنیفه خوش فهم تر و هم در فهم قرآن خود را مجتهد بداند و هم زنى را به متعه (ازدواج موقت) گرفته باشد؟!.
۳ـ علی رغم راست بودن بعضى از مطالب مانند نقشه استعمار در علاقه مند ساختن مردم کشورها به دین و فرهنگ پیش از اسلام کشورهایشان که دیپلماسى غربى آن را کتمان نکرده و ایجاد اختلاف بین گروه ها و فرقه هاى اسلامى و…، ولى در نقل سرگذشت محمد بن عبدالوهاب و کارهاى او به مواردى بر مى خوریم که سیره نویسان او نگفته‌اند، مثلاً همفرى درنگ ابن عبدالوهاب در اصفهان را در حدود سال ۱۱۳۰ هـ / ۱۷۱۷ م مى داند، در حالی که طبق دیگر نوشته ها، وى به سال ۱۱۴۸ هـ / ۱۷۳۶ م به اصفهان مسافرت کرده است!. بنابر این تا دست یابى بر اسناد و مدارک متقن تاریخى نمى توان همه این گزارش را تأیید کرد و البته تکذیب هم نمى توان کرد، بهترین راه مطالعه اسناد و مدارک وزارت امور خارجه انگلستان است!.
۴ـ در هیچ یک از منابع و مدارک وهابیان، تا کنون اشاره اى به نوشته همفرى نشده و لازم است وهابیان و طرف داران آنان، جهت روشن شدن اتهام به جاسوسى و دخالت استعمارگران بیگانه مانند انگلستان در تأسیس و حمایت از فرقه وهّابى ها، عکس العمل نشان بدهند.! در کتاب «کتب حذّر منها العلماء» تالیف مشهور بن حسن آل سلمان (۲ جلد) فقط از «مذاکرات همفر» نام برده و شدیداً به مطالب نویسنده کتاب حمله شده است.
با توجه به گرایش نویسنده به وهابیت، اولاً با این کار، اعتراف به وجود فرد خارجى به نام «همفرى» کرده و آن چه که شایع است که خاطرات او تخیّل و رُمان مى باشد را مردود دانسته و ثانیاً یادداشت هاى او را هم واقعى مى داند. منتهی طرف داران وهابیت را از خواندن آن پرهیز مى دهد! ] آل سلمان، مشهور بن حسن، کتب حذر منها العلماء، الریاض; دارالصمیمى للنشر و التوزیع، ۱۴۱۵ هـ.[.

نقد کتاب «ناصر السعید»
اگر چه کتاب «تاریخ آل سعود» نوشته ناصر السعید، بیش از خاطرات همفرى قابل اعتماد وتفکر مى باشد ولى به دلیل مستند نبودن و نامنظم بودن، چندان قابل اعتنا و تمسک نمى باشد. فقط بنیان گذاران فرقه وهابیان را متهم به «یهودی گرى» و در خدمت «دشمنان» مى کند. لازم به ذکر است که واکنش وهابیان سعودى درباره این کتاب و نویسنده آن بسیار تند و خشن بوده است، به طورى که گفته مى شود با پرداخت رشوه کلان، مؤلف در یکى از کشورهاى عربى (ظاهراً اردن) ربوده شد و به عربستان منتقل و تحت شدیدترین شکنجه ها کشته مى شود.
گفته مى شود، نویسنده کتاب تاریخ آل سعود (ناصر السعید) به انقلاب اسلامى ایران و حضرت امام خمینى (ره) علاقه زیادى داشته است.
یادآورى مى کنم در نقد «خاطرات همفرى» و « تاریخ آل سعود» از کتاب ایران و جهان اسلام، پژوهش هایى تاریخى پیرامون چهره ها، اندیشه ها و جنبش ها; چاپ اول، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۶۸ شمسی، تألیف مرحوم دکتر عبدالهادى حائرى استفاده شده است. (*)
————————————————————————————–
(*) این مقاله، بخشی از فصل چهارم رساله پایان نامه اینجانب (در مقطع کارشناسی ارشد) با عنوان فرقه ی وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، دفاع در سال ۱۳۷۹ ش از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) می‌باشد.

منابع :
– قرنی، احسان؛ دست های ناپیدا (خاطرات مستر همفر)، نشر گلستان، تهران، ۱۳۷۶ ش .
– خاطرات همفر، جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى، چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۷.
– ناصر السعید; تاریخ آل سعود، الجزء الأول، بیروت: منشورات اتحاد شعب الجزیره العربیه، ۱۹۷۹ م.
– عبد الهادی حائری، ایران و جهان اسلام، پژوهشی هائی تاریخی پیرامون چهره ها، اندیشه ها و جنبش ها، چاپ اول، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۶۸ ش.
– آل سلمان، مشهور بن حسین؛ کتب حذّر منها العلماء، دار الصمیمی للنشر و التوزیع، الریاض، ۱۴۱۵ ق.
– ابو میثم، خاندان سعودى را بهتر بشناسیم)، ترجمه: مؤسسه تحقیقاتى الغدیر، ۱۳۶۰ ش.

همچنین ببینید

راهبردهای مقابله ایران و آمریکا در منطقه

نشست ۱۳۸ از سلسله نشست‌های ماهانه فرهنگ مهدوی با موضوع «راهبردهای مقابله ایران و آمریکا در منطقه» و با سخنرانی دکتر ابومحمد عسگرخانی ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *