خاطره ی زیارت

اذن دخول خواندم و وارد حرم شدم. به نشان ادب دست به سینه سلامی دادم و قدم از قدم برداشتم. قدم اول، قدم دوم، در قدم سوم میخکوب شدم. پاهایم خشک شد و چشمانم خیره ماند به یک مرد.

شکل و شمایل نه چندان امروزی ای داشت: کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید. از لهجه ی نداشته اش می‌شد فهمید که از بچه های تهران است و از محله های قدیمی. بلند بلند با امام صحبت می‌کرد: یا امام رضا اینطوری به من تو دهنی نزن آقا! غلط کردم… انگار که اشکها روی گونه اش سوار سرسره بودند.

مردم اطرافش جمع شده بودند، خادمی جاافتاده روبروی او ایستاده بود، اشکش بی صدا فریاد می زد. همه سراپا گوش شده بودیم تا ببینیم چرا این ها اینطور گریه می‌کنند. کنار مرد یک پسر بچه ی پنج ـ شش ساله هم ایستاده بود که انگار پسرش بود.

ـ شش ماه پیش همسرم به خاطر بیکاری و بی پول بودن، من و پسرم رو رها کرد به امان خدا و رفت. من ماندم و این پسر با کوهی از مشکل. هرچه بیشتر تلاش می‌کردم، کمتر نتیجه می داد، به هر دری می زدم بسته بود. دلم رو زدم به دریاو با دل پر اومدم سراغ امام رضا، داد می زدم: من زنم رو دوست داشتم، پسرم و زندگیم برام ارزش داشت. چرا هرچی داد می زنم جوابمو نمی دی؟ تو رضا نیستی، تو رئوف نیستی، تو…

پسرم کتم را می‌کشید: بابا من گشنمه، بابا من غذا می خوام…

ـ چرا به من می‌گی؟

ـ پس به کی بگم من گشنمه؟

ـ به این بگو (با دست به گنبد امام اشاره کردم)

ـ امام رضا من گشنمه…

ـ در همین حال بودم که این خادم جلو آمد و غذا را به دست پسرم داد: این برای شماست.

همه در فکر فرورفته بودند، به مشکلات این مرد، گرسنگی بچه، این خادم، کرم امام رضا و…

خادم شروع به صحبت کرد:
مثل همیشه وقت ناهار، رفتم غذاخوری، اتفاقا گرسنه هم بودم. غذا را گرفتم و پشت میز نشستم. بسم اللهی گفتم و قاشق اول را بالا آوردم، اما انگار راه گلویم را گم کرده بودم. نمی توانستم غذا را در دهانم بگذارم، هرچه بازی بازی کردم انگار که گلویم بسته شده بود. فکری به سرم زد، حالا که نمی توانستم غذا را بخورم، ظرفی گرفتم و غذا را در آن ریختم. به خودم گفتم : وقتی از غذا خوری خارج شدم، ظرف را می دهم به دست اولین زائری که دیدم.

وارد حیاط شدم و اولین زائری که دیدم این پسر بچه بود: این برای شماست…

به نقل از یک زائر

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *