آیت الله جاودان در درس اخلاق خود گفت: آن چیزی که اول از همه در آخرت در ترازو میگذارند و سود و زیان شما با آن معلوم میشود، ایمان شماست. در خاطرتان هست؟ اعتقادات انسان، اخلاق انسان و اعمال انسان را در ترازو میگذارند. من تمام عمرم نماز خوانده باشم اما اعتقاد نداشته باشم به درد نمی خورد.
متن سخنان اخیر درس اخلاق آیت الله محمدعلی جاودان در پی می آید:
فعلا آیات مقدماتی را عرض میکنم تا ترجمه کنیم و اگر خدا کمک کند من یک مطلبی را خدمت شما عرض کنم. در آیه ۱۰۶ سوره مبارکه نحل می فرماید: مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ اگر کسی بعد از اینکه یک روزی خدا و پیغمبر و قیامت را قبول داشته، برگردد و همه اینها را زیر پا بگذارد، خیلی بد است. إِلا مَنْ اُکْرِهَ مگر کسی که مجبور شود. آیه درمورد جناب عمار نازل شده. از بس ایشان را شکنجه کرده بودند، زیر شکنجه هرچه که آنها می خواستند گفت و بعد هم خیلی ناراحت بود که من به باد فنا رفتم. خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد و این آیه درموردش نازل شد. مگر کسی مجبور شود. اگر کسی مجبور شد و چیزی گفت، ایرادی ندارد. برایش محاسبه نمیشود. آقا شما هر حرفی بزنید و بدتر از شما بنده هر حرفی بزنم، می ایستانند و میگویند چرا این حرف را زدی. إِلا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِن بِالْإِیمَانِ واقعا معتقد بوده. از بس شکنجه سخت بوده، یک چیزی از دهانش در رفته و گفته. این ایرادی ندارد. وَلَکِن من شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ هرکس که کفر را کاملا پذیرفته و در کفر هیچ شکی ندارد. وای به حال آدمیکه یک روزی همه چیز را قبول داشته. آخر میشود که بدون مقدمه مومن بود و خدا و قیامت را قبول داشت و بعد یک مرتبه رفت و کافر شد؟ نمیشود. یک مقدماتی وجود داشته. من خودم به آن مقدمات عمل کردم. مثلا رفقایم عوض شدند. اگر رفقایم عوض شدند و یک روزی رفقایم مسلمان و مومن بودند و بعد به یک جمعی رفتم که آنها هیچ چیز را قبول ندارند، آقا آدم رنگ میگیرد. این را برای جوان ها میگویم. آدم رنگ میگیرد. دانشگاه می رود. رفیق یک حرفی می زند.
معلم یک حرفی می زند. همکلاسی یک چیزی میگوید. من هم تعجب میکنم و همینطور پشت هم شک هایی برایم به وجود می آید و کم کم تبدیل به بی اعتقادی میشود. انسان باید خودش از خودش مراقبت کند. اگر شما یک روزی به دانشگاه رفتی و دیدی اگر در این کلاس بمانی، به باد فنا می روی، نباید بروی. بودنت در آن کلاس حرام است. اگر اینگونه پیش آمد، نباید رفت. متاسفانه هرچه زمان میگذرد هم دانشگاه ها، [بدتر میشوند]. وَلَکِن من شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا کاملا پذیرفته. دلش به کفر قرص شده. در برابر یک زمانی دلش به خدا و پیغمبر قرص بود. فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ اینها حرف های اصلی مان نیست ها. وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. در آیه بعد می فرماید: ذَلِکَ بِأَنهُمُ اسْتَحَبوا الْحَیَاهَ الدنْیَا عَلَى الْآخِرَهِ انسان وقتی اینگونه میشود که دنیا را بر آخرت ترجیح داده است. مگر دنیا چند سال است؟ چند سال است آقا؟ هفتاد سال. اگر من کفر را انتخاب کردم، [در این هفتاد سال به چه می رسم؟] ذَلِکَ بِأَنهُمُ اسْتَحَبوا الْحَیَاهَ الدنْیَا عَلَى الْآخِرَهِ حیات دنیا و زندگی دنیا را که عرض کردم حداکثر هفتاد هشتاد سال است را به چه ترجیح می دهد؟ بعد چه میشود؟ وای به وقتی که خدایی نکرده آخرتی باشد. حضرت صادق (ع) یک فرمایشی به ابن ابی الأوجاع که ملحد بود فرمودند. فرمودند دنیای من و شما که خیلی با هم فرقی نمیکند. مثلا کسی که مومن است تمام عمرش گرسنه می ماند؟ نه. تمام عمرش بی خانه می ماند؟ نه. محترم نیست؟ نه. یک ذره فرق دارد. ممکن است تو یک ذره بیشتر داشته باشی. یک چیزهایی را هم من بیشتر داشته باشم. باور کنید آن کسی که مومن است راحتی خیالش بیشتر است. دغدغه خاطرش کمتر است. خب. بعد چطور؟ اگر آن چیزی باشد که ما میگوییم تو خیلی ضرر میکنی. آدمیکه با کفر و زندیق از دنیا برود، با ابد مواجه است. یک ابد بلا. ذَلِکَ بِأَنهُمُ اسْتَحَبوا الْحَیَاهَ الدنْیَا عَلَى الْآخِرَهِ وَأَن اللهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ در آیه بعد می فرماید: أُولَئِکَ الذِینَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ اگر کسی دنیا را بر آخرت ترجیح داد و به نظرش این مهم بود و آن هیچ چیز نبود و آن حرف درستی نبود و به نظرش آن دروغ بود، این آدم أُولَئِکَ الذِینَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ قلب شان مهر شده است. وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ گوش هایشان هم مهر است. این گوش مهر خورده و دیگر نمیشنود. نه اینکه نمیشنود. از نظر فیزیکی میشنود. اما حرف ادراک نمیشود. ما آدم هایش را دید ه ایم. عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ چشمش میبیند. نمی فهمد.
مانند این است که چشمش ندیده. وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ اینها کسانی هستند که غافل اند. حرف اصلی مان همین جا است. می خواهیم عرض کنیم که از وقتی که یک سر سوزن ایمان در دل انسان آمد، اما هست، از وقتی که یک ذره ایمان در دل انسان هست، انسان از آن لحظه یک افکاری دارد که اگر آن ایمان را نداشت، آن افکار را نداشت. مثلا یک لحظاتی از خدا می ترسد. فکر میکند و در دلش ترس می آید. یک لحظاتی به خدا امیدوار میشود. درحالیکه وقتی ایمان نداشت، نه آن امید بود و نه آن ترس. یک لحظاتی به خدا دل می دهد. دل دادن یعنی چه؟ اگر ایمان باشد، انسان یک لحظاتی به خدا دل می دهد. ایمان به خدا سه تا وجه دارد. ایمان به خدا یا ترس از خداست یا امید به خداست یا دلبستگی به خداست. خب در ترس از خدا، یاد خداست. در امید به خدا، یاد خداست. در دلبستگی به خدا هم یاد خدا هست. سومی از همه بیشتر و بهتر و بالاتر است. اگر ایمان ندارد هیچ کدام اینها نیست. اگر شما نام خدا را ببرید، می فهمد. اما چیزی در دلش ایجاد نمیشود. نه ترس در دلش ایجاد میشود و نه امید و نه دلبستگی. دل هیچ خبری ندارد. حرف را میشنود. من بحث دو فیلسوف با هم را خواندم. در تلویزیون لندن با هم بحث کرده بودند. یکی خداپرست و معتقد بود و فیلسوف الهی بود و یکی آن طرفی بود. بحث کرده بودند. ببینید این فیلسوفی که معتقد نیست، وقتی دارد بحث میکند، در ذهنش این فکر می آید. یعنی نام خدا را میشنود و می فهمد و تصور میکند. اما در دلش هیچ چیز نیست. بی خبر است. دل بی خبر است. دل یا می ترسد، یا امید دارد و یا محبت دارد. یکی از این سه مورد. جایگاه ترس و امید و محبت است. اگر ایمان باشد، اینها هست. به مقداری که انسان ایمان دارد، ترس دارد. به مقداری که ایمان دارد، امید دارد. به مقداری که ایمان دارد، عشق و محبت دارد. اگر ندارد، هیچ چیز از اینها ندارد. آنچه در ذهن و خیال است، مهم نیست. ببینید شما یک نماز می خوانید و بر فرض در تمام مدت دارید به آن حرف هایی که می زنید، فکر میکنید. البته یک ذره هست. اما آن وقتی آن یاد اصلی در نماز هست که در دل انسان چیزی باشد.
دارد با دلش نماز می خواند. اگر دل در نماز شرکت نکند، آدم نماز را به غفلت خوانده. یا در حداقل ممکن خوانده. حضور قلب در نماز، در حداقل ممکن بوده و آن است که در ذهن و خاطر انسان یاد نماز هست. خب چرا فقط در دل؟ میشود؟ نمیشود. أُولَئِکَ الذِینَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ این هم حرف اصلی نبود. حرف اصلی در آیه بعد است که می فرماید: لَا جَرَمَ أَنهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. لَا جَرَمَ یعنی ناگزیر. ناگزیر اینها در آخرت در شمار خاسران هستند. آنها که باختهاند. ضرر کردهاند. اگر در خاطرتان باشد من از قرآن برایتان عرض کردم. فرمودند این زندگی شما یک تجارت است. در این تجارت یا سود میکنی و یا ضرر میکنی. به چه دلیل سود میکنی و به چه دلیل ضرر میکنی؟ اینجا می فرمایند. لَا جَرَمَ أَنهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْخَاسِرُونَ چرا؟ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ آدمیکه قیامت را قبول ندارد، هُمُ الْخَاسِرُونَ است کسی که خدا را قبول ندارد، هُمُ الْخَاسِرُونَ است. کسی که آیات خدا را قبول ندارد، هُمُ الْخَاسِرُونَ است. أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ. هُمُ الْخَاسِرُونَ. اگر آن اعتقادی که در دل هست را ندارم، أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ و سرانجام وقتی از این عالم می رود، باخته. ببینید این حرفی است که بزرگان میگویند. تمام سرمایه ما، عمر ماست. اگر در این عمر تجارتی کردی، بردی. من چه تجارت کنم. یعنی در این معامله و در این داد و ستد چه بدست بیاورم؟ یک اعتقاد. یک ایمان. اگر ایمان بدست آوردم، برده ام و سود کرده ام. در این تجارت سود کرده ام. اگرنه که هیچ. اگر ایمان را به دست آوردم، سود کردم. آن چیزی که اول از همه در آخرت در ترازو میگذارند و سود و زیان شما با آن معلوم میشود، ایمان شماست. در خاطرتان هست؟ اعتقادات انسان، اخلاق انسان و اعمال انسان را در ترازو میگذارند. من تمام عمرم نماز خوانده باشم اما اعتقاد نداشته باشم به درد نمی خورد.
از این اخلاق های اروپایی. نوع اخلاق های اروپایی با نوع اخلاق ما فرق میکند. شما بر اساس یک اعتقادی به مردم خدمت میکنی. یک اعتقادی. آن دوستمان درمورد تواضع پرسید. اگر شما تواضع میکنی، براساس یک اعتقادی تواضع میکنی. اگر گذشت میکنی، بر اساس یک اعتقادی گذشت میکنی. این گذشتی که بر اساس اعتقاد است، به درد آخرت می خورد. مثلا سخاوت. سخاوتی که بر اساس اعتقاد میکنی، به درد می خورد. ببینید مثلا کارخانجات و ثروتمندان بزرگ آن سوی عالم یک کارهای خیری انجام می دهند. اما بر اساس اعتقاد به آخرت نیست. برای این است که کارشان بگذرد. حالا نمی خواهم نام ببرم. مثلا کارخانجات فلان، یک مراکز علمی دارند. ممکن است یک مراکز بهداشتی داشته باشند. مثلا فرض کنید آزمایشگاه های بزرگ دارند و در اختیار دانشمندان بزرگ قرار می دهند و حقوق آن دانشمند را در حد اعلا می دهند. آزمایشگاه هایشان در درجه اعلاست و در جهان نظیر ندارد. مثلا همه هم دارند روی سرطان کار میکنند. صد تا طبیب درجه اول در این آزمایشگاه دارند روی سرطان کار میکنند. کارهای عظیم میکنند. اما خب برای چه؟ دارد به مردم خدمت میکند. دارد پول خرج میکند. اما نه بر اساس اعتقاد به آخرت. بنابراین این به آخرت نمی رود.
. این خدمت ها و این کارهای خوب، به آخرت نمی رود. اما مثال عرض میکنم، اگر شما فقط یک یک قرانی دادی، اگر برای خاطر خدا دادی، به آخرت می رود. چه عرض میکردم؟ ایمان شما اصل است. همه چیزهای بعدت بر اساس آن معیار قیمت پیدا میکند. اگر به خاطر ترس از خدا این کارها را کردی، یک درجه دارد. درست است؟ اگر بر اساس امید به خدا بوده، یک درجه دارد. اگر بر اساس محبت خدا بوده، یک درجه بالاتری دارد. همه اعمال شما، بر اساس ترس بوده یا بر اساس امید بوده، یا بر اساس محبت بوده؟ درجه هر کدام فرق میکند. اما آنها هیچ چیز نیست. در همین دنیا می ماند. ثمر دارد. کار خیر هیچ وقت بی ثمر نیست. ثمرش در همین دنیاست. چه عرض میکردم؟ همه زندگی ما سودبخش است. همه کارهایی که میکنی سود دارد و از کارهایت بهره مند میشوی. همه عمرت سود دارد. از عمرت بهره مند میشوی. این خیلی عظیم است. وقتی انسان از این دنیا می رود، مثلا میگویند هشتاد درصد عمرت به باد رفته. مانند یک تاجری که هشتاد درصد سرمایه خودش را از دست داده است. یا نه. همه دنیایت سود داشته. همه عمرت، همه اش سود داشته. آن وقت است که انسان برده. ببینید اینجا ما هزار جور فکر میکنیم.
عرایضی که من عرض میکنم، یک فکری را در ذهن شما ایجاد میکند و بعد هم نماز می خوانیم و بعد هم با هم میگوییم و می خندیم. عواید مجلس جوانان و نوجوانان به سرعت به مجلس صحبت و خنده و این حرف ها تبدیل میشود و همه فراموش میشود. اما انسان یک وقتی به واقعیتش می رسد. بنده جلوتر از شما . شما بعد از من به این واقعیت می رسیم و بر سرمان می زنیم که چرا؟ یک دایی داشتم که مرد بسیار خوبی بود. خیلی خوب بود. هم در رفتار و اعمال شخصی و هم در خدمت به مردم. هر کاری که می توانست میکرد. بعد از فوتش گفته بود که پشیمان هستم. بیشتر از این می توانستم کار کنم. شاید چندتا مسجد ساخته بود. چقدر کارهای خیر کرده بود که هنوز هم جاری است. کارهای خیرش هنوز هم هست. گفته بود می توانستم بیشتر کار کنم. انسان بر سرش می زند که می توانسته بیشتر کار کند. می توانستم نیمی از عمرم که به بازی گذراندم، بازی نکنم و کار کنم. انسان می نشیند پای تلویزیون. فرض کنید یک مسابقه فوتبال. نود دقیقه با مقدمات و مؤخراتش یک ساعت، یک ساعت و نیم. همه اش به باد رفت. یک ساعت و نیم به باد رفت دیگر. از این یک ساعت و نیم ها و دو ساعت ها و یک روز و ده روزهای به باد رفته زیاد داریم. لَا جَرَمَ أَنهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْخَاسِرُونَ چرا؟ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ غفلت ضرر به بار می آورد. آدم بخش هایی از عمرش را به خاطر غفلت از دست می دهد. به باد فنا می دهد.
___
مهر