باران خردمند
تاکنون دریافتیم که خاستگاه فراماسونری اصول اعتقادی الحادی است. مفاهیم و علائم پنهان آن، این موضوع را مورد تأیید قرار میدهند. به همین سبب اصول آن با مذاهب توحیدی در تعارض است. «مایکل هاوارد»، مورخ آمریکایی در نوشته محرمانهای که مخصوص ماسونهای عالیرتبه است مینویسد:
چرا مسیحیت منتقد فراماسونری است؟ پاسخ این سؤال در «رموز» فراماسونری نهفته است. اگر این رموز در دسترس عموم قرار گیرد برای کسانی که از فلسفه آن مطلع نیستند قابل درک نخواهد بود. در حقیقت احتمال اینکه بسیاری از اعضای لژها نیز معنای رموز را درک کنند، پایین است. در محفل درونی فراماسونری، درمیان کسانی که به درجات بالای سازمان رسیدهاند، ماسونهایی وجود دارند که خود را وارثان سنت کهن و متعلق به دوران پیش از میلاد میدانند که از اعصار پیشین به تواتر به آنها منتقل شده است.۱
ماسونهای عالیرتبه دانش خاص خود را از سایر اعضا مخفی نگه میدارند. ماسون اعظم، «نکدت اجران» در این باره مینویسد:
بعضی ماسونها گمان میکنند فراماسونری نوعی سازمان نیمهمذهبی ـ نیمهخیریه است که در آن میتوانند ارتباطات اجتماعی پسندیده داشته باشند و لذت ببرند. عدهای دیگر فکر میکنند هدف فراماسونری این است که انسانهای خوب را خوبتر کند. باز عدهای گمان میکنند فراماسونری محل شخصیتسازی است. به طور خلاصه کسانی که با نحوه خواندن و نوشتن زبان خاص ما آشنا نیستند، معنای نمادها و تماثیل را به این شکل درک میکنند.
فراماسونری و اهداف آن برای آن عدهاندکی از ماسونها که قادرند عمیقاً در آن وارد شوند کاملاً متفاوت است. فراماسونری یعنی دانش فاش شده، آغاز و تولد دوباره؛ یعنی واگذاردن راه و رسم زندگی کهنه و ورود به یک زندگی جدید باشکوهتر و اصیلتر … در پس رمزگرایی ساده و ابتدایی فراماسونری، دستهای مکاشفات قرار دارند که به ما کمک میکنند به زندگی روحانی و عالی دست یابیم و به رموز هستی خود پی ببریم. بنابراین در این زندگی روحانی، دستیابی به روشنگری ماسونی امکانپذیر میشود. تنها در این صورت است که میتوان به طبیعت و شرایط رشد و تکامل در آن پی برد.۲
به تأکید این عبارات برخلاف آنچه ماسونهای پایین رتبه گمان میکنند و فراماسونری را سازمانی اجتماعی و مرتبط با امور خیریه میپندارند، حقیقت به گونه دیگری است. بر مبنای نوشته «پایک»، فراماسونری یعنی کشف رموز هستی بشر. به عبارت دیگر چهره صوری فراماسونری در لباس مبدل یک سازمان اجتماعی و خیریه و برای پنهان ساختن فلسفه این سازمان ظاهر میشود. در حقیقت هدف آن تحمیل نظاممند فلسفه خاص خود بر اعضا و همچنین جامعه است.
مادهانگاری در منابع ماسونی
الف) باور به ماهیت مطلق ماده: ماسونهای امروز همچون نیاکان خویش به جاودانگی ماده و غیرمخلوق بودن آن و اینکه موجودات زنده برحسب تصادف از ماده بیجان به وجود آمدهاند، ایمان دارند. در نوشتههای ماسونی میتوانیم دلایل تفصیلی بنیادهای فلسفی مادهگرا را بیابیم. «سلامی ایشینداغ» در کتاب خود با عنوان الهاماتی از فراماسونری مینویسد:
کل فضا، اتمسفر، ستارگان، همه موجودات زنده و غیرزنده از اتم ساخته شدهاند. بشر جز اجتماعِ اتفاقیِ اتمها نیست. موازنه جریان الکتریسیته میان اتمها، بقای موجودات زنده را تضمین میکند. با از میان رفتن این توازن میمیریم، به خاک بازمیگردیم و به اتمها تبدیل میشویم. یعنی ما همه از ماده و انرژی ساخته شدهایم و به ماده و انرژی بازمیگردیم. گیاهان از اتمهای ما استفاده میکنند و همه موجودات، از جمله ما انسانها از گیاهان استفاده میکنیم. همه چیز یک ماهیت دارد، اما چون مغز ما از سایر موجودات تکامل یافتهتر است، صاحب هوشیاری و شعور است. اگر به نتیجه روانشناسی تجربی نظر کنیم درمییابیم آزمایش سهگانه احساسات، ذهن و قوه اراده نتیجه کارکرد متوازن سلولهای قشایی مغز و هورمونهاست.
… علم اثباتگرا پذیرفته است که هیچ چیز از هیچ به وجود نیامده و هیچ چیز نابود نمیشود. در نتیجه میتوان گفت نیازی نیست بشر نسبت به هیچ نوع قدرتی احساس قدرشناسی و تعهد کند. جهان مجموعه انرژی است که نه آغازی دارد و نه پایانی. در این مجموعه همه چیز متولد میشود، نمو میکند و میمیرد، اما مجموعه هیچگاه نابود نمیشود. تنها اشیا تغییر میکنند و تبدیل میشوند. حقیقتاً چیزی به نام مرگ و زوال وجود ندارد؛ فقط تغییر و تبدیل دائمی حاکم است. نمیتوان چنین سؤال بزرگ و راز جهانی را به کمک قوانین علمی تشریح کرد. توضیحات غیرعلمی نیز چیزی جز توصیفات خیالی، تعصبات و عقاید باطل نیستند. بر مبنای منطق و علم اثباتگرا، صرفنظر از جسم مادی، روحی وجود ندارد.۳
نظریات بالا را میتوانید در کتب متفکران مادهگرایی چون مارکس، اِنگلس، لنین، پولیتزر، ساگان و مانِد بیابید.
در جواب ادعای ایشینداغ باید گفت همه این نظریات به کمک کشفهای علمی صورت گرفته در نیمه دوم قرن بیستم باطل شدند. به عنوان نمونه «نظریه انفجار بزرگ» که در محافل علمیبه اثبات رسیده نشان میدهد جهان میلیونها سال قبل از عدم به وجود آمد. براساس «قوانین ترمودینامیک» ماده قابلیت سازماندهی خود را ندارد و نظم و توازن موجود در عالم برآیند یک آفرینش هوشیار و هوشمند است. علم زیستشناسی با نشان دادن نمونههای شگفتآور از موجودات زنده، وجود خالقی که همه را خلق نموده اثبات میکند.
ایشینداغ چنین ادامه میدهد:
میخواهم بعضی اصول و حقایق مورد تأیید فراماسونها را به اختصار بیان کنم: براساس اصول ما حیات از یک سلول آغاز میشود و در نتیجه تغییر شکل و نمو سلول انسان به وجود میآید. ماهیت و هدف این وجود را نمیتوان درک کرد. زندگی از آمیزش ماده و انرژی آغاز میشود و به آن خاتمه مییابد. اگر معمار بزرگ کائنات را به عنوان حقیقتی والا، افق بیپایان خوبی و زیبایی، اوج تکامل و عالیترین مقام و کمال مطلوب انسان بپذیریم و اگر آن را مجسم نکنیم، شاید خود را از تعصب درامان نگه داشته باشیم.۴
ایشینداغ ادامه میدهد:
ماسونی که تحت تعلیم این اصول و عقاید قرار گرفته وظیفه دارد مردم را تربیت کند … و به نیابت از مردم و حتی بدون تمایل آنها کار خود را انجام دهد.۵
ب) انکار روح و جهان آخرت: ماسونها در نتیجه عقاید ماتریالیستی خود، وجود روح و جهان آخرت را به شدت انکار میکنند. با این حال گاهی در نوشتههایشان به واژگان و اصطلاحات معنوی همچون مردهای که «به ابدیت سپرده شد» برمیخوریم که ممکن است متناقض به نظر برسد، ولی در واقع چنین نیست. چون اینگونه اشارات به جاودانگی روح همه نمادین هستند. «میمار سنیان» این موضوع را در مقالهای با عنوان «عالم پس از مرگ در فراماسونری» چنین بیان میکند:
ماسونها رستاخیز پس از مرگ را در افسانه استاد حیرام به صورت نمادین میپذیرند. این رستاخیز نشان میدهد حقیقت همیشه بر تاریکی و مرگ غلبه دارد. فراماسونری به مسئله روح اهمیتی نمیدهد. در فراماسونری، رستاخیز پس از مرگ یعنی به میراث گذاردن بعضی امور مادی و معنوی به انسانها. کسانی که توانستهاند در این زندگی کوتاه و فریبنده نام خود را جاودانه کنند، موفق شدهاند و با ماندگار ساختن نام خود به دنبال شادمان کردن انسانها و تضمین دنیایی مادیتر بودند. هدف آنان بالا بردن انگیزههای انسانی بوده است که بر زندگی انسانهای زنده مؤثرند…. انسانهایی که طی قرنها ابدیت را میطلبند، با اعمال، خدمات و اندیشههای خود به آن میرسند و… این به زندگی آنان معنا میبخشد. چنانچه تولستوی گفت: «در آن هنگام، بهشت همین جا بر روی زمین برپا میشود و مردم به بهترین صورت ممکن کامیاب میشوند.۶
ایشینداغ در مقاله پیشین چنین نوشت:
باوری وجود دارد بر این مبنا که از دو نیروی سازنده انسان: جسم و روح جسم میمیرد اما روح باقی میماند و به جهان ارواح میرود، در آنجا به حیات خود ادامه میدهد و به فرمان خداوند در جسم دیگری حلول میکند. این باور با مفاهیم تغییر و تبدیل مورد قبول ما سازگار نیست. نظرات فراماسونری را میتوان چنین تشریح کرد: پس از مرگ تنها خاطرات و دستیافتهای شما به جای میماند. این نظریه فیلسوفانه و مبتنی بر اصول منطق است. باورهای مذهبی درباره جاودانگی روح و رستاخیز با اصول منطق سازگار نیستند. ما اصول فکری خود را از نظامهای فلسفی عقلگرا گرفتهایم، در نتیجه پاسخ این سؤال را با مفاهیمی متفاوت و نه با مفاهیم مذهبی میدهیم.۷
انکار رستاخیز و جستجوی جاودانگی اسطورهای است که مشرکان از دیرباز به آن باور داشتهاند. به گفته قرآن کریم مشرکان به گمان اینکه جاودانه زندگی خواهند کرد برای خود قصرهای باشکوه و محکم بنا میکنند. حضرت هود(ع) به قوم عاد هشدار داد و فرمود:
آیا از خدا نمیترسید و پرهیزکاری پیشه نمیکنید؟ من [از جانب خداوند] پیامبری امین برای شما هستم. از عدم اطاعت اوامر خداوند بپرهیزید و از من پیروی کنید. من هیچ مزدی در برابر این مأموریت الهی از شما طلب نمیکنم، اجر و پاداش من تنها با آفریدگار جهانها و جهانیان است. آیا شما صرفاً از سر هوس و خودنمایی در نقاط مرتفع بناهای یادبود میسازید؟ آیا به گمان اینکه جاودانه زندگی خواهید کرد برای خود قصرهای باشکوه و محکم بنا میکنید؟ و آیا به روی زیردستان به شیوه ستمگران بیرحمانه دست میگشایید؟ پس از سرپیچی از اوامر خداوند بپرهیزید و از من پیروی کنید.۸
اشتباه آن مردم ملحد ساختن ساختمانهای فاخر نبود. مسلمانان نیز برای هنر اهمیت قائلند و تلاش میکنند دنیا را زیبا کنند. تفاوت در مقصود دو گروه است. مسلمانان تا حدی به هنر علاقهمندند که مفاهیم زیبایی و زیباییشناختی را که خداوند به انسانها بخشیده القا کند.
تناقض علمی انکار روح
انکار وجود روح و این ادعا که هوشمندی و شعور از جنس ماده است با علم نیز سازگاری ندارد. برعکس اکتشافات جدید علمی نشان میدهند نمیتوان شعور را تا درجه ماده نزول داد و آن را برحسب کارکردهای مغزی تشریح کرد. امروزه بسیاری از محققان متفقالنظرند که هوشیاری و شعور انسان از منبعی ناشناخته و فراتر از اعصاب مغزی و مولکولها و اتمهای سازنده آن به دست میآید.
محققی به نام «وایلدر پنفیلد» پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسید که وجود روح حقیقتی انکارناپذیر است:
پس از سالها تلاش برای توضیح عملکرد ذهن تنها براساس کنشهای مغزی، به نتیجهای رسیدم که سادهتر (و منطقیتر) است. با درنظر گرفتن مغز و ذهن (جسم و روح) و اینکه همیشه نمیتوان ذهن را براساس فعالیتهای اعصاب مغز توجیه کرد … باید بپذیرم که وجود ما از این دو عنصر اساسی ساخته شده است.۹
مغز انسان مانند کامپیوتر فوقالعادهای است که اطلاعات را از حواس پنجگانه دریافت و مورد پردازش قرار میدهد، اما فاقد ادراک و شعور و دانش به «خود» است؛ یعنی نمیتواند درک کند، احساس کند یا به حواس دریافتی خود بیندیشد. «راجر پنرز»، فیزیکدان برجسته انگلیسی در کتاب خود با عنوان ذهن جدید امپراتور مینویسد:
چه چیز به انسان هویت فردی میبخشد؟ همان اتمهایی که بدنش را میسازند؟ آیا هویت او به انتخاب خاص الکترونها، پروتونها و دیگر ذرات تشکیلدهنده اتمها بستگی دارد؟ حداقل دو دلیل برای رد این موضوع وجود دارد. در درجه اول در جسم مادی هر موجود زنده تغییر و تبدیل دائمی وجود دارد. بخش وسیعی از سلولهای زنده (از جمله سلولهای مغز) و در واقع تمام بدن از آغاز تولد بارها و بارها جایگزین شدهاند. دلیل دوم را از فیزیک کوانتوم میآورم: … اگر یک الکترون از جسم انسان را جایگزین الکترونی از آجر کنیم باید کیفیت الکترون جایگزین شده ثابت بماند و تفاوت دو الکترون قابل تشخیص باشد. همین موضوع باید در مورد پروتونها و انواع ذرات اتمها و مولکولها صدق کند. با این حال اگر کل وجود مادی فردی را با ذرات نظیر در آجرخانهاش جابهجا کنند، ابداً هیچ اتفاقی نمیافتد.۱۰
پنرز به طور واضح بیان میکند اگر همه اتمهای بدن انسان را با اتمهای آجر عوض کنند، خصوصیاتی که انسان را زنده نگه میدارد باقی نمیمانند. آجر جان نمیگیرد. به طور خلاصه آنچه انسان را انسان میکند خصوصیات مادی نیست؛ بلکه ویژگیهای روحانی و نهادی مستقل از ماده این منبع را میسازد. پنرز در پایان کتاب خود توضیح میدهد:
به نظر من شعور چنان بااهمیت است که نمیتوانم به سادگی باور کنم «تصادفی» و با محاسبات پیچیده ظاهر شده باشد. هوشیاری پدیدهای است که وجود عینی جهان با آن شناخته میشود.۱۱
جواب مادهگرایان به این یافتهها چیست؟ چگونه میتوان ادعا کرد انسان با ویژگیهایی چون بینش، احساس، افکار، حافظه و حواس، تنها با ترکیب اتفاقی اتمهای بیجان به وجود آمده باشد.
ماتریالیسم ماسونی: خدا انگاری ماده
خدا انگاری ماده و انتساب نقش آفرینش به اتمهای بیجان ماده، فلسفه جدیدی نیست. بتپرستی از آغازین اعصار تاریخ وجود داشته و مادهگرایان، نمونه نوین بتپرستان کهن هستند. نوشتههای ماسونی آشکارا به این امر اعتراف میکنند:
برای تولید یک شیء مادی اتمها ترکیب خاصی به خود میگیرند. روح هر اتم نیروی تولیدکننده این نظام است. چون روح عامل هوشیاری است، هر شیء هوشمند بوده و به نسبتی از هوشمندی برخوردار است. انسان، حیوان، باکتری و مولکول هر یک به نسبتی هوشمندند.۱۲
این نویسنده همه چیز را هوشمند میداند چون از اتم ساخته شده و چون منکر وجود روح انسانی است، انسان را تودهای از اتمها میداند؛ درست همچون یک حیوان یا مولکولهای بیجان. لکن حقیقت این است: ماده بیجان (اتمها) عاری از روح، هوشیاری و هوشمندی است. تنها موجودات زنده هوشیارند، زیرا خداوند به آنها روح عطا نموده است. در میان همه موجودات زنده انسانها از عالیترین درجه شعور بهرهمندند چون صاحب روحی منحصر به فرد از جانب خداوندند.
این باور ماتریالیستی فراماسونها نمود عقیدهای به نام «جاندار پنداری» است که هر شیء را در طبیعت (کوه، آب، باد و غیره) صاحب روح خاص و هوشیاری میپندارد. ارسطو، فیلسوف یونانی این نوع باور را با مادهانگاری (عقیده به اینکه ماده خلق نشده و مطلق است) ترکیب نمود. این باور به الحاد معاصر مبدل شده است. به عقیده ماسونها توازن و نظم موجود در نظام عالم نتیجه ماده است. در مقالهای با موضوع «تکامل زمین» میخوانیم:
فرسودگی چنان ضعیف صورت میگیرد که میتوان گفت حالت کنونی زمین در نتیجه هوشمندی پنهان ماگما (مایع درون هسته زمین) پدید آمده است. اگر اینگونه نبود آب در گودالها انباشته نمیشد و تمام زمین را آب فرا میگرفت.۱۳
همچنین در مقاله دیگری چنین ادعا شده است:
آغاز حیات بر روی کره زمین هنگامیبود که یک سلول به وجود آمد. این سلول بلافاصله به حرکت درآمد و بر اثر انگیزشی مؤثر و متمردانه به دو بخش تقسیم شد و این راه را تا بینهایت ادامه داد. اما سلولهای تقسیم شده قادر به ادراک هدفی برای سرگردانی خود نبودند و گویی به دلیل ترس از این سرگردانی و تحت تسلط نیروی غریزی حفظ بقا، با یکدیگر به فعالیت پرداختند، به هم پیوستند و به صورت هماهنگ، دموکراتیک و فداکارانه به خلق اندامهای حساس و حیاتی اقدام نمودند.
باور به این عقاید چیزی جز خرافات نیست. مشاهده میکنید که ایشان برای انکار وجود خداوند و نقش او در خلق عالم، خواص مضحکی به اتمها، مولکولها و سلولها نسبت میدهند؛ مانند هوش، قوه برنامهریزی، فداکاری و حتی هماهنگی و رفتار دموکراتیک(!).
مفهوم دیگری که در اصول خرافی و ماتریالیستی فراماسونها مطرح است، اصطلاح «طبیعت مادر» است که در فیلمهای مستند، کتابها، مجلات و حتی آگهیهای بازرگانی بارها به آن برمیخوریم. کاربرد آن برای بیان این عقیده است که ماده سازنده طبیعت (نیتروژن، اکسیژن، هیدروژن، کربن، …) با هوشمندی و به صورت خودبهخود انسانها و همه موجودات زنده را خلق نموده. این افسانه نه بر مشاهده استوار است و نه بر منطق. بلکه قصد دارد به کمک تلقین افکار، بر ذهن انسان غلبه یابد و هدف آن به فراموشی سپردن خداوند، خالق حقیقی هستی و بازگشت به الحاد است. فراماسونری تلاش میکند این باور را تقویت و منتشر نماید. به همین منظور از قوای اجتماعی همپیمان خود حمایت میکند. در مقالهای با عنوان «تفکراتی پیرامون تکامل همبستگی از دیدگاه علمی» میخوانیم:
از دیدگاه مادی و تعامل ماده موجودات زنده، همه گیاهان، حیوانات، میکروبهای مفیدی که در زمین زندگی میکنند و انسانها، هماهنگی اسرارآمیزی دارند. این هماهنگی از سوی طبیعت مادر ترتیب داده شده. آنها پیوسته درگیر نوعی همکاری و انسجام مؤثر هستند. بار دیگر تصریح میکنم فراماسونری هر نوع جنبش روانشناسی ـ اجتماعی را که به رفاه، صلح، امنیت و شادی و به طور خلاصه هر نوع جنبشی که در طریق اومانیسم و اتحاد جهانی بشر گام بردارد، عامل پیشبرد آرمانهای خود میداند و از آن حمایت میکند.۱۵
مهمترین نیروی پیش برنده آرمانهای فراماسونری نظریه تکامل است که حامی نوین ماتریالیسم و اومانیسم به شمار میرود. در قسمت آینده نگاه دقیقتری به نظریه تکامل از زمان داروین تا عصر حاضر میاندازیم و به ارتباط پنهان فراماسونری و این بزرگترین اشتباه علمی، پی میبریم.
پینوشتها:
۱.Michel Howard, The Occult Conspiracy: Tue Secret History of Mystics, Tecplars, Masons and Occult Societies, 1st ed., London, Rider, 1989, pp.2-3.
۲. Previous Master Mason Enver Necdet Egeran, Gercek Yuzuyle Masonluk (Freemasonry Unveiled), Basnur Press, Ankara, 1972, pp. 8-9.
۳. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinsenmeler (Inspirations from freemasonry), Istanbul 1977, p. 189.
۴. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p. 190.
۵. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, pp. 189-190.
۶. Hasan Erman, “Masonlukta Olum Sonrasi” (Atrer Death in Freemasonry), Mimar Sinan, 1977, No. 24, p. 57.
۷. Dr. Selami Isindag, Masonlugun Kendine Ozgu bir Felsefesi Var Midir, Yok Mudur? (Does Freemasonry Have an Original Philosophy or Not?), Masonluktan Esinlanmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p.97.
۸. سوره شعراء (۲۶)، آیات ۱۲۴ تا ۱۳۱.
۹. Wilder Penfidld, The Mystery of the Mind: A Critical Study of Consciousness and the Human Brain, Princeton, New jersey, Princeton University Press, 1975, p. 80.
۱۰. Roger Penrose, The Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, pp. 24-25.
۱۱. Roger Penrose, The Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, p. 448.
۱۲. Onur Ayangil, “yeni Gonse” (New Gnosis), Mimar Sinan, 1977, No. 25, p. 20.
۱۳. Faruk Erengul, “Evrende Zeka” (Intelligence in the Universe), Mimar Sinan, 1982, No. 46, p. 27.
۱۴. Albert Arditti, “Hurriyet-Disiplin-Dynamizm-Statizm” (Freekom-Discipline-Dynamism-Statism), Mimar Sinan, 1974, No. 15, p. 23.
۱۵. Naki Cevad Akkerman, “Bilimel Acian Dayanisma Kavrami ve Evrimi Uzerine Dusunceler ll” (Thoughts About The Concept and the Evolution of Solidarity from the Scientific Point of View ll), Mimar Sinan, 1976, No. 20, p. 49.