عدهای اشو را انسانی خودساخته میدانند اما آمار گسترده سوء استفاده از پیروان، مسمومیت در اثر مصرف داروهای توهمزا در آشرامها وجه دیگری را بازگو میکند جلوهای که تنها به دیوی شهوتران میماند کسی که با زنان بسیاری از پیروانش رابطه داشته و با تاثیرات غیر طبیعی آنها را به چنان حقارتی در رفتار کشانده که تعدادی از آنها دست به خودکشی زدند تا از کنترل ذهنی وی رهایی یابند.
جنایاتی که محاکم قضائی و شاهدان عینی با نام مدیتیشن و با تعبیراتی مانند رقص کندالینی در مرکز آموزش اشو در آمریکا، هند و یونان به وقوع پیوست جای بررسی دقیق دارد. یکی از قربانیان بسیار مشهور خانمیبه نام «ویوک» است وی از نمونه افراد مسحور در فرقه او بوده است در تصاویر منتشر شده از اشو، وی را میبینید که در کنار اشو با چشمانی بسته میرقصد رفتار او در کنار اشو چونان یک برده است.
رفتار تسخیر ذهنی تنها در فرقه اشو رایج نبوده بلکه گوروهای مدعی دیگر نیز نظیر چنین افرادی را قربانی مطامع خود میکنند. آشارامهای اشو تنها آشرامی نیست که سکس مهارگسیخته را به عنوان معنویت ترویج میکند. تمرکز بر انجام تمرینات، اصرار بر شرک و دوری از عقلگرائی و اصرار بر شهودگرائی صرف به تدریج گروها در یوگا را تبدیل به دیوهائی میکند که حتی نگاه به چهرهاشان مشمئز کننده است.
درمقابل حجم بالای حقایق موجود، افراد آسیب دیده و مستندات بررسی شده، طرفداران دادگاههای تشکیل شده در نقاط مختلف دنیا را تنها توطئه برخی کشورها دانسته و آن را جهت بیاعتباری اشو عنوان میکنند در حالی که کشورهای غربی حتی گروههای همجنسگرا را ترویج کرده و خود بزرگترین مروج یوگا و نحلههای شبه عرفانی بودهاند چگونه میتوان چشم خود را بر این جنایات فرقهای بست. ویوک در اثر مصرف بیش از حد قرصهای خوابآور در هتل بمبئی جان داد که خودکشی تشخیص داده شد برخی از افراد اعتراف میکنند ویوک تصمیم گرفت قبل از جشن تولد «اشو» خودش را بکشد.
کنترل ذهنی به چنان حدی میرسد که فرد واقعاً توانی برای جداشدن از فرقه ندارد به محض آنکه رئیس فرقه را میبیند دوباره خود را در دست وی ناتوان احساس میکند و در خلوت بارها به خودکشی و یا فرار فکر میکند اما باز هم به نوعی سعی دارد تا خود را قانع کند. ویوک از نمونه افراد مسحور در فرقه اوشو است. تصاویر فرقه را میبینید که در کنارش با چشمانی بسته میرقصد و چونان انسانهای مست بدور اوشو طواف میکند و او چونان یک بت مغرورانه و سرمست پاهایش را روی هم میاندازد.جالب است که برخی به دلیل وجود روابط خاص وی را دوست دختر اوشو میدانستند.
اوشو گاهی اوقات در سخنرانیهایش به ویوک اشاره میکرد. وی بعد از سوءاستفاده جسمی و روحی از این خانم بیشمرمانه میگوید: «این دومین زندگی وی (ویوک) با من است. اگر از او بپرسید نمیتواند پاسخی دهد میتواند گریه کند بخنند یا برقصد اما نمیتواند بگوید چرا؟ زیرا دلیلی برای آن وجود ندارد.»ویوک گفته روزها را در اینجا درک نمیکند نمیتواند باور کند هفت سال از عمرش را در اینجا بوده است.
“ویوک خیلی همیشه دور و بر من است. او مجبور است به من نزدیک باشد و این سخت است. نزدیک بودن به من بسیار دشوار است. هر یک از شما را به من نزدیکتر شوید، مسئولیت شما بیشتر میشود. هر شما را به من نزدیک تر شوید، بیشتر باید خودتان را متحول کنید. هر چه بیشتر احساس بیارزشی میکنید، بیشتر باید شروع به احساس ارزش مند بودن کنید (با نزدیکی به من)، هدف نهائی تقریباً غیر ممکن است. من موقعیت های بسیاری خلق میکنم. من باید این شرایط را ایجاد کنم زیرا تنها از طریق اصطکاک است که یکپارچهسازی اتفاق میافتد. تنها از طریق موقعیتهای سختتر و سختتر یک فرد رشد میکند. رشد نرم نیست، رشد دردناک است.»
وی خود به رنج بیپایانی که ناشی از سوء استفاده و کنترل ذهنی وی است واقف است اما اینگونه عذاب بردهداری ذهنی و جسمی پیروانش مانند ویوک را اینگونه توجیه میکند: «اگر شما از من بپرسید: با ویوک چه کار میکنی؟ من میگویم ذرهذره او را میکشم این تنها راهی است که به طور کامل تولدی دوباره یابد این وظیفه او است که با من باشد و وظیفه سختی است. ویوک باید تکالیفش را انجام دهد این همه چیزی است که با او میکنم.»
حالت مسخشدگی و بیاختیاری ذهنی در نتیجه کنترل ذهنی است را وی این طور برای پیروانش توجیه میکند:
سرکردگان فرق بهرهکشی از مریدان را وسیله رشد آنها معرفی میکنند تعداد بسیار بهرهکشیهای جسمی، فکری، ذهنی و جنسی از پیروان هرگز فاش نمیشود. گوروها با استفاده از مفهوم رازداری هرگز نمیگذارند مریدان چیزی از اعمال شنیع آنها بروز دهند و در زمانی که گاهاً کسی متوجه شود یا خود فرد اشارهای کوچک به موضوع کند آنها رسوائیهای جنسی و اخلاقیشان را برای پیروان توجیه میکنند. این افراد استاد توجیهاند آسمان و ریسمان را برای توجیه اعمال وقیحانه خود به هم میبافند. اشو برای توجیه این موارد برای دیگر پیروان خود در جمعی اشاره میکند: «ویوک چند روز پیش به من گفت “تو از گورجیف بدتر هستی” گورجیف بر مریدانش بسیار سختگیر بود و ویوک به من گفت “تو از گرجیف هم سختگیرتری” اما میدانم من سخت هستم زیرا باید اینگونه باشم هر چه به من نزدیکتر شوید مرا سختتر خواهید یافت.»