گذری بر اماکن منتسب به امام زمان (ع)

 مرضیه اقارب‌پرست (اصفهان)
سامرا

سامرا شهر امام زمان، جایگاه ضریح مقدس عسکریین و آرامگاه امام هادی و امام حسن عسکری(ع). مدفن سیده حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و تنها شاهد ولادت امام مهدی و مدفن نرجس خاتون همسر امام حسن عسکری(ع) و مادر بزرگوار حضرت مهدی.
طلوع سامرا چه خواستنی است! با این دیار غربت نیستی. خود را انگار از اهل آن می‌دانی گویی وطن توست اینجا!
درست فهمیده‌ای این‌جا سرزمین پدری توست و تویی که خاک‌نشین یتیمی اویی. می‌بینی که آب و هوای این شهر چقدر به تو می‌سازد و چقدر تسلیت می‌دهد.
می‌روی و از کوی و برزن‌ها می‌گذری به حرم و بر در سرسرای او. این‌جا را دیگر یقین داری که گذرگاه اوست و او به پدرش، مادرش و عمه‌اش سر می‌زند. او حتماً این‌جا نفس کشیده است.
این دیوارهای غربت گرفته، این چلچراغ آویخته، این سر در رنگ و رو رفته، همه و همه او را می‌شناسد و او را بارها دیده‌اند و به او سلام گفته‌اند.
هنگامی‌که از روضه منور بیرون می‌زنی دست به دیوار می‌کشی و گرد گرفتگی‌اش را می‌بینی. انگشت اشاره را قلم می‌کنی و بر دیوار برای ملک نقاله وصیتی می‌نگاری:
مرهمی‌بر قلب صد چاکم کنید
گوشه‌ای در سامره خاکم کنید

سرداب مقدّس

بر توست که با زحمت خود را به این مکان شریف برسانی و با سوز دل و حضور قلب در آن بنگری، اذن دخول بگیری و سلامش کنی چرا که این‌جا خانه سه امام بوده و محل راز و نیاز، و آخرین دیدار که او را پس پرده غیبت کشاند و ما را به فراق.
سکوت سرداب را بانگ دعایی شکسته است حاجتی به چراغ نیست، صدا، صدای آشناست. او دارد برای من و توی بی خبر استغفار می‌کند. ما او را به فراموشی کشانده‌ایم، او یادمان هست و در رعایت حال ما اهمال نمی‌کند. وای بر ما! چگونه او همه‌اش حرص ما را می‌خورد و ما بی‌خیال در تن‌پروری خویش دفن شده‌ایم؟! چگونه او ثواب صبوری‌اش را نثار ما می‌کند، آن وقت ما جای این که باری از دوشش برداریم، دایم به غم‌هایش می‌افزاییم؟! چقدر از اهل سماوات به خاطر ما شرمگین شود؟ چقدر آستین به دهان بگیرد و آرام بگرید؟!
از این پله‌ها با صبوری پایین برو و همه ادبی را که تا امروز ذخیره کرده‌ای ارزانی او کن!
همه مهری را که‌اندوخته‌ای رونما و احساست را به زبان بیاور.
مولای من اگر روزگار درخشان تو را دریابم و نشانه‌های آشکار تو را درک کنم در آن حال بنده حلقه به گوش‌ات خواهم بود و امید دارم در پیش پای تو جان دهم و رستگار شوم.
(زیارت امام عصر در سرداب)

مسجد کوفه

این جا مسجد کوفه است. یکی از چهار مسجدی که برای کسب فیض و بهره‌گیری معنوی سزاوار است، به آن جا بار سفر بست و نماز مسافر را شکسته یا تمام خواند. این‌جا محل اقامه نماز پیامبران الهی است و نماز فریضه در آن با حج پذیرفته شده برابری می‌کند.
و تو به یاد فرق شکافته امیرالمؤمنین در محراب به امید ظهور فرزندش نماز را اقامه می‌کنی.
و به یاد او در مصلای عصر ظهورش دست به دعا برمی‌داری. گرچه هوای این شهر بوی بی‌وفایی می‌دهد، اما در گوشه گوشه این مسجد مقاماتی است که تو در کنار هر یک دو رکعت نماز می‌گذاری و یاد یار را زمزمه می‌کنی. این‌جا مقام توبه آدم است و مصلای ابراهیم و … محراب و محلّ نیایش علی.

مسجد سهله

در آن منطقه بعد از مسجد کوفه، مسجدی است بلند مرتبه که فضیلت دو رکعت نماز در آن برابر افزایش دو سال بر عمر گرانمایه است. نفخه صور از آن‌جاست و از اطراف آن مسجد هفتاد هزار نفر محشور شده و بدون حساب وارد بهشت می‌شوند. خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این که در آن نماز گذارد و در آن جا سنگی است که صورت‌های همه پیامبران در آن نقش بسته است. و هر کس که در آن جا از خدا امان بخواهد خدا از آن چه که می‌ترسد در امانش می‌دارد. شب و روزی نیست که فرشتگان به زیارت آن جا نیایند و عبادت پروردگار ننمایند. آیا می‌دانی که این‌جا وادی محبوب است.
چهل شب چهارشنبه رمزی است میان او و دلشدگانش. بسیارند آنان که با این چله‌نشینی او را به دست آورده‌اند و با این بیتوته و دلباختگی بالاخره در آغوش او اطراق کرده‌اند. وقتی آمد، این‌جا خانه او خواهد شد، خانه‌ای که صحنش معبد خضر و ادریس و ابراهیم است و اندرونش مقام و مسجد او.
و اگر چه کف این خانه از خاک باشد و سنگی و زینتی زیورش نشده باشد ولی با همه سادگی‌اش آن‌قدر آسمانی است که تو، پا برهنه می‌کنی تا به این زمین آشنا شود!
و چقدر مشتاقی که رویش غلت بزنی و خاک خورده بیت او شوی. قلبت را این‌جا پهن کن و خواستی برگردی برش ندار! شاید روزی فرش زیر پای او شود…


وادی‌السلام

قبرستانی است در شهر نجف اشرف، محل آمد و شد ارواح پاکان و عرش نشینان. وجود قبر دو پیامبر هود و صالح گواهی بر قدمت آن دارد.
این‌جا گورستان نیست و نورستان است. نورستانی که استغاثه افروخته! و تو اگر درمانده‌ای مقام او خوش‌مکانی است. برای عرض حال ناخوشت، برای گفتن این که داغان شده‌ای، خرد شده‌ای، پوشیده‌ای! باید برای غربت او نالید، برای شکایت این که از نارفیقان عقب مانده‌ای و دلت پر می‌زند برای یک قطره شفقت فراموش شده! این جا جای ابراز این زخم‌هاست! همه را نثار قدومش کنی. که در اینجا مقامی است به نام او.
این‌جا گورستان نیست، نورستان است و هرگز از او بعید نیست یک شبه همه این لیالی ظلمانی تو را منور کند…

مسجد جمکران

در فراسوی این دیار در نزدیکی شهر قم مسجدی است که به دستور امام زمان و  «توسط حسن‌بن مثله جمکرانی» ساخته شده است و او ما را به سوی خود فرا می‌خواند و می‌گوید که این‌جا را گرامی دارید که زمین شریفی است. خداوند آن را از سایر زمین‌ها برگزیده و به آن امتیاز داده است.
هر روز که این تن خرد و خسته را به دوش می‌کشی و به کوچه و بازار می‌بری، وقتی باز می‌گردی انبوهی از دود آلودگی به سر و صورتت نشسته. نمی‌دانی این دردها را کجا معالجه کنی و کدام طبیب دارویی به تو می‌دهد که به دردت بخورد! این بی نشانی او تو را فرسوده است. تنها او درد آشنای توست و نه هیچ کس دیگر!
اما تو می‌خواهی به کجا بروی و حرف‌هایت را بزنی؟ کدام در است که نیمه شب به رویت گشوده شود و تو را مزاحم نداند؟من راهش را بلدم او در بیابانی برایت معبدی ساخته تا دستان نرمش را دور از دسترس ندانی و برای نجوا با او سرگردان نشود… «ایّاک نعبد و ایاک نستعین» و اگر جز خدا و ولیش به استعانت دیگری مطمئن باشی محکومی‌به شکست.
قصه کمان قامتی را باید در حریم غریم گفت، غریمی‌که غرامت دیده است از رنج‌های سابقه‌دار!
سیمرغ تو بر قله قاف نیست، همین نزدیکی‌هاست! به آسمان‌ها نرفته فقط نشانی آشیانش معلوم نیست! پس او را بخوان به گفت‌وگوی خودمانی، اکنون که درمعبد موعودیانی!

حج

حج یعنی پا نهادن در مخاطره‌ای بزرگ یعنی به پیکار رفتن با آلایش‌ها، یعنی کندن از ظواهر یعنی رجوع به درون…
همه زینت‌ها و زیورها را دور می‌ریزی و خودت را پنهان می‌کنی میان معصومیت احرام. این‌جا باید پایان همه تباهی‌ها باشد و ابتدای زیبایی‌ها. این‌جا باید سکوی پرواز به ملکوت باشد و فرودگان عادت خاک! و همه این‌ها مگر بدونزانو زدن در پیشگاه حجت خدا تحقق می‌یابد؟ حجتی که حال و هوای او را نداشته باشد حج جاهلی است.
وقتی این جامه به بر می‌کنی انگار بال درآورده‌ای، می‌خواهی تا دوباره به دام نیفتاده‌ای هر طور که شده خودت را به او برسانی و بگویی چقدر دوستش داری! بگویی کاری کند تو همیشه محرم میقاتش باشی و محرم میعادش. عشق را با او وعده کنی و اشتیاق را معاهده بندی.
مطمئنی به گفته نایب او که سوگند خورده، او هر سال به حج مشرف می‌شود و مردمان رؤیتش می‌کنند. «اما یرونه و لا یعرفونه؛ او را می‌بینند ولی نم‌شناسند» ولی با همین یک حرف ماتم گرفته‌ای که او مرئی باشد اما ناشناس! و تویی که همه این سفر را به خاطر او آمده‌ای و از شناسایی‌اش محروم بمانی…
اگر به طواف می‌روی به گرد وجود او می‌گردی و اگر حجر را می‌بوسی زبان حال توست برای لحظه دیدار.
و عرفات وادی دل‌سوختگان آفتاب وجودش که این‌جا و آن جایش را پرپر می‌زنی و «تمام الحج لقاء الامام کمال حج، دیدار امام»1
و خوشا به حالت اگر لقای او را دریابی که دُر یافته‌ای.

پی‌نوشت
:
۱. کلینی، کافی، ج۱.


ماهنامه موعود شماره ۷۳

همچنین ببینید

من مهدى هستم‏

سيد جمال الدين حجازى‏اين ماجرا مربوط به شخصى است كه «حسن عراقى» نام داشت. او در زهد و معنويت به جايى رسيد كه همرديف بزرگان عصر خويش قرار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *