یک جوان تازه شیعه شده آمریکایی گفت: در مجالس و رویدادهای اسلامی در کنار مسلمانان آرامشی را حس میکردم که به تمام سوالات و ناامیدی های قبلی پاسخ آرام کننده ای می داد و همین مرا قانع کرد که آنچه در زندگی ام نیاز دارم تا به آن ارزش بدهم دین اسلام است.
کریس عبدالرحیم جوان بیست و چهار ساله ی آمریکایی اهل ایالت فلوریداست که به تازگی به اسلام و مذهب تشیع روی آورده است. آنچه می خوانید مشروح گفت وگو با این تازه مسلمان و شیعه آمریکایی است.
*کریس، لطفا برای ما بگویید چه زمان و چگونه با اسلام آشنا شده و به عقاید اسلامی ایمان آوردید؟
سلام علکیم. ابتدا باید از پیشینه خانوادگی ام برایتان بگویم. من در خانواده ای متولد شده و پرورش یافتم که به وجود آفریدگار ایمان و اعتقادی نداشت، بنابراین هرگز با دین و مذهبی سروکار نداشتم، اما همیشه در وجود خویش احساس نیاز به پیروی از مکتبی مثل عضویت در گروه و یا انجمن خاصی را داشتم. برایم مهم نبود چه گروه یا عقیده ای را پیروی کنم فقط احساس نیاز برای حضور در جوامعی در کنار دیگر افرادرا داشتم. البته این امر تا حدی غیر ممکن می نمود چرا که جزء اقلیت های قومیتی امریکا مانند رنگین پوستان نبودم و خویشاوندی هم در نزدیکی مان نداشتیم. من فقط یک امریکایی الاصل سفیدپوست بودم!
زندگی را به همین ترتیب گذراندم تا بعد از دوره دبیرستان با موسیقی پانک آشنا شدم. نوعی از موسیقی فولکلر امریکایی که با جنبه های انقلابی گری و به دلیل خرق عادت شناخته شده بود.
بنیانگذاران و طرفداران این موسیقی قوانین سرسختی داشتند و مانند نظامیان رفتار میکردند. احترام به حقوق حیوانات و مقابله کردن با تکنولوژی هایی که به محیط زیست آسیب می رسانند از جمله عقاید و قوانین این سبک موسیقی و پیروانش بود. هم چنین عدم استفاده از مشروبات الکلی و مواد مخدر، مخالفت با همجنسگرایی و سقط جنین از دیگر قوانین پیروان این موسیقی بود که آن را همچون یک واحد نظامی سرسخت می نمود.
این عقاید مرا جذب خویش کردند چرا که پیش از آشنایی با این نوع موسیقی و عقایدش از لحاظ روانی به شدت آسیب دیده و نا امید بودم. نگاه به سرنوشت خود و دیگران و مشاهده بی عدالتی های مستمر در جهان مرا بسیار ناامید کرده بود. از سوی دیگر مشاهده این واقعیت که افراد شرور و ظالم زندگانی های مرفه تر و بهتری داشته در حالی که دیگران خصوصا افراد بی پناه و مظلوم این طور نیستند مرا به این نتیجه رسانده بود که عدل هرگز وجود ندارد و شاید هرگز وجود نداشته است و همیشه بی عدالتی حاکم بوده و هست.
موسیقی پانک سال ها پیش از این که من را به خویش جذب کند اشخاص دیگری را مجذوب عقاید خود کرده بود. وقت زیادی را برای گوش کردن به این موسیقی و مطالعه مجلات خانگی –غیر رسمی- اعضای آن میکردم. همان طورکه بیشتر با این موسیقی و پیروانش آشنا میشدم شاهد بودم که بسیاری از طرفداران آن مسلمان میشدند تا جایی که با نگاه به گذشته آن دریافتم بنیان گذار همان موسیقی هم به اسلام گرویده است.
همین مساله مرا کنجکاو کرد تا در مورد اسلام بدانم. اولین بار برای آشنایی با اسلام کتابی خریداری کردم به نام “به یاد خدا: تاملات اسلامی”. آن زمان بسیار کنجکاو بودم تا بدانم چرا گروهی که بیشتر شبیه نظامیان سرسخت بودند از میان آن همه ادیان و مکاتب الهی و بشری به اسلام گرویدند. هم زمان با خریداری آن کتاب مادربزرگم که در شهری بسیار دورتر از ما زندگی میکرد دچارعارضه سکته مغزی شد و به کما رفت. این اتفاق در آن زمان برای تفکر بیشتر درباره زندگی و مفهوم آن بسیار متاثرم کرد. با خود می اندیشیدم چطور میشود که ناگاه فردی سالم دچار مرگ مغزی میشود. در یک لحظه همه چیز تغییر میکند و ممکن است هر آنچه داریم از ما گرفته شود حتی کنترل جسم و مغز خودمان از ما گرفته میشود. همه این افکار و مطالعه آن کتاب مرا به سوی تجمعات اسلامی ترغیب کرد تا با آین آیین بیشتر آشنا شوم.
در مجالس اسلامی و رویدادهای اسلامی در کنار مسلمانان آرامشی را حس میکردم که به تمام سوالات و نا امیدی های قبلی پاسخ آرام کننده ای می داد و همین مرا قانع کرد که آن چه در زندگی ام نیاز دارم تا به آن ارزش بدهم دین اسلام است.
کم کم بعد از گرویدن به دین مبین اسلام و آشنایی بیشتر با آن دو فاکتور اساسی موجب شکل گیری ایمان من در اسلام شد، یکی عدل الهی بود که در تعالیم اسلامیبه آن رسیدم و دیگری احساس آرامشی که مرا به این دین جذب و در آن ثابت قدم کرد.
با تشکر از توضیحات کامل شما. بعد از آشنایی با تعالیم اسلامی حتما با پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) ایشان نیز آشنایی پیدا کردید. در کنار مواردی که در مورد عدل الهی و آرامش درونی اسلام ذکر کردید آیا شخصیت، اخلاق و منش این بزرگواران نیز در شکل گیری یا تقویت ایان شما در دین اسلام موثر بودند؟
در ابتدای آشنایی ام با اسلام چیزی در مورد پیامبر اسلام(ص) و اهل بیتش(ع) نمی دانستم. اما در ابتدا راهنما و مشاوری اسلامی داشتم که ایشان به من پیشنهاد داد کتابی را در مورد پیامبر اسلام(ص) مطالعه کنم. با مطالعه آن کتاب و آشنایی با حضرت محمد (ص)، علاقه خاصی در وجودم به ایشان ایجاد شد. خصوصیت خاص ایشان که مرا بسیار مجذوب خویش کرد مهربانی حضرت با همسرانش، تواضع و فروتنی ایشان با بردگان و عشق حضرت به کودکان بود. ایشان یک انسان واقعی برای خانواده بودند. این واقعیت که اسوه حسنه و الگوی کامل همه ما، آنقدر متواضع بودند که در بازار برای بازی با نوه هایشان حسن و حسین(ع) نقش شتر را برایشان بازی میکردند، این که حضرت بعد از وفات همسر بزرگوارش حضرت خدیجه برای دوستان وی هدایایی آورده بسیار زیبا و ستودنی ست. این تواضع و فروتنی، این عشق و محبت و این قلب بزرگی که هیچ کس قدرت درک آن را جز اهل بیتش ندارد همه این ویژگی ها پیامبر اکرم را الگوی کامل و نعمتی الهی برای من کرد.
*گرویدن به اسلام و تغییر رویه زندگانی و تفکراتتان در جامعه غربی چه دستاوردهایی برایتان داشت که پیش از آن در تمدن غرب و سیستم جامعه غربی در نیافته بودید؟
جامعه و سیستم زندگانی غربی فاقد هدایت الهی و فروتنی ست. سکولاریسم موجب متغیر بودن اخلاقیات شده و آنچه در گذشته اشتباه بود امروزه با این سیستم درست می نماید و به عکس. اما این درست و منصفانه نیست. ازلحاظ اخلاقی خوب و بد ثابت و نامتغیر است پس آنچه بد است همیشه بد است و آنچه صحیح است همیشه صحیح است. اسلام ساختاری منسجم و صلح طلب است. به نظر من این همان چیزی ست که بشر امروز به آن نیاز دارد. دنیای امروز دیوانه است و اصلا جای امنی نیست. هر روزه مقادیر بسیاری از آنچه در گذشته داشتیم را از دست می دهیم اما آنچه اسلام ارائه می دهد چیزی مغایر آن است. فرهنگ اسلامی میگوید فرد خوبی باشید و خدا را بپرستید، از بدی ها بپرهیزید و وظایفتان را نسبت به دیگران به درستی انجام دهید. و این تعالیم نیاز دنیای بی ثبات امروز و جامعه مدرن غربی است.
*آن چه شما میگویید برداشتها و دست یافته های شخصی شماست اما تبلیغات رسانه ای دنیای امروز چیزی مغایر با آن را به جهانیان نشان می دهد هم چون تشکیل گروهک های تروریستی به نام گروه های اسلامیبرای بدنام کردن و به تصویر کشیدن چهره ای خشن از اسلام. افراد بسیاری تحت تاثیر چنین تبلیغات سوئی قرار میگیرند به عنوان فردی هدایت یافته برای روشنگری چگونه این اشخاص را راهنمایی میکنید؟
من به اشخاصی که با اسلام خصومت دارند و به آن حمله میکنند پیشنهاد میکنم اسلام حقیقی را بیاموزند و برای این مهم نیاز به قلبی صادق بدون حب و بغض شخصی دارند. وقتی به ایشان پیشنهاد میکنم که اسلام را مطالعه کنند تا حقیقت ناب آن را دریابند منظورم مطالعه یافته های دانشمندان اسلامی و مشاوره با محققین مسلمان است چرا که جست و جو و پرسش از مسلمانان عادی نتایج مهمی در بر نخواهد داشت. این مایه مباهات است که اشخاص مسلمانی وجود دارند که حقیقت را معرفی میکنند بدون آنکه به منافع شخصی خویش بپردازند.
*به عنوان کلام آخر هر آنچه فکر میکنید لازم است مخاطبین ما بدانند بفرمایید؟
به عقیده من امروزه معنویت گمشده بشر است. در غرب من شاهد هستم که مردم به دنبال هدفی والاتر و با ارزش تر هستند که برای آن هر کاری میکنند و حتی به این نمی اندیشند که این امری که به آن دست می زنند و برایش تلاش میکنند ممکن است چقدر دروغین و غیر واقعی باشد. گاهی برای دستیابی به اهدافشان از جان گذشتگی میکنند تا احساسی که در جستجوی آن هستند نصیبشان شود. مسلمانان خصوصا شیعیان ثروت معنوی بی نهایتی در اختیار دارند که فقه شیعی و الهیات من جمله این ثروت ها هستند. به عقیده من شیعیان باید زیبایی این ثروتی که در اختیار دارند و ریشه های عمیق آن را به بشریت معرفی کنند.
____
مهر