امام مهدی(ع) در حدیث لوح

سخــنرانــی آیـت‌الله العـــظمی وحـــیـد خــــراســـانی
قسم به خدا که من در زمان حیات رسول خدا(ص) به نزد مادرت فاطمه(س) رفتم تا ولادت حسین(ع) را به او تبریک گویم. پس در دستان مبارکش لوحی سبز رنگ دیدم، گمان می‌کنم که از زمرد بود و نوشته‏های سفید رنگی چون نور خورشید داشت. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای دختر رسول خدا!(ص) این لوح چیست! 

کلام معصوم دارای ابعاد مختلف؛ ظاهر و باطن است،   زیرا از ناحیه کسانی صادر شده که خداوند تبارک و تعالی،   احاطه خاص وجودی به آن‌ها  عنایت فرموده است. پس کلام ایشان، صادر شده از ناحیه همین احاطه است و مانند کسی نیست که کمی احاطه داشته، اما زیاد حرف می‌زند.

کلام آن‌ها، همه مردم را در همه دوران‌ها، مخاطب قرار می‏دهد و به همین دلیل در آن، برای خاص و عام علومی وجود دارد. کلام معصومین(ع) برای عوام، عبادت و برای خواص، اشارت است.

احادیث آن‌ها  در سطوح مختلف، بنا به موضوع  یا بنابر نقل راوی از معنی، متفاوت است. بعضی از این احادیث با مطالب بلند مرتبه‏اش، به جایگاه عظیمی می‏رسد که عقول را در حیرت فرو می‏برد. «حدیث لوح» یکی از این احادیث است که شیخ کلینی در کتاب کافی نقل کرده‌ است. هنگامی‌که به آن مراجعه می‏کنید، در می‏یابید که این حدیث، از مقامی نزد ابی‏بصیر برخوردار است که به عبدالرحمن بن سالم می‏گوید:
اگر در تمامی عمرت، به غیر از این حدیث چیزی نمی‏شنیدی؛ همین حدیث برای تو کافی بود پس آن را جز برای اهلش، برای کسی بازگو مکن.

 و آن این است:
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود که من با تو کاری دارم. چه وقتی می‏توانم که پیش تو بیایم و از تو سؤالاتی بکنم؟
جابر عرض کرد: هر وقتی که دوست داشتید. پس روزی نزد او رفت و به او گفت: ای جابر! مرا از لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول‏الله(ص)، دیدی و آن‌چه که مادرم از مکتوبات آن لوح در اختیار تو گذاشته، باخبر کن!

جابر عرض کرد: قسم به خدا که من در زمان حیات رسول خدا(ص) به نزد مادرت فاطمه(س) رفتم تا ولادت حسین(ع) را به او تبریک گویم. پس در دستان مبارکش لوحی سبز رنگ دیدم، گمان می‌کنم که از زمرد بود و نوشته‏های سفید رنگی چون نور خورشید داشت. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای دختر رسول خدا!(ص) این لوح چیست! ایشان فرمودند:
این لوحی است که خداوند به رسول خدا هدیه داده است. در آن، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو فرزندم و اسامی اوصیاء از فرزندانم می‏باشد. پدرم آن را  به من عطا فرموده است تا با آن، مرا بشارت دهد.
جابر گفت: سپس مادرتان فاطمه(س) آن را به من نشان دادند. آن را خواندم و از روی آن نوشتم.
پدرم فرمود: «آیا نسخه‏ای که از آن برداشته‏ای، نزد تو موجود است تا به من نشان دهی»؟
عرض کرد: بلی. پس پدرم با او به منزل جابر رفت. جابر صحیفه‏ای از پوست نازک بیرون آورد.
پدرم گفت: ای جابر! کتاب را نگاه کن تا من برایت بخوانم. جابر نگاه به نسخه‏اش می‏کرد و پدرم می‏خواند، حتی یک حرف هم مخالف نوشته نبود.

پس جابر گفت: به خداوند سوگند همین‌طور است که شما خواندی، در لوح نوشته شده بود:

« بسم‏الله‏الرّحمن‏الرحیم، این کتابی است از سوی خداوند عزیز حکیم، برای محمد، پیامبر؛ نور، سفیر، حجاب و دلیلش. روح‏الامین از سوی پروردگار عالمیان بر او نازل گشته است. ای محمد! نام‌های مرا تعظیم‏ کن و نعمت‌هایم را شاکر باش و آن‌ها را انکار مکن. همانا من خدایی هستم که به غیر از من معبودی نیست؛ کوبنده ستمکاران، پیروزی‏بخش ستمدیدگان و حاکم دین. همانا خداوندی هستم که به غیر از من معبودی نیست، هر کس که غیر از فضل مرا امید داشته یا از غیر از عدل من بهراسد، او را آن‌چنان عذابی ‏کنم که احدی از جهانیان را عذاب نکرده باشم. تنها مرا عبادت کن و بر من توکل کن. همانا من پیغمبری مبعوث نکردم که روزهایش اکمال نشد و مدتش به سر رسید مگر این‌که  برای او وصی‏ای قرار دادم. همانا من تو را بر انبیا برتری دادم و وصی‌ات را بر اوصیا، و تو را گرامی داشتم با دو بچه شیر و دو نوه‏ات حسن و حسین. پس همانا حسن را معدن علم خود، پس از گذران مدت پدرش و حسین را خازن وحی خود قرار دادم و او را با شهادت، گرامی داشتم و او به وسیله آن به سعادت رسید. پس همانا او برترین کسانی است که شهید شده‏اند و بالاترین شهدا از لحاظ درجه است. کلمه تامّه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه‏ام نزد اوست. با عترت او پاداش می‏دهم و عقاب می‏نمایم. اولین آن‌ها، علی، سید عابدان و زینت اولیای گذشته من است و پسرش شبیه جدش محمد است که باقر علم و معدن حکمت من است. شک‏کنندگان در جعفر، هلاک خواهند شد، منکر او منکر من است. این قول، حقیقتاً از سوی من پابرجاست که گرامی می‏دارم جایگاه جعفر را و او را در مورد شیعیان،   یاران و دوستانش، خوشحال می‏کنم. بعد از او برای موسی فتنه‏ای کور و تاریک رخ خواهد داد.

حجت من مخفی نمی‏ماند، و همانا اولیای من از جام وفادارتر می‏نوشند. هر کس هر کدام از آن‌ها را انکار کند  نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آیه‏ای از کتاب مرا تغییر دهد، بر من افترا بسته است.
وای بر افترابندان و منکران! پس از اتمام مدت موسی، بنده‏ام و حبیبم و برگزیده‏ام علی، ولیّ  و یاور من و کسی است که سختی نبوت را بر دوش او می‏گذارم و او را با تصدی آن امتحان می‏کنم. او را عفریتی مستکبر می‏کشد، و در شهری که بنده صالح بنا کرده است، در کنار بدترین خلایقم دفن می‏شود. این قول بر من ثابت است که او را با پسرش محمد مسرور سازم؛ جانشین پس از او و وارث علمش. پس او معدن علم من، جایگاه سرّم و حجتم بر مخلوقات است. بنده‏ای به او ایمان نمی‏آورد، مگر آن‌که بهشت را جایگاه او قرار می‏دهم و شفاعتش را در مورد۷۰ نفر از خویشانش که همگی مستوجب آتش هستند می‏پذیرم و سعادت به پسرش، علی؛ ولی من و یاورم و شاهد در خلقم و امین من بر وصیم ختم می‏شود.

از او دعوت کننده به راهم و خازن علمم، حسن را به‏وجود می‏آورم و آن را با پسرش (م ح م د) رحمه للعالمین کامل می‏کنم.  او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب دارد. پس در زمان او، اولیای من ذلیل گشته‏،   سرهای آن‌ها هدیه داده ‏شود، همان‏طور که سرهای رؤسای ترک و دیلم هدیه می‏شوند. پس کشته و سوزانده ‏شوند و در خوف و رعب و هراس به سر برند. زمین با خون‌های آن‌ها رنگین می‏شود و فریاد و فغان زنانشان بالا می‏رود. آنان به حتم اولیای من هستند. با آن‌ها، تمامی فتنه‏های کور و تاریک را دفع می‌کنم و به واسطه آن‌ها زلزله‏ها را بر‏داشته، غل و زنجیرها را باز می‌کنم. آن‌ها کسانی هستند که صلوات و رحمت پروردگارشان بر آن‌ها  است و آن‌ها هدایت شدگانند».

این لوحی است که خداوند به رسول خدا(ص) هدیه نموده و پدرم به من عطا فرموده است تا با آن مرا بشارت دهد.
مشخص می‏شود که شأن نزول این لوح، به مناسبت ولادت امام حسین(ع) بوده و همانا خداوند تعالی و پیامبرش در روز اول ولادتش، او را از آن‌چه که بر ایشان ـ امام حسین(ع) ـ جاری می‏شود، باخبر می‏کنند و چاره‏ای از این موضوع نبوده است.

امام حسین(ع) دارای جاذبه خاصی در قلب‌ها هستند، به طوری که به مجرد آن‌که نامش ذکر می‏شود، آن جاذبه در قلب‌ها پدیدار می‏شود:
همانا برای حسین(ع) محبتی مخفی در قلب‌های مؤمنین وجود دارد.
پس خود او و طفولیتش در قلب مادرش زهرا(س) چگونه است؟ و حالِ مادرش چگونه است هنگامی‌که می‏فهمد که طفلش که الان یک روزه است، سرش را با غریبی و تنهایی، کنار فرات جدا می‏کنند؟

این‌جاست که مقام فاطمه(س) نزد خدای تعالی متجلی می‏شود، و زمان بشارت الهی به حضرت رسول(ص) و حضرت زهرا(س) به واسطه ائمه معصومین(ع) از ذریه حسین(ع) و به واسطه نقش آن‌ها در این امت تا مهدی(ع) که ذخیره اصلاح‏گر عالم است، فرا می‏رسد.
پس حضرت زهرا(س) فرمود: این کتابی است که خداوند به رسول خدا(ص) اهدا فرموده است؛ در آن اسم پدرم، شوهرم، اسم دو فرزندم و اسم اوصیای از فرزندانم می‏باشد و آن را پدرم به من عطا فرموده تا با آن مرا بشارت دهد.
این کتابی است از خداوند عزیز حکیم به محمد پیامبرش…
اسم عزت و اسم حکمت را با هم جمع نموده است و این بحثی است که تنها به اشاره‏ای به آن، اکتفا می‏کنیم و قرائت را ادامه می‏دهیم تا بفهمیم که این کتاب از کیست! و به سوی کیست؟
عناوین گوینده و مخاطب را ملاحظه کنید.
گوینده: خداوند عزیز و کلیم.
مخاطب: پیامبر او، نور، سفیرش، حجاب و دلیلش.
در هر یک از این عناوین، بحثی است که وقت ما برای پرداختن به آن کافی نیست، فقط می‏خواهم که در کلمه «نورش» تأمل کنید. خداوند متعال در آخر آیه نور می‏فرماید:
یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الأمثال للنّاس و الله بکلّ شیءٍ  علیم.۱
خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می‌کند، و این مثل‌ها را خدا برای مردم می‌زند و خدا به هر چیزی داناست.
آن‌ چه که می‏خواهم اشاره کنم این است  که هر کسی در این حدیث قدسی دقیق شود، ملاحظه می‏کند؛ اولاً  در این حدیث، نام‌های همه ائمه معصومین(ع) و خصوصیات مهم آن‌ها  کاملاً ذکر شده  و این مطابق است با آن‌چه از اخبار صحیحه از ذکر ائمه از لحاظ تعداد و اسماء در تورات و انجیل، قبل از تحریفشان موجود بوده است. البته نصی در تورات بعد از تحریف باقی‏مانده است که تعداد ائمه(ع) را بیان می‏کند! این موضوع را «ابن‏کثیر» در البدایه والنهایه ج ۶، صفحه ۲۸۰ آورده است:
در توراتی که دست اهل کتاب است این مضمون است: «همانا خدای تعالی به ابراهیم، اسماعیل را بشارت داد و همانا او را رشد داد و زیاد کرد و از فرزندانش دوازده عظیم قرار داد».
منظور ابن کثیر آن چیزی است که در تورات فعلی است. در عهد قدیم  و جدید، سفر آفرینش، صحاح هفدهم، آمده است: ابراهیم به خداوند گفت:
ای کاش اسماعیل در حالی که امام تو می‏بود زندگانی می‏گذراند. پس خداوند گفت:  ساره همسرت، پسری برای تو به دنیا می‏آورد و به اسحاق صدایش می‏زنی و عهد مرا اقامه می‏کند و با او عهدی ابدی نسل به نسل منتقل می‏شود.
و اما اسماعیل، آن‌چه را که درباره او گفتی شنیدم، آگاه باش که من او را مبارک گردانم و به ثمر نشانم و نسل او را زیاد گردانم. از او دوازده رئیس متولّد می‏شود و او را امتی بزرگ قرار می‏دهم، ولی عهدم را با اسحاق که ساره در این وقت در سال آینده به دنیا می‏آورد، اقامه می‏کنم.

کعب الاحبار این عبارت را، «دوازده قیّم» ترجمه کرده و بعضی از ایشان نیز «دوازده امام» ترجمه کرده‏اند. متن اصلی در تورات و در منابع سنی و شیعه موجود است و این مؤیدی است بر بشارت پیامبر(ص).

نکته بعد این که ملاحظه می‏کنیم در حدیث قدسی از اصحاب و شیعیان ائمه غیر از  اصحاب امام صادق(ع) نام برده می‌شود، ولیکن هنگامی‌که آخر حدیث لوح، کلام به امام مهدی می‏رسد در آخر حدیث لوح، خداوند به تفصیل از اولیای امام(ع) سخن می‏گوید. از آن‌ها به «اولیاء الله» تعبیر می‏کند و می‏گوید:
و آن را با پسرش (م ح م د) رحمه للعالمین کامل کنم، با او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب است پس در زمان ظهورش اولیای من ذلیل می‏شوند..

ملاحظه بفرمایید، خداوند تعالی اصحاب امام صادق(ع) را منسوب می‏کند به این‌که حاملان احادیث اهل بیت(ع) هستند بعد از این که فتنه‏های شدیدی به شیعه می‏رسد و آن‌ها را به امام صادق(ع) منسوب می‏کند.

امّا هنگامی‌که از اصحاب مهدی(ع) صحبت می‌کند، آن‌ها را به خودش منسوب کرده، تعبیر «اولیائی» به کار می‌برد. سپس از این‌که طاغیان، آن‌ها را ذلیل می‏کنند،   می‏کشند و آواره می‏کنند، صحبت به میان می‌آید؛ تا آن‌جا که می‏گوید:
آنان حقاً اولیای من هستند.

امیدوارم توفیق پیدا کنم  فرق افراد عصر غیبت و عصر ظهور را بیان کنم.
این‌جا ملاحظه می‏کنیم که فرمایش خداوند تبارک تعالی از امام مهدی(ع) در قالب صحبت از یاران ایشان و مؤمنین در زمان ایشان آمده است، پس چرا می‌گوید:
 با ایشان تمامی فتنه‏های تاریک را دفع می‏کنم و به واسطه ایشان فتنه‏ها و زلزله‏ها را برمی‏دارم.
چرا نگفت با او؟ مثل این‌که خداوند تعالی می‏گوید همانا وجود ولیّ من مهدی، بالاتر از این است که بگویم با او دفع فتنه‏ها و زلزله‏ها می‏کنم. پس این‌ها را با خادمان و یارانش دفع می‏کنم و او سرور و آقای ایشان است و توانایی‏هایی که  فقط به او عطا شده، بسیار بالاتر از این‌هاست.

چیزی را که اکنون نقل می‏کنم، از مرحوم سید جمال‌الدین خوانساری صاحب روضات الجنات، و از اکابر علمای ماست، مطلب را روشن می‏کند. ایشان وصیت کرده قبری در خارج از اصفهان برایش آماده کنند؛ در حالی‌که در شهر، قبرستانی تاریخی که مؤمنین علاقمند به دفن در آن بودند، وجود داشت؛ چرا که پر از علما و صالحین بود. هنگامی‌که از دلیل این کار از ایشان سؤال کردند سکوت کرد. اصرار کردند تا این‌که بیان کرد:
دوستی تاجر داشتم که به صداقت و دیانتش اعتماد داشتم و به من اصرار کرد که وصیّ او باشم. پس قبول کردم علی‏رغم آن‌که وصایت احدی را قبول نمی‏کردم و این قصه را او برایم نقل کرد. او گفت:
از راه عراق به حج بیت‏ الله الحرام رفتم تا در رفت و برگشتم به زیارت ائمه(ع) نایل آیم. هنگامی‌که به نجف رسیدم، حواله‏ای نزد من بود. خواستم در روز حرکت قافله آن‌را تسلیم کنم، امّا تا مغرب تأخیر کردم و وقتی آمدم تا به قافله ملحق شوم، فهمیدم که قافله رفته است و در سورالنجف را قفل کرده‌اند. پس آن شب را در داخل سور گذراندم و اول صبح سریع خارج شدم تا به قافله ملحق شوم، ولی هر چقدر در صحرا پیاده می‏رفتم آن‌ها را نمی‏یافتم!  متحیر به نجف برگشتم و دیدم که باب سور هم بسته است پس شب را خارج سور گذراندم. در نیمه‏های شب ناگهان شخص درویشی را که لباس‌های کهنه‏ای پوشیده بود دیدم. به من گفت: «تو دیشب از قافله جا مانده‌ای، چرا نماز شب را ترک کردی؟ بلند شو و با من بیا!» پس چند گام بیشتر با او برنداشته بودم که شخصی جلیل‏القدر را دیدم که به ما نگاه کرد و به درویش گفت: «او را به مکه ببر»! درویش به من گفت: برو و فلان وقت بیا». در وقتی که وعده داده شده بود رفتم وی به من گفت: «پشت سر من بیا و قدم‌هایت را  جای قدم من بگذار». خود جلوی من قرار گرفت و چند قدمی نرفته بود که خودم را در مکه یافتم. پس خواست با من وداع کند. به او گفتم: بسیار بر من منت می‏گذارید، اگر لطفتان را کامل کنید و بعد از حج، مرا به نجف بازگردانی. قبول کرد و در روز و مکان خاصی با من قرار گذاشت. بعد از آن‌که مناسک حج را کامل کردم، به سمت آن مکان رفتم و او را یافتم. همان‌طور که مرتبه اول گفته بود: «به من گفت پشت سر من بیا و قدم‌هایت را در جای قدم‌های من قرار ده» و باز، بعد از چند قدمی دیدم که در نجف هستم. به من گفت: « این جریان را به رفقایت مگو! به ایشان بگو که با یکی از ایشان آمدم و قبل از شما رسیدم». سپس به من گفت: «من با تو کاری دارم» گفتم: من حاضرم، کارتان چیست؟ گفت: «در اصفهان به تو خواهم گفت».

به اصفهان برگشتم، تا آن‌که روزی دوست درویشم را در میان حمالان بازار اصفهان دیدم، به سمت من آمد و به من گفت: «من همان کسی هستم که تو را به مکه رسانیدم و الان وقت کارم است که به من وعده داده بودی!» گفتم: بله کارتان چیست؟ گفت: «من در فلان مکان زندگی می‏کنم و در فلان روز می‏میرم، پس به مکان زندگی‌ام بیا و در صندوق من هشت تومان است،   آن‌ها را برای کفن و دفن خرج کن.  سپس مرا به مکانی که قبر خود انتخاب کرده بود برد و گفت: «مرا این‌جا دفن کن»!

صاحب روضات الجنات گفت: این همان مکانی است که آن ولیّ خدا انتخاب کرده بود، من هم این‌جا را برای دفن انتخاب کرده‏ام.
این تنها سطح خادمی از اصحاب ایشان(ع) است. پس هنگامی‌که خادمانشان کار «آصف بن برخیا» را انجام می‏دهند، خود آن حضرت ـ صلوات‏الله‏علیه ـ چگونه خواهد بود؟
 ای حسرت بر عمرمان که گذشت و نفهمیدیم که چه کردیم و از چه کسی دور شدیم؟ چقدر، از او یاد کردیم تا که او ما را یاد کند؟ و چقدر برای او کار کردیم تا برایمان جبران کند؟
او امامی است که خداوند تعالی از او به این نحو یاد می‏کند که، همانا او خاتم‏الائمه، کامل‌کننده ایشان و رحمه للعالمین است و با او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب است.
خداوند سبحان تعبیر « رحمه للعالمین» را جز برای رسول‏الله(ص) که فرموده:
و ما أرسلناک إلاّ رحمهً للعالمین.۲
فقط برای یک نفر دیگر به کار برده وآن حضرت صاحب الزمان(ع) می‏باشد.

ما نمی‏توانیم معنای رحمه للعالمین را بفهمیم مگر آن که معنای: « الحمدلله رب العالمین» را بفهمیم.
 دلیل آن، این است که ربوبیّت عوالم وجودی؛ ملک و ملکوت، دارای مغز و پوسته‏ای است:
اما لایه ظاهری که عالم ملک است، نیازمند ربوبیت و تربیت به واسطه اسم « الرحمن» است تا به سمت تکاملش سیر کند و اما مغزی که عالم ملکوت است، نیازمند به ربوبیت با اسم «الرحیم» است تا به کمالش نایل آید.
همانا قرآن برای تمامی مردم و به طور اخص برای کسانی که می‏فهمند، معجزه است. این‌ها کسانی هستند که درک می‏کنند کمال بشریت به جز با قرآن که بر قلب سیدالمرسلین(ص) نازل شده است، متحقق نمی‏شود. تنها دو نفر مظهر هر دو اسم  ـ الرحمن و الرحیم ـ  می‌باشند: خاتم النبیین(ص) و خاتم الوصیین امام مهدی(ع).

این مقام حجت‏بن الحسن ـ ارواحنا له الفداء ـ می‏باشد و انسان فقط وقتی که به اهلیّت معرفت راه پیدا کند او را می‏شناسد: و به مغز حکمت و علم می‏رسد. هر اندازه در مناطق وجود و تعقل جلو برود، می‏فهمد که همانا فاعلی که وجود از اوست، ذات خالق مقدس ـ خدای  عزوجل ـ است و کسی‌که وجود در همه عوالم، قائم به اوست حجت خدا بر مخلوقاتش حضرت حجت‌بن الحسن ـ صلوات الله علیه ـ می‏باشد.

این گستره ولایت امام مهدی(ع) و عظمت مقام آن حضرت ـ ارواحنا له الفداء ـ است. به روایات اهل بیت(ع) رجوع کنید و آن‌ها را بخوانید و از آن چیزی بفهمید و به مردم، آن‌چه که از مقام پیامبر(ص) و اهل بیتش(ع)، مخصوصاً امام مهدی(ع) فهمیدید؛ بشناسانید، چرا که در زمان ما مظلومی مثل آن حضرت(ع) یافت نمی‏شود.
ایشان آن وجود مقدسی هستند که اگر خداوند او را خلق نمی‏کرد، عهدش در لوحی که به سوی پیامبرش فرستاده و با وصفی که برای پیامبرش به کار برده ـ رحمه للعالمین ـ ختم نمی‏شد.

اما سایر صفات امام در عهد لوح عبارتند از: «با او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب(ع) است». فرصت نداریم که کمال موسی و بهاء عیسی را تبیین کنیم. به صبر ایوب اشاره می‏کنم که او مَثلی در صبر پیامبران(ص) می‏باشد. آیا صبورتر از انسانی که حجاب‌ها برای او برداشته شده است و او امور را به صورت واقعی ولو بعد از گذشت زمان ـ می‏بیند، دیده‏اید، قبر جده‏اش صدیقه کبری را زیارت می‏کند و ظلم‌هایی را که به آن مخدره شده است، مجسم می‏بیند و پهلوی شکسته و جسم ضعیف آن حضرت(س) را می‏بیند.

ایشان قبر جدش موسی بن جعفر(ع) را زیارت می‏کند، پس ساق پای ایشان را که به واسطه زنجیرها زخم شده، و بدنش را که به واسطه سم ضعیف شده، مشاهده می‌نماید.
و جدش علی بن موسی الرضا(ع) را زیارت می‏کند پس صورتش که سمّ آن را تغییر داده، می‏بیند؛ در نجف ضربه شمشیری که بر فرق جدش فرود آمده را می‏بیند.
سپس به کربلا عروج می‏کند و آن بدنی را که بر خاک افتاده است می‏بیند که حتی ملائکه نمی‏توانند آن را نظاره کنند! بله، یقیناً او صبر ایوب دارد…
پروردگارا! ما مقصریم. پروردگارا! ما قاصریم. پروردگارا به حرمتی که ولی‌ّات حضرت حجت(ع) نزد تو دارد، حرمتی که در عهد با پیامبرت به وسیله جبرئیل بر لوحی  از جانب خودت نازل کردی، و در آن مقام یاران امام مهدی(ع) را بیان کردی، و این‌که به واسطه ایشان بلا و فتنه‏ها را دفع می‏کنی و مقام خودش را در درجه‏ای بالاتر از مقام ایشان قرار دادی، از گناهان ما بگذر و لطفت را شامل حال ما کن که ما محتاج یک نگاه او هستیم.

پروردگارا! آن چیزی که از تو طلب کردیم، به حقی که از تو بر اوست و حرمتی که او نزد تو دارد و حقی که با او قرار داده‏ای و حرمتی که برای او قرار داده‏ای، نگاهش را شامل حال ما بفرما و ما را مشمول دعای خیر آن بزرگوار قرار ده.

مترجم: سیـد محـمد حسین هــــاشــمیــــان
ماهنامه موعود شماره ۷۷

پی‌نوشت‌ها:
٭ متن عربی برگرفته از: الحق‌المبین فی معرفه المعصومین(ع)، علی کورانی.
۱. سوره نور (۲۴)، آیه ۳۵.
۲. سوره نساء (۴)، آیه ۱۰۷.

همچنین ببینید

من مهدى هستم‏

سيد جمال الدين حجازى‏اين ماجرا مربوط به شخصى است كه «حسن عراقى» نام داشت. او در زهد و معنويت به جايى رسيد كه همرديف بزرگان عصر خويش قرار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *