آسمان تیره و مهآلود بود. بوی خاک نمآلود همه جا را برداشته بود. اسماعیل(ع) آرام، قدم برمیداشت. ابراهیم(ع) هم از پی او میرفت. امّا گامهایش کمی میلرزید. بغض تلخی راه گلویش را بسته بود. سر بلند کرد و به آسمان چشم دوخت. زیر لب ذکر میگفت قدری آرامتر شد. اما هنوز آشفته و پریشان بود. اسماعیل(ع) ناگهان به عقب برگشت و به روی پدر لبخند گرمی زد.
وقتی رسیدند، اسماعیل(ع) به سرعت همان جا نشست و سرش را پایین گرفت: « پدر جان! درنگ نکن قبل از این که نگاهت در چشمانم بیفتد، تیغ را بکش». ابراهیم (ع) دسته تیغ را لمس کرد. دوباره گفت: «پدرجان، شک نکن. این فرمان الهی است. جای فکر و درنگ ندارد!» ابراهیم (ع) چندین بار تیغهی نقرهای و تیز را بر گردن اسماعیل(ع) گذاشت. اما تیغ، کوچکترین خراشی بر گردن اسماعیل(ع) وارد نکرد.
ابراهیم(ع) سربلند کرد و به آسمان نگاه کرد. نور زیبا و درخشانی از گوشهای از آسمان میتابید. ناگهان صدای فرشته وحی، در فضا پیچید؛ «ای ابراهیم؛ بشارت بر تو که قربانیات پذیرفته شد و از آزمون الهی سربلند و پیروز بیرون آمدی حال میتوانی به جای فرزندت، گوسفند را در راه خدا قربانی کنی…» ابراهیم(ع) که بارها در کورهی آزمونهای مختلفی گداخته شده بود، این بار از سختترین آزمایش الهی پیروز بیرون آمده بود. وجود ابراهیم(ع) قبل از آن که لبریز از عشق به اسماعیل(ع) باشد، سرشار از مهر و عشق و دلدادگی به خدا شده بود. و این رمز رسیدن به مقام «خلیلاللهی»1 حضرت ابراهیم(ع) بود.
روز قربانی کردن هواهای نفسانی در قربانگاه عشق بر عاشقان مبارکباد
پینوشت:
۱. خلیلالله: دوست خدا، لقب حضرت ابراهیم (ع) است.
ماهنامه موعود شماره ۷۱