اسماعیل شفیعی سروستانی
در گستره جغرافیای شرق بزرگ، «جریان رود زلال فرهنگ و تفکر» شرقی وجه تمایزی جدی بود؛ همان که حقیقت ناب، خالص و پیراسته آن در «تفکر وحیانی و کتب آسمانی» و صورت و سیرت مردان مرد از قبیله ایمان و رستگاری قابل مشاهده بود. جریانی که به صورت یک هارمونی لطیف و چشمنواز رنگها، مظاهر خود را در تمامی حوزه فرهنگ شرقی آشکار میساخت و خود را به تمامیبه رخ غرب میکشید
از گذشتههای دور رویارویی شرق و غرب به عنوان دو کانون برای «قدرت» مطرح بودهاند و از همان قرون ماضی، بسیاری از اندیشمندان سعی در کشف دلایل اصلی و بنیادین این رویارویی آشکار و نهان داشتهاند. برخی مجموعه دلایل اقتصادی، سیاسی و حتی انگیزه حکّام برای دستیابی به «قدرت اوّل» را در زمره دلایل اصلی وجه تمایز این دو کانون فرض کردهاند در حالی که مردان اهل نظر و فرهیختگان اهل تفکر، وجوه اصلی تمایز را در «بنیادهای فرهنگی»، «نگرش کلّی درباره عالم و آدم» و بالاخره تعاریف ارائه شده در این دو حوزه درباره «انسان و مأموریت انسان در عرصه هستی» دانستهاند. همان که در حوزه «جهانبینی» و «جهانشناسی» جاری در این دو حوزه به خوبی قابل شناسایی و ردیابی است.
بیشک درجه خلوص و صافی این «نگرش، جهانبینی و تعاریف» در تمامی نقاط جغرافیای خاکی شرق و غرب یکسان نیست امّا، به طور کلی، در تمامی پهنه شرق، از شرق دریای مدیترانه تا منتها الیه چین، درجات متفاوتی از این نگرش جاری و قابل شناسایی است و وجود همین حد از اشتراک در «نگاه به عالم و آدم» است که جمله جغرافیای این بخش از زمین را در موضوع و مفهوم «شرق» معرفی کرده است. در مجموعه فرهنگها و دستاورهای معلمین شرق اعم از کنفسیوسیسم، بودائیسم، زردشتیت و اسلام درجاتی از وجوه مشترک فرهنگ شرقی را میتوان یافت. همان که غرب از آنها با عبارت کلی «آموزههای شرق» یاد میکند.
مواریثی که به هیچ روی قابل مقایسه با ثروتهای مادی و ذخایر زیرزمینی نیستند.
طی دویست سال اخیر تلاش غرب، پیش از آنکه مصروف سلطه بر منابع خاکی و آبی شرق باشد، صرف موارد زیر شده است:
۲. مستحیل ساختن فرهنگ شرق در غرب؛
۳. سکولاریزه کردن آموزههای فرهنگ شرقی؛
۴. ایجاد نوعی از خودبیگانگی در انسان شرقی؛
۵. فاسد کردن ساکنان شرق.
جریانی که به نحوی آسان و روان، غرب و سردمداران غربی را مسلط بر تمامی منابع و ثروتها ساخته بیاینکه بجز انقلاب اسلامی ایران چندان واکنش و عکسالعملی جدی را در برابر غرب در پی داشته باشد.
غرب، در اثر غفلت شرق و معلمان شرقی، طیّ قرون متمادی و در پی جنگها، سیاستها و حیلهها مرحله به مرحله به بخشهای زیادی از اهداف پنجگانه سابقالذکر دست یافته است. چنانکه، دیگر به سختی میتوان «ژاپن و چین» امروزی را صرفنظر از برخی صورتهای تاریخی و ابنیههای کهن و قدیمی در حوزه «فرهنگ شرق» به حساب آورد. به همان صورت که آلودگیهای جاری در شبهقاره هند و برخی کشورهای به ظاهر مسلمان آنان را به رسم طفیلی، فقیر و لاغر و در کسوت دریوزهها بر درِ خانه غرب کشانده است.
در حقیقت این کشورها بینسبت با حقیقت شرق در جغرافیای خاکی شرق زندگی میکنند. تلاش مشرقزمین برای عرض اندام در برابر غرب، منحصر در جذب و جلب هرچه بیشتر عناصر تمدنی غرب (تکنولوژی، صورتهای زندگی و مصرف کالاها) و بازسازی «ابنیهها»ی قدیمی و کهنه شده، آن هم برای جلب و جذب توریست و دلار بوده، ورنه، همه میدانند که نمایشهای خندهدار، موسیقی و صنایع دستی و امثالهم در این بازار مکاره ره به دهی نمیبرد.
غرب هم به تمام معنا میداند که: آنچه «شرق» را از «غرب» متمایز میساخت نه صورت اشیاء و ابنیه بود و نه تفاخر مضحک اعراب به داشتن ثروت و نفت، نه سلاح اتمی پاکستان و چین بود و نه بلندای آسمانخراشها و برجهای مالزی و امارات.
در گستره جغرافیای شرق بزرگ، «جریان رود زلال فرهنگ و تفکر» شرقی وجه تمایزی جدی بود؛ همان که حقیقت ناب، خالص و پیراسته آن در «تفکر وحیانی و کتب آسمانی» و صورت و سیرت مردان مرد از قبیله ایمان و رستگاری قابل مشاهده بود. جریانی که به صورت یک هارمونی لطیف و چشمنواز رنگها، مظاهر خود را در تمامی حوزه فرهنگ شرقی آشکار میساخت و خود را به تمامیبه رخ غرب میکشید.
شرق بزرگ در عصر ما و در میان نسلی که ما در میان آن زندگی میکنیم به یک سیبل، به مجموعهای از دوایر تو در تو میماند.
هر چه از نقطه مرکزی که همان مرکز ثقل «تفکر وحیانی و دینی ناب» است دور شویم علیرغم گستردگی دوایر از درجه صافی و خلوص آن کاسته شده است. به همین جهت است که میتوان هر یک از بخشهای شرق را حسب میزان «تعلق خاطر» به تفکر وحیانی و درجه «ظهور و بروز» این تفکر در «نظر و عمل عموم مردم» در این دوایر تو در تو جای داد و میزان دوری و نزدیکشان به شرق حقیقی و حقیقت غرب را اعلام کرد. شاید به همین دلیل است که در دایره آخری، «ژاپن و چین» را رفیق و یار قرین در حوزه «فرهنگ و تمدن» غربی و مفهوم آن مییابیم و مالزی، کره و اندونزی را تالی آن دو.
خارج از هر گونه تعصب، برای هر انسان فرهیخته و منصفی، همه تعالیم وحیانی و خالصترین آن آموزهها در «قول آسمانی قرآن کریم» و تعالیم نبی آخرین، حضرت محمّد مصطفی(ص) قابل شناسایی است. همان که واسپس رحلت آن نبی رحمت از طریق سلسله اوصیای حضرتش منتقل شد تا آنگاه که در دستان با کفایت خاتم اوصیا، حضرت صاحبالزّمان(ع) به ضرورت در پس پرده غیبت فرو رفت تا به وقت معلوم. با این همه و علیرغم غیبت امام معصوم، سهمی از جریان ولایت و امامت و آموزههای آن بر بستر حیات فرهنگی و مادی ساکنان کشورهای اسلامی و به ویژه ایران و عراق جاری شد. همین حد از جریان «فرهنگ ولایی و وحیانی» امکان ایجاد «نقطه مرکزی و ثقل شرق بزرگ» را فراهم آورد. همان که امروز به عنوان نقطه مرکزی «سیبل دشمنی» و عداوت غرب درباره ساکنان شرق، کشورهای اسلامی خاورمیانه، بالاخره ایران اسلامی قابل شناسایی است. بیدلیل نیست که امروز، در سالهای آخرین از غیبت خورشید حقیقت، غرب، تمامی توانایی خود را مصروف کینجویی و عداوت درباره این نقطه مرکزی ساخته است. ورنه، غرب، برای کنار آمدن و همراه و همنوا شدن با ساکنان دوایر دوم، سوم و چهارم مشکل چندانی ندارد. در آن مناطق استعداد بالقوه برای سر فرود آوردن در برابر غرب وجود دارد و آنان این استعداد را از طریق «دوری جستن تدریجی از حقیقت شرق» حاصل آوردهاند.
به هر دلیل آنان چون از «گلّه دورافتاده»ها مستعدّ دریده شدن توسط گرگ خونخوار غربیاند. حتی اگر چون ژاپن صاحب ثروت و قدرت شده باشند، در کام غرباند، همخانه با او، همسفر با او، هممقصد با او.
هر کس در هر کجا سر همنوایی با این جریان داشته باشد با غرب در یک قطار سوار میشود. با این تفاوت که سازنده و راننده و رئیس و حارس این قطار هیچگاه جای خود را به کارگر و نظافتچی و دلقک مشغولکننده مسافران نمیدهند.
جملهای از «ادوارد سعید»، محقق فلسطینیالاصل مسیحی ساکن آمریکا خواندم که شنیدنی است، او درباره راز «دشمنی و ترس» غرب از شرق اسلامی مینویسد:
مشرق زمین در حالی بخش پستتر جهان قلمداد میشود که از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسیل بیشتری برای قدرت نسبت به غرب برخوردار است. اسلام همیشه متعلق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمنی و ترس همراه بوده است. البته برای این وضعیت دلایل سیاسی، روانشناختی و مذهبی میتوان برشمرد ولی، همه این دلایل از برداشتی نتیجه میشود که آنها؛ اسلام را رقیبی وحشتناک و چالشی آخرالزّمانی در برابر مسیحیت میدانند.
تأکید ادوارد سعید بر «چالش آخرالزّمانی» در حقیقت جز «طلوع خورشید حقیقت قدسی» که اینک در پس پرده غیبت قرار دارد نیست. روح، جان و بنمایه شرق با ظهور خاتم اوصیا، طلوع میکند و تمامیت شرق و غرب را در اثر نورافشانیاش منور میسازد.
در وقت غیبت خورشید، فانوس و شمع مجال خودنمایی مییابند و حتی کرم شبتاب خود مینماید. در حالی که غرب در «ذات خودبنیادانه» و «عمل» مستکبرانه چنان مستغرق در شیطنت و خودکامگی گشته که به قول خمینی بزرگ(ره) خود شیطانی بزرگ است.
در حقیقت، در دو نقطه از جهان، دو نقطه از شرق و غرب، دو کانون بزرگ ظهور میکند تا در آخرین رویارویی تکلیف بشر برای همیشه معلوم شود.
«کانون تامّ انانیت، خودکامگی و شیطنت» و «کانون تامّ عبودیت و بندگی» هیچ کس بهاندازه مردان هوشیار غربی این معنا را درک نکرده است که «شیعه خانه امام زمان(ع)» کانون عبودیت است و در آخرین مرحله از نزول و افول تاریخی، شیشه عمر تاریخ غربی یک بار و برای همیشه در دست مردانی از این کانون به زمین زده میشود. حسب همین آگاهی است که جمله تیرها به این سمت پرتاب میشود و این کانون هدف اصلی تیرهای غربی است.
در «وقت معلوم»، در آستانه تاریخ جدید، به نام خدا، دین و بندگی، شیطان سر بریده میشود و امام زمان(ع) خورشیدی است که برای همیشه بشر را از هرگونه «شمع و فانوس» بینیاز میسازد و همه ترس و وحشت را بدل به انس و الفت میسازد.
در آستانه میلاد مبارک حضرت رحمهللعالمین، حضرت صاحبالزّمان، ارواحنا له الفداء، تبریک و تهنیت صمیمانه دوستان موعودی خود را پذیرا شوید.
والسلام
سردبیر
ماهنامه موعود شماره ۷۹