»هنگامى که مهاجران اولیه پاى به آمریکا گذاشتند، آن را اورشلیم جدید به شمار آوردند… و خود را به عبرانیهاى قدیم تشبیه کردند که از ظلم و ستم فرعون فرار کرده بودند…«
لئوناردیاسن
»از سپیدهدم تاریخ آمریکا، تمایل بسیار زیادى وجود داشت، این باور بهوجود آید که مسیح موعود، پس از اقامه و تأسیس دوباره دولت یهود ظهور مىکند.«
سلیچ آدلر
1. یهودى شدن مسیحیت آمریکایى
یسوع، یهودى زاده شد و در رأس دین مسیحیت قرار گرفت تا بیانگر انقلابى علیه یهودیت باشد. اما جنبش اصلاحطلب پروتستانتیسم حیثیت و اعتبار یهودیت را بازگرداند، تا وقتى که مسیح به همراه مهاجران پروتستان وارد دنیاى جدید یعنى آمریکا شد، دوباره یهودى گردد. بدین ترتیب مسیح آمریکاییها، مسیحى یهودى شد.
هنگامى که مهاجران اولیه پروتستانى به آبادیهاى ماساچوست در نیوانگلند رسیدند، آمریکا را »اورشلیم جدید« یا »کنعان جدید« تلقى و خود را به عبرانیهاى قدیم تشبیه کردند که از ظلم و ستم فرعون (پادشاه انگلستان، جیمز اول) از مصر (انگلستان) فرار کرده و به دنبال سرزمین موعود جدید راه افتاده بودند.۱
اینگونه بود که تعقیب و قتل و کشتار سرخپوستان در دنیاى جدید توسط مهاجران پروتستان پیورتانى (پرهیزکاران) دقیقاً به تعقیب و قتل و کشتار کنعانىهاى فلسطینى توسط عبرانیهاى قدیم تشبیه شد. استعمارگران پیورتانى براساس اینکه سرخپوستان همان کنعانیهاى فلسطینى هستند، آنها را به قتل مىرساندند و به دنیایى بدون سرخپوستان فکر مىکردند، بهسان عبرانیها که به دنیاى بدون کنعانیها فکر مىکردند.
تصورات و دیدگاههاى اسراییلیهاى قدیم، عاملى بود تا استعمارگران پروتستانى به آمریکا مهاجرت کنند، آمریکایى که نام »سرزمین موعود«، »صهیون«، »اسراییل جدید«، »سرزمین کنعان« و نامهاى دیگرى را که در اشعار عهد قدیم بر فلسطین گذاشته شده بود بهخود گرفت.
»جان کوتون« پروتستان در موعظه خویش جهت تأسیس شهرک ماساچوست از آمریکا چنین یاد مىکند:
خداوند هنگامى که ما را خلق کرد و روح حیات و زندگى را در کالبد ما دمید، سرزمین موعود (آمریکا) را به ما داد. حال که در سرزمین جدید هستیم، مىبایست زندگى جدید دیگرى آغاز کنیم و در آن براى شکوه و سربلندى بنىاسراییل، این ملت برگزیده تلاش کنیم….۲
»جان وینتروپ« مسئول هیات پیورتانى اعزامى به ماساچوست در موعظه خویش در سال ۱۶۳۰ »سوگند آمریکا« را مطابق سوگند موجود میان »اسراییل« و »یهوه« در سینا طراحى کرد و به رشته تحریر درآورد. او هر آنچه را که حضرت موسى(ع) به اسراییلیها فرموده بود، در گوش مهاجران پیورتانى زمزمه کرد:
شما در آستانه ورود به سرزمینى هستید که خداوند، قسم خورد آن را به پدرانتان ابراهیم، اسحاق و یعقوب بدهد«. سپس به آنها اطلاع داد، تمام سرنوشت آمریکا و هر که در آن زندگى مىکند، در این »سوگند« نوشته شده است، سوگندى که خداوند در آن »سرزمینى را به آنها داد که قسم خورده بود آن را به پدرانشان ابراهیم، اسحاق و یعقوب بدهد.۳
مهاجران اولیه پروتستان پیورتانى در آبادیها و شهرکهاى خویش در نیوانگلند، نماز را به زبان عبرى مىخواندند و بر فرزندان خویش نامهاى یهودى مىگذاشتند که از داستانهاى تورات گرفته شده بود، نامهایى مانند: سارا، العازر، ابراهیم، دیوید و غیره. همانطور که شهرکهاى خود را نیز به عبرى نامگذارى مىکردند، مانند: سالم (شالوم)، هبرون (الخلیل)، کنعان و غیره.
اولین کتابى که در آمریکا به چاپ رسید، کتاب »سرودهاى داوود« (مزامیر داوود) بود که در سال ۱۶۴۰ منتشر شد. سپس کتاب »نحو عبرى« در ابتداى سال ۱۷۳۵ چاپ و حروف عبرى خاصى در آن وارد شد. زبان عبرى نیز به محض شروع دوره تحصیلات عالیه در تمام شهرهاى آمریکا تدریس گردید، بگونهاى که تدریس این زبان در میان پروتستانهاى پیورتانى بیش از یهودیان معاصر ایشان در اروپا رایج و هنگامى که دانشگاه »هاروارد« در سال ۱۶۳۶ تأسیس شد، زبان عبرى زبان رسمى بود.
پروتستانهاى پیورتانى در آن دوره، همانگونه که خاخام »لىلیونگر« بر این نکته تأیید مىکند، بیش از یهودیان بر یهودیت خویش تعصب داشتند.
به این ترتیب، پروتستانتیسم پیورتانى با ورود اولین مهاجران به آمریکا رنگ و بویى یهودى به خود گرفت، به عبارت دیگر، مسیحیتى که با مهاجران اولیه وارد آمریکا شد، »مسیحیت یهودى« بود.
این مسیحیت یهودى، بر دو مقوله تکیه کرد: »سرزمین موعود« و »ملت برگزیده« و این دو مقوله همانهایى بودند که اساس »استعمار قاره آمریکا« و »استعمار فلسطین« را تشکیل دادند.
مهاجران پروتستان پیورتانى که به عبادت اسراییل (صهیون) ایمان داشتند، معتقد بودند سرنوشت آشکارى که خداوند براى آنها در نظر گرفته، استعمار آمریکا یعنى »اسراییل جدید« است و چون آنها ایمان دارند که با دومین ظهور حضرت مسیح، جهان به پایان خود مىرسد، بنابراین، مىبایست یهودیان پراکنده شده در سراسر جهان را در فلسطین (اسراییل قدیم) گرد آورد و آن آخرین گام قبل از ظهور مسیح است.
مقوله ملت برگزیده (جدید) و سرزمین موعود (جدید) توجیه کننده جنگ بىرحمانه آنها علیه سرخپوستان و بیرون راندن ایشان از سرزمینشان بوده ولا هوت لائیک با آتش مقدس خویش انقلابیون را جهت انقلاب علیه انگلستان و کسب استقلال فرا خواند. بنابراین ملت برگزیده جدید (آمریکاییها) در سرزمین جدید (آمریکا)، مىبایست خود را از بندگى مصر (انگلستان) برهانند و بر فلسطینیها (سرخپوستان) فائق آیند.
پس از استقلال نیز، »جان.ا.سولیوان« نظریه »سرنوشت آشکار« را در سال ۱۸۵۶ طراحى و عرضه کرد. مفهوم این نظریه آن است که خداوند براى ملت برگزیده (آمریکاییها) مقدر نموده است، جهان را تا پایان تاریخ رهبرى کنند و آینده بدون هیچ قید و شرطى، عصر شکوه و عظمت آمریکاست. اعتقاد کاشفان قاره آممریکا که خود مبلغ مسیحیت بودند به عقیده »سرنوشت آشکار« باعث شد تا فتح این قاره تا دوردستترین نقاط غربى آن ادامه یابد. این افراد از سواحل شرقى به راه افتادند تا غرب مرکزى را فتح نماینده؛ اما اکتشافات آنها به دورترین نقطه غرب آمریکا کشید و بدین ترتیب با پایان یافتن قرن نوزدهم دیگر نقطهاى از آمریکا باقى نمانده بود که کشف نشده باشد. نظریه »سرنوشت آشکار«، قتل عام سرخپوستان و به بندگى گرفتن سیاهپوستان و بردگان و الحاق فلوریدا، تگزاس، نیومکزیکو، کالیفرنیا، آلاسکا، هاوایى و لوئیزیانا را توجیه مىکرد.
با شروع قرن بیستم، سرنوشت آشکار به امپریالیسم جهانى یا استعمار و استثمار ملل دیگر تبدیل شد و بالطبع این اعمال به بهانه انتقال تمدن مسیحى آمریکا به کشورهایى همچون فیلیپین، کوبا، پاناما و ویتنام صورت مىگرفت.
از آنجا که پروتستانتیسم آمریکا صبغهاى یهودى یافته بود و »مسیحیت یهودى« شده بود، بنابراین صهیونیسم مسیحى براى مطالبه وطنى قومى براى یهود در فلسطین گوى سبقت را از صهیونیسم یهودى ربود و قبل از اینکه اولین کنگره صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ در بازل تشکیل شود و حتى قبل از اینکه هرتزل به فکر نگاشتن کتاب خود به نام »دولت یهود« بیفتد، صهیونیسم مسیحى بهاندیشه تأسیس وطن قومى یهود افتاد.
اما سؤال مبهم و مسئلهساز اینجاست که: پروتستانتیسم پیورتانى چگونه صبغهاى عبرى – یهودى یافت و چگونه مسیح آمریکا، مسیح یهودى شد؟
»هنرى واینگولد« یکى از محققان یهود، در پاسخ به این سؤال به سراغ یهودیان »مارانو« مىرود، یهودیانى که به همراه مسلمانان هنگام بازپس گرفته شدن اسپانیا در سال ۱۹۴۲ که سال کشف آمریکا نیز بود، از شبه جزیره ایبرى بیرون رانده شدند.
»واینگولد« در کتاب خویش تحت عنوان »صهیون در آمریکا« که در سال ۱۹۷۴ در نیویورک به چاپ رسید، روایت مىکند، کریستف کلمب، هنگامى که در جلب رضایت پادشاه پرتغال »یوحناى دوم« جهت به مورد اجرا گذاشتن طرحش که گذشتن از دریاها و رسیدن به غرب بود، با شکست مواجه شد، روى به سوى اسقف سلامنکا »دیگودىدیگا« آورد که از یهودیان مارانو بود. او توانست رضایت یهودیان مارانو، را که مراتب بالایى در اداره کشور و تجارت داشتند، جلب کند. بدین ترتیب آنها با طرح کلمب موافقت کرده و با نقشه و پول از آن حمایت کردند، بهاندازهاى که دولت اسپانیا، به این مظنون شد که مبادا خود کلمب یک یهودى باشد.
این نکتهاى است که »واینگولد« نیز به آن اشاره مىکند: »انسان مىتوانست به نسب یهودى کلمب شک کند، چون یهودیان مارانو نقش بسزایى در فراهم ساختن امکان مسافرتهایش بازى کردند و این موضوعى انکارناپذیر است«4.
از جهت دیگر »آرتور هرتزبرگ« در کتاب خویش به نام »یهودیان در آمریکا« که در سال ۱۹۹۰ در آمریکا به چاپ رسید، ما را با اولین جریان یهودیى که به ایالات متحده مهاجرت کرد، آشنإ؛ مىکند. در سال ۱۵۲۸ یکى از یهودیانى که به آیین مسیحیت درآمده بود، سوزانده شد. پس از آن اسپانیایىها اقدام به تشکیل دادگاههاى تفتیش عقاید، براى یهودیانى کردند که اعتقادات خود را در پس دین مسیحیت پنهان نموده و از اسپانیا به مکزیک فرار کرده بودند و فعالیتهاى ایشان براى (یهودى کردن مسیحیت) برملا و کشف شده بود. در آن شرایط بود که یهودیان مارانو از مکزیک به جنوب غربى ایالات متحده مهاجرت کردند.
اما جریان دوم مهاجرت یهود، با رسیدن اولین گروه از یهودیان اروپا به نیوآمستردام (نیویورک کنونى) در سال ۱۶۵۴ آغاز شد، این یهودیان اروپایى نماز خود را در خانههایشان مىخواندند، تا اینکه اولین کلیساى مخصوص به خود را در نیویورک (پس از آن در سراسر آمریکا) در سال ۱۷۲۹ تأسیس کردند. آنها جزو اولین بنیانگذاران ایالات سیزدهگانه ایالات متحده بودند که از ائتلاف آنها اتحادیه فدرال تشکیل شد.۵
بهنظر مىرسد، مهاجرت یهودیان مارانو و سایر یهودیان اروپا، به همراه ساکنان اولیه آمریکا، تفسیر کافى و لازمى جهت یهودى شدن مسیحیت آمریکا ارائه نمىدهد. مثلاً در سال ۱۷۹۰، جمعیت یهودیان ساکن ایالات متحده از ۱۵۰۰ نفر تجاوز نمىکند، این در حالى است که جمعیت آمریکا در آن زمان به مرز چهار میلیون نفر رسیده بود. اما مىتوان گفت، »مسیحیت یهودى« – همانگونه که در فصل پیش عنوان کردیم – نقش مهمى در حیات مذهبى و فرهنگى اروپاى مسیحى در قرن چهاردهم و پانزدهم ایفا کرد و بالاخره شکل گرفتن مسیحیت یهودى به دست یهودیان به آیین مسیحیت درآمده اسپانیا، آنهم پس از بازپسگیرى این کشور توسط مسیحیان در سال ۱۴۹۲ (سال کشف آمریکا) صورت گرفت و به دست همین یهودیان مسیحى بود که حیثیت و اعتبار یهودیان در قرن شانزدهم به ایشان بازگردانده و عنوان شد که آنها بخشى از برنامه خداوند در فرجام تاریخ و بازگشت مسیح هستند.
اما نقش اساسى و مهم در یهودىسازى مسیحیت اروپایى و پس از آن آمریکایى به جنبش اصلاح مذهبى پروتستانها باز مىگردد که »مارتین لوتر« آن را در قرن شانزدهم آغاز کرد. لوتر در آغاز زندگى خویش خواستار فراگرفتن زبان عبرى شد و بر نقش تورات در زندگى مسیحیان تأکید کرد. هدف »لوتر«، مسیحى نمودن یهودیان و تحقق پیشگوییهاى تورات در زمینه نجات یهودیان و برپایى دولت ایشان در فلسطین بود.
لوتر پس از اینکه از مسیحى کردن یهودیان مأیوس شد، در مرحله آخر زندگى نفرت و انزجار خود را از یهودیان ابراز کرد و خواستار بیرون راندن آنها از آلمان شد، اما دعوتش جهت رهایى از آنها، یهود را فقط به بازگشت به سرزمینشان »اسراییل« سوق داد. جنبش اصلاحطلبانه پروتستانتیسم با کشف دوباره »عهد قدیم« که به عاملى اساسى در این جنبش و در لاهوت پروتستانتیسم تبدیل شده بود، به آن ارج و منزلت والایى بخشید.
و هنگامى که کتاب مقدس به زبانهاى دیگر ملل ترجمه شد، آنچه از تاریخ و اعتقادات عبرانیها و حکومت ایشان بر فلسطین در این کتاب ذکر شده بود، مقبول افتاد و داستانها و شخصیتهاى ذکر شده در آن، هر روز بیش از پیش مورد قبول و پذیرش پروتستانها واقع شد و قهرمانان عهد قدیم، افرادى مانند ابراهیم، اسحاق و یعقوب جاى قدیسان کاتولیک را گرفتند، حتى یسوع مسیح به عنوان پسر حضرت مریم، بنیانگذار مذهب و آیین مسیحیت شناخته نمىشد، بلکه تبدیل به پیامبرى از سلسله عریض و طویل پیامبران عبرانى شد.
اما مسیحیت یهود، در قرن هفده و زمان انقلاب پیورتانیها در انگلستان به اوج شکوفایى خود رسید، چرا که پیورتانیسم، افراطىترین شکل و نوع پروتستانیسم بود و در بالا بردن ارج و منزلت عهد قدیم و یهودیت بسیار مبالغه مىنمود.
این لاهوت پروتستانى (یهودى شده)، اوایل قرن هفدهم به همراه اولین مهاجران انگلیسى به آمریکا انتقال یافت، بویژه آنکه انگیزه انگلیسیها به عنوان ملتى انگلیسى براى استعمار آمریکا، جلوگیرى از ورود ملل کاتولیک یا اسپانیاییها و پرتغالیها و فرانسویها به دنیاى جدید بود.
»ادوین اسکات گوستاد« در کتاب خویش تحت عنوان »تاریخ مذهبى آمریکا« که در سال ۱۹۹۰ به چاپ رسید، یادآورى مىکند، پدر »ریچارد هاکلایت« به ملکه الیزابت اول گفت، اگر قرار است واقعاً کلیسایى بىریا و مخلص در شمال آمریکا تأسیس شود، این کلیسا باید کلیساى پروتستانى انگلستان باشد، نه کلیساى کاتولیک اسپانیاییها؛ خداوند همانطور که یوحناى مقدس را مورد خطاب قرار داد، انگلستان را نیز جهت انجام این وظیفه صدا مىزند. اما بخت با ملکه الیزابت اول یار نبود تا ساخت اولین شهرک انگلیسى را در دنیاى جدید ببیند، بلکه این شانس نصیب جیمز اول (دومین نواده استوارت) شد و در سال ۱۶۰۷ شهر »جیمز تاون« به نام او نامگذارى و اولین منطقه اسقف نشین در آن تأسیس و بر آن نام پدر »هاک لایت« نهاده شد.۶
اولین مهاجران پروتستان با خود آداب و رسوم و اعتقادات تورات و تفسیرات عهد قدیم را که در قرن شانزدهم در انگلستان و اروپا منتشر شده بود، حمل مىکردند.
»خروج« پیورتانیها از انگلستان و مهاجرت ایشان به دنیاى جدید پس از جنگ خانگى که در نتیجه تمرد »کرومویل« آتش آن در انگلستان روشن شده بود و پیورتانیها در این جنگ در کنار او ایستاده بودند و بالاخره منجر به روى کار آمدن حکومت پادشاهى و آزار و اذیت پیورتانیها توسط شاهپرستان شده بود، بهوقوع پیوست.
پیورتانیها مىخواستند، کلیساى انگلستان را »پاکسازى« نمایند، اما ظلم و ستم حکومت پادشاهى (در زمان حکومت جیمز اول و چارلز اول) باعث شد تا آنها »خروج« از انگلستان و رفتن به دنیاى جدید جهت اداى فرایض مذهبى را بهتر ببینند.
به همین دلیل، پیورتانیها در سال ۱۶۳۰ اقدام به تأسیس شهر یا مستعمره ماساچوست نمودند و یک دهه بعد بیش از بیست هزار پیورتانى به این مستعمره مهاجرت کردند.
پیورتانیها با خود زبان عبرى را به شمال آمریکا بردند و »سفر مزامیر« را به عنوان اولین کتابى که در دنیاى جدید به چاپ رسید، منتشر کردند و در سال ۱۶۶۳ با پرداخت هزینه ساخت دانشگاه »هاروارد« توسط »جان هاروارد« به مبلغ ۱۸۰۰ گینه استرلینگ و تجهیز کتابخانهاش، این دانشگاه را تأسیس کردند و یکى از شرایط قبولى در دانشگاه را توانایى ترجمه متون عبرى و اصلى تورات به زبان لاتین قرار دادند.
اما چه بسا، مهمترین کارى که پیورتانیها پایههاى آن را در دنیاى جدید بنا نهادند، اندیشه »سوگند« یا »پیمان« آنهم براساس »سوگند میان موسى و یهوه« بود.
آنها به خود از دیدگاه مخصوص به خودشان نگاه مىکردند. براساس »خروج« یهود از سرزمین مصر و مهاجرت ایشان به سرزمین جدیدى که خداوند وعده آن را به ایشان داده بود – البته بنابر آنچه که در عهد قدیم ذکر شده – پیورتانیها هم به خود به عنوان ملت جدید برگزیده و هم به دنیاى جدید به عنوان اسراییل جدید نگاه کردند.
آنها با خداوند چنین پیمان بستند که »اگر خداوند، رفتن ما به دنیاى جدید را فراهم سازد، جامعهاى خواهیم ساخت، که در آن قوانین الهى حکومت کند«.
»جان وینتروپ« اولین حاکم شهر خلیج ماساچوست، مستعمره را به شهرى بر بالاى تپه (یا مدینه فاضله) تشبیه کرد که نگاههاى جهانیان به آن دوخته شده و نمونهاى است که جهانیان از آن تبعیت و پیروى مىکنند و پیورتانیها باور کردند که خداوند، هر گناهى را که در مستعمره بهوقوع پیوندد، با شدیدترین نوع کیفر، مجازات خواهد کرد.
اندیشه پیمان منعقده میان پیورتانیهاى اولیه و خداوند، آثارى ریشهاى بر تفکرات و اندیشههاى مذهبى و مدنى و در سیستم مذهبى، اجتماعى و سیاسى آمریکا برجاى گذاشت.
اکثر آمریکاییها اعتقاد دارند، موظف به اداى وظیفه خاص و ویژهاى از سوى خداوند هستند و باید الگوى جهانیان باشند تا جهانیان از آنها الگو بگیرند. این وظیفه مذهبى از طریق مقوله »سرنوشت آشکار« شکل و بافت »بى خدایى اجتماع« به خود گرفت. به عبارت دیگر، سرنوشت آمریکا و آماده ساختن جهان که خداوند آن را مقدر ساخته بود به مقولات دیگرى تبدیل شد. مقولاتى از قبیل اصل »امپریالیسم نوین« یا استعمار ملل دیگر جهت انتقال تکنولوژى و پیشرفت و انتشار مسیحیت پروتستانتیسم در میان آنها، یا اصل »جهان لیبرال« (اصول چهاردهگانه ویلسون) یا اصل »اصلاح جهان« طى دوره ریاست جمهورى کندى و جانسون، یا ادعاهاى حقوق بشر (کارتر و کلینتون).
اندیشه پیمان با خداوند بر نظام مذهبى و سیاسى ایالات متحده نیز تأثیرگذاشت. بنابراین اگر همه مىخواستند، به کلیسا بروند و از آن حمایت کنند، کلیسا مىبایست مستقل از دولت باشد. همچنین لازم بود، دولت برکنار و جدا از کلیسا و نسبت به مسائل مذهبى و امور دینى بىطرف باشد.
هنگامى که، بنیانگذاران اولیه آمریکا، اعلامیه استقلال را وضع کردند، مفهوم »پیمان یا قرارداد« مفهوم خاص و ویژهاى داشت؛ چرا که پیمان الهى به قراردادى اجتماعى به معناى مدنى تبدیل مىشد که »جان لاک« اساس آن را ریخته بود. به عبارت دیگر افراد قراردادى با دولت منعقد مىساختند که در قبال سر فرود آوردن مقابل فرمانها و دستورات آن، دولت مىبایست از حقوق ثابت ایشان حمایت و پشتیبانى کند.
در اینجا توجه به دو نکته اساسى لازم است: یک؛ قرارداد الهى، پیش از قرارداد جان لاک مورد استفاده قرار گرفته بود و احتمال دارد که بر اندیشه انعقاد قراردادى اجتماعى میان شهروندان و دولت تأثیر گذاشته باشد. دو؛ قرارداد الهى، افراد را آماده ساخت تا به قرارداد اجتماعى بیندیشند؛ به عبارت دیگر آنها را آماده ساخت تا به این موضوع فکر کنند که توجه به قوانین و اداى وظایف الهى و اجتماعى، فوایدى دربر دارد که آثار آن بر همه افراد جامعه مترتب است. قرارداد اجتماعى »پیمان الهى پیورتانیها« را از قراردادى منعقده میان خداوند و مردم به قراردادى منعقده میان افراد و دولت تبدیل کرد.
و بالاخره این که، اندیشه قرارداد لاهوتى پیورتانیها بر دموکراسى نظام سیاسى آمریکا تأثیر گذاشت. پیورتانیهاى اولیه اسقفنشین بودند و هر منطقه اسقفنشین، خود اسقف خود را انتخاب مىکرد و تمام اسقفنشینها با سازماندهى کلیسایى با یکدیگر ارتباط برقرار مىساختند و همه از استقلال و خودمختارى ذاتى برخوردار بودند… و تصمیمات و قرارها در تمام اسقفنشینها به شکل دمکراتیک و بهوسیله اعضاى کلیسا اتخاذ مىشد. بدین ترتیب ملاحظه مىکنیم، سیستم اسقفنشینى بعدها بر مفاهیم دمکراسى آمریکا نیز تأثیر گذاشت.
چرا که مطابق قرارداد پیورتانیها، اعضاى کلیسا اقدام به انتخاب دولت مىنمایند و براى اینکه فرد از حق عضویت کامل در کلیسا برخوردار شود، مىبایست رشد روحى و معنوى خویش را نشان دهد. پیورتانیها اعتقاد پیدا کردند – با توجه به کالونیسم – برخى از افراد (منتخب) را خداوند از میان دیگران برمىگزیند تا نعمت الهى را دریافت نمایند (جمعیت قدیسیان زنده)، به همین دلیل عمل به آنچه که خداوند، انجام آن را به ایشان دستور داده بود، به عنوان التزام و تعهدى مقدس بر دوش آنهاست. پیورتانیها همچنین به فساد نهاد و سرشت بشرى براساس ایده گناه اول نیز اعتقاد پیدا کردند و این بدین معنا بود که اعضاى کلیسا نیز ممکن است، مرتکب گناه شوند و قدیس نباشند. اگر چه پیروى از قوانین الهى بهاندازه توان، جهت اثبات رشد روحى و معنوى ایشان بر آنها فرض شده بود. بنابراین، کسانى که اجازه مىیافتند به عضویت کامل کلیسا درآیند و داراى قدرتى در حکومت مدنى باشند، که توانسته باشند رشد روحى و معنوى خویش را ثابت نمایند. حکومت مدنى بر تمام افراد جامعه حاکم است و فقط مقابل نظارت و کنترل کسانى که از عضویت کامل در کلیسا بهرهمند هستند، سر فرود مىآورد. ایمان پیورتانیها به دوگانگى نهاد و سرشت بشرى – یا کمال (رشد) از یک سو و نقص (از زمان ارتکاب اولین گناه) از سوى دیگر، بر اصل تفکیک قوا و اندیشه کنترل و توازن قوا (کنگره یا قوه مقننه و رئیس جمهور یا قوه مجریه) تأثیر گذاشت تا بدان وسیله نظام سیاسى فاسد نشود. چون رفتارهاى انسانى در معرض فساد و تباهى قرار دارند، قدرت مطلقه را نیز فساد مطلق تباه مىسازد، بنابراین لازم است قدرت هر قوهاى، لگامى بر قدرت قوه دیگر باشد. این دیدگاه منفى از نهاد و سرشت بشرى (اولین گناه و فساد و تباهى بشریت واقعیتهاى زندگى هستند)، در اندیشههاى سیاسى آمریکاییها نفوذ کرد، به همین دلیل بنیانگذاران اولیه، قانون اساسى آمریکا را با توجه به این دیدگاه تدوین کردند و ترجیح دادند حکومت، مقید به قید و بند و ضوابطى شود و تفکیک قوا میان نیروها وجود داشته باشد. به این ترتیب پیورتانیها در حالى پاى به دنیاى جدید گذاشتند که معتقد بودند، آنها ملت برگزیده خداوندند، رسالت خاصى بر دوششان نهاده شده و دنیاى جدید همان اسراییل جدید و دنیاى قدیم همان مصر قدیم است.
پیورتانیها اعتقاد پیدا کردند، »قراردادى که ایشان با خداوند« منعقد ساختهاند، سنگ بناى ساخت، جامعهاى الهى (مدینه فاضله) است که چشم جهانیان به آن دوخته شده است و به این ترتیب پیمان الهى، »صبغهاى مدنى – لائیک« به خود گرفت، تا تبدیل به »قراردادى اجتماعى« میان افراد و دولت شود و چون آنها اسقفنشین بودند، بنابراین انتخاب دولت را برعهده اعضاى کلیسا، »قدیسان« گذاشتند تا آنها به شیوهاى دمکراتیک دولت را انتخاب کنند و چون آنها پرهیزکار بودند، در اندیشه سیاسى آمر٠
پىنوشتها:
.1985,p.84 ,Crossroad Publication ,The Jesus Connection,New York ,Leonard C.Yassen. 1
2و۳. در ذکر مطالب تاریخى بر منابع ذیل تکیه شده است:
,ImageBooks ,New York ,A Religious History ofthe American People ,Ahlstorm .Sydny E-
.۱۹۷۵
Harp ,New York ,A Religious HistoryOf American People ,Edwin Scott Gaustad-
.1990 ,erCollins
.1992 ,Schuster & Simon ,The American Religion,New York ,Harold Bloom-
.p.14-18 .Op.cit ,Henry Feingold. 4
,1990 ,Schuster & Simon ,The Jews In America,New York ,Aruther Hertzberg. 5
.p.32-3
.Op.cit ,Edwin Scott Gaustad. 6
,American Historical Quarterly :American And The HolylandIn ,Selig Adler. 7
.Spt.1972
8 . یاران و پیروان هر دو آیین مسیحیت و یهودیت به ظهور یک منجى اعتقاد دارند، مسیحیان به ظهور حضرت مسیح(ع) و یهودیان به ظهور »ماشیحاه« معتقد هستند و منظور از ماشیحائیان در اینجا یاران و پیروان »ماشیحاه« همان موعود یهودیان است.(مترجم)
موعود شماره ۴۳