شگفتی از قیام سالار شهیدان
کسانی هستند که به صحنه خونین عاشورا، با دیده تعجب و حیرت مینگرند و نمیتوانند این حقیقت را در فکر خود هضم کنند که یعنی چه و چگونه ممکن است که جمعی از بزرگان و اندیشمندان بشری، از جا برخیزند و عالماً و عامداً خود و عزیزان خود را به دهانه مرگ انداخته و رضا به کشته شدن بدهند؛ و مخصوصاً زنان و کودکان خود را به چنگال اسارت بیفکنند؛ تنها برای اینکه دین خدا را در دنیا حفظ کنند و آن را از کهنه و متروک گشتن نجات دهند. آیا این کار از نظر عقلا و خردمندان عالم، مقبول و مورد تأیید است؟
این نگرش تعجبآمیز به گونه یک معما ـ اگرچه به زبان و قلم هم نیاورند ـ در اذهان بسیاری از مردم هست. و این به آن دلیل است که این افراد اصلاً انسان را نشناخته، و آن چنان که باید درک نکردهاند که انسان چه حقیقتی است، از کجا نشأت گرفته و به کجا میرود؟ در نتیجه نفهمیدهاند آن لفظ «خدا» که به زبان میآورند و به زعم خویش اعتقاد به وجود آن دارند، دارای چه معنایی است؛ «دین خدا» یعنی چه و در میان جامعه بشری چه موقعیت و منزلتی دارد، و بود و نبود آن در عالم انسان، چه اثری ـ مثبت یا منفی ـ ممکن است داشته باشد؟
از یک سو به این حقایق آن چنان که باید پینبردهاند و از دیگر سو نمیتوانند عظمت و جلالت شخصیت جهانی امام حسین(ع) را نادیده بگیرند که میبینند دنیا در برابر آن بزرگمرد عالم، خاضع است.
درک نادرست از قیام امام حسین(ع)
لذا اینان در تفسیر کار معماگونه او متحیر شده و سرانجام دست به توجیه میزنند و فداکاری حیرتانگیز آن حضرت را به صورت یک فداکاری اخلاقی و اجتماعی ارائه داده، آن جناب را شهید راه آزادی و سرور آزادیخواهان جهان و کشته راه حفظ حقوق بشر دانستهاند! در صورتی که هدف و انگیزه اصلی آن حضرت در این فداکاری خیلی بالاتر از این مطالب بوده است. البته درست است که امام حسین(ع) نهایت درجه حرّیت و آزادی را از خود نشان داد و عالیترین مرحله فداکاری اجتماعی و اخلاقی و حفظ حقوق بشری را به اثبات رسانید؛ لیکن آن حریت و آزادیخواهی و بشردوستی که اینها میگویند و معنایی که از آن اراده میکنند، غیر از آن معنا و حقیقتی است که امام حسین(ع) در نظر داشت!
انگیزه اصلی قیام کربلا
امام حسین(ع) انگیزهاش در این نهضت مقدس، صرفاً احیای ذکر خدا، متجلی ساختن جمال اعلای خدا در عالم انسان، و حرکت دادن عالم انسان به سوی عالم قرب، لقا و رضوان خدا بود که فهم و درک این معنا برای امثال ما دورافتادگان و محرومان بسیار دشوار است! و در صحرای عرفات، دل به جمالی داده بود که با چشمهای گریان و دست به سوی آسمان میگفت:
خدایا! کور است آن چشمیکه تو را حاضر و ناظر بر خود نبیند و سرمایه عمر را از کف داده است آن بندهای که بهرهای از محبوبیت تو در قلب خود نیابد.
این سخن را در عرفات گفت و در کربلا همان را با پیکر آغشته به خونش معنا کرد! در گودال قتلگاه، با قلب شکافته و پیشانی شکسته، صورت روی خاک نهاده بود، در حالی که زبان در دهان خشک به زحمت میچرخید میگفت:
الهی رضاً بقضائک صبراً علی بلائک تسلیماً لأمرک لامعبود سواک.
ای خدای من! من جز راضی به قضای تو و تسلیم امر تو بودن هدفی ندارم چرا که من، معبود و محبوبی جز تو نمیشناسم. این حقیقت معنای لا إله الّا الله است که امام حسین(ع) در کربلا روز عاشورا نشان داد.
خدا هم جواب قبولی به این فدایی راستینش داد و فرمود:
یا أیّتها النفس المطمئنّه ٭ إرجعی إلی ربّک راضیهً مرضیّهً ٭ فأدخلی فی عبادی ٭ و ادخلی جنّتی.۱
ای جان آرام گرفته به یاد خدا! بازگرد به سوی خدایت… به تعبیر عامیانه ما، ای حسین عزیزم! بیا، بیا به دامن خودم که تو محبوب منی. هم من از تو خشنودم و هم تو از من خشنودی. بیا داخل بندگان خاص و بهشت مخصوص من شو.
او میخواست ایمان به خدا و عشق به لقای او را در دلها ایجاد کند و در سایه این عشق و ایمان به خدا، احکام آسمانی قرآن را در میان جامعه جاری سازد. در نتیجه، عالم انسان در مسیر قرب به خدا و نیل به حیات ابدی به حرکت درآید. در این صورت طبیعی است که سایر اهداف از حریت و آزادی، اقامه قسط و عدل، حفظ حقوق و… به طور جامع و کامل تحقق مییابد.
امام حسین(ع) با قیام خونین خود اعلام کرد تنها جمالی که سزاوار است انسان به او عشق بورزد و در راه رسیدن به قرب و تحصیل رضای او همه چیز خود را فدا کند، جمال خداست.
آری، امام حسین(ع) تنها فدای خدا و شهید دین خداست، نه شهید راه آزادی منهای ایمان به خدا! خدا هم فرموده است:
و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون.۲
تمام هدف من از خلقت عالم این است که آدمیان رو به من بیایند و با من در ارتباط باشند. تنها من معبود و مطاعشان باشم. تنها تقرّب به من و تحصیل رضای من، انگیزه و محرکشان در تمام شئون زندگیشان باشد. رکن اساسی کار هر مسلمان در جمیع فعالیتهایش تقرب جستن به خداست! امامحسین(ع) نیز علت اساسی نهضت و قیام خود را احیای اسلام و زنده نگه داشتن دین خدا نشان داد و در جواب فرماندار مدینه که آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید میکرد فرمود:
اگر بنا شود آدمی مثل یزید حاکم بر امت گردد، در این صورت باید فاتحه اسلام خوانده شود۳ و ماتم برای دین خدا گرفته شود. من باید برای روشن نگهداشتن چراغ روشنگر اسلام کشته شوم.
پس آن شرف و کمال جاری که شایسته شأن امام حسین(ع) است، شرف شهادت در راه احیای دین خدا و کمال روشن نگه داشتن نام خدا بر زبانهاست، وگرنه موضوع آزادیخواهی و عدالتطلبی و زیر بار نرفتن در سایر افراد مردم، حتی کافران نیز دیده میشود!
- تسلیم حق و حفظ ایمان
کم نیستند افرادی که زیر بار زور رفتن را برای خود ننگ و عار میدانند و تا پای جان میایستند و کشته میشوند اما زیر بار زور نمیروند. در صورتی که این، فی حدّ نفسه در دین مقدس اسلام، مورد پسند نیست! آنچه که در دین، مورد پسند است، امتثال امر خدا و تحصیل رضای پروردگار است! اولیای خدا آنجا که خدا رضا داده و امر میکند در مقابل زور تسلیم میشوند و آنجایی که رضا نمیدهد تا آخرین قطره خون میایستند.
امام امیرالمؤمنین(ع) را با زور و با دست بسته به مسجد برای بیعت با ابیبکر بردند! فدک را با زور از دست فاطمه(س) گرفتند و آنها نگفتند ما تا آخرین قطره خون میایستیم و زیر بار زور نمیرویم! امامکاظم(ع) را به امر هارون در مسجد پیامبر دستگیر کردند و هفت سال ـ کمتر یا بیشتر ـ در زندان نگهداشتند. آن حضرت نگفت من کشته میشوم و زیر بار زور نمیروم؛ چون مصلحت اسلام در سکوت و تسلیم بود.
آن «هیهات منّا الذّله» هم که امام حسین(ع) روز عاشورا میگفت، مقصودش ذلت دین خدا در مقابل حکومت ابلیسی آنها بود که بخواهند آرای خود را مسیطر۴ بر دین خدا سازند! وگرنه خود امام حسین(ع) با برادر بزرگوارش، امام حسن(ع) بیست سال در زمان حکومت معاویه ساکت بودند. پس زیر بار زور نرفتن همیشه یک شجاعت دینی و کمال اسلامی نیست!
تنها رضا به قضای خدا دادن و تسلیم امر خدا بودن کمال است و بس که میفرمودند:
تنها پسند خدا، پسند ما خاندان رسول است.
اگر او راضی به تسلیم در مقابل زور باشد، تسلیمیم! او راضی به قیام باشد، قائمیم، میپسندیم آنچه را جانان پسندد.
و ما تشاؤون إلّا ما یشاء الله…۵
یک فرق اساسی بین مسلک مادی و مکتب الهی این است که مسلک مادی اصالت برای بدن انسان قائل است و روح انسان را که حقیقت انسان است اصلاً به حساب نمیآورد. همچنین اصالت برای همین زندگی دنیا قائل است و عالم آخرت پس از مرگ را اصلاً عالم زندگی نمیداند! اما مکتب الهی اصالت را از آن روح میداند و بدن هم مرکب موقتی برای روح است و همچنین اصالت در مکتب الهی از آن عالم آخرت است و دنیا گذرگاه است و بازار تجارت برای تحصیل سرمایه زندگی در عالم پس از مرگ و آن سرمایه، عبارت از نورانیت خاصی است که در روح و جان انسان پیدا میشود و از آن تعبیر میشود به نور معرفت خدا و محبت خدا که بر اثر ممارست در عبادت و عمل به دستورات دین در روح آدم به وجود میآید.
- لقمه حرام و سیاهی قلب انسان
این جمله را مکرراً از گویندگان شنیدهایم که امام حسین(ع) روز عاشورا در یکی از دفعات که وسط میدان مقابل آن گمراهان فریب شیطان خورده ایستاده و به موعظه آنها پرداخت، آن تیرهبختان سیهرو، هیاهو کردند و اعتنا به سخنان امام ننمودند! امام فرمود: «علت اینکه سخنان من در شما اثر نمیکند، این است که، شکمهای شما از حرام پر شده است».
این گفتار امام(ع) بسیار تکان دهنده است و نشان میدهد که حرامخواری و حرامکاری، جوهر قلب آدمی را از صلاحیت پندپذیری میاندازد تا آنجا که کلام حیاتبخش امام(ع) که کلام خداست، کمترین اثری در قلب قساوت گرفته انسان نمیکند و هیچ بهرهای از اعمال به ظاهر عبادی خود نمیبرد! آخر آن مردم بدبخت هم مثل ما اهل نماز و روزه و حج بودند و تظاهر به اسلام و ایمان داشتند و در عین حال شمشیر به روی جان اسلام و روح ایمان کشیدند و آن جنایت هولناک را مرتکب شدند و در قعر جهنم جا گرفتند!
اینک ما باید مراقب باشیم که به چنین بدبختی مبتلا نشویم و در عین داشتن ظواهر اسلام و ایمان، از حقیقت اسلام و ایمان آگاه نباشیم و بر اثر حرامخواری و حرامکاری از درک حقایق آسمانی قرآن و دعاها و مناجاتها محروم بمانیم.
- حقیقت شهادت
عاشورای حسینی حقیقت شهادت را عملاً به جهانیان نشان داد و به اثبات رسانید که شهید کسی است که پیش از مردنش حق را شهود کرده و مانند آفتاب برایش روشن شده است. کشته شدنش روی تردید و تحریک احساسات جاهلانه نیست! حق را دیده و شناخته است و چنان عاشق دلباخته حق شده که برای رسیدن به آن، از همه چیز و همه کس میگذرد! عشق به جمال خدا چنان چشم دلش را پر کرده که جز خدا کسی را نمیبیند و جز رضا خدا چیزی نمیخواهد! اگر ببیند تنها راه رسیدنش به قرب خدا و جلب رضای او در خون غلطیدن خود و عزیزانش است و به اسیری انداختن زنان و کودکانش، بیدرنگ قدم به جلو میگذارد و میگوید:
خدا خواسته که مرا کشته و زنان و کودکانم را اسیر ببیند.
معنای واقعی فنای در حق نیز همین است که چنان حق را دیده که اصلاً خود را نمیبیند و از هیچ حادثهای نمیهراسد.
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
و لذا خدا نیز ابدیت شهدا را ضمانت کرده و فرموده است:
کشتگان در راه خدا را مرده مپندار؛ آنها به عالم حیات عندالرّب افتاده و برای همیشه زنده شدهاند و از رزق مخصوص خوان الهی برخوردار گشتهاند.۶
شور حسینی تا پایان جهان در رگهای شیعیان جاری است. امروز در سرتاسر این مملکت و در همه جای شیعهنشین دنیا چنان شور و غوغایی به نام آنها برپاست که گویی همین امروز از دنیا رفتهاند!
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
هر کجا مینگرم نور رخش جلوهگر است
هر کجا میگذرم جمله عزاخانه اوست
طیّ این چهارده قرن، نقشههای ویرانگر از ناحیه جباران هر زمان طرح شد که صدای حسین(ع) را خاموش و مهر او را از دلها بیرون کنند اما تاکنون میبینیم که نتوانستهاند و الی الابد هم نخواهند توانست. زیرا خدای حسین(ع) حیات ابدی حسین(ع) را بیمه کرده و فرموده است:
یریدون أن یطفؤوا نور الله بأفواههم و یأبی الله إلّا أن یتمّ نوره و ولو کره الکافرون؛ ۷
میخواهند نور خدا را با باد دهانشان خاموش کنند! ولی خدا اراده بر اتمام و ابقای نور خود دارد؛ اگر چه کافران نپسندند.
خواهر بزرگوار حسین(ع) نیز در مرکز حکومت اموی در مجلس پرسطوت۸ یزید ـ که خون از در و دیوارش میبارید ـ با یک جمله کوبنده، صولت۹ او را در هم شکست و در حالی که مردم به یزید میگفتند: یا امیرالمؤمنین!! زینب کبری(س) نهیب به او زد:
ای یزید! تو گمان کردهای که با این جنایتها میتوانی عزت و قدرت ما را بشکنی؟! به خدا قسم، تو نمیتوانی چراغ وحی ما را خاموش کنی و ذکر و یاد ما را [از دلها و زبانهای مردم] محو نمایی.
و چنانکه امروز میبینیم نتوانسته است.
پینوشتها:
٭ این سخنرانی در تاریخ ۱۱ محرم الحرام ۱۴۲۷ ایراد شده است. (با استفاده از: صفیر هدایت، ش ۴۴، با تلخیص)
۱. سوره فجر (۸۹)، آیات ۲۶ ـ ۲۹.
۲. سوره ذاریات (۵۱)، آیه ۵۶.
۳. نفس المهموم، ص ۴۳.
۴. مسیطر: حاکم.
۵. سوره انسان (۷۶)، آیه ۳۰.
۶. سوره آل عمران (۳)، آیه ۱۶۹.
۷. سوره توبه (۹)، آیه ۳۲.
۸. سطوت: قدرت.
۹. صولت: هیبت.
ماهنامه موعود شماره ۸۳