کسانی که با حاج محمد علی در ارتباط بودهاند، از جمله مرحوم والد که در یک سفر زیارتی عمره با او بودند؛ همگی آثار صفا و صمیمت، خلوص و صدق، محبت شدید به اهل بیت(ع)، خدوم بودن او در سفر و حضر را باور داشته و گاه ستوده و تصدیق نمودهاند.
تشرفات فراوان او را بعضی تا بیش از چهل مرتبه بر شمردهاند. او تشرف خویش را در سرزمین عرفات ـ که ظاهراً در سال ۱۳۵۳ شمسی اتفاق افتاده ـ برای برخی از علمای قم اینگونه نقل کرده است:
اولین سالی که به مکه مشرّف شدم، از خدا خواستم بیست سفر به مکه بیایم تا بلکه بتوانم امام زمان(ع) را هم زیارت کنم. بعد از سفر بیستم، خداوند متعال منّت نهاد و موفق شدم سفرهای دیگری هم به زیارت خانه خدا بیایم.
ظاهراً سال ۱۳۵۳ بود به عنوان کمکی کاروان از تهران رفته بودم، شب هشتم از مکه به عرفات آمدم تا مقدمات کار را فراهم کنم که فردا شب وقتی حاجیها همه به عرفات میآیند از جهت چادر و وضع مکان نگران نباشند.
شرطهای از مأموران سعودی آمد و گفت: آقا چرا الان آمدی؟ هنوز کسی نیامده است. گفتم: برای اینکه مقدمات کار را آماده کرده باشم. گفت: پس امشب باید خواب نروی، گفتم چرا؟ گفت: به خاطر آنکه ممکن است دزدی بیاید و دستبرد بزند.
گفتم: مانعی ندارد و بعد از رفتن شرطه تصمیم گرفتم، شب را نخوابم. برای انجام نافله شب و دعاها وضو گرفتم و مشغول نافله شدم. نیمههای شب بود بعد از نماز شب، حالی پیدا کردم، و در همین حال بود که سید بزرگواری درب چادر آمد و بعد از سلام وارد شد، و نام مرا برد. من از جا بلند شدم، پتویی چند لا کردم و زیر پای آقا افکندم.
آقا نشستند و فرمودند: چایی درست کن و من متذکر شدم که همه اسباب چایی را آوردهام ولی چایی نیاوردهام: عرض کردم: آقا اتفاقاً چایی نیاوردهام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید، زیرا فردا میروم و برای مسافرین چایی تهیه میکنم. آقا فرمودند: شما آب روی چراغ بگذار تا من چای بیاورم.
از خیمه بیرون رفتند و مقداری چایی در حدود هشتاد الی صد گرم آوردند و به دست من دادند. وقتی دم کردم به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم آن چایی از چاییهای دنیا نمیباشد. اتفاقاً عطش هم داشتم، وقتی خوردم لذت خوبی برای من داشت.
بعد فرمودند. غذا چه داری؟ گفتم نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمیخورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور. گفتم: مربوط به همه کاروان است. فرمودند: ما سهم خود را میخوریم و دو سه لقمه از آن نان و ماست میل فرمودند.
در این وقت چهار جوان که مو تازه در صورتشان بیرون آمده بود، جلوی چادر آمدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی دیدم سلام کردند و سپس نشستند. آن آقا فرمودند: شما هم چند لقمه بخورید، آنها هم خوردند. سپس آقا به آنها فرمودند: شما بروید. آنها هم خداحافظی کردند و رفتند. ولی خود آقا ماندند و در حالی که نگاه به من داشتند، سه بار فرمودند: خوشا به حالت در بیان عرفات بیتوته کردهای که جدّم، حضرت امام حسین(ع)، هم در اینجا بیتوته کرده بود.
بعد فرمودند: دلت میخواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدم هست، بخوانی؟
گفتم: آری. فرمودند: برخیز، غسل کن و وضو بگیر.
عرض کردم: هوا طوری نیست که من با آب سرد غسل کنم. فرمودند: من بیرون میروم تو آب را گرم کن و غسل نما. ایشان بیرون رفتند، من هم بدون اینکه توجه داشته باشم چه میکنم و این آقا کیست، وسیله غسل را فراهم کردم، غسل نمودم و وضو گرفتم. تا آقا برگشتند، فرمودند: حاج محمدعلی غسل کردی و وضو ساختی؟ گفتم: بلی. فرمودند: دو رکعت نماز به جا بیاور، بعد از حمد ۱۱ مرتبه «سوره قل هوالله» بخوان و این نماز امام حسین(ع) در این مکان است.
بعد از نماز، آقا دعایی را خواندند که یک ربع تا بیست دقیقه طول کشید و هنگام قرائت دعا، اشک مانند ناودان از چشم مبارکشان سرازیر بود.
هر جمله دعا را که میخواندند در ذهن من میماند وحفظم میشد. دیدم مضامین دعا بسیار عالی است، ومن با اینکه دعا زیاد میخواندم و با ادعیه آشنا بودم، تا به حال دعایی مانند این دعا ندیده بودم. لذا در فکرم خطور کرد که فردا آن را برای روحانی کاروان بگویم بنویسد، لیکن تا این فکر به ذهنم آمد، دیدم آقا از فکر من خبر دارند، و فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم(ع) است و در هیچ کتابی نوشته نشده و از یاد تو میرود.
بعد از تمام شدن دعا نشستم و عرض کردم: آقا ببینید آیا توحید من خوب است که میگویم: این درخت و گیاه و زمین، همه اینها را خدای متعال آفریده و به این اعتقاد دارم. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است و بیشتر از این از تو انتظار نمیرود.
عرض کردم: آیا من دوستدار اهل بیت(ع) هستم؟ فرمودند: آری و تا آخر هم هستید، و اگر آخر کار شیطانها [بخواهند] فریب دهند، آل محمد(ع) به فریاد میرسند. عرض کردم: آیا امام زمان(ع) در این بیابان تشریف میآورند؟ فرمودند: امام الان در چادر نشستهاند. با اینکه حضرت با صراحت فرمودند، اما من متوجه نشدم و به ذهنم اینگونه رسید که یعنی امام در چادر مخصوص به خودشان نشستهاند. بعد گفتم: آیا در روز عرفه، امام با حاجیها به عرفات میآیند؟ فرمودند: آری. گفتم: کجا هستند؟ فرمودند. حدود جبلالرحمه ولی نمیشناسند. گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است حضرت ولیعصر(ع) به خیمههای حجاج تشریف می آورند و به آنها نظر دارند؟
فرمودند: امام به چادر شما میآیند که فردا شب مصیبت عمویم حضرت ابوالفضل(ع) خوانده میشود.
سپس دو اسکناس صدریالی سعودی به من دادند و فرمودند: یک عمره برای پدرم به جا بیاور. اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: «سیّد حسن». گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: «سید مهدی». پول را گرفتم و قبول کردم.
آقا بلند شدند بروند. ایشان را تا دم چادر بدرقه کردم. حضرت برای معانقه برگشتم، آقا غائب شدند و دیگر ایشان را ندیدم. هر چه از طرف و آن طرف نظر کردم کسی را نیافتم. داخل چادر شدم و مشغول فکر بودم که این شخص کی بود؟ یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیهالله ـ ارواحنا فداه ـ بودهاند، بخصوص آنکه اسم مرا میدانستند، فارسی حرف میزدند، از نیت من خبر داشتند و نامشان سید مهدی فرزند سید حسن بودند. بالاخره نشستم و زار زار گریه کردم. شرطهها فکر میکردند که من خوابم برده و سارقان اثاثیه مرا بردهاند، دور من جمع شدند، به آنها گفتم: مشغول مناجات بودم گریهام شدید شد. به هر حال به یاد آن حضرت تا صبح گریستم و فردا که کاروان آمد، قصه را برای روحانی کاروان گفتم. او هم به مردم گفت: متوجه باشید که این کاروان مورد توجه امام(ع) است. در میان آنها شوری به پا شد.
تمام مطالب را به روحانی کاروان گفتم، ولی فراموش کردم که بگویم آقا فرمودهاند، فردا شب چون شما متوسل به عمویم حضرت ابوالفضل(ع) میشوید، میآیم. شب عرفه شد. اهل کاروان جلسهای تشکیل دادند و ضمن آن روحانی کاروان روضه حضرت ابیالفضل(ع) را خواند. اینجا به یاد گفتار امام زمان(ع) افتادم، هر چه نگاه کردم آن حضرت را داخل چادر ندیدم، ناراحت شدم و با خود گفتم. خدایا وعده امام حقّ است. بیاختیار از مجلس بیرون آمدم، درب چادر حضرت ولیعصر(ع) را دیدم که بیرون خیمه ایستادهاند و به روضه گوش میدهند و گریه میکنند. عرض ادب کردم و میخواستم اشاره کنم مردم بیایند، آن حضرت را ببینند، اما آقا اشاره کردند که حرف نزن. به همان حال ایستاده بودند تا روضه تمام شد و دیگر حضرت را ندیدم. داخل چادر شدم و جریان را برای کاروان تعریف نمودم.
جان ما آمده از هجر تو بر لب بازآ
روز ما بین که بود تیره تر از شب باز آ
وی زداینده غم از دل زینب بازآ
وی زداینده غم از دل زینب بازآ
پیامها و برداشتها:
۱. دعا کنیم خداوند توفیق زیارت خانه خودش و زیارت حضرت رسول(ص)، دختر گرامیشان و ائمه بقیع(ع) را روزی همه آرزومندان بگرداند، به خصوص جوانان سعی و جدیت بیشتری داشته باشند زیرا انسان در ایام جوانی هم بهتر میتواند مناسک حج را انجام دهد و هم از معنویت موجود در آن مکانهای شریف بهره بیشتری میبرد.
برکات فراوان حج که در روایات آمده عبارتست از: پاکی از گناهان۱، راهیابی به بهشت، ۲ دارا بودن نور حج۳، آرامش و تسکین دل۴، همنشینی با پیامبران و صالحان، ۵ در امان بودن از عذاب و خشم الهی۶، دفع گرفتاریهای دنیا و هراسهای قیامت، ۷ استجابت دعا، ۷ تأمین سلامتی بدن و هزینههای زندگی و فراخی روزی۸، پیشگیری از عذاب و هلاکت، ۹ و …
شایسته است برای تحصیل این همه فوائد و برکات، جدّیت زیادتری نماییم و در همه زمانها، به خصوص در ماه مبارک رمضان دعا نماییم که تقدیرات در شب قدر قطعی میگردد.
و اگر کسی مالک همه دنیا باشد، باز بهاندازه پاداش یک حج ندارد، و مردگان در قبرهایشان آروز میکنند، کاش دنیا و آن چه در آن هست را میدادند و به جای آن پاداش یک حج به آنها داده میشد.۱۰
۲. خدمت و کمک به همسفران: در حضور رسول خدا(ص) سخن از مردی به میان آمد و درباره او گفته شد: او آدم خوبی است. سپس درباره اوصاف وی به پیامبر(ص) عرض شد: او با ما به حج آمد، هر زمان در مکانی منزل میکردیم، پیوسته مشغول ذکر خدا بود و لاالهالاالله میگفت و وقتی حرکت میکردیم، پیوسته خدا را یاد میکرد و ذکر میگفت تا باز در منزلی دیگر فرود میآمدیم، رسول خدا(ص) فرمودند: پس چه کسی شترش را علوفه میداد و غذایش را آماده میکرد؟ پاسخ دادند: همه ما، فرمودند: همه شما از او بهترید.۱۱
همچنین داستان امام سجاد(ع) که به طور ناشناس در کاروان حضور مییافتند و خدمت میکردند، معروف است۱۲
اسماعیل خثعمیگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: وقتی ما به مکه میرسیم، همراهان ما، مرا نزد اثاثیه گذاشته، خود به طواف میروند. حضرت فرمودند: «پاداش و اجر تو از آنها بیشتر است»13
۳. امام(ع) احاطه علمیبه همه نیازها و مشکلات مردم دارند، و از بیماری و غصههای مردم نگران و محزون میشوند.
علامه مجلسی(ره) در بحارالانوار با سلسله سند، از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمودند:
هیچ مؤمنی نیست که بیمار شود، مگر آنکه ما به بیماری او بیمار میشویم، و ناراحت میشود مگر آنکه ما به ناراحتی او ناراحت میشویم، و دعا نمیکند مگر آنکه برای دعای او آمین میگوییم، و ساکت نمیشود مگر آنکه ما برای او دعا میکنیم.
رمیله عرض کرد: یا امیرالمؤمنین(ع) این فرمایش شما مربوط به کسانی است که در کنار شما در قصر کوفه هستند، پس نسبت به کسانی که در اطراف زمین هستند چگونه هستید؟ امام(ع) فرمودند:
ای رمیله، هیچ مؤمنی نه در شرق زمین و نه در غیر آن از ما غائب و مخفی نیست.۱۴
۴. لازم است در مباحث اعتقادی و کلامی، تحقیق کنیم. در بعضی از رسالههای عملیه آمده که تقلید در مسائل اصول دین جائز نیست یا کافی نیست. مقدار فحص و تحقیق برای هر کسی بهاندازه ظرفیت فکر و درک اوست. لذا امام(ع) به حاج محمد علی فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است و بیشتر از این از تو انتظار نمیرود. و مفهوم این کلام آن است که این مقدار برای برخی اشخاص کافی نیست.
۵. در عین آنکه انسان، موجودی دارای اراده و اختیار است، اما گاهی به خاطر مصلحتهایی، در ذهن او تصرف میشود، به گونهای که چیزی را که به طور طبیعی باید بفهمد، نمیفهمد. همچنین چه گاهی نیز مطالبی به او القاء میشود، که شخص به ظاهر ممکن است فکر کند که با تلاش خودش آن مطلب را به دست آورده است، در حالی که به خاطر توسل، دعا یا نمازی که انجام داده، مورد عنایت اهل بیت(ع) قرار گرفته است. داستان مقدس اردبیلی(ره) و گرفتن جواب سؤالات از امیرالمؤمنین(ع) معروف و مشهور است.
۶ . امام زمان(ع) در موسم حج، حضور دارند و مناسک حج را به جا میآورند. دومین نائب خاص حضرت مهدی(ع)، جناب محمد بن عثمان عمری فرمود:
به خدا قسم، صاحب امر امامت همه سالها در موسم حج حضور پیدا میکنند و مردم را میبینند و میشناسند و مردم هم ایشان را میبینند، ولی نمیشناسند.۱۵
۷. امام(ع) به مجالس مصائب اهل بیت(ع) به خصوص به مصیبتهای جدشان سیدالشهداء(ع) و عمویشان حضرت اباالفضل(ع)، عنایت و توجه ویژه دارند، و در واقع صاحب عزا هستند و چه بسا حضور هم پیدا میکنند.
۸. سزاوار است حاجی اگر حجّ واجب خویش را انجام داده است، به نیابت از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و حضرت فاطمه(س) حج، عمره، یا طواف انجام دهد.
موسی بن قاسم گوید: به امام جواد(ع) عرض کردم: تصمیم دارم به نیابت شما و پدرتان طواف کنم، لیکن به من گفته شده که نمیتوان به نیابت از اوصیا طواف انجام داد. امام(ع) فرمودند: «بله (میتوان انجام داد) و هر مقدار برای تو امکان دارد طواف کن که این کار جائز است».
موسی بن قاسم گوید: پس از سه سال به حضور آن حضرت شرفیاب شدم و عرض کردم: من پیشتر از شما اجازه گرفتم تا به نیابت از شما و پدرتان طواف کنم، شما به من اجازه دادید و من نیز به نیابت از شما و پدرتان زیاد طواف کردم. سپس چیزی در قلب من گذشت و به آن عمل کردم. حضرت فرمودند: «چه بود؟» گفتم: یک روز به نیابت از رسول خدا(ص) طواف کردم. امام جواد(ع) سه مرتبه فرمودند: «صلیالله علی رسول الله». سپس روز دوم به نیابت امیرمؤمنان(ع) روز سوم به نیابت از امام حسن(ع) روز چهارم به نیابت از حسین بن علی(ع). روز پنجم به نیابت از علی بن الحسین(ع)، روز ششم به نیابت از ابوجعفر بن علی(ع)، روز هفتم به نیابت از جعفر بن محمد(ع)، روز هشتم به نیابت از پدرتان موسی بن جعفر(ع)، روز نهم به نیابت از پدرتان علی(ع) و در روز دهم به نیابت از شما ای آقای من. و اینها کسانی هستند که به ولایتشان پای بندم. امام جواد(ع) فرمودند: « در این صورت به دینی اعتقاد دانی که خداوند جز آن را از بندگانش نپذیرد».
گفتم: گاهی نیز به نیابت از مادرتان فاطمه(س) طواف میکردم. امام(ع) فرمودند: «به نیابت از مادرم زیاد طواف کن و این برترین کاری است که انجام میدهی، انشاءالله.»16
و در حدیث دیگر است که، اگر هنگام طواف و نماز طواف، یا زیارت قبر نبی اکرم(ص) نیت کردی که این طواف و نماز و یا زیارت از طرف پدر و مادر و زوجه و فرزندان و دوستان و جمیع اهل شهرم باشد، و بعد به هر کدام از آنها خبر دادی که من برای شما طواف و نماز و یا زیارت به جا آوردم در گفتار خود صادق هستی.۱۷
در اینجا لازم است عرض کنم که بعضی از مراجع معظم تقلید ـ ادام الله ظلّهم ـ نیابت از امام زمان(ع) را در حج اشکال داشته و احتیاط فرمودهاند که حج را برای خودش به جا آورده و سپس ثواب آن را هدیه خدمت آن حضرت نماید.
۹. امام(ع) عالِم به همه نعمتها و زبانهای رائج هستند و به هر زبانی بخواهند تکلم میکنند، و روایات در این زمینه نزدیک به تواتر ست.
زمانی اباصلت تعجب کرد که امام هشتم(ع) همیشه با هر کسی با زبان خودش سخن میگفتند و امام(ع) فرمودند: ای اباصلت من حجّت خداوند بر مخلوقات هستم و خدا بر هیچ گروهی کسی را حجت قرار نمیدهد، که زبانها و لغتهای آنها را نداند.
امام هفتم(ع) چند نفر غلام رومی داشتند که با زبان رومیبه همدیگر میگفتند ما هر سال فصد میکردیم و اینجا فصد نمیکنیم و امام(ع) به دنبال طبیب برای فصد آنها فرستادند۱۸.
و جمعی از اهل خراسان بر حضرت صادق(ع) وارد شدند، بدون اینکه چیزی بپرسند، حضرت فرمودند: «من جمع مالاً من مهاویش اذهبه الله فی نهابر». آنها گفتند: فدایت شویم ما این سخن را نمیفهمیم. حضرت فرمودند: «هر مال که از باد آید بدم شود».19 کنایه از آنکه مال باد آورده باد برده است.
۱۰. خبر دادن امام(ع) از واقعه آینده، به معنای جبری بودن آن واقعه نیست. مثلاًٌ اگر فرمودند فلانکس این عمل را انجام داد، آن شخص عمل مذکور را با اختیار خودش انجام میدهد، چنانچه اگر خبر نمیدادند باز همان واقعه به کیفیت اختیاریاش واقع میشد. آگاهی امام(ع) نظیر یک آینه میماند که آنچه مقابل او قرار میگیرد با هر رنگی که باشد تصویر آن را نشان میدهد، نه آنکه چون تصویر در آینه مثلاً به رنگ سبز است باید جسم مقابلش هم جبراً سبز باشد. رنگ اختیار یا جبری بودن اعمال انسانها به هرگونه که هست علم امام(ع) را تشکیل میدهد، نه آنکه علم امام(ع) باعث شود که قضیهای به طور جبر واقع شود.
منتظر من مینشینم شه بیاید یا نیاید
بلکه رخسارش ببینم شه بیاید یا نیاید
معجز او آتش بدن زد گر بسوزم یا نسوزم
روز و شب با غم قرینم شه بیاید با نیاید
رنج خار از چیدن گل گر ببینم یا نبینم
میکنم صبر و تحمل شه بیاید یا نیاید
اشک غم با یاد رویش من بریزم یا نریزم
میکشم بار فراقش شه بیاید یا نیاید
با جفا و جور دشمن گر بسازم یا نسازم
دوست خواهد اینچنینم شه بیاید یا نیاید
غرقه در عرفات هجرم او بخواهد یا نخواهد
برگذشته از سر آیم شه بیاید یا نیاید
کاش میمردم از این غم او ببیند یا نبیند
میشدم قربان کویش شه بیاید یا نیاید
نه توانم صبر کردن گر بدانم یا نداند
نه مرا تاب جدایی شه بیاید یا نیاید
خاطرش افسرده حیران گر بگوید یا نگوید
سوخت مغز استخوانم شه بیاید یا نیاید
(آیتالله میرجهانی)
سیدابوالحسن مهدوی
ماهنامه موعود شماره ۸۵
پینوشتها:
۱. حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۰۹.
۲. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۸.
۳. کلینی، کافی، ج ۴، ص ۳۵۵.
۴. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۸۳.
۵. منلایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۳۵.
۶. کلینی، همان، ج ۴، ص ۲۲۶
۷. طوسی، امالی، ص ۶۶۸.
۸. الحج فی الکتاب و السنه، ص ۱۶۲.
۹. کلینی، همان، ج ۴، ص ۲۵۲.
۱۰. کلینی، همان، ج ۴، ص ۲۷۱.
۱۱. حرّ عاملی، همان، ج ۱۱، ص ۱۱۰.
۱۲. مکارمالاخلاق، ج ۱، ص ۵۶۴.
۱۳. حرّ عاملی، همان، ج ۱۱، ص ۴۳۰.
۱۴. کلینی، همان، ج ۴، ص ۵۴۵.
۱۵. مجلسی، همان، ج ۲۶، ص ۱۴۰؛ بصائر الدرجات، ص ۷۲.
۱۶. حرّ عاملی، همان، ج ۸، ص ۹۶.
۱۷. همان، ج ۸، ص ۱۴۱.
۱۸. همان، ج ۸، ص ۱۴۴.
۱۹. بصائرالدرجات، جزء ۷، باب ۱۲، ص ۳۵۸.
۲۰. همان، باب ۱۱، ص ۳۵۶.