اگر چه تمامیکسانی که بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشوند عذاب جهنم بر آنان حرام است. اما در عین حال گروهی از انسانها به صورت خاص در روایات از آنها نامبرده شده است و این نشان از اهمیت بالای این موارد دارد و باید مورد توجه قرار بگیرد.در ادامه به بیان نام این گروه از افراد به همراه احادیثی که در این مورد آورده شده است پرداخته میشود
۱. چشمیکه از ترس خدا بگرید: «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَا مِنْ عَیْنٍ اِلَّا وَ هِیَ بَاکِیَهٌ یَوْمَ الْقِیَامَهِ اِلَّا عَیْناً بَکَتْ مِنْ خَوْفِ اللَّهِ وَ مَا اغْرَوْرَقَتْ عَیْنٌ بِمَائِهَا مِنْ خَشْیَهِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَائِرَ جَسَدِهِ عَلَى النَّار»؛ امام صادق(ع) فرمودند: هیچ چشمى نیست جز اینکه روز قیامت گریان است، مگر چشمى که از ترس خدا گریسته باشد، و هیچ چشمى نیست که از ترس خداى عزوجل به اشک خود پر شود، جز اینکه خداوند همه آن بدن را به آتش دوزخ حرام گرداند. (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ۲، ص ۴۸۲، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق)
۲. کسانی که خشم و شهوت خویش را کنترل کنند: «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ: مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ اِذَا رَغِبَ وَ اِذَا رَهِبَ وَ اِذَا اشْتَهَى وَ اِذَا غَضِبَ وَ اِذَا رَضِیَ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ»؛ امام صادق(ع) فرمودند: هر کس هنگام خشم و رغبت و ترس و شهوت و غضب و رضایت، خویش را نگهدارد، خداوند جسمش را بر آتش حرام کند. (ابن بابویه، محمد بن على الامالی، النص، ص ۳۲۹، کتابچى، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۶ ش)
۳. کسانی که هنگام یاد اهل بیت گریان شوند: «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ حَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَلَى النَّارِ»؛ امام صادق(ع) فرمودند: کسى که ما را نزد او یاد کنند، پس از چشمانش اشک بیاید خداوند متعال صورتش را بر آتش حرام مىنماید. (ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، النص، ص ۱۰۴، دار المرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، ۱۳۵۶ ش)
۴. رکوع و سجده کنندگان: «…وَ قَالَ اَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ هِیَ السَّاعَهُ الَّتِی یُؤْتَى فِیهَا بِجَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُوَفَّقُ تِلْکَ السَّاعَهَ اَنْ یَکُونَ سَاجِداً اَوْ رَاکِعاً اَوْ قَائِماً اِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَسَدَهُ عَلَى النَّار»؛ پیامبر(ص) فرمودند: «… نماز را بپا دار از زوال آفتاب تا سرخى اول شب و آن ساعتى است که در آن، روز قیامت دوزخ را میآورند، مؤمنى نیست که در این ساعت توفیق سجده یا رکوع یا نماز را داشته باشد، مگر آنکه خدا تنش را بر آتش حرام کند. (الامالی، النص، ص: ۱۸۹)
۵. کسی که هفت روز از ماه رجب را روزه بگیرد: «… وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ سَبْعَهَ اَیَّامٍ فَاِنَّ لِجَهَنَّمَ سَبْعَهَ اَبْوَابٍ یُغْلِقُ اللَّهُ عَنْهُ بِصَوْمِ کُلِّ یَوْمٍ بَاباً مِنْ اَبْوَابِهَا وَ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّار»؛ و هر کس هفت روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند در برابر روزه هر روز، درى از درهاى هفتگانه دوزخ را به روى او مىبندد و بدنش را بر آتش دوزخ حرام مىگرداند. (ثوابالاعمال و عقابالاعمال، النص، ص: ۵۵)
۶. عمار یاسر: «دَمُ عَمَّار وَلَحمُهُ حَرامٌ علَى النَّارِ ان تَاکُلَهُ او تَمَسَّهُ»؛ گوشت و خون عمار بر آتش حرام است که او را بسوزاند. (احمدى میانجى، على، مکاتیب الائمه، محقق، مصحح، فرجى، مجتبى، ج ۱، ص ۸۰، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ۱۴۲۶ ق)
گفتنی است؛ آنچه که در این روایات بیان شده، به طور مطلق نیست؛ یعنی اینگونه نیست که فردی به مجرد گرفتن چند روز روزه و یا محبت اهلبیت بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود. بلکه انسان باید در جهتی حرکت کند که استحقاق دریافت این رحمت را داشته باشد و فردی که فریب شیطان را خورده و اقدام به اصلاح خودش نمیکند؛ به حقوق مردم تجاوز میکند، به بسیاری از احکام و دستورات الهی پایبند نیست؛ نمیتواند مصداق این روایات باشد.امام باقر(ع)، پیش از بازگشت از شهر دمشق و مسابقه تیراندازی که هشام ترتیب داده بود، هنگام بیرون آمدن از قصر هشام، با گروهی که در اطراف میدان مشرِف به قصر تجمع کرده بودند، برخورد کردند. امام پرسیدند: اینان کیستند؟ عرض شد: اینها راهبان و کشیشان مسیحیاند که در مجمع بزرگ سالانه خود گرد هم آمدهاند و در این مکان، نشست علمی دارند و در مورد مسائل گوناگون علمی خود بحث و تبادل نظر میکنند.
امام(ع) عبای خود را به سر گرفتند و بهگونه ناشناس در آن مجمع شرکت کردند. امام صادق(ع) نیز که همراه پدرش بودند، در گوشهای نشستند. جاسوسان حکومتی که امام را زیر نظر داشتند، بی درنگ هشام را آگاه کردند. هشام که میپنداشت فرصتی مناسب یافته است، به چند نفر از افراد خود دستور داد تا از نزدیک شاهد ماجرا باشند و لحظه به لحظه آن را گزارش کنند. گروهی از مسلمانان که امام را میشناختند نیز در نشست حاضر و کنار امام نشستند. در این هنگام، اسقف بزرگ مسیحیان وارد جمع شد و همگان به احترام او برخاستند. او بسیار سالخورده بود و لباسی از حریر زرد نیز بر تن داشت. آهسته به سمت جایگاه خود گام برداشت و نشست. نگاهی به حاضرین کرد، نگاهش بر چهره تابنده امام متوقف شد. پرسید: «آیا شما از مایید یا از امت مرحومه؛ امام پاسخ فرمودند: از امت مرحومه. پرسید: «از دانشمندانشان هستی یا از نادانان؟» فرمودند: «از نادانان نیستم..» گونهای تشویش بر اسقف حاکم شد. پرسید: «[نخست] من از شما سؤال کنم. [یا شما میپرسید؟]» امام فرمودند: «شما بپرسید..» او گفت: «شما مسلمانان از کجا میگویید که بهشتیان میخورند و میآشامند، ولی نیاز به قضای حاجت ندارند؟ آیا دلیلی یا نمونهای نظیر آن در این جهان سراغ دارید؟»
امام فرمودند: «آری نمونه آن، جنینی است که در رحم مادرش تغذیه میکند، ولی مدفوعی ندارد و نیاز به قضای حاجت پیدا نمیکند.» اضطراب اسقف بیشتر شد و گفت: «شگفتانگیز است! شما که گفتید از دانشمندان نیستید؟» امام فرمودند: «خیر، من گفتم از نادانان نیستم..»
اسقف دوباره پرسید: «شما از کجا ادعا میکنید که نعمتها و میوههای بهشتی کم نمیشوند و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی میمانند و کاهش نمییابند؟ آیا نمونه روشنی از پدیدههای این جهان میتوانید ذکر کنید؟»
امام فرمودند: «آری، نمونه بارز آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله شمعی صدها چراغ بیفروزید، از شعله آن کاسته نمیشود.»
باز هم بر شگفتی اسقف افزوده شد و پرسشهای دیگری مطرح کرد و هر بار پاسخی قانع کننده میشنید. وقتی پرسشهایش به پایان رسید، با عصبانیت از جایش برخاست و به حاضرین گفت: «شما دانشمندی بلند مرتبهتر از مرا آوردید و نزد من [برای مناظره] نشاندید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند که از ما مسیحیان برترند و دانش بیشتری دارند. به خدا سوگند دیگر کلمهای از من نخواهید شنید و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در بین خود نخواهید یافت. این را گفت و رفت.
مجلس به هم خورد و همه پراکنده شدند. خبر به هشام رسید و از شنیدن آن بسیار بر آشفت. او که میپنداشت امام در مناظره با اسقف مسیحی سر افکنده بیرون میآید، با شنیدن خبر پیروزی امام، بسیار بیمناک و مضطرب شد؛ از این رو، به فکر فرو رفت تا چارهای بیندیشد و به این نتیجه رسید که باید پیروزی امام را با اتهام گرایش به مسیحیت، خدشه دار کند. او با ظاهر سازی، هدیهای برای امام فرستاد و از او خواست که دمشق را ترک نکند و در این فرصت به فرماندار خود در شهر «مَدْین» که در مسیر حرکت امام به سوی مدینه بود، نگاشت: محمد بن علی و فرزندش در آنچه از اسلام اذعان میدارند دروغگو هستند. آن دو نزد من بودند، وقتی من آنان را به قصد مدینه بازگردانیدم نزد کشیشان مسیحی رفتند و آنچه در دل خود از کفر مخفی کرده بودند نمایاندند و از اسلام به دین مسیحیان نزدیک شدند. من به خاطر خویشاوندیای که با آنها داشتم نخواستم کیفرشان کنم ولی وقتی نامهام به دستت رسید، مردم را از آن آگاه کن و ندا در ده که آن دو مرتد هستند و امیرالمؤمنین هشام همگان را از معاشرت با آنها باز داشته است و دستور قتل آن دو و دوستان و پیشکارانشان را صادر کرده است.
ولی تلاشهای مذبوحانه هشام در سرپوش گذاشتن بر واقعیت بینتیجه ماند و مردم که نخست تحت فشارهای تبلیغاتی هشام قرار گرفته بودند، به واقعیت پی بردند و جایگاه امام بهتر برای آنها تبیین شد و بر عکس، این حرکت هشام بیشتر سبب رسوایی او و حکّام منطقه گردید.
(محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۶، ص ۳۰۹، ؛ ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامه، نجف، منشورات مطبعه الحیدریه، ۱۳۶۹ ق، ص ۱۰۶ (با اندکی تفاوت).