مرحوم شیخ رجبعلی خیاط روی کاغذی در دکانش نوشته بود: «قرض هم داده میشود». او نمیگذاشت کسی بیاید و بگوید قرض میخواهم، بلکه خودش در این عمل خیر پیشقدم شده بود.
*خیر کثیر و فاعل قلیل!
جلسه گذشته، جنود عقل، جنود جهل و آن روایت شریفه را عرض کردیم، بیان شد اوّل مطلبی که عقلای عالم دارند این است که اهل خیر هستند، پروردگار عالم میفرماید: «یوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ»، روزی که هر کسی کارهای خوب و کارهای بد خود را در برابر خودش حاضر میبیند. در آن روز فقط اهل خیر و خوبیها شادند.
امّا یک عدّه بیان میکنند: «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعیداً» ای کاش بین آنها و عملشان فاصله زیادی بود «أَمَداً بَعیداً»، «وَ یحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» خدا شما را از این مطالب بر حذر داشت تا مواظب باشید امّا با این حال «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» خدا رئوف است.
آنقدر خوبی مهم است و آنقدر دور شدن از شرّ در زندگی انسان اثرات دارد که به فضل الهی وقتی به باب شرّ رسیدیم، عرض میکنیم که گاه یک شرّ، همه خوبیها را از بین میبرد.
پیغمبر اکرم(ص) فرمودهاند: همه عمر خود را جویای خوبی باشید و تا میتوانید از آتش جهنّم بر حذر باشید که جوینده بهشت و گریزنده از آتش، خواب ندارد.
یعنی انسان باید مدام تلاش کند و حتّی اگر به خاطر همین تلاش، نخوابد، ارزش دارد. آنقدر انسان در قبر بخوابد تا آن روزی که دیگر نفخ صور شود. حیف است انسان عمرش را به بطالت و به شرّ بگذراند، لذا فرمودند: خواب هم نداشته باشید.
نبی مکرّم(ص) فرمودند: اتّفاقاً خدا در انجام کارهای خوب، خیلی آسان یاری میکند، شما یک کار خوب انجام بده، ببین خدا چگونه یاریتان میکند. فکر نکنیم اگر کار خوب را مدّنظر گرفتیم، خوبی سخت است. خوبی آسان است امّا کُننده میخواهد.
فرمودند: «الْخَیرُ کَثِیرٌ وَ فَاعِلُهُ قَلِیلُ» خوبیها زیاد هستند، امّا انجامدهنده آنها کم هستند. این نفس امّاره، وسوسه شیاطین جنّ و انس، وسواس الخنّاس، مِن الجنه والنّاس، کارشان این است که عامل برای شرّ میشوند.
*ناراحتی درونی از انجام شرّ و امید به خیر
خصوصیت کار خوب این است که ثمرهاش همان لحظه نشان داده میشود، اوّل چیزی که در باب خوبیها تبیین میکنند این است که خود انسان فرح ذاتی پیدا میکند.
این فرمایش اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن براساس روایاتی است که در باب شرّ میخوانیم.
میفرمایند: وقتی دیدید کسی کار زشتی را انجام میدهد، (مخصوصاً کارهایی که شرارت برای دیگران محسوب میشوند) امّا در درون خودش از خودش بدش میآید و ناراحت است؛ باید امید به خیر از این شخص داشت، امّا اگر کارش به جایی رسید که نگران نشد و تازه خوشحال هم شد؛ این آغاز انحراف و ورود به شرّ است.
*اگر دست از خیر کشیدیم، لاجرم در شرّیم!
مانند همان چیزی که اهانتکنندگان به دین شروع کردند، دو سه روز پیش با آن ملعون، صاحب آن کتاب فساد آیات شیطانی، راجع به این اهانت به نبی مکرّم و کتابش مصاحبه کردند، با این که در حصر خانگی است (البته دولت خبیث انگلیس او را حمایت میکند امّا او در حصری است که امّت اسلام و مسلمین برایش درست کردند و اینگونه خانهنشین شده است) امّا در آن مصاحبه گفت: نه تنها پشیمان نیستم، بلکه خوشحالم!
لذا ببینید کار شرارت به جایی میرسد که انسان خشنود میشود و إلّا آنها هم یک انسان هستند و همه را هم خدا خلق کرده است. چرا کار انسان به آنجا میرسد؟ دلیل این است که اگر خیر را انجام ندادیم، به شرّ گرفتار میشویم – این کدی است که اولیاء میدهند – پس بشر تا میتواند باید خیر برساند و کار خیر انجام دهد. روایت را هم خواندیم که خدا هم در کار خیر انسان را یاری میکند، اگر دست از خیر کشیدیم، لاجرم در شرّیم و این نکته مهمّی است.
*کاری زود بازده
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «مَنْ یزْرَعْ خَیراً یوشِکْ أَنْ یحْصُدَ خَیراً»، کسی که کار خوبی را بکارد، خیلی زود برداشت میکند؛ یعنی کار خوب در دنیا هم ثمره دارد.
البته در بحث اخلاص عرض کردم، مخلصین به دنبال این نیستند که ثمره کارهای خود را در دنیا ببینند. حتّی روایتی را خواندیم که چون آنها همه کارهای خود را برای خدا انجام دادند، فردای قیامت، خود خدا پرونده را میگیرد و ملائکه میبینند درون آن خالی است، پروردگار عالم میگوید: خودم باید آن پر کنم. اینطور والا و بالا هستند.
امّا کار خیر در دنیا خصوصیت دیگری دارد و آن این است که با این که اینها نمیخواهند، امّا خود به خود در دنیا اثر دارد و اثر کار خوب هم زود میرسد، اگر انسان نیت کند کار خوب انجام دهد، آنقدر ذوالجلال و الاکرام برای انسان ارزش قائل است که سریع برمیگرداند.
امّا در باب شرّ اینطور نیست. گاهی ذوالجلال و الاکرام عقاب شرّ را زود نمیدهد که بندهاش توبه کند و حالش متغیر شود. درست است بالاخره کار شرّ یک اثراتی میگذارد؛ چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است امّا عقاب نمیکند و جواب بدی را زود نمیدهد، در حالی که جواب خوبی را زود میدهد.
ذخیرهای همیشگی و بینقص
مولیالموالی(ع) میفرمایند: کار خیر مثل زراعتی میماند که نه تنها سریع برای انسان محصول میدهد، بلکه ذوالجلال و الاکرام یک میوهای را به او تحویل میدهد که خصوصیت این میوه این است که در دنیا هر قدر میگذرد، خیرات و برکات برای او بیشتر میشود، امّا اصل آن میوه باز در آخرت است، «فِعْلُ الْخَیرِ ذَخِیرَهٌ بَاقِیهٌ وَ ثَمَرَهٌ زَاکِیهٌ» .
لذا خصوصیت کار خوب این است: «ذَخِیرَهٌ بَاقِیهٌ» اوّلاً همیشگی ذخیره میشود، عرفای عظیمالشّأن میگویند: «ذَخِیرَهٌ بَاقِیهٌ» یعنی طوری است که هیچگاه از آن کم نمیشود، مدام ثمرات آن میآید، گویی چشمه جوشان است و دائم برای انسان ثمره دارد – خیلی مهم است – «وَ ثَمَرَهٌ زَاکِیهٌ» ثانیاً میوههای آن، میوههای بسیار خوشگوار و تزکیهشده است، یعنی هیچ نقصی ندارند.
*افضل خوبیها
حیف نیست انسان خوبیها را رها کند و به شرّ برسد، حالا عرض میکنیم که افضل خوبیها چیست. در اینجا فقط برای این که بیشتر تشنهتان کنم، در این حد میگویم که حضرات معصومین(ع) و اولیاء ما میفرمایند: افضل خوبیها که دیگر میوهای بسیار بسیار گوارا و ممتاز دارد، این است: آن موقعی که نفس امّارهات از تو تقاضایی میکند، یک جواب نه محکم به او بگویی – که روایاتش را به فضل الهی خواهیم خواند – این که خودت را به دست اولیاء خدا بسپاری و در حصن حصین قرار بگیری که دیگر امانی و تکلیفی در دست تو نیست، چون او گفته و تو پذیرفتی.
یکی از مطالبی که عمّار داشت و وجود مقدّس مولیالموالی(ع) فرمود: «أَینَ عَمَّارٌ»، این بود که خود مولیالموالی(ع) راجع به شخصیت او میفرمایند: او هیچ از خود عمل نمیکرد و مطیع بود، یعنی خود را در حصن حصین قرار داده بود.
*شتاب کنندگان در خیر؛ مقرّبان حضرت حجّت(عج)
لذا همین است که بیان میشود: «فِعْلُ الْخَیرِ ذَخِیرَهٌ بَاقِیهٌ وَ ثَمَرَهٌ زَاکِیهٌ»، میوه و ثمره خیر به قدری زیبا و تک است که قابل توصیف نیست.
برای همین است که آن مرد الهی، آیتالله شالی -از شاگردان آخرین آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که چند سال پیش غریق رحمت الهی شد – نکتهای عجیب را از وجود نازنین آیتالله قاضی بیان میفرمودند. ایشان به نقل از آیتالله قاضی میفرمودند: مقرّبترین انسان به خود پروردگار عالم و آقاجانمان، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(عج)، آن کسانی هستند که در کار خیر شتاب میکنند.
ایشان در حقیقت عین روایت را برای آنها بیان فرمودند. میفرمایند: آنقدر شتاب میکنند که اجازه نمیدهند کس دیگری در کار خیر شرکت کند، البته نه از باب این که برای دیگران بخیل باشند، بلکه اشتیاقشان به کار خیر بسیار زیاد است.
لذا مولیالموالی(ع) هم اینگونه فرمودند: «عَلَیکُمْ بِأَعْمَالِ الْخَیرِ فَتَبَادَرُوهَا وَ لَا یکُنْ غَیرُکُمْ أَحَقَّ بِهَا مِنْکُمْ» در انجام کارهای نیک شتاب کنید، مبادا دیگران در آنها سزاوارتر از شما باشند.
مثلاً عدّهای در مورد محکوم کردن اهانت و جسارت به نبی مکرّم یا کمک به مردم مظلوم بحرین و … از دیگران پیشی میگیرند، به عنوان مثال شجاعت این سید عظیمالشّأن، سید حسن نصرالله قابل تقدیر است که وقتی اینچنین بیان کرد، آن جمعیت را به شور درآورد و خودش هم آمد، دیگر نترسید از این که به ایشان ضربهای بزنند و …. البته حفظ جان ایشان واجب است، امّا ایشان اینگونه از دیگران در این امر پیشی گرفتند؛ چون هر کس کار خیر انجام بدهد، راحت است.
*مردان الهی و پیشی گرفتن در خیرات / جملهای که شیخ رجبعلی خیاط در حیاط خانهاش نوشته بود
آشیخ رجبعلی خیاط(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در همان حیاطخانهاش نوشته بود: «قرض هم داده میشود»، نمیگذارد کسی بیاید و بگوید قرض میخواهم، بلکه او شتاب میکند و خودش میگوید: قرض هم داده میشود.
حالا بعضیها مینویسند: «به هیچ عنوان نسیه داده نمیشود» امّا او نه تنها میگوید نسیه هم میتوانی ببری بلکه میگوید: قرض هم داده میشود!
آسید هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دخلش را میگذاشت و میگفت: هر طوری که دوست دارید، بردارید، فقط یه چیزی ته آن برای زندگی خودم بماند، برای همین مادر خانمش دائم با او دعوا داشت. یک بار هم قبلاً خدمتتان عرض کردیم که مفصّل ایشان را کتک زد که بحمدالله ایشان هم صبر کرد و اجر آن را دید.
ابوالعرفا همیشه کم گوشت میخوردند، امّا یک موقعهایی که مرحوم چلویی یک کبابی میآوردند، ایشان میپذیرفتند و با خصّیصین خودشان میخوردند. یکی از دوستان در همین مهدیه خودمان تعریف میکرد و میگفت: من کارگر بودم، وقتی برای گرفتن غذا برای صاحب کارمان، به نزد مرحوم چلویی میرفتیم، ایشان در دهان ما هم کباب میگذاشت.
در جلسهای عرض کردیم که علّت این کار ایشان این بود که نکند یک موقعی کسی دزدی کند و دستش خطا برود؛ چون بالاخره بوی غذا پیچیده و کارگر که ظرف آورده که برای صاحب کار خود غذا ببرد، ممکن است یک ناخنکی به غذا بزند، لذا اوّل که میآمدند، برای این که اینها خدای ناکرده دستشان کج نشود، یک لقمه کباب در دهان اینها میگذاشتند. یعنی این چنین در کار خیر نسبت به دیگران اسرع بودند.
جالب این است که وقتی این مطلب را به آقا میگویند، آقا میفرمودند: ایشان حال افراد را میبیند و حالشان را از رخ آنها میفهمد، یک روایتی است راجع به بصیران عالم که همین حالت را دارند. اینها کسانی هستند که تا چهره را ببینند، میشناسند. ایشان هم میفهمید که چه کسی وضعیتش خراب است، وقتی داشت لقمه را دهان او میگذاشت، پنهانی یک پولی هم در جیبش میگذاشت. مردان الهی اینگونه هستند.
آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: ایشان وقتی دست در جیب یا دخلش میکرد، نگاه نمیکرد که چقدر دارد میدهد، همین طوری میداد، حالا ما یک موقعی بخواهیم بدهیم، کلّی حساب و کتاب میکنیم، اگر برای کمک به کسی مدّ نظرمان مثلاً ده، بیست هزار تومان است، وقتی دست در جیبمان میکنیم و پنجاه تومان بیرون میآید، یک طوری میخواهیم مابقیش را برگردانیم. امّا ایشان نگاه نمیکرد، همین طوری میداد. این مردان الهی در خیر سبقت میگیرند، قبل از این که کسی بگوید و بعد هم در کارهایشان عالی جلو میزنند.
*روایت آیتالله مرعشی نجفی از تشویقهای امام باقر(ع)
البته در مورد تشویق یاد نکتهای افتادم، یک موقعی من به امر آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در محضر ایشان منبر رفتم، بحث راجع به معرفت بود، یادم هست یک روایتی را خواندم و بعد شروع به تفسیر آن کردم و در نهایت گفتم: حال، تشویق وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم چیست و آن را بیان کردم، در انتهای جلسه ایشان به من خیلی محبت کردند و گفتند: خیلی خوب و عالی بود، امّا فرمودند: آقاجان! اینها تشویق نیست، اینها حقیقت است. گفتند: ما تشویق را از این باب میگوییم که شوق ما را زیاد کنند، امّا اینطور نیست و در واقع حقیقت را میگویند.
منتها در ادامه فرمودند: – این نکته را یادداشت کنید، نکته معرفتی است که به نظر من ایشان از شیخنا الأعظم گرفتند – البته اینها حقیقت است، امّا وقتی انسان حقیقت را بفهمد، خود به خود اشتیاق پیدا میکند. چون انسان فیذاته به خوبیها مشتاق است و از خوبیها خوشش میآید.
لذا وقتی حقیقتی تبیین شد، اشتیاقآور است. در ابتدا نگوییم این را از باب اشتیاق گفتند، بلکه حقیقت است که وقتی بگویی خود به خود اشتیاق را برای انسان میآورد، خیلی حرف قشنگی است، در آن تأمّل کنید، غوغایی است.
*ثمره کاشت درخت خیر
حضرت بیان میفرمایند: «غَارِسُ شَجَرَهِ الْخَیرِ تَجْتَنِیهَا أَحْلَى ثَمَرَهٍ»، آن کسی که درخت خوبی را میکارد و غرس میکند، بهترین و شیرینترین میوهها را به دست میآورد، ثمره درخت خوبیها این است. یک درخت خوبی بکار، ببین چه ثمرهای میبینی. امّا درخت شرّ، بیچاره و گرفتارت میکند.
بحثی که به نام شجره طوبی و شجره زقوم است که نکات بسیار عجیبی دارد، همین است. مثل همان روایتی که جلسه گذشته خواندیم که از هفتاد و پنج لشگر عقل، اوّلینش خیر است، خود شجره طوبی و شجره زقوم هم همین حالت را دارد، بیان میکنند هر کدام از شاخههایش چیست، این شاخه این است، این شاخه آن است. منتها هیچ شاخهای مثل شاخههای شجره طوبی پرمیوه نیست، آن هم چه میوههایی!
*بر تن کردن لباس خوبی و برهنه شدن از شرّ
حالا چه کنیم که هیچگاه به شرّ دچار نشویم، عرض کردم مهمتر از همه این است که کار خوب انجام بدهیم.
حضرت مولیالموالی(ع) میفرمایند: «مَنْ لَبِسَ الْخَیرَ تَعَرَّى مِنَ الشَّرِّ» لباس خوبی بر تن کنید تا از بدی برهنه شوید.
اوّلاً عنوان لباس میگویند، چند چیز راجع به لباس تبیین شده است، یکی این که میدانید لباس بدن را میپوشاند، بدیها را میپوشاند، ستر عورت میکند، یکی دیگر این که لباس انسان را از سرما و از خزان نگاه میدارد، برای همین هم به ما گفتند: وقتی بهار میشود، خودتان را در مقابل بادهای بهاری قرار بدهید، امّا در مورد پاییز فرمودند خودتان را از بادهای پاییزی به دور دارید. چون در پاییز، خزان میشود امّا در بهار برعکس، درختان جوانه میزنند، پس یکی از خصایص لباس این است که انسان را از سرما و از خزان شدن به دور میدارد.
*انجام خیر و بازگشت آن به خود شخص
حالا این لباس خیر را بپوشیم، ثمرهاش به کجا میرسد؟ ثمرهاش برای خودمان است، فرمودند: «مَنْ فَعَلَ الْخَیرَ فَبِنَفْسِهِ بَدَأَ»، هرکس فعل خیری را انجام بدهد، پس به نفس خودش بازگشت دارد.
خوبی خیر این است که ثمرهاش مال خودش است. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ» خوبی خیر، نیکیها و حسنات این است که دنیا و آخرت ثمرهاش به ما میرسد.
*آرامش؛ ثمره خیر/ چرایی حضور ثروتمندان در خانه علما!
آنقدر خیر ثمره دارد که یکی از ثمراتش این است که میفرمایند: سکینه یعنی آرامش به انسان میدهد.
به والله دیده بودم اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأنی را که صورت ظاهر هیچ چیز از مال نداشتند، امّا انسان وقتی محضر این بزرگوران مینشست، اصلاً فکر نمیکرد اینها هیچ ندارند. باور کنید تصوّر میکرد اینها همه عالم در دستشان است و ثروتمند هستند. ثروتمندها در مقابلشان خاضع و خاشع بودند، اصلاً فکر میکردی اینها ثروتمند هستند که آن ثروتمندها جلوی اینها اینطور خاضع و خاشع هستند!
آیتالله العظمیگلپایگانی در شهریه مانده بود، رفته بودند جمکران و گفته بودند: آقا! این ماه دارد میرسد، آبروی من، آبروی دین میرود، طلبهها به یک امیدی میآیند، شهریه نیست.
در حالات آیتالله العظمیگلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطالعه کنید، فرمودند: آمدم، فردا صبح یکی از تجّار آمد یک مقدار عجیبی خمس داد، بعد گفت: اینها هم هست، در اختیار شما، هر کار میخواهید بکنید، همین که به حضرت حجت(عج) تمسّک میجویند، خودشان مرحمت میکنند، بندگان صالح خدا اینطور هستند، عالم در دست اینهاست. اینها بندگانی که به نفسشان نه گفتند، آن هم یک نه محکم.
عجیب است، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفی الهی، وقتی تهران میآمدند، در منزل آقای وفایی یا حتّی کسان دیگری میرفتند، اصلاً کسانی به نزد ایشان میآمدند که گویی اصلاً عالم در دست این مرد است، امّا وقتی به خانهشان میرفتی، میدیدی چه خانهای دارد! بیتالاحزان، آنجا کوچک امّا پرنور! حال اینها اینطور بود. ثروتمندان عالم وقت میگرفتند ایشان را ببینند، یک پیرمرد لاغر که اصلاً به ظاهر فوتش میکردی میافتاد امّا عالم را داشت. واقعاً همه چیز را هم دارند.