هنگامیکه رسول خدا(ص) رحلت فرمودند، دو گروه اصلی در مدینه وجود داشتند: مهاجران و انصار. پس از رحلت پیامبر(ص) انصار که از جریان فتح «مکّه» به این طرف، در اندیشه مشکلات پس از رحلت رسول خدا(ص) افتاده و به دلیل ترس از تسلّط قریش و مهاجران، نگران آینده خودبودند، بیتوجّه به بیعتی که در «غدیر» با امام علی(ع) کرده بودند، در محلّی به نام «سقیفه بنیساعده» اجتماع کردند.
موضوع جانشینی پیامبر(ص) از قرنها پیش همواره مورد بحث و گفتوگو میان مسلمانان بوده و در این میان، شیعه دلایل محکم و متقنی را در اثبات ادّعاهای خود، ارائه کرده است. مهمترین و قویترین دلیل صحّت ادّعای تبیین جانشینی امیرالمؤمنین, علی(ع) توسط رسول خدا(ص) خطبه و حدیث «غدیر خم» است. اتقان خدشهناپذیر ماجرا و حدیث غدیر را در کتاب بینظیر «الغدیر» مرحوم علّامه امینی میتوان یافت. در پی ارائه این اثر گرانقدر، این روزها شبههای کهنه را پررنگ نموده و در برابر آن علم نمودهاند. در یکی از آثار شاخص و مشهور وهّابیان که بیش از یکصد و هشتاد شبهه علیه اعتقادات شیعه است و نویسنده، مدعّی است طرح این سؤالات باعث هدایت جوانان شیعه شده(؟!)(ص ۲۵ ـ ۲۴) آمده است:
۱۳. شیعه میگویند که هزاران صحابه در غدیر خم حضور داشتند و همه شنیدند که رسول خدا(ص)، علی را به عنوان جانشین خود بعد از وفاتش تعیین کرد. اگر چنین است، پس چرا از هزاران صحابه یکی نیامد و به خاطر غصب شدن حقّ علی اعتراض نکرد؟ حتّی عمّار یاسر و مقدادبن اسود و سلمان فارسی چیزی نگفتند و یکی نیامد و نگفت که ای ابوبکر! چرا خلافت را از علی غصب میکنی و حال آنکه میدانی پیامبر(ص) در غدیر چه گفت؟
در دیگر صفحات جزوه یادشده که به طور رایگان در میان زائران حرم رسول خدا(ص) در «مدینه» توزیع میشود، پرسشهای دیگری نیز طرح شده که در نوشتار حاضر به پاسخ پرسش بالا اکتفا میکنیم.
پیامبر اکرم(ص) دقیقاً هفتاد روز بعد از جریان «غدیر خم» به دیدار خداوند متعال میشتابند که بنابر دلایل تاریخی متعدّد، ایشان به دست عوامل یهود در همان ایّام مسموم میشوند. شبهه بالا در برخی منابع دیگر، این قید و توضیح را اضافه نیز دارد که: پیامبر اکرم(ص) جایگاهی نزد صحابه داشتند که در ماجرای صلح حدیبیّه، کفّار در نهایت تحیّر دیدند که مسلمانان نمیگذارند حتّی قطرهای از آب وضوی آن حضرت روی زمین بریزد و برای تبرّکجستن به آن، از هم سبقت میجستند. با این حال، شما مدّعی هستید درباره موضوعی به اهمّیت و جایگاه جانشینی ایشان، امر صریح حضرت را زمین نهاده و مسیر دیگری را دنبال کردهاند؟!
ابتدا نگاهی بسیار گذرا به جریان «سقیفه» میاندازیم و سپس به دلایل بیتوجّهی صحابه به دستور غدیر میپردازیم.
ماجرای سقیفه
در منابع متعدّد تاریخی، جریان سقیفه را چنین میتوان یافت:
هنگامیکه پیامبر از دنیا رفت، در حالی که امیرالمؤمنین به همراه بنیهاشم مشغول کفن و دفن بودند، انصار در «سقیفه بنیساعده» گرد آمدند تا رهبر و جانشین پیامبر را برگزیدند؛ بیتوجّه به وصایای پیامبر، مبنی بر اینکه جانشین آن حضرت، علیّبن ابیطالب(ع) است، این خبر به گروهی از مهاجران، ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح و همراهانشان رسید. از میان مهاجران، تنها این سه نفر در سقیفه حضور داشتند.
آنها نیز به سرعت، خود را به سقیفه رسانده و در جمع انصار حاضر شدند. در میان انصار، خزرجیها میخواستند سعدبن عباده را جانشین پیامبر(ص) سازند؛ امّا اوسیها موافق او نبودند. در میان بزرگان خزرجیها هم بشیربن سعد، رقیب سعد بود و نظر مخالف داشت. ابوبکر و عمر به همراه ابوعبیده از این اختلاف، نهایت استفاده را کردند. شعارهای انصار این بود که اسلام را یاری کردند و شهر مدینه (مرکز اسلام)، شهر اسلام است. شعارهای مهاجران نیز این بود که پیامبر(ص) از قریش است و عرب نمیپذیرد که حاکم ایشان از قبیلهای و جانشین پیامبر(ص) از قبیلهای دیگر باشد.
چنانچه ابوبکر در جمع آنان گفت: خلافت و فرمانروایی، تنها شایسته قریش است؛ زیرا از لحاظ شرافت و حسب و نسب مشهورند و در میان قبایل عرب، ممتاز. من به خیرخواهی شما یکی از این دو تن را پیشنهاد میکنم تا هر که را بخواهید، به خلافت، انتخاب و با او بیعت کنید. سپس دست ابوعبیده و عمربن خطّاب را گرفت. در این هنگام، گوینده انصار گفت: امیری از ما و امیری از شما باشد. عمر گفت: دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجند و دست، پیش برده و با ابوبکر بیعت کرد. مهاجران دیگر نیز بیعت کردند. از انصار نیز ابتدا اسیدبن خضیر و بشیربن سعد و سپس دیگر انصار نیز با ابوبکر بیعت کردند. سپس آنان در میان کوچههای مدینه راه افتادند و از هر کسی که میدیدند، بیعت میگرفتند. به این ترتیب، امر خلافت در ابوبکر تثبیت شد. همه این ماجراها در حالی بود که در همان زمان، علیّبن ابیطالب(ع) به همراه اصحاب خاص و بنیهاشم، به تجهیز و دفن پیامبر(ص) مشغول بودند.
هنگامیکه رسول خدا(ص) رحلت فرمودند، دو گروه اصلی در مدینه وجود داشتند: مهاجران و انصار. پس از رحلت پیامبر(ص) انصار که از جریان فتح «مکّه» به این طرف، در اندیشه مشکلات پس از رحلت رسول خدا(ص) افتاده و به دلیل ترس از تسلّط قریش و مهاجران، نگران آینده خودبودند، بیتوجّه به بیعتی که در «غدیر» با امام علی(ع) کرده بودند، در محلّی به نام سقیفه بنیساعده اجتماع کردند.
حباببن منذر یکی از سران انصار در سخنان خود در سقیفه، انصار را برتر از قریش دانسته و گفت: این شمشیر شما بود که اسلام را پیروز کرده. مهاجران، زیر سایه شما هستند و جرئت مخالفت با شما را ندارند. از سوی دیگر، چند نفر از مهاجران که در دو هفته پایان حیات رسول خدا(ص) دست به اقدامات مشکوکی زده بودند، با شنیدن خبر اجتماع سقیفه، به سرعت به سوی آن رفته و به بحث و گفتوگو با انصار پرداختند. آنها عبارت بودند از: ابوبکر، عمربن خطّاب و ابوعبیده جراح. قبل از آمدن این اشخاص، میان انصار بحث فراوانی شد. یکی از انصار گفت: شخصی را برگزینید که قریش، ملاحظه هیبت او را بکند و انصار از او ایمن باشند. عدّهای سعدبن عباده، رئیس قبیله خزرج را پیشنهاد کردند. اسیدبن خضر که از اشراف قبیله اوس بود، به مخالفت پرداخت و گفت: خلافت جز از آن اهل بیت نخواهد بود. همان جایی قرارش دهید که خدا قرار داده است. این بحثها نشاندهنده تضاد و رقابت داخلی انصار است.
باید توجّه داشت که انصار، عمدتاً از قبیله اوس و خزرج بودند که قبل از اسلام، دشمنی سختی با هم داشتند و اکنون کینهها در حال بیدار شدن بود. عمر و ابوبکر و ابوعبیده که از مهاجران بودند، به سرعت نزد آنها رفتند. هنگامیکه ابوبکر حرفهای انصار را شنید، چنین گفت: آنچه شما انصار درباره خود میگویید، البتّه درست است و شما لشکر منسجم اسلام هستید؛ امّا عرب، خلافت را جز برای تیره قریش نمیشناسد. قریش، برترین عرب از لحاظ نسب و اصالت خانوادگی است. ابوبکر به اختلافات دیرینه میان آنان دامن زد و ادامه داد: اگر خزرجیان بر خلافت تسلّط یابند، اوسیان از آن نخواهند گذشت و اگر اوسیان، قدرت را به دست گیرند، خزرجیان از آن نخواهند گذشت… در آن صورت، همیشه میان آنان کشت و کشتار خواهد بود. من پیشنهاد میکنم که با عمر یا ابوعبیده (که تنها مهاجران آن جمع بودند) بیعت کنید. انصار، اعتراض کردند و در نهایت، یکی از آنان گفت: امیری از ما و امیری از شما باشد. عمر پاسخ داد: دو شمشیر در یک غلاف جای نخواهند گرفت. پس از آن، دست ابوبکر را گرفت و با او بیعت کرد. اسیدبن خضیر از اوس و بشیر بن سعد، اوّلین افرادی بودند که در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند. پس از آنان، بسیاری از انصار نیز بیعت کردند. هرچند کسانی چون سعدبن عباده با خشم و ناراحتی اجتماع را ترک کردند، پس از خاتمه بیعت، آنان از محل خارج شدند و در کوچهها به راه افتادند و به هر کس میرسیدند، میگفتند: ابوبکر خلیفه شد. با او بیعت کن. سپس دست او را گرفته و به دست ابوبکر میمالیدند؛ چه آن شخص به این کار تمایل میداشت یا نه!!
دلایل موفّقیت گردانندگان سقیفه
۱. سرعت عمل گردانندگان و اشتغال بقیه به امر تدفین: انصار، بنابر تشخیصی نابهجا در همان ساعاتی که خانواده رسول خدا(ص) و اصحاب ایشان مشغول امر تدفین بودند، اجتماع سقیفه را تشکیل دادند و مهاجران، بیدرنگ خود را به این جمع رسانده بودند. پیش از اتمام مراسم تدفین، سقیفه پایان یافته بود؛ بیآنکه مهمترین مهاجران و صحابه رسول خدا(ص) مانند حضرت علی(ع)، ابن عبّاس، طلحه، زبیر و بسیاری دیگر از مهاجران شاخص، در جریان تصمیمگیری(؟) حضور داشته باشند؛
۲. حالت شوک و بهت روحی مسلمانان به واسطه رحلت رسول خدا(ص): مردم در آن مقطع زمانی، ضربه روحی شدیدی را تجربه کرده بودند. حال مسلمانان آن روز را با مرور حال مردم در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ و مراسم رحلت امام خمینی(ره) میتوان تقریب به ذهن نمود که البتّه عظمت رسول خدا(ص) و محبوبیت ایشان، بیشک هزاران بار بیش از امام بود و طبیعتاً مردم، شرایط تلختر و دردناکتری را تجربه میکردند؛
۳. ترس و بزدلی مسلمانان و بهانه عدم تجدید بیعت: مردم با دیدن پیروان تا دندان مسلّح قبیله بنیاسلم و قاطعیت در برخورد با خانواده رسول خدا(ص) و دیگر صحابه، مانند زبیر و مقداد و سعد، بیعت با ابوبکر را بهانه کرده و از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) سرباز زدند؛ حال آنکه حدود سه ماه پیش از آن، در غدیر با امیرالمؤمنین(ع) بودند و سخنان رسول خدا(ص) را درباره ایشان شنیده بودند. پس طبیعتاً باید آن را بهانه میکردند و با دیگران بیعت نمینمودند؛
۴. فقدان بصیرت و کوتهنگری مسلمانان: بیتوجّهی به نیاز لحظهای و یاران حضرت علی(ع)؛
۵. کثرت جمعیّتی تازه مسلمان در مقایسه با دیگر صحابه؛
۶. پشتیبانی نظامی قبیله بنیاسلم؛
۷. رسوخ عقاید جاهلی: سپاه اسامه، طواف نساء؛
۸. روحیات شخصی ابوبکر: شیخوخیت، سبقت در اسلام، نسبت خویشاوندی با رسول خدا(ص)؛
۹. روحیات شخصی عمر بن خطّاب: عصبیت، خشونت در اجرای خواستهها، ماجرای اسلام آوردن خود و خباب و خودرأیی؛
۱۰. روحیات و خصائص امیرالمؤمنین(ع): جوانی، قاطعیت در اجرای احکام و اوامر الهی؛
۱۱. کینههای عرب به سبب جنگهای دوره مدینه از امیرالمؤمنین(ع)؛
۱۲. برنامهریزی و آمادگی قبلی گردانندگان سقیفه؛
۱۳. برخورد قاطع و محکم با مخالفان: ترور، تهدید، ارعاب، تبعید و تجاوز؛
۱۴. حذف منابع مالی مخالفان: خمس و فدک؛
۱۵. زمانبری و صبر تا نیل به اهداف؛
۱۶. جعل حدیث و سوء استفاده از باورهای دینی.
محمود مطهری نیا