هیچ پیغمبری نیست؛ الّا اینکه در صفّ نبیّ اکرم(ص) است و هیچ مؤمنی نیست؛ الّا اینکه از شیطان تبرّی جسته و به نبیّ اکرم(ص) تولّی نموده و قوای حضرت در او جاری شده است و مطابق روایات دو دسته انسان هستند که تمام صفات حضرت در وجود آنها هست: یکی انبیا و یکی هم عبد مؤمنی که قلبش به ایمان امتحان شده باشد.
درگیری عظیمیکه در عالم جریان دارد، میان ائمّه نور و ائمّه نار است. گروه اوّل به دنبال بسط و گسترشبندگی خداوند متعال در عالم هستند و گروه دوم مانع آن بوده و در جهت مخالف تلاش میکنند؛ نعمت واقعی که هدایتگر عالم به سمتبندگی است، نعمت ولایت است و نبیّ اکرم(ص) که سردمدار گروه اوّل است، این نعمت را، که تمام انبیا تنها گوشهای از آن را جلوهگر ساخته بودند، متجلّی ساخته و باب آن را گشودند و با این نعمت است که عالم میّت دوباره احیا گشته و به سویبندگی حرکت خواهد کرد. شیاطین، که سردمداران گروه دومند، دائماً در تلاشند که نور ولایت را خاموش کرده و این نعمت را تبدیل به کفر نمایند. محور درگیری این دو جبهه نور و ظلمت، وجود مقدّس فاطمه زهرا(س) هستند که مشکات انوار الهی بوده و حقیقت ولایت در وجود ایشان متجلّی شده است. آن حضرت با تصرّف در عالم، آن را به سمت ظهور، که زمان تجلّی حقیقت ولایت است، پیش میبرند؛ حدیث عقل و جهل، تصویری از این درگیری عظیم است که هرکدام مجهّز به قوا و جنودی هستند. عقل، که نبیّ اکرم(ص) است، صاحب صفات حمیده و جهل، که شیطان است، صاحب صفات رذیله هستند و به هر اندازه که مؤمن در برابر هجمههای جهل مقاومت کرده و در برابر صفات رذیله بایستد، وجودش برای پذیرش عقل و صفات حمیده آن آرام گشته و نبیّ اکرم(ص) در وجودش اجلال نزول خواهد کرد؛ تدبیر حضرت زهرا(س)، در این نبرد، قربانی کردن نسل و تحمّل بلای عظیم است تا بتوانند نور نبیّ اکرم(ص) را در دنیا بسط داده و متجلّی سازند.
درگیری ائمّه نور و ائمه نار
در «قرآن کریم» آمده است که:
«وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْشاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ؛ ۱
و بدینگونه برای هر پیامبری، دشمنی از شیطانهای انس و جنّ گماشتیم. بعضی از آنها به بعضی، برای فریب [یکدیگر]، سخنان آراسته القا میکنند و اگر پروردگار تو میخواست چنین نمیکردند. پس آنان را با آنچه به دروغ میسازند، واگذار.»
یکی از نگاه هایی که قرآن به درگیری ـ که در صدر اسلام بعد از رحلت وجود مبارک پیامبر اکرم(ص)، اتّفاق افتاد ـ دارد در ضمن «آیه مبارکه نور» و آیهای که از ظلمات و دریای موّاج ظلمانی سخن گفته، آمده است. «آیه نور»، به جریان هدایت حق، که از مجاری اهل بیت(ع) نازل میشود، تفسیر شده و آیه مقابل، به جریان ظلمات و دستگاه ائمّه جور و نار تفسیر شده است؛ لذا وسعت این درگیری به وسعت درگیری ائمّه نور و ائمّه نار است، که گرچه قبل از نبیّ اکرم(ص) نیز بوده است، و انبیا با فراعنه درگیر بودهاند، لیکن بعد از ظهور نبیّ اکرم(ص) در این دنیا، به نقطه اوج خود رسیده است.
در این درگیری که پیش از دنیای ماست، شیاطین انس و جنّ در مقابل انبیا، با هم همکاری میکنند؛ ولی وقتی که خود حضرت رسول اکرم(ص) در قالب بشر به این دنیا میآیند، این درگیری به نقطه اوجش میرسد؛ محور درگیری شخص رسول اکرم(ص) و شیاطینی هستند که با حضرت درگیرند. این درگیری، در طول تاریخ بوده است؛ ولی قبل از اینکه حضرت در لباس بشر بیایند، این جنگ بین فرماندهان تحت فرمان ایشان و سردرمداران کفر بوده است؛ ولی الآن درگیری بین خود فرماندهان کلّ است. وقتی که کار به اینجا رسید، درگیری به نقطه اوج رسیده است و یک طرف پیامبر و در طرف دیگر، خود دشمنان ایشان به میدان آمدهاند.
جبهه کفر به دو قسمت کفر و نفاق تقسیم شده است و گرچه در این درگیری، مدیریت حضرت رسول اکرم(ص) تا قبل از ظهور این بود که جبهه نفاق را تحمّل کرده و با آنها مدارا کنند؛ امّا اینطور نیست که اینها از هم جدا شده باشند؛ جریان نفاق ظاهر حق را پذیرفته و باطن حق را انکار کرده است و اسلامیکه او میگوید، اسلامیکه خدا میفرماید، نیست.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْارْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً؛ ۲
آیا ندانستهاید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمتهای ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است؟»
مطابق روایات، مراد از نعمت ظاهری، همین ظاهر دین است و نعمت باطنی، نعمت ولایت است و جریان نفاق، باطن دین را انکار میکند؛ لذا صفآرایی متقابل شکل میگیرد.
نعمت عظیم ولایت، زنده کننده زمین
در آیات «سوره ابراهیم» نیز همین نگاه قرآن به این واقعه وجود دارد:
«أَلَمْ تَرَ إِلیَ الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللهِ کُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ؛ ۳
آیا به کسانی که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت درآوردند، ننگریستی؟ [در آن سرای هلاکت که] جهنّم است [و] در آن وارد میشوند و چه بد قرارگاهی است!»
نعمت یاد شده در این آیه، نعمت ولایت است که با نبیّ اکرم(ص) به نقطه کمال و تمام خودش رسیده و صراط مستقیم و نعمتی است که خدا به اولیا و انبیا داده است. این نعمت باید در عالم، تجلّی پیدا میکرد و انبیای گذشته تنها گوشهای از حجاب روی این نعمت را کنار زده بودند و حقیقتش را مکشوف نکرده بودند؛ لیکن باب این نعمت توسط نبیّ اکرم(ص) گشوده شد و ایشان مأمور شدند از حقیقت آن پردهبرداری کنند و کسی هم جز ایشان نمیتوانست این کار را انجام دهد.
این نعمتی بود که باعث میشد از همین دنیا مردم وارد جنّت شوند و تا آخرت هم این جنّت کشیده میشد؛ لیکن جریانی در مقابل آمد و این نعمت را تبدیل به کفرکرد و حضرت به میدان آمدند که این انحراف را برگردانند تا نعمت دوباره جایگزین شود و این کار را به خوبی انجام دادند و تأثیر کار حضرت این است که رفته رفته تا وقتی حضرت امام زمان(عج) ظهور میکنند، این نعمت مورد توجّه قرار میگیرد و درهای نعمت به روی مردم باز میشود. زمینی که به واسطه کفر مرده بود، زنده میشود؛ زیرا در حقیقت، کافر مُرده است، هرچند که ظاهراً زنده باشد:
«وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ؛ ۴
و تو کسانی را که در گورهایند، نمیتوانی شنوا سازی.»
زمانی که مدار نعمت تبدیل به کفر شد، اهل زمین میّت میشوند و زمین میمیرد؛ امّا وقتی کلمه روح و ولایت در زمین ظاهر شد، زمین زنده میشود؛ زیرا اهل زمین مجدّداً به ایمان میرسند، با جریان حقیقت ولایت و حیات که مکرّراً در قرآن کریم به معنی ولایت آمده است و به زمین باز میگردد؛ چنانکه آیات فراوانی به این نکات اشاره دارد:
«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ؛ ۵
بگو: «به من خبر دهید، اگر آب [آشامیدنی] شما [به زمین] فرو رود، چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد؟»
و
«یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْاَقْدامَ؛ ۶
[به یاد آورید] هنگامی را که [خدا] خوابِ سبک آرامشبخشی که از جانب او بود، بر شما مسلّط ساخت و از آسمان، بارانی بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد.»
که مراد از آب در این دو آیه، ولایت امام است، و نیز آیه شریفه «فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللهِ کَیْفَ یُحْیِ الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ؛ ۷
پس به آثار رحمت خدابنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده میگرداند. در حقیقت، هم اوست که قطعاً زندهکننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست.»
وقتی که باران میبارد، آثار رحمت خدا جاری میشود و زمین زنده میشود. این رویشی که با باران هست و با نسیم بهاری نمایان میشود، از آثار مراتب پائین رحمت الهی است. در روایات میفرمایند: «الامام سحاب الماطر؛ ۸ امام آن ابر بارنده است. آن باران فراوان است که وقتی در سرزمین انسانها ببارد، آن سرزمینها زنده میشود.»
نقش حضرت زهرا(س) در این درگیری
در این درگیری، یک طرف، ولایت نور است و یک طرف ولایت نار. یک طرف، نعمت الهی است، یک طرف کفران نعمت. یک طرف، ایمان است و یک طرف کفر. یک طرف، جریان نور و یک طرف، جریان ظلمات است و در این مقیاس است که نقش حضرت زهرا(س) مشخّص میشود. ایشان مشکات انوار الهی هستند؛ لذا ایشان محور درگیری با جریان ظلمات میشوند.
مطابق روایات، نبیّ اکرم(ص) در رؤیای صادقه، بنی امیّه را مشاهده میکنند که بالای منبر رفته و مردم را به قهقرا بر میگردانند. قلوب را به سمت دنیا بر میگردانند و بتپرستی را در قالبهای جدید (نه آن بتهای سنگی و چوبی) احیا میکنند و این، همان هدفی است که فراعنه در طول تاریخ داشته و سعی کردهاند طریق ولایت را سد کنند؛ بنابراین حضرت نگران بودند تا اینکه حضرت جبرئیل(ع) آمده و آیاتی را از قرآن، از جمله «سوره قدر» را آورد. خداوند فرمود: «اگر دولت باطلبنی امیّه هزار ماه حکومت میکنند، به شما هم شب قدر را دادیم و این جبران هزار ماه را میکند.»
و این شب قدر به وجود مقدّس حضرت زهرا(س) تفسیر شده است و حقیقت امامت در وجود ایشان متجلّی شده است.
هدایت عالم به سمت ظهور با تصرّف حضرت زهرا(س)
در این تبدیل نعمت به کفر، آن کسی که پا به میدان گذاشته است که عالم را به مدار خود برگرداند و برمیگرداند و عالم به حیات طیّبه میرسد، وجود مطهّر حضرت زهرا(س) است که رحمت خدای متعال، یعنی امامت در نسل ایشان است. یکی از مزدهایی که حضرت زهرا(س) بر بلای «کربلا» گرفته است، وجود مبارک حضرت امام زمان(عج) است. در دوران ظهور، نعمتی که در حجاب رفته بود، در این دوره ظهور میکند. آثار این نعمت که پنهان شده بود، ظاهر میشود:
«وَ أَشْرَقَتِ الْاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ؛ ۹
و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داوری گردد و مورد ستم قرار نگیرند.»
این آیه، وقتی ناظر به ظهور امام زمان(عج) است که عالم با تصرّف حضرت زهرا(س) به مدار خود بر میگردد، تمام و کمال آن در دوران ظهور است.بنابراین مسئله درگیری، محدود نیست. تصرّف حضرت، تصرّف در کلّ عالم و کائنات است و عالم را به سمت ظهور هدایت کردهاند و البتّه در دوران ظهور هم، تمام حقیقت امکان ظهور ندارد. امکان اینکه همه ظرفیّت حضرت زهرا(س) تجلّی پیدا کند، در دنیا فراهم نیست و پس از دوره ظهور، باید ادامه این حکومت را در آخرت ببینیم؛ زیرا در ظرف دنیا نمیتواند ظهور تام پیدا کند و ادامهاش در عالم قیامت است.
حضرت زهرا(س)، ادامه هدایت نبیّ اکرم(ص)
نبیّ اکرم(ص) دو چیز که ادامه وجود خودشان بود، باقی گذاشتند:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی»۱۰، این دو چیز ادامه هدایت نبیّ اکرم(ص) درمقابل جریان باطل هستند و این هدایت در وجود حضرت زهرا(س) تجلّی کرده است؛ لذا وقتی خداوند متعال میخواهد در مقابل جریان فتنه دشمنان، به رسولش وعده پیروزی دهد، میفرماید: به شما شب قدر (که وجود مقدّس حضرت زهراست) دادیم. خدای متعال، در همین دنیا، وادی و خانههای ایمنی قرار داده که اگر کسی در این خانهها وارد شد، تمام کارهایش ذکر خواهد بود و همه این خانهها منتهی به حضرت زهرا(س) میشود.
حدیث عقل و جهل و دامنه درگیری
«یا هِشَامُ اعْرِفْ الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَکُنْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ(ع) یَا هِشَامُ إِنَّ اللهَ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْش مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللهُ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِی ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْاجَاجِ الظُّلُمَانِیِّ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ فَقَالَ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَی الْجَهْلُ مَا کَرَّمَ اللهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَهَ وَ قَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّهَ لِی بِهِ أَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَنِی بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ جِوَارِی وَ مِنْ رَحْمَتِی فَقَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ اللهُ خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ جُنْدا؛ ۱۱
ای هشام! عقل و سپاهش را بشناس، و نیز جهل و سپاهش را، تا از راه یافتگان گردی، هشام گوید: گفتم: قربانت گردم ما چیزی جز آنچه به ما آموختهاید، نمیدانیم.
پس آن حضرت (ع) فرمودند: ای هشام! به درستی که خداوند عقل را آفرید و آن نخستین آفریده از روحانیان بود که خداوند از جانب راست عرش خود، از نورش خلق کرد، پس به او گفت: «بازگرد.» بازگشت. سپس فرمود: «پیش آی.» پیش آمد. پس خدای جلیل و عزیز فرمود: «تو را مخلوقی بزرگوار آفریدم و بر تمامی مخلوقاتم گرامی داشتم.» سپس جهل را از دریایی تلخ و تیره آفرید و به او گفت: «بازگرد.» بازگشت، سپس فرمود: «پیش آی.» ولی آن پیش نیامد. خداوند فرمود: «آیا خود را بزرگ دیدی؟!» پس او را لعن کرد. سپس برای عقل، هفتاد و پنج لشکر مقرّر فرمود و چون جهل، گرامیداشت و عطای الهی را نسبت به عقل مشاهده کرد، کینه عقل را به دل گرفته و گفت: پروردگارا! این آفریدهای همچون من است. او را آفریدی و گرامی داشته و قوی ساختی و من ضدّ اویم؛ در حالیکه فاقد هر نیرو و توانم. [پس] هر لشکری که به او بخشیدی، به من نیز عطا فرما. خدای تبارک و تعالی فرمود: «بسیار خوب؛ ولی اگر پس از آن، مرا نافرمانی کنی، تو و لشکرت را از جوارم بیرون رانم و از رحمتم دور سازم.» گفت: پذیرفتم. پس خداوند او را هفتاد و پنج لشکر بخشید …»
خداوند متعال عقل را از یمین عرش، از نور آفرید و به او دستور داد ادبار کن و ادبار کرد و سپس دستور داد که اقبال کن و اقبال کرد و چنانکه گفتهاند، دستورات خداوند همین دو (اقبال و ادبار) است، و یکی از توضیحات این دو دستور این است که خدای متعال، انبیای الهی را وقتی که به وادی قرب حضرت رسیدند، میفرماید: «بروید و دست مردم را بگیرید و به این وادی بیاورید.» پیامبر که به معراج میرود و به جایی میرسد که احدی در آن گام ننهاده، باز برمیگردد تا دست ما را بگیرد.
شاید این همان ادبار است که از آن عالم قدس به عالم ما خاکیان میآید و این بازگشت از آن عالم به این عالم، کار بسیار سختی است؛ زیرا کسی که به مقام قرب رسید، سر و کاری با عالم خاکی ندارد؛ لذا در «دعای عرفه» میخوانیم:
«إِلَهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِی إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَایَهِ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّی أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْهَا کَمَا دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَیْهَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر؛ ۱۲
خدایا! توفیقی به من بده که طوری به سمت دنیا بروم و برگردم که همانطور باشم که رفتم. این میشود ادبار پیامبری که در مقام قرب تامّ است. میآید، همنیشین ما خاکیان میشود. ما را تحمّل میکند تا ما را به بالا ببرد و دستور اقبال هم این است که بیایند اینجا مصون السرّ برگردند؛ «نعم العبد» یعنی اینکه وقتی میرود و برمیگردد، فرقی نکند.
بعد از عقل، خداوند متعال، جهل را از یک دریای شور ظلمانی آفرید (و اینکه چرا آفرید خود بحث دارد که بماند). فرمود: برو. رفت؛ ولی دیگر برنگشت. در مقابل خدا استکبار کرد. همه معصیت، استکبار است. رجوع به حضرت حق نداشت. خدا فرمود: «استکبرت» و او را از محیط رحمت نفی کرد؛ البتّه تکلیفی که خدای متعال از عقل میخواهد، از جهل نخواهد خواست؛ لذا همان طور که عقل توانست، جهل هم میتوانست عبد بماند و استکبار نکند؛ امّا استکبار کرد و از محیط رحمت طرد شد.
خداوند متعال به عقل جنود و قوایی داد کهبندگی را در دنیا بسط دهد، قوای عقل هفتاد و پنج لشکر بود که «ایمان، توکّل، صبر، خشوع و…» جزو این لشکر بودند، و عقل متصرّف و حاکم بر آنهاست؛ آنگاه جهل گفت: من با او همآورد هستم. چرا به او جنود داده و به من ندادهای؟ لذا جهل دو اشتباه کرد: یکی اینکه خود را هم عرض عقل دانست و دیگری اینکهبنا را بر درگیری با عقل و مقابله با آن دانست. خدا دستگاه باطل را هم امداد میکند؛ ولی امداد دستگاه باطل در مسیر حق است و آخر کار هم بساطش جمع میشود. نمیتواند جبهه حق را شکست دهد. (البتّه اینکه حکمت امداد چیست، جای بحث دارد).
وقتی جهل کمک خواست، برای او هم جنود قرارداده شد، که همه صفات رذیله از آن جنود هستند و تمام اینها قبل از خلقت ماست و ما هنوز روی زمین نیامدهایم که این صفآرائی شکل گرفته است. یک طرف، صف عقل است که به پیامبر اکرم(ص) تفسیر شده است، یک طرف هم جهل است که جبهه مقابل و دشمن نبیّ اکرم(ص) است که مقابل عقل و محور شیاطین است؛ بنابراین تمام صفات حمیده، قوای پیامبر اکرم(ص) و همه صفات رذیله، قوای دشمنان ایشان هستند.
وسعت میدان درگیری عقل و جهل
در این صف آرایی، نبیّ اکرم(ص) در عوالمی خلق شدهاند و یکی از این عوالم، عقل است، میخواهندبندگی کنند وبندگی را در عالم گسترش دهند و شیطان و جهل میخواهند در مقابل حضرت، شیطنت را بسط بدهند و همه ما انسانها میتوانیم سرباز هر کدام از دو جبهه باشیم و معنای اینکه ما در میدان جهاد اکبر قرار داریم، همین است. جهاد اکبر، یعنی ما در این میان هستیم و میتوانیم در هر کدام از دو صف قرار بگیریم. اگر خود را به حضرت بسپاریم، قوای نبیّ اکرم(ص) در ما جاری میشود؛ امّا اگر در صف شیطان باشیم، حتّی اگر در صف حضرت هم باشیم، ستون پنجم دشمن خواهیم بود.
میدان درگیری اینقدر وسیع است که همه را شامل میشود؛ لذا هیچ پیغمبری نیست؛ الّا اینکه در صفّ نبیّ اکرم(ص) است و هیچ مؤمنی نیست؛ الّا اینکه از شیطان تبرّی جسته و به نبیّ اکرم(ص) تولّی نموده و قوای حضرت در او جاری شده است و مطابق روایات دو دسته انسان هستند که تمام صفات حضرت در وجود آنها هست: یکی انبیا و یکی هم عبد مؤمنی که قلبش به ایمان امتحان شده باشد.
در روایات دیگری می فرماید:
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان؛ ۱۳
همانا امر ما سخت و دشوار است و آن را تاب نمیآورد؛ مگر ملک مقرّب یا نبیّ مرسل یابندهای که خداوند قلب او را با ایمان آزموده باشد.»
تحمّل ولایت کار یکی از این سه دسته است و بقیه مؤمنان برخی ازصفات در آنها هست. تا جهل را نشناسند، به تبرّای تامّ نرسند. صفات حضرت به طور کامل درآنها تجلّی نمیکند و به هراندازه که در میدان جهاد اکبر تسلیم شوند، به همان اندازه در صف شیطان وارد شدهاند و مسخّر شیطان شدهاند. به همان اندازه، از قوای نبیّ اکرم(ص) محروم خواهند بود.
طهارت هم به این معنا است که انسان همه مملکت وجودش برای نبیّ اکرم(ص) فتح شده باشد. در این صورت، حضرت با تمام قوایشان در او ظاهر میشوند و چون حضرت مطهّر محضند، وجود او هم طهارت محض میشود و در مقابل هم آلودگی است و حتّی اگر شیطان از یک صفت هم در انسان رخنه کند، به همان اندازه ظلمانی میشود و مطابق فرموده امیرالمؤمنین، در دل انسانها تخمگذاری میکند، وقتیکه اینکار را کرد، اینها رشد میکند و همه قوای او را فرا میگیرد و همه تبدیل به قوای شیطان میگردند:
«اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِامْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نطَقَ باَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِهِ؛ ۱۴
شیطان را ملاک و پشتوانه زندگی خود گرفتند، او هم از آنان، به عنوان دام استفاده کرد. در درونشان لانه کرد و در دامنشان پرورش یافت، چشمشان در دیدن، چشم شیطان و زبانشان در گفتن، زبان شیطان شد. بر مرکب لغزشها سوارشان کرد و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد، کارشان کار کسی است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده و با زبان او، به یاوهسرایی برخاسته است.»
انبیا در مقابل تمام هجوم شیطان، مقاومت میکنند و راه به جهل نمیدهند و اجازه نمیدهند شیطان مسخّرشان کند. گاهی بهاندازه دو برابر جزیره العرب از شیاطین، بر یک مؤمن هجوم میآورند. وقتی مؤمنان مقابل جهل میایستند، مملکتشان برای عقل آرام میشود و نبیّ اکرم(ص) بهاندازه ظرف آن مؤمن، نزول اجلال میکنند. آنان شیعه نبیّ اکرمند؛ یعنی شعاع وجود نبیّ اکرمند.
پس از شکلگیری این درگیری و خلق بشر، فرماندهان هرجبهه به زمین آمدند که نمرود و ابراهیم خلیل همینطور هستند؛ این درگیری ادامه داشت تا جایی که خود نبیّ اکرم(ص) لباس بشر پوشید و آن جهل هم لباس پوشید و آمد و اینجا اوج درگیری است. دعوا سر بسطبندگی و بسط عصیان است. یکی میخواهد تمام عالم رابنده خدا کند و یکی میخواهد همه اختیارات را مسخّر کرده و جهنّم کند. یکی صاحب رحمت و محبّت است و یکی صاحب عداوت است.
با دقّت در باطن عاشورا نیز واضح میشود که عشق به دنیا که صفات رذیلهای، مانند بخل و کینه و عشق به دنیاست و این شمشیرها را به میدان آورده است و در حقیقت اینها قوای جهل و شیطان هستند با قوای عقل میجنگند و حضرت سیّدالشّهدا(ع) قوای شیطان را شکست دادند. این است که حضرت مصباح الهدی هستند.
عبور از هجمههای گسترده شیطان بسیار مشکل است؛ بنابراین فرمودند:
«إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِی هَذِهِ الْاُمَّهِ مَثَلُ سَفِینَهِ نُوحٍ فِی لُجَّهِ الْبَحْرِ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق؛ ۱۵
قطعاً مثل اهل بیت من در این امّت، مثل کشتی نوح است در دل دریا. هرکس که بر آن سوار شود، نجات مییابد و هرکس از آن سربپیچد، غرق میشود.»
تدبیر حضرت زهرا(س) در این نبرد
در این درگیری است که حضرت زهرا(س) که لیله قدر پیامبر و مشکات نور پیامبرند، برای حاکمیت نبیّ اکرم(ص) در عالم و کنار زدن جهل و باز کردن راه، به میدان آمدند تا عبور از وادی جهل و رسیدن به عقل را آسان کنند؛ اگر محنت حضرت نبود، امکان رسیدن ما به عقل فراهم نبود. حضرت بودند که به عالم تابیدند و با تابش ایشان این ظلمات سنگین برداشته شد و آرام آرام تا ظهور کامل، کنار خواهد رفت.
در این عرصه که دشمن به میدان آمده است، حضرت یک تدبیر تاریخی دارد که شیاطین را دردرون جبهه خود محاصره میکند. حضرت در طرح عظیمه خودش، دشمن را محاصره کرده است. در این درگیری، قوای حضرت زهرا(س)، نسلشان هستند و ایشان نسلشان را قربانی این راه کردند و حاضر شدند که این بلاهای سخت را تحمّل کنند تا نور نبیّ اکرم(ص) به واسطه امام زمان(عج) که ادامه صدّیقه طاهره(س) هستند، ظاهر شود و این مقاومت سنگین است که راه را برای ما، برای رسیدن به وادی حق آسان کرده است.
حیف است که با وجود صدّیقه طاهره(س)، ما مبرّای از جنود جهل نشده باشیم. ما باید با تمام وجود، به نفع حضرت زهرا(س) به میدان بیاییم؛ بهاندازهای که جهل را به خود راه میدهیم، کار شفاعت حضرت(س) را سخت میکنیم.
پینوشتها:
۱. سوره انعام، آیه ۱۱۲.
۲. سوره لقمان، آیه ۲۰.
۳. سوره ابراهیم، آیات ۲۸- ۲۹.
۴. سوره فاطر، آیه ۲۲.
۵. سوره ملک، آیه ۳۰.
۶. سوره انفال، آیه ۱۱.
۷. سوره روم، آیه ۵۰.
۸. «کافی»، ج ۱، ص ۲۰۰.
۹. سوره زمر، آیه ۶۹.
۱۰. «تفسیر برهان»، ج ۱، ص ۶۲.
۱۱. «بحارالأنوار»، ج۱، ص ۱۵۸.
۱۲. «اقبال الاعمال»، ج ۱، ص ۳۴۹.
۱۳. «خصال»، ج ۲، ص ۶۲۴.
۱۴. «نهج البلاغه»، خطبه هفتم.
۱۵. «بحارالأنوار»، ج ۲۲، ص ۴۰۸.