اصالت لذّت چیست؟ لذّت وقتی محور قرار میگیرد که تمام آنچه بااهمّیت است، همین زندگی موقّت باشد. اگر از دیدگاه دینی، خوب آن کاری باشد که به دیگران منفعت برساند و بد کاری که به دیگران آسیب میرساند، از دیدگاه لذّت، آسیب یا منفعت دیگران اصلاً اهمیتی ندارد؛ چون، لذّت با آتش حرص و طمع آهنگری شده است و همواره این آتش را در دل خود دارد. تأثیر لذّت موقّتی است و عمر انسان هم موقّتی است؛ ولی حرص و طمع همواره لذّت را طلب میکند و نتیجه این میشود که خوبی یا بدی، درستی یا غلطی هر کاری با میزان لذّت آن سنجیده شود. از این گذشته، لذّت شما هم از هر چیز دیگری مهمتر شود.
مکتب منفعتگرایی (Utilitarianism):
راه درست آن راهی است که بیشترین منفعت را برای بیشترین تعداد انسانها به دنبال داشته باشد.
مکتب لذّتگرایی (Hedonism):
غاییترین و مهمترین خوبی ذاتی بر روی زمین، لذّت است و خوب، آن کاری است که لذّتش بیشتر از دردش باشد.
ثمره این دو مکتب غربی اگر در مقیاس بالا اعمال شوند، چه خواهد بود؟ بیایید راه دوری نرویم، «آمریکا» نزدیکتر است. رئیس جمهور نیکسون، در سال ۱۹۷۱م.، پس از اینکه کشورها شروع به پس فرستادن دلارهای دریافتی خود از طرف آمریکا نمودند و در ازای آن، طلا طلب کردند (آن زمان، هر ۳۵ دلار معادل با یک اونس طلا بود)، در یک سخنرانی تاریخی اعلام کرد که آمریکا، برای صدمه ندیدن منافع جهانیان(!) و محافظت از دلار، طلا را از پشتوانگی دلار برداشته و دیگر در ازای دریافت دلارهای بیارزش، به کشورها طلا نمیدهد.
در همان سخنرانی، نیکسون اعلام کرد که آمریکا همچنان یک شریک تجاری قابل اعتماد برای تمام کشورهای طرف معاملهاش خواهد بود.
ثمره این دو مکتب این است که دولت «بریتانیا»، بالأخره در سال جاری، مجبور میشود تا قوانین و محدودیتهایی را در صنعت هرزهنگاری خود اعمال کند، آن هم برای حفظ ایمنی کار فعّالان، به خصوص زنان در این صنعت کثیف؛ زیرا از آنجایی که خوب آن کاری است که لذّتش بیشتر از دردش باشد، هر گونه آسیبرسانی در این صنعت سرگرمکنندگان به زنان مجاز بود؛ زیرا بالأخره، ماشینحسابی که این تعادل درد و لذّت را حساب میکند، پول را نیز در کفه لذّت قرار میدهد. پس همیشه کفه لذّت سنگینی میکند.
ثمره این دو مکتب این است که دو انسان به درون قفسی انداخته میشوند و تا جایی که یکی از آنها از پا در نیاید، به آسیب رساندن به یکدیگر ادامه میدهند. در این میان خیل عظیمی از تماشاگرانی که به دیدن این مسابقهها میآیند و لذّت میبرند، از دردی که آن دو نفر میکشند، به مراتب بیشتر اهمّیت دارد.
ثمره این دو مکتب این است که گاوی را با نیزه زخمیکنند و بعد دیوانگانی را بر روی آن سوار کنند تا ببینند که چه کسی میتواند مدّت زمان بیشتری را بر پشت آن گاو زخمی و عصبانی دوام بیاورد.
ثمره این دو مکتب این میشود که انسانها جان خود را در اثر نوشیدن بیش از اندازه الکل یا مصرف بیش ار حدّ مواد مخدّر بدهند، چون بالأخره، بالاترین خوبی ذاتی، لذّت است.
اگر گفته افلاطون را که میگفت، معرفت عین فضیلت است، بپذیریم، آنگاه، وقتی یک فرد اقدام به کشتن یا تجاوز میکند، پس کار خود را درست میداند و گرنه آن کار را انجام نمیداد. ثمره این دو مکتب این میشود که در کشور متمدّن آمریکا، خودکشی سومین علّت شایع مرگ میباشد و سالانه بالغ بر ۴۰.۰۰۰ نفر در این کشور خودکشی میکنند. مگر نه اینکه لذّت تنها خوبی ذاتی است و وقتی کسی به این خوبی دسترسی نداشته باشد، دیگر زندگی معنایی ندارد و در این صورت، خودکشی هم کار بدی نیست. در کنار این، آمار تجاوز به عنف بالای ۱۰۰.۰۰۰ هزار نفر در سال قرار میگیرد، از آنجا که لذّتِ «من» از دردِ «تو» بالاتر است، پس تجاوز به عنف نیز کار خوبی است. همینطور کشتن، تمسخر و جنگطلبی نیز کارهای خوبی هستند.
نکته اینجاست که وقتی حرف از لذّت به میان بیاید، وقتی حرف از منفعت به میان بیابد، دیگر قضاوت نمیتواند صحیح باشد. دیگر، رئیس جمهور نیکسون، منفعت آمریکا را منفعت جهانیان میداند؛ دیگر، اشاعه وحشیگری و حیوانیگری کار خوبی میشود، چون لذّت و منفعت بالایی دارد؛ دیگر، صدمه رساندن به مخلوقات زنده خدا کار خوبی میشود، چون لذّت و منفعت زیادی برای انسان دارد، صدمه رساندن به انسانهای دیگر هم کار خوبی میشود.
اصالت لذّت چیست؟ لذّت وقتی محور قرار میگیرد که تمام آنچه بااهمّیت است، همین زندگی موقّت باشد. اگر از دیدگاه دینی، خوب آن کاری باشد که به دیگران منفعت برساند و بد کاری که به دیگران آسیب میرساند، از دیدگاه لذّت، آسیب یا منفعت دیگران اصلاً اهمیتی ندارد؛ چون، لذّت با آتش حرص و طمع آهنگری شده است و همواره این آتش را در دل خود دارد. تأثیر لذّت موقّتی است و عمر انسان هم موقّتی است؛ ولی حرص و طمع همواره لذّت را طلب میکند و نتیجه این میشود که خوبی یا بدی، درستی یا غلطی هر کاری با میزان لذّت آن سنجیده شود. از این گذشته، لذّت شما هم از هر چیز دیگری مهمتر شود.
ثمره این تفکّر این میشود که پسرها و دخترها دیگر به سمت ازدواج نمیروند؛ چون لذّت مجرّدی بیشتر است. زنها دیگر به مادر شدن اهمّیت نمیدهند و مردها به پدر شدن. حرام و حلال دیگر اهمّیت خود را از دست میدهند. دیگر برای جذّاب شدن مسابقات ورزشی باید از دختران جوان استفاده کرد. دیگر برای حفظ بنیانهای جامعه، باید همجنسگرایی یا مقاربت با محارم را آزاد کرد (اتّفاقی که اخیراً در «آلمان» رخ داد!) و شرم و حیا را از وجود دختران و پسران پاک کرد؛ آن هم با استفاده از راهکارهایی چون مختلط کردن مدارس از ردههای اوّلیه.
به راستی، اگر چنین تفکّرهایی، چنین معیارها و ملاکهایی در سبک زندگی مردمان یک جامعه نهادینه شوند، آن جامعه به کدامین سو میرود؟ برای اوّلین بار در تاریخ کشور آمریکا، تعداد دانشآموزان رنگینپوست، از تعداد دانشآموزان سفیدپوست بیشتر شد و نمودارهای جمعیتی نشان میدهند که رشد هزار پاره شدن نژادهای مردمان آمریکایی، همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. آیا این اتّفاق قابل قبول است؟ اینکه برای جبران کمبود جمعیت، آن هم به سبب رواج دادن لذّتگرایی، به وارد کردن جوانان از اقصا نقاط جهان تن داده شود؟ خوب، برای کشوری که اصلاً با ریخته شدن خون نژادهای اصلیاش به آنجایی که اکنون هست، رسیده است، این موضوع اهمّیتی ندارد. نه این موضوع و نه هیچ ثمره و پیامد دیگری. انسانی که حیوان شد، کنترلش آسانتر میشود.
ولی برای ما چه؟ اگر هر آنچه گفته شد، برای ما اهمّیت دارد. پس باید اعتراف کرد که در این زمینه کمکاریهایی صورت پذیرفته است.
نکته پایانی: تنها با سیاه نشان دادن وضعیت کشورهای غربی، نمیتوان از پیشرفت این روند لذّتگرایی جلوگیری کرد. باید زیباییهای سبک زندگی برتر خودمان را نیز بیشتر نمایان کنیم؛ ان شاء الله.