تخصّصی شدن در روزگار ما به این معنی است که اگر شما در نویسندگی مهارت دارید، دیگر نمیتوانید یک خیّاط حرفهای باشید. اگر شما یک باغبان، آشپز، مهندس، معمار، سیاستمدار و… باشید، دیگر وقت و فرصت برای انجام کار دیگری ندارید. برای رسیدن به پیشرفت، باید افراد جامعه، تکبعدی و به قول هربت مارکوزه، تکساحتی باشند. نوع سبک زندگی موجود به شما اجازه نمیدهد که به فکر هنر یا حرفه دوم یا فعّالیتی به شکل تفریح باشید؛ و اگر قصد امتحان آن را دارید، جامعه شما را له میکند.
تخصّصی کردن، نیروی محرک تمدّن است. (پرنس آلبرت ۱۸۵۱م.)
در دوران شکوفایی اقتصاد مغرب زمین، که معروف به انقلاب صنعتی است، نوع خاصّی از سبک زندگی و نگرش به آن، به وجود آمد که کلّ آداب و رسوم جوامع درگیر را به هم زد. مردمانی که در زمان گذار از دوران کشاورزی به صنعتی بودند، باید نوع زندگی خود را تغییر میدادند. تمدّن جدید، احتیاج به آدمهای جدید داشت. افرادی که در این دوره از تاریخ زندگی میکردند، خلق و خوی زندگی کشاورزی داشتند و این نوع از زندگی، توان ایجاد تحوّل و ایجاد تمدّن جدید را نداشت. کشاورزی که در امور زندگی خود، خودکفا بود و نیازی به بیرون از خود نداشت، فردی که زمان را از روی ساعت دنبال نمیکرد، به معنای دقیقتر، احتیاجی به دقیق بودن نداشت، حالا باید با صدای سوت کارخانهها در سر کار حاضر میشد و با صدای همان سوت، حقّ خروج از کارخانه را داشت. فرزند او نیز برای تربیت و آموزش زندگی در جامعه جدید، باید با صدای زنگ مدرسه به سر کلاس میرفت و با صدای همان زنگ، حقّ خروج از مدرسه را داشت؛ درست همانند قوانین یک کارخانه.
یکی از معضلات حکمرانان در این دوران گذار که تا به امروز نیز وجود دارد، بالا رفتن بازده کاری و افزایش تولید بود. آدام اسمیت، یکی از اقتصاددانان تأثیرگذار در تاریخ بشر، اینگونه بیان میکند که:
چنین به نظر میرسد که بزرگترین پیشرفت در زمینه نیروی کار، از تقسیم کار [تخصّصی کردن] حاصل میشود.۱
مثالی که آدام اسمیت بیان میکند، این است که یک کارگر سنّتی، میتواند در روز، یک مشت سنجاق درست کند؛ امّا اگر فرآیند تولید یک سنجاق توسط ده نفر صورت گیرد، در طول یک روز میتوان بیش از چهل و هشت هزار سنجاق تولید کرد. برای تقریب به ذهن مثال آدام اسمیت، صحنهای را به یاد آورید که چارلی چاپلین در فیلم سینمایی «عصر مدرن» محصول سال ۱۹۳۶م. در آن دو آچار را در دست داشت و تنها کاری که میکرد، چرخاندن آنها به سمت چپ بود.
از این رو، احتیاج به تخصّصی کردن کارها برای ایجاد تمدّن غربی لازم بود؛ اینکه هر کس بخش کوچکی از کار را به صورت تخصّصی انجام دهد. این شیوه باعث پیشرفت شگرفی در تمدّن غربی شد؛ امّا حالا بعد از گذشت چند قرن از این نوع تفکّر که به همراه خود، سبک زندگی خاصّی را نیز آورده، میتوان در مورد آن صحبت و نقاط ضعف آن را بیان کرد. نقاط ضعفی که خود تمدّن غرب به آن معترف است.
تخصّصی شدن در روزگار ما به این معنی است که اگر شما در نویسندگی مهارت دارید، دیگر نمیتوانید یک خیّاط حرفهای باشید. اگر شما یک باغبان، آشپز، مهندس، معمار، سیاستمدار و… باشید، دیگر وقت و فرصت برای انجام کار دیگری ندارید. برای رسیدن به پیشرفت، باید افراد جامعه، تکبعدی و به قول هربت مارکوزه، تکساحتی باشند. نوع سبک زندگی موجود به شما اجازه نمیدهد که به فکر هنر یا حرفه دوم یا فعّالیتی به شکل تفریح باشید؛ و اگر قصد امتحان آن را دارید، جامعه شما را له میکند. البتّه برای افرادی که به دور از مشکلات معیشتی هستند، روزنه کوچکی وجود دارد. شما در زندگی اجتماعی برای بقای خود احتیاج دارید که مشکلات اقتصادی را از طریق کار کردن پاسخ دهید. انسان در جامعه مدرن به سمت یادگیری حرفهای تخصّصی سوق داده میشود و پس از یادگیری آن، برای تأمین نیاز مالی خود مجبور به کار کردن است و از این رو در طول ۲۴ ساعت شبانهروز، دیگر وقتی برای سرگرمی، حرفه و هنر ندارد. تنها راه پیشرو در جامعه مدرن برای بقا، حرکت به سمت هرچه بیشتر تخصّصی شدن و به تبع آن هرچه بیشتر تکبُعدی شدن است و این کار سبب سرکوب شدن و عدم شکوفایی استعدادهای آدمی میشود.
دلایل بسیار زیادی برای تأیید این مدّعا از کتابها و نوشتههای بزرگان مغرب زمین تا آثار سینمایی متعدّد وجود دارد. خود غرب و قشر متفکّر آن، به وجود چنین مشکلی در جامعه خود آگاه شدهاند و در تکاپوی پیدا کردن راه حلّی برای این نقطه ضعف بسیار اساسی در سبک زندگی غربی میگردند. آنان، خود به این نکته اعتراف میکنند که این تکبعدی شدن انسان مدرن، دلیلی است که در کنار وجود آسایش در زندگی که به مدد رشد تکنولوژی و واگذاری کار به ماشین، به جای انسان حاصل شده، نتوانستهاند آرامش را نیز به زندگی انسان غربی وارد کنند. وجود استرس در شالوده سبک زندگی غربی، آمار بالای مراجعه به روانپزشک (به طور میانگین در آمریکا از هر چهار نفر یک نفر به طور مداوم به روانپزشک مراجعه میکند)، آمار بالای خودکشی، زندانی و از همه مهمتر، از هم پاشیدن خانواده و نرخ پایین زاد و ولد در جامعه غربی مهر تأییدی است بر این مدّعا.
خود غرب نیز به دنبال درمان این مشکل است و سعی بر آن دارد که از طرق مختلف، به آموزش مردم خود بپردازد تا آنها را از کوچک شدن در صحّه وجود خود، نجات دهد و در آثار سینمایی خود به دنبال ایجاد الگوهایی برای تغییر نوع زندگی مردم میباشد. در این دست آثار سینمایی قصد بر این است که مخاطب خود را که غالباً درگیر معضلات زندگی بوده و برای زنده ماندن تلاش میکند، به این فکر وادارد که اگر برای شما فرصتی پیش آید تا به دور از معضلات و بایدها، که جامعه به مردم تحمیل میکند و مردم نیز مجبور به اطاعت از آن هستند، دست به خلّاقیت زده و آزادانه به دنبال تجربه آرزوهای خود بروید، چه میکنید؟ یا به بیان دیگر، چرا برای خود همچنین موقعیتی را فراهم نمیکنید؟ امّا اینکه تا چه میزان موفّق به انجام این کار بوده است، جای سؤال دارد.
سخن آخر اینکه تمام مشکلاتی که غرب عالم در طول سه قرن به تدریج با آن مواجه شده است، در طول سه دهه دامنگیر کشور ما نیز شده است و جای این سؤال را باقی میگذارد که مسئولان و متولّیان فرهنگی در طیّ این سی سال چه اقداماتی برای جلوگیری از این تهاجم سبک زندگی غربی انجام دادهاند؟ آمار بالای سه طلاق از هر پنج ازدواج، رکورد زدن کاهش نرخ باروری در طول تاریخ بشر، بالا رفتن مشکلات روحی و روانی و افزایش مراجعه به روانپزشکان، دامن زدن به مدرکگرایی و وجود سربازی که به طور مشترک باعث هدر رفت ده سال از عمر جوان بیست ساله میشود (هشت سال تحصیلات دانشگاهی و دو سال سربازی) و به تبع آن بالا رفتن سنّ ازدواج، غرق شدن جوان مجرّد در انواع گناهان کبیره و صغیره، تأمین نشدن معاش جوان متأهّل، بیرون کشیدن دختران جوان از خانه، به بهانه تحصیل، آن هم در رشتههای غیر مرتبط، همچون مهندسی و غیره، همگی نشان میدهند که کشور و مسئولان، سی سال در خواب به سر میبردهاند؛ در حالی که این ویروس به طور مسری در حال پخش شدن از کلان شهرها تا دورافتادهترین مناطق کشور بوده است.