تاریخنگاری یهود بر “مظلومنمایی” استوار است؛ و این مظلومنمایی، به دلیل پشتوانه نیرومند تبلیغاتی آن، بر افکار عمومی جهان به شدت موثر بوده است.
تاریخ اقوام کهن سرشار از داستانهای جنگ و مهاجرت و اسارت و دربهدری است؛ ولی هیچ قومیبهسان یهودیان این حوادث را به پرچم “مظلومیت تاریخی” خود بدل نساختهاند. این مظلوم نمایی از آغاز، با تحریفها و اغراقهای بزرگ و حیرتانگیز آمیخته است؛ تا بدانجا که میتوان گفت تاریخ هیچ قومی چنین با “دروغهای بزرگ” و “آگاهانه” رقم نخورده است.
تاریخنگاری یهود بر “مظلومنمایی” استوار است؛ و این مظلومنمایی، به دلیل پشتوانه نیرومند تبلیغاتی آن، بر افکار عمومی جهان به شدت موثر بوده است.
تاریخ اقوام کهن سرشار از داستانهای جنگ و مهاجرت و اسارت و دربهدری است؛ ولی هیچ قومیبهسان یهودیان این حوادث را به پرچم “مظلومیت تاریخی” خود بدل نساختهاند. این مظلوم نمایی از آغاز، با تحریفها و اغراقهای بزرگ و حیرتانگیز آمیخته است؛ تا بدانجا که میتوان گفت تاریخ هیچ قومی چنین با “دروغهای بزرگ” و “آگاهانه” رقم نخورده است.
نخستین “مظلومیت تاریخی” یهودیان، “گمشدن اسباط دهگانه بنیاسرائیل” است که در واقع قربانی توطئه یهودیان شدند. دومین “مظلومیت تاریخی” ایشان ماجرای تبعید بابل است. سپس، داستان “آوارگی”شان از “سرزمین موعود” (فلسطین) آغاز میشود؛ سرزمینی که از سدههای نخست میلادی در “جستجوی طلا” داوطلبانه آن را ترک گفتند و قریب به ۱۷۰۰ سال کمترین تمایلی به استقرار در آن نداشتند. این در حالی است که در موارد فراوان – مانند دوران اقتدار یوسف ناسی در دربار سلطان سلیم عثمانی – از نفوذ کافی برای استقرار مجدد در فلسطین برخوردار بودند. هیچگاه چنین نکردند ولی حاخام نشین کوچک خود را در فلسطین نیز از دست ندادند. این کانونی بود که از زمان جنگهای صلیبی جایگاه بینظیر آن در برانگیختن موجهای آشوبگرانه جهانی به اثبات رسید. در این دوران طولانی، هر جا که چشمهای جوشان از “شیر و عسل” یافتند در کنار آن خیمه خود را برافراشتند و با سماجت همپیالهی میزبانان میهماننواز یا ترشرو شدند. ولی بناگاه، در سده نوزدهم میلادی، به یاد وعدههای فراموش شدهی “عهد عتیق” افتادند و طلبکارانه آن را به عنوان پرچم “مظلومیت” خویش برافراشتند.
چنین است داستان “گتوها”؛ محلاتی که داوطلبانه و برای حفظ ساختار و اسرار درونی خود در آن زیستند و با سماجت، به رغم تمایل و گاه حتی بدگمانی و فشار جوامع میزبان، حاضر به ترک آن نشدند. و آنگاه که این “گتوها” فروپاشید، داستان آن را به پرچم “مظلومیت” خویش و لعن میزبانان بدل ساختند. چنین است ماجرای مهاجرت بزرگ یهودیان از روسیه و شرق اروپا در نیمه دوم سده نوزدهم؛ و… سرانجام چنین است داستان “انکیزیسیون” اسپانیا و پرتغال و “مهاجرت تاریخی” یهودیان از شبهجزیره ایبری؛ جعلی چنان حیرتانگیز و شگفت که باورنکردنی مینماید.
نظام اشرافی اسپانیای مسیحی دارای سنن خاص خود و پیوندهای جدی با کلیسای کاتولیک رم بود. این عوامل طبعاً برخورداری از مناصب و امتیازات اشرافی را برای یهودیان محدود میساخت. لذا، گروهی از آنان برای رشد در هرم سیاسی و برخورداری از امتیازات بیشتر و گستردهتر در ظاهر به مسیحیت میگرویدند ولی در عمل یهودی میماندند. این موج سلطه تام و تمام بر دولتهای مسیحی بتدریج گسترش یافت و در میان مردم فرودست تعارضهایی را با این گروه از “نوکیشان”، که به مارانو (۱) شهرت یافتند، برانگیخت. مردم مارانوها را متهم میکردند که در خفا یهودی ماندهاند و “نوکیشی” ایشان تنها پوششی است برای “خیانت، دغلکاری و اخاذی”. (۲) تاریخ یهود اذعان دارد که بسیاری از این نوکیشان، یهودیان مخفی بودند؛ (۳) و دائره المعارف یهود مینویسد: “بخش مهمی از مارانوها یهودیان مخفی بودند و به شدت وفادار به یهودیت.” (۴) [اطلاعات بیشتر در: شاخه یهودیان مخفی سایت اندیشکده] در تاریخنگاری یهود، تعارض میان مسیحیان و مارانوها به شدت برجسته میشود و این امر علت پیدایش دستگاه انگیزیسیون عنوان میگردد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم مینویسند “محافل مسیحی بناگاه متوجه شدند که یهودیان مسیحی شده، که اکنون از حقوق برابر با آنها برخوردار بودند، به درون تمامی مشاغل و جایگاههای اجتماعی، که قبلا نمیتوانستند به عنوان یهودی به آن دست یابند، نفوذ میکنند.” آنان مشکوک شدند که این “نوکیشان” مسیحیت را تنها به عنوان یک پوشش برای نفوذ خود برگزیدهاند و در خفا یهودی هستند. بدینسان بود که تهدید “نوکیشان” جدی تلقی شد و برای مقابله با آن دستگاه انگیزیسیون به پا شد. (۵)
در تاریخنگاری معاصر، مضمون فوق رواج کامل یافته و درباره فشار دستگاه انگیزیسیون بر مارانوهای اسپانیا و پرتغال افسانهپردازیهای فراوان صورت گرفته؛ تا بدانجا که علت واقعی تأسیس انگیزیسیون و کارکرد اصلی آن به فراموشی کامل سپرده شده است. برای نمونه، دائره المعارف آمریکانا علت تأسیس انگیزیسیون اسپانیا و پرتغال را “ریشهکن ساختن یهودیان مخفی از میان نوکیشان مسیحی” ذکر میکند. (۶) واقعیت چنین نیست.
انکیزیسیون و تفتیش عقاید
قربانیان انکیزیسیون بطور عمده مسلمانان بودند. “یهودیانی” که در این ماجرا جان باختند نیز مخالفین الیگارشی یهودی بودند؛ قرائیون و گروهی که “مرتدین یهودی” نام دارند. در یک سرقت بزرگ تاریخی مظلومیت آنان در کارنامه زرسالاری یهودی به ثبت رسیده است. این از بزرگترین فجایع تاریخنگاری رسمی غرب است.
توجه به سه نکته به روشنی نشان میدهد که انگیزیسیون اسپانیا و پرتغال بطور عمده با هدف ریشهکن ساختن اسلام در شبه جزیره ایبری ایجاد شد، بانیان آن زرسالاران یهودی و قربانیان آن بطور عمده مسلمانان بودند:
نخست، حکمرانانی که انگیزیسیون را بنا نهادند و پیوند ایشان با زرسالاران یهودی؛
دوم، بنیانگذاران و گردانندگان انگیزیسیون؛
سوم، قربانیان انگیزیسیون.
محکمه تفتیش عقاید اسپانیا نخستین بار در سپتامبر ۱۴۸۰ میلادی، دوازده سال پیش از فتح غرناطه، به دستور ایزابل در کاستیل برپا شد. (۷) ایزابل و همسرش فردیناند تا سالها پس از تأسیس انگیزیسیون و تا پایان عمر، نزدیکترین پیوندها را با الیگارشی یهودی و مارانو داشتند. دستگاه انگیزیسیون پرتغال به سال ۱۵۳۶ و در زمان ژان سوم تأسیس شد (۸) که او نیز نزدیکترین پیوندها را با زرسالاران یهودی / مارانو داشت. رابطهی حکمرانان بعدی اسپانیا و پرتغال با الیگارشی یهودی / مارانو به همینگونه بود.
طراح و نظریهپرداز و بنیانگذار فکری انکیزیسیون کشیشی یهودیالاصل بود به نام آلفونسو اسپینا (۹) که از خاندان و تبار او و پیوندش با الیگارشی یهودی در دایره المعارف یهود اطلاعی مندرج نیست. (۱۰) اسپینا تکاپوی خود را از دهه ۱۴۶۰ در شهر مادرید آغاز کرد.
مادرید (مشریط) در سال ۱۰۸۳ میلادی، کمی پیش از طلیطله، به تصرف آلفونسوی ششم درآمد و در سال ۱۵۶۱ فیلیپ دوم آن را به پایتخت اسپانیا بدل کرد. مادرید شهری بزرگ و پرجمعیت بود و بیشتر سکنه آن مسلمان بودند تا بدانجا که پایگاه اصلی اسلام در شبهجزیره ایبری خوانده میشد. یهودیان تا سده سیزدهم میلادی در مادرید حضور جدی نداشتند و تنها از این زمان است که جامعه یهودی این شهر وزن و اهمیتی یافت. (۱۱) انتخاب مادرید به عنوان کانون تکاپوی اسپینا به روشنی نشان میدهد که آماج تهاجم او مسلمانان بودند.
آلفونسو اسپینا در اوایل دهه ۱۴۶۰ فعالیت تبلیغاتی خود را در مادرید آغاز کرد و به تبلیغ علیه “نوکیشان مسلمان” (مورها) پرداخت. منظور، مسلمانانی است که به دلیل پیگرد شدید حکمرانان کاستیل و همدستان یهودیشان دین خود را پنهان میداشتند. همکار اسپینا در این تکاپو، آلفونسو اوروپزا (۱۲) رئیس “طریقت سن جروم” (۱۳) بود. (۱۴) اوروپزا (متوفی ۱۴۶۸) نیز، چون اسپینا، یهودیتبار است. او کار اسپینا را ادامه داد، موجی از مبارزه با مسلمانان را در مادرید برانگیخت و آنگاه دامنه تکاپوی خود را به طلیطله گسترد. (۱۵) سرانجام، در سال ۱۴۷۷ ایزابل و فردیناند طی نامهای از پاپ سیکستوس چهارم (۱۶) درخواست کردند که به آنان اجازه تأسیس محکمه تفتیش عقاید داده شود. پاپ در فرمان اول نوامبر ۱۴۷۸ خود اجازه استقرار محاکم فوق را صادر کرد.
پاپ سیکستوس چهارم و تفتیش عقاید
در زمان تأسیس انگیزیسیون الیگارشی یهودی با دو تهدید جدی در درون جامعه یهودی اسپانیا مواجه بود: “مرتدین” و “قرائیون”.
“ارتداد” (۱۷) در یهودیت پدیدهای جدید نیست. از گذشته دور، نمونههای برجستهای از “مرتدین یهودی” را، هم در جهان اسلام و هم در دنیای مسیحی، میشناسیم. در صدر اسلام برخی “یهودیان” واقعاً به اسلام گرویدند. در مسیحیت نیز چنین است. این پدیدهای است کاملا متمایز با یهودیت مخفی. منابع یهودی نیز میان این دو تمایز قایلاند. یهودیان کسی را “مرتد” میخوانند که واقعاً به آئین نیاکان یهودی خویش پشت کرده و پیوند خود را با جامعه یهودی گسسته است. در مقابل، یهودی مخفی و در نمونه اروپایی آن مارانو، کسی است که به دلایل مختلف خویشتن را در جامه مسیحی (یا مسلمان) پنهان ساخته است. دایره المعارف یهود پدیده “ارتداد” را در مقالهای جداگانه به همین نام و پدیده گروش ظاهری و مصلحتی به اسلام یا مسیحیت را در دو مقاله مفصل یهودیان مخفی (۱۸) و مارانوها (۱۹) مطرح ساخته است. در بررسی پدیده “نوکیشی” (۲۰) در جوامع مسلمان، قطعاً باید این تمایز را میان دو گروه از “نوکیشان” (جدیدالاسلامها) قایل بود. نمونه معروف “مارانوهای مسلمان” در دنیای اسلام، دونمه های عثمانیاند که بی هیچ تردید یهودیان مخفی بودهاند.
در شبه جزیره ایبری، موج “ارتداد”، یعنی گروش واقعی یهودیان به مسیحیت، از نیمه اول سده چهاردهم میلادی و با آبنر برغشی (۲۱) (۱۲۷۰-۱۳۴۰) آغاز شد.
آبنر یک طبیب یهودی ساکن شهر مسیحینشین بورگس (برغش)، پایتخت دولت کاستیل، بود. در سده سیزدهم میلادی بورگس پرجمعیتترین مرکز یهودینشین کاستیل شمالی (۲۲) به شمار میرفت و در آن ۱۲۰ تا ۱۵۰ خانوار یهودی میزیستند. (۲۳) آبنر از جوانی به تشکیک در مبانی یهودیت پرداخت، به مدت ۲۵ سال با حاخامهای یهودی، که میکوشیدند “ایمان” او را بازگردانند، دست و پنجه نرم کرد تا سرانجام در ۵۰ سالگی رسماً مسیحی شد. او از آن پس تکاپویی سخت را علیه یهودیت آغاز کرد؛ شاگردانی تربیت نمود و رسالههای به زبان عبری نوشت و در میان یهودیان توزیع کرد. آبنر را در زمره نخستین “مرتدان یهودی” میشمرند که عقاید جدید و علل “ارتداد” خود را مدون و سامانمند کرد و به دیگران ارائه داد.
آبنر نیز، چون عنان بن داوود بنیانگذار فرقه قرائی، با سیاست انزواطلبانه الیگارشی یهودی و تبدیل جوامع یهودی به جزایری محصور و بسته در درون جوامع میزبان به شدت مخالف بود. (۲۴) دایره المعارف یهود مینویسد آبنر با شور و حدّت خواستار پایان دادن به “خودگرانی” (۲۵) یهودیان و انحلال سازمانهای آنان بود و میگفت تا زمانیکه یهودیان چنین ساختاری دارند و تابع گروهی از حاخامها و روسا هستند، “موجوداتی پست و خشن که چون شاهان فرمان میرانند”، مسیح ظهور نخواهد کرد. (۲۶) این اعتراض در سده هفدهم با اسپینوزا سر برکشید و در سده نوزدهم جنبش هاسکالا را پدید ساخت.
ادامه دارد…