چکیده:
رشد لجام گسیخته مصرفگرایی و دلبستگی ما به داشتن خانهها و ودروهای تجملاتی لوکس که آثار زیانبار جسمی و روحی و زیستمحیطی و فرهنگی و اجتماعی آن تقریباً برای همه ما روشن شده است، دو راهحل در برابر ماقرار میدهد: کاهش مصرف و یا اعتماد به وقوع معجزهای تکنولوژیکی برای بهبود این شرایط. البته در سایه سلطه نظامهای مادیگرایانه در قریب به اتفاق مناطق دنیا و رشد بیعدالتی و عدم اطمینان، گویی همه در انتظار وقوع معجزهای تکنولوژیک نشستهاند. در برابر اعتیاد فاجعهآمیز همه ما به خرید و مصرف بیشتر و با وجود رشد تمایلات خوب و در عین حال کمنتیجه مصرفکنندگان، آیا زمان آن فرا نرسیده است که همچون سالهای جنگ جهانی دوم به سوی یک سیستم اقتصادی کممصرف و بهینه و توأم با ارزشهای انسانی حرکت کنیم؟ هرچند از هم اینک میتوان پیشبینی نمود که هیچ یک از رهبران و احزاب سیاسی ما حاضر نمیشوند که مردم را به چنین سیاستهایی تشویق کنند.
یک جزوه قدیمی در آشپزخانه منزل ما وجود دارد که آثار لکههای قهوه و یادداشتهای بیمصرف زیادی روی آن وجود دارد. اما من تصمیم ندارم آن را دور بیاندازم. ایدهای خوب که ممکن است همچنان هم تداوم بیابد.
چرا؟ براساس همه پژوهشهای صورت گرفته، افراد زیادی نظیر من وجود دارند. افرادی که تمایلات و نگرشهای خوبی دارند و عمیقاً در مورد گرم شدن تدریجی آب و هوا نگرانند، اما همچنان در تبدیل این نظرات به رفتارهای روزمره زندگی خود ناتوانند. برای این وضعیت میتوان دلایلی نظیر انبوه شدن اطلاعات دریافتی، کمبود زمان و تردید در انتخاب گزینههایی مناسب را برشمرد. به علاوه، بسیاری بر این عقیدهاند که همه تلاشهای ما در آن سوی معادله، به دلیل اقدامات غیرمسئولانهای نظیر ساخت دو نیروگاه برق در هفته از سوی چینیها، عملاً با موفقیت چندانی همراه نخواهد بود.
در سال ۲۰۰۶ میلادی، هر انگلیسی به طور متوسط ۶/۹ تن دیاکسید کربن(CO2) تولید می¬کند که این رقم باید در سال ۲۰۵۰ میلادی به ۳ تن کاهش یابد و البته تردیدی وجود ندارد که در مورد لزوم این کار در میان متخصصان محیط زیست و اقتصاددانان، اجماعی همهجانبه وجود دارد. البته در کنار مسئولیت دولتها، شهروندان ما هم باید علاوه بر کاهش مصرف، به گونهای متفاوت مصرف نمایند. به بیان دیگر، آیا پایداری حیات ما در این کره خاکی، به یک اصلاح همهجانبه و تشکیل زندگی متفاوتی نیاز دارد و یا با تداوم وضع موجود و دلبستگی به داشتن خانههایی راحت، خودروهایی شیک و تعطیلاتی مفرح بدون توجه به آثار زیستمحیطی آن هم میتوان به این آرمان دست یافت؟
سیاستهای زیستمحیطی دولت ما عمدتاً با محوریت روش دوم سازمان دهی و اجرا میگردد. مشکل اینجاست که هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد، در سایه اتکا به روشهای کنونی موسوم به معجزه تکنولوژیکی، میتوان به کاهش موردنظر در سطح انتشار گاز کربن دست یافت. در گذشته، افزایش کارایی مصرف انرژی عمدتاً به مواردی این چنین محدود بوده است: «اگر یخچال فریزر من از کارایی انرژی مناسبی برخوردار است و بهایی ارزانتر هم دارد، شاید من برای تابستان گرم بعدی هم یک دستگاه تهویه مطبوع با همین مارک خریداری کنم.»
البته نوآوریهای تکنولوژیکی یک بخش مهم از راهحلهای فراروی ما خواهد بود، اما این روشها به تنهایی کافی نیستند؛ چرا که بر این اساس، یک ایمان منطقی و عقلایی از سوی دولتمردان ما نسبت به موفقیت این دستکاریها و نوآوریها وجود دارد.
متأسفانه گزینه کاهش مصرف، چیزی است که هیچ سیاستمداری به آن توجه ندارد. در یکی از جلسات برپا شده برای این موضوع، مسئولان خزانهداری ما این رویکردها را ارتجاعی و کاری همانند زندگی در غارها عنوان نمودند. هم اینک نیز ما صاحب یک سیستم سیاسی هستیم که بر مبنای رشد اقتصادی بنیانگذاری شده است و برای سنجش آن از نرخ تولید ناخالص داخلی (GDP) استفاده میشود. البته افزایش این عدد هم منوط به افزایش بیشتر و بیشتر مخارج مصرفکنندگان است. رشد اقتصادی برای کاستن از سطح بدهیهای ملی و ایجاد یک دولت رفاه نیز منافعی فراوان دارد. اگر مردم از خریدهای خود دست بکشند، احتمالاً اقتصاد ما فرو خواهد پاشید و جای تعجبی هم ندارد که یکی از وظایف رهبران سیاسی ما پس از هر حمله تروریستی، اطمینان بخشی به مردم (در مورد وجود امنیت) و تشویق آنان به تداوم خریدهایشان است. (کاری که جورج بوش و آن لیوینگستون پس از حملات ۱۱ سپتامبر و بمبگذاریهای لندن انجام دادند.) تبلیغات و بازاریابی به عنوان دو بخش غولپیکر اقتصاد، به صورتی کامل و همهجانبه، بر این اساس پایهگذاری شدهاند که ما به خریدهای مصرفی خود ادامه دهیم و فرزندان ما نیز این راه را ادامه دهند.
ما در قلب این مدل اقتصادی، شاهد وجود یک دیوانگی و به دنبال آن هزینههای فاجعهآمیز زیستمحیطی هستیم. روان شناس مشهور آمریکایی تیم کاسر به صورتی عالی، از یک نمودار برای نشان دادن این شرایط بهره میبرد. در این شکل، یک خط نشانگر درآمد شخصی افراد است که در ۴۰ سال اخیر سر به آسمان میساید. خط دیگری هم نشانگر افرادی میباشد که اعلام داشتهاند، احساس خوشحالی و رضایت بسیار زیادی دارند. البته شیب این خط در این دوره، تغییری نداشته است. بدین ترتیب، شکاف موجود میان این دو خط در طول این دوره، رو به فزونی نهاده است. پس این همه مصرف برای شادمانی ما کافی نیست.
اما نمودار، تأثیراتی امیدوارکننده و در عین حال نگرانکننده دارد. از جنبه امیدوارکننده، این نمودار نشان میدهد که یک نظام اقتصادی بنا نهاده شده بر مبنای مصرف اندک، فاجعه نخواهد بود. در مقابل هم، نکته نگرانکننده این است که ما با وجود اینکه میدانیم، خرید و مصرف بیشتر ما را شادمانتر و رضایتمندتر نمیکند، همچنان به این کار ادامه میدهیم. وی معتقد است که مصرفگرایی بدون حد و مرز ما، پاسخی غیرارادی به فقدان امنیت و همچنین یک نوع ناسازگاری رفتاری میباشد. در چند دهه گذشته، منابع ناامنی دوچندان شدهاند. در کنار دستکاریهای زیاد اذهان ما توسط تبلیغات، ما شاهد شکلگیری منابع جدیدی از ناامنی و اقتصادهای بازاری بسیار رقابتی بودهایم که دامنه گستردهای را از مفاهیمی نظیر هویت (من که هستم و به کجا تعلق دارم؟) تا نیازهای بنیادین (چه کسی در سنین پیری به مراقبت از من میپردازد؟) در برمیگیرد. این رابطه موجود میان مادی گرایی و ناامنی به ما کمک میکند که توضیح دهیم، چرا کشورهایی کاملاً متفاوت نظیر ایالات متحده و چین، عمیقاً رفتاری مادیگرایانه داشته و با ناامنیهایی فزاینده هم روبهرو هستند.
بیتردید درخشش و تلألؤ دل فریب روزافزون این سیستم اقتصادی بنیان نهاده شده بر مبنای ناعدالتی، بر این اساس است که ساز و کار درونی تقویت و استحکامبخشی در آن تعبیه شده است. چرا که هر چه شما بیشتر احساس ناامنی کنید، بیشتر مادی گرا میشوید و البته با افزایش سطح مادی گرایی، شما احساس ناامنی و عدم اطمینان افزونتری خواهید نمود. همانطور که آقای کاسر نشان میدهد، ارزشهای مادی گرایانه (که در میان نوجوانان سراسر دنیا و با هر دیدگاه سیاسی و اقتصادی در حال افزایش است) شما را عصبیتر و همچنین حساستر نسبت به افسردگی میکند و در عین حال از تمایل شما به همکاری و همراهی با دیگران میکاهد. مطالعات علمی مختلف انجام شده حاکی از آن است که مردم، منابع و سرچشمههای واقعی تقویت جایگاه ارزشهای انسانی را میشناسند (ویژگیهایی نظیر روابط اجتماعی خوب، خودباوری و احساسات اجتماعیگرایانه) اما آنان در سایه سنگین همبستگی خوفناک و رعبانگیز منافع اقتصادی و سیاسی، روز به روز از این ارزشهای واقعی دور میشوند و تنها به افزایش ساعتهای کاری خود و پرداخت پول بیشتر و بیشتر فکر میکنند.
به هرحال، تغییر این نگرش کاری دشوار است و حرکت به سوی یک اقتصاد کممصرف نیاز به مدیریت و راهبری دقیق و همهجانبهای دارد؛ اما بزرگترین تناقض موجود این است که تغییر رفتارهای مصرفگرایانه کنونی باعث ایجاد بازخوردهایی مخرب در فرد میشود (همان چیزی که کاسر از آن به عنوان ناسازگاری روانی و احساسی دوگانگی یاد میکند). مصرف کمتر و بهینه میتواند جامعه را به سوی ثبات اقتصادی و افزایش ناامنی سوق دهد، هرچند تغییر آب و هوای کره زمین هم افراد را ناامنتر خواهد کرد. البته پاسخ ما هم در برابر این وضعیت، میتواند دامن زدن به جریان کنونی مصرفگرایی انبوه و بیحد و مرز باشد. یعنی «بخور، بنوش و خوش باش. عمر ما کوتاه است.» و یا اینکه با حداکثر قدرت ممکن در برابر تأثیرات ناشی از تغییر آب و هوای کره زمین، موضعگیری نماییم.
ما با یک گزینه دیگر هم روبهرو هستیم که میتواند راهبردی همهجانبه تلقی شود: یک سیستم اقتصادی کممصرف و بهینه که ارزشها و خواستههای واقعی زندگی انسانی را تأمین کند. اکثر ما حتی به صورتی اندک دریافتهایم که تغییرات گسترده در شیوه زندگی کنونی ما ضروری است، اما ما در انتظار شخصی دیگر هستیم که این کار را آغاز کند. همانطور که گزارش سال گذشته «کمیسیون توسعه پایدار» دولت ما هم با این عنوان هشداردهنده شروع شده بود: «من میخواهم، اگر شما بخواهی.»
به صورتی امیدبخش، ما میدانیم که این کار قابل انجام است، همانطور که والدین و پدربزرگهای ما در سالهای جنگ جهانی دوم این کار را مدیریت و اجرا نمودند. این رویکرد سودمند که از سوی آندره سیمز در کتاب «بدهی اکولوژیکی» معرفی گردیده، نشان دهنده نقش مهم دولت در این حیطه است. البته در اوایل دهه چهل میلادی هم کاهش شدید به وجود آمده در مصرف خانوار، نه براساس اتکا بر تمایلات خوب که به دلیل تبلیغات جهتدار و عظیم دولت انگلستان و همچنین تلفیق یک سیستم عقلایی و مالیاتهای اخذ شده از کالاهای لوکس به وجود آمد. میتوان از این راهکارها در قرن بیست یکم نیز بهره برد، هرچند قریب به اتفاق احزاب و رهبران سیاسی ما به شدت از توصیه به چنین سیاستهایی پرهیز میکنند.
منبع: www.Guardian.co.uk
سیاحت غرب شماره ۵۷