به «مکّه» رفته بود . عربی را دید که دامان کعبه را گرفته و از خداوند میخواهد چهار هزار درهم به او بدهد. نزد مرد رفت و علّت درخواستش را پرسید. مرد گفت: هزار درهم بدهکارم . با هزار درهم دیگر خانهای میخرم. هزار درهمش را مهر همسرم میکنم و هزار درهم آخر را سرمایه زندگیام قرار میدهم.
این خرماها برای توست
برای نظارت مستقیم بر امور جامعه، گاهی به بازار میرفت و در مغازه میثم تمّار مینشست. روزی میثم برای انجام دادن کاری از مغازه بیرون رفت. امیر مؤمنان، علی(ع) به جای او مشغول فروش خرما شد. پس از مدّتی میثم برگشت و مقداری خرما در گوشه مغازه دید و با تعجّب به امام نگریست. امام گفت: «این خرماها برای توست، ولی اگر علیه تو بود، چه میکردی؟» میثم تمّار با حیرت بیشتری پرسید: مقصودتان چیست؟ امام پاسخ داد: «هر بار که مقداری خرما فروختم، یکی برای تو کنار گذاشتم و یک خرمای اضافه به مشتری دادم. بهاندازه این خرماها به مردم احسان شده و پاداش و ثواب آن برای توست، امّا فکر کن اگر به همین مقدار از هر خریدار کم میگذاشتی، آنگاه چه میکردی؟۲
امرار معاش
روزی امام علی(ع) را در «بازار کوفه» دیدند که کناری ایستاده و شمشیرش را به فروش گذاشته است. پرسیدند: چرا میخواهی شمشیرت را بفروشی؟ با لبخند گفت: «به پولش نیاز دارم تا امرار معاش کنم» و این در حالی بود که مالیات فراوان دولت اسلامی در اختیار آن حضرت بود.۳
خیانت
زمستان بود، حضرت علی(ع) را در «بازار بصره» دیدند که لباسی از دو پارچه کم قیمت به تن داشت. پرسیدند: در این هوای سرد، چرا لباس کافی به تن نکردهای؟ فرمود: «روزی که به این شهر آمدم، بیش از این لباس به تنم نبود و اگر روزی که میخواهم از این شهر بروم، چیزی بیش از این همراه داشته باشم، خیانت کردهام.»4
امیرالمؤمنین
فردی خدمت امام صادق(ع) رسید و گفت: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین! امام از جای برخاست و فرمود: «از به کار بردن این تعبیر، جز برای علیّ بن ابی طالب(ع) خودداری کن که کسی جز او صلاحیّت این لقب را ندارد و خداوند فقط او را به این لقب نامیده است.» از امام پرسیدند: پس قائم شما را با چه نام بخوانیم و چگونه به او سلام کنیم؟ امام صادق(ع) فرمود: «السّلام علیک یا بقیّـ[ الله، السّلام علیک یابن رسول الله صلّی الله علیه و آله.»5
فقط در خانه علی(ع) باز بماند
درِ خانه چند تن از یاران رسول خدا(ص) به مسجد باز میشد. روزی پیامبر فرمان داد به جز درِ خانه علی(ع) همه درها را ببندید. مردم به این دستور پیامبر(ص) اعتراض کردند. پیامبر اکرم(ص) در پاسخ به این اعتراض به مسجد رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «بدانید که به من فرمان رسیده بود همه درها به جز در خانه علی بسته شود. برخی مردم چیزهایی گفتهاند، ولی به خدا سوگند! من از جانب خود کاری نکردم، بلکه فرمانی دریافت و آن را اطاعت کردم.»6
۱. امیرمؤمنان، علی(ع) از دیدگاه شخصیّتهای برجسته، تحقیق و تدوین: حجّت موسوی خویی، ص۸۰.
۲. همان، ص۹۸.
۳. همان، ص۹۹.
۴. همان.
۵. علی عطایی اصفهانی، پرتویی از زندگانی اوّلین معصوم عراق، امیرالمؤمنین، علی(ع)، ص ۶۹.
۶. همان، ص۱۱۱.