همچنان که ذو القرنین به راه خود ادامه میداد به گروهی از خردمندان امّت موسی(ع) رسید که به حق راهنمایی شده بودند و به آن عمل میکردند و چون ایشان را دید، به آنان گفت: ای قوم! از خبر خود برای من بگویید که من تمام خاور و باختر، خشکی و دریا، زمین و کوه و دشت و روشنی و تاریکی آن را گشته ام و به گروهی چون شما برنخوردهام. اینک به من خبر دهید که چرا گور مردگان شما بر در خانههایتان قرار دارد؟
در روایات، ماجرای جالبی ضمن سفرهای ذوالقرنین، که از جمله شخصیّتهای مورد تأیید قرآن کریم است، آمده که در اینجا و به تناسب موضوع، نقل آن خالی از لطف نیست:
همچنان که ذو القرنین به راه خود ادامه میداد به گروهی از خردمندان امّت موسی(ع) رسید که به حق راهنمایی شده بودند و به آن عمل میکردند و چون ایشان را دید، به آنان گفت: ای قوم! از خبر خود برای من بگویید که من تمام خاور و باختر، خشکی و دریا، زمین و کوه و دشت و روشنی و تاریکی آن را گشته ام و به گروهی چون شما برنخوردهام. اینک به من خبر دهید که چرا گور مردگان شما بر در خانههایتان قرار دارد؟ گفتند: چنین کردهایم که مرگ را فراموش نکنیم و یاد آن از دلهای ما بیرون نرود. پرسید: چرا خانههای شما در ندارد؟ گفتند: میان ما کسی دزد و هیچ کس هم مورد سوء ظن نیست و همگان امین هستند. پرسید: چرا میان شما امیران نیستند؟ گفتند: بدان سبب که به یکدیگر ستم نمیکنیم. پرسید: چرا حاکم ندارید و کسی بر شما پادشاه نیست؟ گفتند: مال اندوزی نمیکنیم و ستیزهجویی نداریم. پرسید: چرا بر یکدیگر برتری نمیجویید و تفاوتی ندارید؟ گفتند: چون بر یکدیگر مهربانیم و با یکدیگر مواسات میکنیم. پرسید: چرا اختلاف با یکدیگر ندارید و نزاع نمیکنید؟ گفتند: به مناسبت الفت دلهای ما با یکدیگر و اصلاح میان خودمان. پرسید: چگونه است که به یکدیگر دشنام نمیدهید و قتلی میان شما اتفاق نمیافتد؟ گفتند: ما بر خواستههای نفسانی خود پیروزشدهایم و نفسهای خویش را لگام بردباری زدهایم. پرسید: چرا همگان هم عقیدهاید و چگونه راه و روش شما مستقیم و راست است؟ گفتند: به این سبب است که دروغ نمیگوییم و نسبت به یکدیگر مکر نمیورزیم و هیچ یک از دیگری غیبت نمیکنیم. گفت: به من بگویید چرا میان شما هیچ مستمند و بینوا نیست؟ گفتند: از این روی که ما اموال خود را برابر تقسیم میکنیم. پرسید: چرا میان شما هیچ تندخو و خشنی نیست؟ گفتند: نتیجه فروتنی و افتادگی است. پرسید: سبب آنکه عمر شما از همه درازتر است چیست؟
گفتند: بدین سبب است که حق را گردن مینهیم و به دادگری حکم میکنیم. پرسید:
چرا گرفتار خشکسالی و قحطی نمیشوید؟ گفتند: به سبب آنکه از آمرزش خواهی غفلت نمیکنیم. پرسید: چرا بیتابی نمیکنید؟ گفتند: به آن سبب که ما خویشتن را برای بلا و گرفتاری آماده ساختهایم و خود خویشتن را تسلیّت و آرامش میدهیم.
پرسید: چرا آفتها به شما نمیرسد؟ گفتند: از این روی که جز بر خدا، بر هیچ کس توکّل نمیکنیم و از ستارگان و منازل بروج، طلب باران نمیکنیم. گفت: ای قوم! به من بگویید: آیا پدران شما همین گونه رفتار میکردند؟ گفتند: آری، آنان را چنین دیدیم که به مستمندان خود رحم میکردند و با بینوایان مواسات میورزیدند و از هر کس که به آنان ستم کرده بود، درمیگذشتند و به هر کس که نسبت به ایشان بدی کرده بود، نیکی میکردند و برای بدکاران خود، آمرزش خواهی میکردند و پیوند خویشاوندان را رعایت میکردند و امانت را مسترد میداشتند و همواره راست میگفتند و هیچ گاه دروغ نمیگفتند و بدین سبب بود که خداوند کارشان را اصلاح فرمود. ذوالقرنین تا هنگام مرگ خویش، میان ایشان مقیم شد و به هنگام مرگ، پانصد ساله بود.۱
۱. روضـه الواعظین و بصیره المتعظین، ج2، ص۴۳۶.
همچنان که ذو القرنین به راه خود ادامه میداد به گروهی از خردمندان امّت موسی(ع) رسید که به حق راهنمایی شده بودند و به آن عمل میکردند و چون ایشان را دید، به آنان گفت: ای قوم! از خبر خود برای من بگویید که من تمام خاور و باختر، خشکی و دریا، زمین و کوه و دشت و روشنی و تاریکی آن را گشته ام و به گروهی چون شما برنخوردهام. اینک به من خبر دهید که چرا گور مردگان شما بر در خانههایتان قرار دارد؟ گفتند: چنین کردهایم که مرگ را فراموش نکنیم و یاد آن از دلهای ما بیرون نرود. پرسید: چرا خانههای شما در ندارد؟ گفتند: میان ما کسی دزد و هیچ کس هم مورد سوء ظن نیست و همگان امین هستند. پرسید: چرا میان شما امیران نیستند؟ گفتند: بدان سبب که به یکدیگر ستم نمیکنیم. پرسید: چرا حاکم ندارید و کسی بر شما پادشاه نیست؟ گفتند: مال اندوزی نمیکنیم و ستیزهجویی نداریم. پرسید: چرا بر یکدیگر برتری نمیجویید و تفاوتی ندارید؟ گفتند: چون بر یکدیگر مهربانیم و با یکدیگر مواسات میکنیم. پرسید: چرا اختلاف با یکدیگر ندارید و نزاع نمیکنید؟ گفتند: به مناسبت الفت دلهای ما با یکدیگر و اصلاح میان خودمان. پرسید: چگونه است که به یکدیگر دشنام نمیدهید و قتلی میان شما اتفاق نمیافتد؟ گفتند: ما بر خواستههای نفسانی خود پیروزشدهایم و نفسهای خویش را لگام بردباری زدهایم. پرسید: چرا همگان هم عقیدهاید و چگونه راه و روش شما مستقیم و راست است؟ گفتند: به این سبب است که دروغ نمیگوییم و نسبت به یکدیگر مکر نمیورزیم و هیچ یک از دیگری غیبت نمیکنیم. گفت: به من بگویید چرا میان شما هیچ مستمند و بینوا نیست؟ گفتند: از این روی که ما اموال خود را برابر تقسیم میکنیم. پرسید: چرا میان شما هیچ تندخو و خشنی نیست؟ گفتند: نتیجه فروتنی و افتادگی است. پرسید: سبب آنکه عمر شما از همه درازتر است چیست؟
گفتند: بدین سبب است که حق را گردن مینهیم و به دادگری حکم میکنیم. پرسید:
چرا گرفتار خشکسالی و قحطی نمیشوید؟ گفتند: به سبب آنکه از آمرزش خواهی غفلت نمیکنیم. پرسید: چرا بیتابی نمیکنید؟ گفتند: به آن سبب که ما خویشتن را برای بلا و گرفتاری آماده ساختهایم و خود خویشتن را تسلیّت و آرامش میدهیم.
پرسید: چرا آفتها به شما نمیرسد؟ گفتند: از این روی که جز بر خدا، بر هیچ کس توکّل نمیکنیم و از ستارگان و منازل بروج، طلب باران نمیکنیم. گفت: ای قوم! به من بگویید: آیا پدران شما همین گونه رفتار میکردند؟ گفتند: آری، آنان را چنین دیدیم که به مستمندان خود رحم میکردند و با بینوایان مواسات میورزیدند و از هر کس که به آنان ستم کرده بود، درمیگذشتند و به هر کس که نسبت به ایشان بدی کرده بود، نیکی میکردند و برای بدکاران خود، آمرزش خواهی میکردند و پیوند خویشاوندان را رعایت میکردند و امانت را مسترد میداشتند و همواره راست میگفتند و هیچ گاه دروغ نمیگفتند و بدین سبب بود که خداوند کارشان را اصلاح فرمود. ذوالقرنین تا هنگام مرگ خویش، میان ایشان مقیم شد و به هنگام مرگ، پانصد ساله بود.۱
ماهنامه موعود شماره ۱۱۴
پینوشت:
۱. روضـه الواعظین و بصیره المتعظین، ج2، ص۴۳۶.