حضرت مرهم حسن (ع) فرش کوچک و فیروزه ای را زیر بغل زد و نگاهی به آسمان کرد. هم آفتاب گرم نبود و هم باد خنکی مدینه را جان می بخشید. زیر لب شکری گفت و به طرف کوچه رفت. از این هوای خوب مدینه و دیدن همسایه ها در این ساعات غروب نمیشد بی بهره ماند.