به خانه برگردید!
انتخاب دونالد ترامپ، به عنوان رئیس جمهوری آمریکا اتّفاقی ساده نیست؛ او قطاری گریخته و از کنترل خارج شده هم نیست؛ به عبارتی، ترامپ نمایش و نمودار یک نقطه عطف در تاریخ غرب است. به جز این، میبایست دونالد ترامپ را مأمور اجرای استراتژی های اخذ شده توسط CFR (شورای روابط خارجی آمریکا)، «کمیسیون سه جانبه» و سرانجام، مجامع مخفی «بیلدربرگ»ها دانست که طیّ سلسله مراتب، کنترل و هدایت جهان را در اختیار دارند.
شورای روابط خارجی آمریکا (CFR)، مجمعی از برگزیدگان سیاست و دانش است که سلطه طبقه سرمایه دار آمریکا را، از مجرای دو حزب دمکرات و جمهوری خواه در جغرافیای امور خارجی «ایالات متّحده آمریکا» برقرار میکند و سران هر دو حزب که به نوبت بر منصب ریاست جمهوری تکیه می زنند، در این شورا عضویت و حضور دارند. در واقع، الیگارشی آمریکایی از مسیر این شورا، تمامی قدرت را در اختیار گرفته و از منافع طبقه خود در این کشور حمایت میکند و در مرتبه ای بالادست کمیسیون سه جانبه قرار گرفته است، این کمیسیون، مرکّب از بزرگترین بانکداران، کارشناسان، رؤسای بنیادها و اقتصاددانان، (همچون کسینجر، دیوید راکفلر و دیگران) از سه منطقه «آمریکا»، «اروپا» و «ژاپن» است. در واقع، در این کمیسیون، تصمیم گیرندگان اروپای غربی، آمریکای شمالی و منطقه آسیا و «اقیانوس آرام»اند که سازماندهی جهانی اقتصاد غرب را در عهده دارند. اینان را باید قدرتمندترین اربابان بزرگترین بخش جهان شناخت و سرانجام سازمان مخوف بیلدربرگ.
«بیلدربرگ»، یک سازمان جهانی سیاستگذار ماسونی است که با دو شاخه فرعی «لژ نیویورک» و «لژ منچستر» روابط اروپا و آمریکا و مسائل آمریکای شمالی را مدیریت میکند و لژ منچستر نیز بخش اروپایی روابط با آمریکا را تحت کنترل دارد.
همگی این مجامع، تحت مدیریت جهانی اشرار یهود، با در دست داشتن ابزارهای قدرتمند مالی و نظامی، نه تنها مدیریت اقتصاد و سیاست جهانی را عهده دارند؛ بلکه از این مسیر، اهداف کلان خود را دنبال میکنند.
بسیار سادهاندیشی است اگر دونالد ترامپ را مهره اصلی و تصمیم گیر نهایی در سیاست، اقتصاد و نظامیگری آمریکا به شمار آوریم.
اعضای بیلدربرگ، متشکّل از یکصد و سی نفر از قدرتمندترین و بانفوذترین افراد در زمینه سیاست، اقتصاد و رسانههای عمومی اند، صاحبان اقتصاد بزرگ (در ابعاد بین المللی)، پادشاهان و اعضای خاندان های سلطنتی اروپایی که همه ساله طیّ اجلاسی، استراتژی های لازم برای کنترل و هدایت مناسبات بین المللی را تعریف و تضمین کرده و توسط عوامل همسو با خود (کمیسیون سه جانبه، شورای روابط خارجی آمریکا و دولتهای آمریکایی و اروپایی) به اجرا میگذارند.
اینان را میبایست جنایتکاران یقه سفید و پشت پرده به حساب آورد که ریشه تاریخی درازی در میان مجامع مخفی گذشته دارند و همه همّت خود را مصروف آن میکنند که با تشکیل «دولت جهانی» (و در پی آن، ارتش جهانی، بازار جهانی و…) و تخریب همه هویت های ملّی، به حکومت یکپارچه و بلامنازعه، دسترسی پیدا کنند.
طیّ دو جنگ جهانی اوّل و دوم و به تدریج، از میزان اختیار دولتهای ملّی و منطقه ای کاسته و آن همه در دستان سازمان های به ظاهر بین المللی قرار داده شد. سازمان هایی که به نیابت این مجامع مخفی، اختیاردار همه اقوام و دولت ها شده و از اختیارات آنان کاستند.
تأسیس «جامعه ملل» پس از جنگ جهانی اوّل (۱۹۲۰م.) و «سازمان ملل متّحد» پس از جنگ دوم جهانی (۱۹۴۵م.) و سازمان های مرتبط با آن را از دست آوردهای آن دو جنگ باید شناخت.
پژوهشگران، «بیلدربرگ» را به عنوان بازوی اجرایی یکی از بزرگترین مجامع سرّی جهان، یعنی «کمیته ۳۰۰» میشناسند.
کانونهای توطئه جهانی، مراد اصلی خویش را در:
• جلوگیری از استقلال کشورها در زمینه های مختلف؛
• تجزیه کشورهای بزرگ؛
• مبتلا کردن کشورهای مختلف به جنگهای فرسایشی با همسایگان خود؛
• سلطه بر منابع و ذخائر نفت و گاز جهان میشناسند.
رؤسای دولتهای مختلف، اعمّ از رؤسای جمهوریها، نخست وزیران و از جمله، حکّام و شیوخ عرب، هر کدام به نحوی و به نوعی وابسته به لژهای فرعی ماسونی و مخفی اند که در نهایت و در سلسله مراتب، به «کانون فراماسونری جهانی اشرار یهود» میانجامند.
گام آخرین در تأسیس دولت جهانی
زمینه های برداشتن گام سوم از «سه گام لازم تأسیس دولت جهانی» با فروپاشی سازمان یافته «شوروی» فراهم آمد؛ گامهای اوّل و دوم طیّ دو مرحله از جنگهای جهانی برداشته شده بود.
در حالی که گمان می رفت با جهانی شدن فرهنگ (همه گیر شدن لیبرالیسم) و اقتصاد (سرمایه داری) همه مقدّمات لازم برای افتتاح پروژه بزرگ دولت جهانی فراهم آمده است، از نیمه دوم قرن بیستم، زمزمه ها و زمینه های بازگشت به معنویت (با طعم بنیادگرایی) از دو سوی جهان، یعنی غرب و شرق اسلامیبه گوش رسید. اگر چه گمان میرفت همه اسباب لازم برای کنترل این جریان فراهم است؛ امّا با آشکار شدن ترکها بر پایه های فرهنگی تمدّن مدرن، زنگ خطر فروپاشی فرهنگی و تمدّنی غرب به صدا درآمد.
میل بازگشت به مذهب و جستوجوی معنویت و معناگرایی در میان ساکنان جهان، چنانکه در خود، ادّعای ورود به عرصه مدیریت کلان و برپایی نظم جدید متّکی به ارزشهای دینی را نداشت، برای مؤسّسان دولت جهانی اشرار یهود و فراماسونری جهانی، خطری به شمار نمی آمد؛ امّا بر هم خوردن تعادل و موازنه مناسبات سیاسی در منطقه خاورمیانه (پس از واقعه انقلاب اسلامی در ایران)، مانع بزرگی فراروی کسانی قرار داد که گمان میبردند، گامی دیگر تا برپایی دولت جهانی نمانده است. در مقابل تقویت جریان تکفیری سلفی و مسلّح ساختن آنها، اگرچه ابتدا به منظور کنترل و خنثی سازی خیزش های اسلامی؛ مصونیت بخشی به اسرائیل و ممانعت از فراگیری نهضت شیعی اتّفاق افتاد و در پی آن نیز ائتلاف خونین «صلیبی، سلفی و صهیونی»، برای سرکوب و کشتار مستضعفان شکل گرفت، امّا در سیر تکوینی به تصمیم نهایی سران پشت پرده برای انعدام و انهدام شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) انجامید.
ائتلاف خونین صلیبی، سلفی و صهیونی، اینک در برابر خود، پا گرفتن جریانی را می دید که منکر و مخالف شکل گیری «دولت جهانی» اشرار یهود است؛ بلکه ادّعای نظم دهی به مناسبات و جغرافیای سیاسی، متّکی بر آموزه های دینی را در سر دارد؛ اضافه بر این، در میان آموزه های دینی و مذهبی شیعیان نیز موضوع انتظار و آماده سازی زمینه های ظهور منجیّ موعود از جایگاه خاصّی برخوردار است. بدین سبب، «جریان فکری و فرهنگی شیعی» به عنوان بزرگترین دشمن و مانع شناسایی شد و ائتلاف شیطانی مزبور برای از بین بردن آن، همه توان خود را در کار وارد کرد.
در تصوّر غرب، مسلمانان به صورت عام و شیعیان به صورت خاص، «زامبی»۱هایی خطرناک هستند؛ موجوداتی با ماهیتی پلید و با ظاهری انسانی که به هرکجا پا بگذارند، حمله آورده و دیگران را نیز مبتلا و قربانی میکنند و برای خلاصی از دست آنها، گریزی جز قتل عامّ آنها و احداث دیواری عظیم میان خود و زامبی های مهاجم وجود ندارد.
سینمای «هالیوود» از نیمه دوم قرن بیستم، مأمور به تصویر کشیدن زامبی ها و نشان دادن خطرات ناشی از رسوخ و نفوذ آنها به حوزه تمدّنی مدرن غربی شد.
در فیلم سینمایی «جنگ جهانی Z»۲ محصول سال ۲۰۱۳م.، نشان داده شد که تنها کشور «اسرائیل» (فلسطین اشغالی) است که در هجمه بزرگ زامبی ها، با کشیدن دیوار عظیمی میان دولت غاصب یهودی و همسایه هایش، خود را از حملات زامبیها مصون داشته است.
به موازات ارائه تصویر زامبی از مسلمانان در سینما، در جهان سیاست نیز، از مسلمانان و شیعیان منتظر ظهور منجی موعود، به عنوان موجوداتی شرور یاد شد که در تقابل با جبهه خیر (یعنی غرب و یهود) قرار گرفتهاند و در بحبوحه جنگ جهانی «آرمگدون» به دست ائتلاف صلیب و صهیون نابود میشوند و سرانجام، «حکومت جهانی» فرزندان اسرائیل در «بیت المقدّس» برای دورهای طولانی و یک هزارساله، جهان را از دست نیروهای شرور نجات می دهد.
در ادبیات سینمای غرب، زامبی ها، موجوداتی افسانهای و ترسناکند که از اعماق تاریخ برگشت کرده (بسان رجعت کنندگان در ادبیات دینی شیعی) و پس از مرگی طولانی، حیات دوباره مییابند و قصد جان انسان های زنده میکنند.
در انی نگرش، زامبی ها موجوداتی احمق و بی عقل و وحشی اند که دیگران را طعمه خود ساخته و به سوی آنان، حمله می آورند.
همواره در این دست از آثار سینمایی، قهرمانی به نمایش گذاشته میشود که متعلّق به جبهه خیر است و ساکنان غرب و جهان را از دست زامبی های شرور خلاصی میبخشد.
وقتی دونالد ترامپ از مسلمانان و مهاجران یاد میکند، گویی به تازگی از تماشای فیلمی ترسناک و نمایش دهنده هجمه زامبی ها برخاسته است!
با یک بررسی آماری در سایت IMDb میتوان دریافت که از سال ۱۹۶۶م. تا امروز، حدوداً ۳۰۰ فیلم با موضوع یا حضور زامبیها در سینمای جهان ساخته شده که بیش از ۵۰% از این آثار، یعنی حدود ۱۵۰ فیلم بعد از سال ۲۰۰۱م. بوده است.
مطالعه و بررسی این آثار نشان می دهد که مفاهیم و عباراتی، همچون «اسلام»، «دیوار حائل»، «تروریسم» و «آخرالزّمان» همراه و همنشین با کلمه «زامبی» است.
به موازات این ژانر سینمایی، طیّ دهه های اخیر نیز، شاهد صدها فیلم با موضوع و محتوای جنگهای آخرالزّمانی، آرمگدون و منجی گرایی بوده ایم.
پیکره اصلی اکثر فیلم های آخرالزّمانی را مفاهیمی، چون شیطان، ضدّ مسیح و جامعه جهانی و درگیری میان ابلیس و عنصر آخرالزّمانی بر سر جامعه جهانی تشکیل می دهد.
مبارزه با شیطان و قوای شیطانی، به منظور حفظ و حراست از جامعه جهانی (به ویژه غرب) مأموریت اصلی قهرمانان این دست فیلم ها را تشکیل می دهد.
باعث شگفتی است اگر اعلام شود پرهزینه ترین و در عین حال پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای هالیوود با موضوع اخرالزّمان ساخته شده است.
سازندگان این آثار به انحای مختلف و با استفاده از نمادهای اسلامی (ساختمانها، اشخاص، اصوات و…) سعی در این دارند که مسلمانان را در زمره نیروهای شرور، ضدّ مسیح، دجّال و نابودکننده جهان معرفی کنند.
آنچه از حیث نظری وضع گیری سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی را در مجادلات سیاسی علیه مسلمانان و سینماگران را در ساخت مجموعه آثاری در ژانر زامبی ها، حمایت میکند، «بنیادگرایی مسیحیان صهیونیست» است.
بنیادگرایی مسیحی، جنبشی مذهبی و سیاسی و برخاسته از ادبیات مذهبی پروتستان های ساکن ایالات متّحده آمریکا و انگلستان است و هسته اصلی اندیشه آنها، نبرد میان نیروهای خیر و شرّ و مبتنی بر اندیشه مطلق گراست.
شاخص های بنیادگرایی مسیحی را می توان در مواردی، چون اعتقاد به آخرالزّمان زودرس، جنگ مقدّس آرمگدون، ظهور مسیح و تشکیل حکومت جهانی بنی اسرائیلی در گستره «فلسطین اشغالی» شناسایی کرد.
درگیری و نزاع خونین با پشتوانه های مذهبی و دینی، تحت عنوان جنگ مقدّس آرمگدون، جزو لاینفکّ اعتقادی بنیادگرایان مسیحی است که هماینک جمعیت حدّاکثری ایالات متّحده آمریکا را به خود اختصاص دادهاند. از منظر اینان، این درگیری، در آستانه ظهور منجیّ موعود (مسیح) به اوج خود رسیده و سرانجام به تأسیس حکومت جهانی نیروهای خیر می انجامد.
کلام آخر!
کلام خود را با سخنان معاون رئیس جمهوری آمریکا، مایک نیس، خاتمه می دهم. به گزارش روزنامه «جروزالیم پست» (شنبه هفتم اسفند ماه) وی در گردهمایی سالانه لابی صهیونیستی، «ائتلاف یهودیان جمهوریخواه» با تأکید بر عزم جدّی «واشینگتن» برای تأمین امنیت یهودیان و حمایت از روند «صلح خاورمیانه» تأکید کرد: دولت ترامپ بر سر امنیتِ – به گفته او- کشور یهودی اسرائیل، سازش نخواهد کرد.
دیگر جهان غرب، جای امنی برای مسلمانان و به نحو خاص، شیعیان نیست و صدای شیپور جنگ فراگیر صلیبی دوم، از هر سو به گوش می رسد. گویی «ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون» اقتضای هلاکت میکند.
مؤمنان به آئین محمّدی(ص) میبایست خود را برای این موقعیت آماده کنند.
دیگر غرب در خود تکرار نمیشود و با سرآمدن تاریخش، روی به اضمحلال و نابودی میگذارد. هیچ حوزه فرهنگی و تمدّنی جایگزینی نیز پس از این همه تجربه دراز بشر در عرصه زمین، متصوّر نیست. ضرورتاً میبایست آمادگی روحی و مادّی لازم برای رویارویی با این واقعیت، استقبال از تاریخ فردا و همنوایی با خاستگاه امام منتظران را در خود و دیگران فراهم آورد
باید به خانه برگشت.
باید به سرزمین مؤمنان برگشت.
در معنی مهاجرت از قول امیرمؤمنان علی(ع) آمده است که فرمودند:
«نام هجرت بر احدی واقع نمی شود؛ مگر حجّت خدا را در زمین بشناسد. کسی که حجّت الهی را شناخت و به او اقرار کرد، مهاجر است.»۳
پی نوشتها:
۱. زامبیها، موجوداتی افسانهای در داستانها و فیلم های ترسناکند که پس از مرگ، دوباره به این جهان برمیگردند و قصد جان دیگران میکنند. محتمل است که ریشه کلمه زامبی از فولکلورهای کشور «هائیتی» سرچشمه گرفته باشد.
۲. Wolrd War Z
۳. قال امیرالمؤمنین علیه السلام: لَا یَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَهِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَهِ الْحُجَّهِ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لَا یَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّهُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُه (شریف الرضی، محمّد بن حسین، نهج البلاغه (للصّبحی صالح)، قم، چاپ اوّل، ۱۴۱۴هـ. ق.، ص۲۸۰، خطبه ۱۸۹.)