جیز نشویم

بادکنک ها را باد می‌کنم و ریسه را به پرده آویزان می‌کنم. بوی شیرین کیک که توی فر است بینی ام را غلغلک می دهد.

زهرا جلوی فر ایستاده و با انگشتان کوچکش به آن اشاره می‌کند، قبلا به او گفته ام که داغ است و اگر دست بزند جیز می‌شود، از ترس گرمایی که از فر سمتش می آید با خودش زمزمه می‌کند: “جیزه”.

خنده ام می‌گیرد و یاد خودم می افتم آن زمان هایی که در مقابل کاری قرار می‌گیرم که خیلی جذاب است و نمیتوانم به صرف اینکه گفته‌اند خوب نیست به آن بی توجه شوم.

دارم روبان را روی جعبه کادو میبندم و زیر چشمی حواسم هست که دستش را نزند، هر بار نزدیک فر می‌شود صدایم را بالا می‌برم که “جیزه” و او هم عقب می رود، اما جاذبه اولین برخوردش با چیزی مثل فر سرجا میخکوبش کرده است.

کارت پستال را بر می دارم، دنبال خودکار به اتاق می روم و تویش قلبی می‌کشم و مینویسم: “سالگرد ازدواجمون مبارک همسرم” و قند توی دلم آب می‌شود.
صدای جیغ زهرا از اتاق پرتم می‌کند بیرون. درحالی که اشک روی گونه اش می ریزد به سمتم می آید و انگشتش را نشانم می دهد. دلم می ریزد و سمتش می دوم.

تاول کوچکی کنار انگشتش زده است. دستش را زیر آب می‌گیرم، دردش کم شده اما سرش را توی شانه ام فرو می‌برد و باز گریه می‌کند، انگار از دست خودش و کاری که کرده ناراحت است. گرم تر بغلش می‌کنم و می‌بوسمش.

و باز هم یاد تو می افتم آن موقع که سمتم می دوی و توبه می‌کنم و گرم بغلم می‌کنی…

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *