بوى محرم که به مشام میرسد، عالم رنگى دیگر میگیرد. قلبها تندتر از هر زمان و محزونتر از همیشه میتپد و میل به سوگ نشستن مثل خون در رگها میدود و آن وقت، در چشم برهم زدنى پرچمهاى سرخ و سبز و سیاه در گوشه گوشه شهر و دیار ما به اهتزاز درمیآید و همه جا رنگ ماتم به خود میگیرد.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعى است که جانها همه پروانه اوست
هر کجا میگذرم عکس رخش جلوهگر است
هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست
عشق به حسین دلیل نمیخواهد، گویى خاک وگل ما را با محبت او سرشتهاند.
در خیل سیاهپوشان عزادارى حسین علیه السلام، همه را حاضر میبینى، پیر، جوان، زن، مرد، دانشجو، کارگر، همه و همه بیآنکه رنگ و ریایى در کار کنند سردرپى عاشورا نهادهاند. و یا سینهزنان در پى عزاداران روانند تا شبى و یا نیمروزى خود را شریک غم زینب، علیهاالسلام، و عزادار شهیدان کنند.
به یکباره همه رنگها و تعلقها از بین میرود، همه مرامها و مسلکها رنگ میبازد و جاى آنهمه را نشستن در سوگ سالار کربلا میگیرد. حتى به قدر نوشاندن جرعهاى شربت به رهگذران و یا عرضه خرده نانى به فقرا، گاه در عجب میمانم که چه شورى در دلهاى این مردم است که محرم آنان را از خود بیخود میسازد.
خون عاشورایى بیهیچ تعارف در رگهاى مردم این دیار جاریست که با دمیدن خورشید اولین روز محرم دلهاشان به سوگ مینشیند تا در ظهر عاشورا ولولهاى عجیب بپا کنند.
این شور و ولوله پرده بسیارى از پندارها را میدرد. و عبثبودن بسیارى اندیشه را مینمایاند…
ادامه دارد..