نقش یهود در تغییر کانون حیات اقتصادی از قرن شانزده

0f2eb86af56ed01076a50bb3da81e485 - نقش یهود در تغییر کانون حیات اقتصادی از قرن شانزده

یکی از مهم‌ترین حقایق در مورد رشد حیات اقتصادی مدرن، تغییر کانون فعالیت‌های اقتصادی از کشورهای جنوبی اروپا یعنی ایتالیا، اسپانیا و پرتغال، که افزون بر آنها باید بخش‌هایی از ایالات جنوبی آلمان را هم در نظر گرفت، به سوی کشورهای شمال غرب اروپا بود که شامل هلند، فرانسه، انگلیس و ایالات شمالی آلمان می‌شود. رخداد دوران‌ساز در این فرآیند، رشد ناگهانی هلند به سوی کام‌یابی مالی بود و همین امر، انگیزه‌ای برای توسعه‌ی امکانات اقتصادی فرانسه و انگلستان شد. در سراسر سده‌ی هفدهم میلادی کارشناسان فلسفی و سیاستمداران دست‌اندرکار کشورهای شمال غرب اروپا، فقط یک هدف را دنبال می‌کردند؛ چگونه در تجارت، صنعت، کشتی‌رانی و مستعمره‌سازی از هلند تقلید کنند؟

مضحک‌ترین توضیح این حقیقت واضح و مبرهن را مورخان عرضه داشته‌اند. برای مثال، گفته شده است که علت نزول اقتصادی اسپانیا و پرتغال و دولت‌شهرهای ایتالیا و آلمان، کشف آمریکا و راه‌های تازه به هند بود یا این‌که به دلایلی مشابه، حجم تجارت با کشورهای شرق مدیترانه کاهش یافت و لاجرم، موقعیت شهرهای تجاری ایتالیا، که به این تجارت تکیه داشتند، تضعیف شد، اما این توضیح به هیچ‌وجه قانع کننده نیست. در وهله‌ی اول، تجارت با کشورهای شرق مدیترانه در سراسر سده‌های هفدهم و هیجدهم میلادی موقعیت ممتاز خود را حفظ کرده بود و در سراسر این دوره، رونق شهرهای حاشیه‌ی دریا در جنوب فرانسه و هم چنین در هامبورگ آلمان، پیوند تنگاتنگی با این تجارت داشت.

در وهله‌ی دوم، تعدادی از شهرهای ایتالیا، از جمله ونیز، که در سده‌ی هفدهم تمام اهمیت خود را از دست دادند، در معاملات تجاری با کشورهای شرق مدیترانه در سده‌ی شانزدهم حضور داشتند و این امر به مسیر تجاری هیچ ارتباطی نداشت. کمی دشوار است که دریافت چرا کشورهایی مثل ایتالیا، اسپانیا و پرتغال که تا سده‌ی پانزدهم میلادی چنان نقش ممتاز و پیش‌گامی داشتند باید به خاطر روابط جدید تجاری با آمریکا و هند متضرر می‌شدند یا چرا باید در قیاس با فرانسه، انگلستان و هلند، به خاطر موقعیت جغرافیایی خود، در موقعیت ضعیف‌تری قرار می‌گرفتند، مگر مسیر ژنو به آمریکا یا به هند، با مسیر آمستردام یا لندن یا هامبورگ به این مقاصد تفاوتی داشت؟ مگر غیر از این است که فاصله‌ی بنادر اسپانیا و پرتغال تا سرزمین‌های تازه کشف شده، سرزمین‌هایی که توسط دریانوردان ایتالیایی و پرتغالی کشف شده بودند و تحت سلطه‌ی نیروهای پرتغالی و اسپانیایی اداره می‌شدند، کم‌تر از سایر بنادر بود.

به همین سیاق، دلیل دیگری که آن هم به دفعات مطرح می‌شود، غیر قابل قبول است. می‌گویند کشورهای شمال غرب اروپا، کشورهای متحد قدرتمندی بودند، حال آن‌که آلمان و ایتالیا غیرمتحد بودند و افزون بر آن، آلمان توانست موقعیت خود را بهتر از ایتالیا مستحکم کند. در این‌جا هم در کمال حیرت باید این پرسش را مطرح کنیم که آیا ملکه‌ی قدرتمند دریای آدریاتیک در سده‌ی شانزدهم (ایتالیا)، ضعیف‌تر از مملکت هفت ایالت (آلمان) در سده‌ی هفدهم بود؟ و آیا مگر غیر از این است که امپراتوری فیلیپ دوم (Philip II) از نظر قدرت و اشتهار، بر تمام قلمروهای پادشاهی دوران خود برتری داشت؟

وانگهی، چرا این‌چنین بود که گرچه آلمان در یک اوضاع نابه‌سامان سیاسی به سر می‌برد و زمزمه‌های جدایی‌طلبی در آن به گوش می‌رسید، شهرهای خاصی در آن، نظیر هامبورگ و فرانکفورت، در سده‌های هفدهم و هیجدهم میلادی به چنان سطحی از توسعه و ترقی رسیدند که فقط برخی از شهرهای فرانسه و انگلیس توان رقابت با آن را داشتند؟

حالا جای آن نیست که به این مسأله با تمام جوانب مختلفی که دارد، رسیدگی کنیم. عوامل متعددی در وقوع پی‌آمدهایی که به آنها اشاره کردیم، دخالت داشتند، اما از دیدگاه مسأله‌ی مورد نظر ما، یک احتمال هست که نباید نادیده گرفته شود و این احتمال به عقیده‌ی من، شایسته‌ی توجه و بررسی بسیار جدی است و تا آنجا که من می‌دانم، تاکنون مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. آیا نمی‌توانیم میان تغییر کانون فعالیت‌های اقتصادی از جنوب به شمال اروپا و مهاجرت و سرگردانی یهودیان ارتباطی برقرار کنیم؟ صرف طرح همین نکته، ناگهان سیلی از نور به روی رویدادهای آن ایام می‌تاباند؛ رویدادهایی که در فضایی نیمه تاریک قرار داشتند. در واقع، ‌جای حیرت است که این ارتباط موازی میان آوارگی و مهاجرت یهودیان و استقرار آنها از یک سو و فراز و نشیب‌های اقتصادی ملل و کشورهای مختلف از سوی دیگر، هرگز مورد بررسی قرار نگرفته بود. قوم اسرائیل چون خورشید از روی اروپا می‌گذشت، به هرجا پا می‌نهاد، با خود نور و حیات به هم راه می‌آورد و از هرکجا رخت برمی‌بست، تاریکی و رخوت بر آن حکومت می‌کرد. شرح سابقه‌ی مختصری از افت و خیزهای مردم یهود از سده‌ی پانزدهم میلادی به این سو، مؤید این عقیده خواهد بود.
اولین رویدادی که باید به آن رجوع کرد، رویدادی است که اهمیت جهانی دارد و آن اخراج یهودیان از اسپانیا در سال ۱۴۹۲ و از پرتغال در سال‌های ۱۴۹۵ و ۱۴۹۷ است. هرگز نباید فراموش کرد که درست یک روز قبل از آن که کریستف کلمب (Columbus) از پالوس (Palos) عازم سفر دریایی خود شد تا آمریکا را کشف [!] کند (سوم آگوست سال ۱۴۹۲) سیصد هزار یهودی از اسپانیا به ناوار (Navarre)، در جنوب غربی فرانسه، فرانسه، پرتغال و شرق اروپا مهاجرت کردند. این نکته را نیز باید در خاطر داشت که درست در سال‌هایی که واسکو دو گاما (Vasco da Gama) دنبال یافتن یک گذرگاه آبی به هند می‌گشت و سرانجام هم آن را پیدا کرد، یهودیان را از دیگر بخش‌های شبه جزیره‌ی پیرنی (Pyrenean)، در جنوب غربی اروپا و در مرز بین اسپانیا و فرانسه، بیرون می‌کردند.
چه تصادف شگرفی است که این دو رویداد، که هر دو به یک اندازه اهمیت ویژه‌ای دارند؛ یکی کشف قاره‌های جدید و دیگری عظیم‌ترین تلاش‌ها برای پراکنده کردن مردم یهود هم‌زمان اتفاق افتادند، اما بیرون راندن یهودیان از شبه جزیره‌ی پیرنی، نتوانست به طور کامل نقطه‌ی پایانی بر تاریخ حضور آنها در آن ناحیه بنهد. یهودیان متعددی به عنوان شبه مسیحی / یهودیان مخفی (Marannos) در آنجا ماندند و تنها در حول و حوش دوره‌ی تفتیش عقاید (Inquisition) یعنی از ایام پادشاهی فیلیپ دوم به بعد بود که اوضاع به نحو روزافزونی نامساعد شد و سرانجام یهودیان ناگزیر شدند تا سرزمینی را که در آن متولد شده بودند، ‌ وانهند و کوچ کنند.

یهودیان اسپانیا و پرتغال، در سده‌های بعدی و به ویژه در اواخر سده‌ی شانزدهم میلادی در دیگر کشورها سکونت گزیدند. حوالی همین دوره بود که زوال اقتصادی شبه جزیره‌ی پیرنی و نواحی اطراف آن تثبیت شد.
با آغاز سده‌ی پانزدهم میلادی اخراج یهودیان از شهرهای تجاری آلمان آغاز شد. آنها را از کلن در سال‌های ۲۵-۱۹۲۴، از آگسبورگ در سال‌های ۴۰-۱۹۳۹، از استراسبورگ در سال ۱۴۳۸، از ارفورت در سال ۱۴۵۸، از نورمبرگ در سال‌های ۹۹-۱۴۹۸، از اولم (Ulm) در سال ۱۹۴۹ و از راتیسبون در سال ۱۹۱۵ اخراج کردند.

در سده‌ی شانزدهم میلادی مشابه همین سرنوشت در برخی از شهرهای ایتالیا برایشان تکرار شد. آنها را از سیسیل در سال ۱۴۹۲، از ناپل در سال‌های ۴۱-۱۵۴۰ و از جنوا و ونیز در سال ۱۵۵۰ اخراج کردند. در این جا هم نزول موقعیت اقتصادی این شهرها و زمان اخراج یهودیان همزمان شد.

از سوی دیگر، سابقه‌ی خیزش به سوی کام‌یابی اقتصادی بعضی کشورها و شهرهایی که پذیرای آوارگان یهودی بودند، که در مواردی نیز کاملاً غیرمنتظره بود، قاعدتاً باید به دوره‌ی اولین حضور یهودیان اسپانیایی برسد. یک نمونه‌ی آن، شهر لگورن (Leghorn)، یکی از معدود شهرهای ایتالیا است که در سده‌ی شانزدهم میلادی شاهد رونق اقتصادی بود. این شهر مقصد غالب مهاجرانی بود که به سوی ایتالیا می‌رفتند. همین موقعیت را در آلمان، شهرهای هامبورگ و فرانکفورت داشتند که آوارگان یهودی را پذیرفتند. نکته‌ی مهم و جالبی که باید در این‌جا اضافه کنیم این است که سیاح تیزبینی در سده‌ی هیجدهم که در سراسر آلمان سفر می‌کرد، به این نتیجه رسیده است که تمامی‌شهرهایی که در گذشته از مراکز پر رونق تجاری بوده، از جمله امپایر (Empire)، اولم، نورمبرگ، آگسبورگ، ماینس (Mayence) و کلن، از نظر اقتصادی دچار رکود شده و فقط دو شهر آلمان بودند که توانستند شکوه گذشته‌ی خود را کماکان حفظ کنند و حتی روز به روز باشکوه‌تر شوند و آن دو شهر عبارت بودند از فرانکفورت و هامبورگ.

در فرانسه و در سده‌های هفدهم و هیجدهم، شهرهای رو به رشد عبارت بودند از مارسی، بوردو و روئن، که آنها هم از پناهگاه‌های اصلی یهودیان مهاجر به حساب می‌آمدند.
در مورد هلند هم همه می‌دانند که در اواخر سده‌ی شانزدهم میلادی یک رشد ناگهانی خیره‌کننده، به مفهوم سرمایه‌دارانه‌ی آن، به وقوع پیوست. اولین یهودیان پرتغالی در سال ۱۵۹۳ در آمستردام ساکن شدند و چیزی نگذشت که تعداد آنها رو به فزونی نهاد.

اولین کنیسه‌ی یهودیان در آمستردام در سال ۱۵۹۸ افتتاح شد و در اواسط سده‌ی هفدهم در بسیاری از شهرهای هلند، جوامع یهودی حضور داشتند. در آمستردام و در آغاز سده‌ی هیجدهم تعداد یهودیان ۲۴۰۰ نفر تخمین زده می‌شد، اما حتی در اواسط سده‌ی هفدهم نیز حضور فرهنگی آنها کاملاً محسوس بود و تدوین‌کنندگان قوانین بین‌المللی و متفکران سیاسی در این‌باره بحث می‌کردند که دولت مردمی‌باستانی یهود، آرمانی است که قانون اساسی هلند باید در فکر تقلید آن باشد. خود یهودیان نیز آمستردام آن ایام را اورشلیم جدید خود می‌خواندند.

بسیاری از یهودیان ساکن هلند کسانی بودند که از آنتورپ به آنجا کوچیده بودند. آنها بعد از اخراج از اسپانیا، در آنتورپ سکونت گزیدند. این واقعیت دارد که بیانیه‌های صادره در سال‌های ۱۵۳۲ و ۱۵۳۹ حضور شبه مسیحی‌ها / یهودیان مخفی را در آنتورپ قدغن می‌کرد، اما این بیانیه‌ها کارآیی چندانی نداشتند. عین همین ممنوعیت در سال ۱۵۵۰ دوباره تکرار شد، اما این بار فقط به افرادی اشاره داشت که به مدتی کم‌تر از شش سال در آنتورپ اقامت داشتند، اما این بیانیه هم به زودی اعتبار خود را از دست داد. گفته می‌شد تعداد یهودیانی که در ظاهر ادعا می‌کنند یهودی نیستند، روز به روز افزایش می‌یابد.

آنها در مبارزه برای کسب آزادی، که هلند درگیر آن بود، مشارکت فعالی داشتند و در اثر همان ناگزیر شدند به سوی ایالت‌های شمالی‌تر کوچ کنند. این هم از نکات خیره‌کننده است که دوره‌ی کوتاه رونق اقتصادی آنتورپ که سبب شد تا این شهر به مرکز تجاری و بازار پول جهان بدل شود، درست با ورود یهودیان اسپانیا به این شهر تا خروج بعدی آنها هم زمان شود.

همین امر در انگلستان هم اتفاق افتاد. توسعه‌ی اقتصادی این کشور یا به عبارت دیگر، رشد سرمایه‌داری در آن، از نظر زمانی هم زمان با ورود یهودیانی بود که به طور عمده از اسپانیا و پرتغال به انگلیس مهاجرت کرده بودند.

پیش‌تر این اعتقاد عمومی رایج بود که از زمان اخراج یهودیان از انگلستان در زمان ادوارد اول (Edward I) در سال ۱۲۹۰ تا زمانی که آنان کم و بیش به طور رسمی و در زمان حکومت کرامول (Cromwell) در سال‌های ۱۶۵۴-۵۶ به این کشور بازگشتند، انگلستان از وجود یهودیان تهی بود. بهترین کارشناسان تاریخ آنگلو – یهود (Anglo – Jewish) اینک بر این باورند که این اعتقاد رایج، نادرست بوده است. یهودیان همواره در انگلستان حضور داشتند، اما تعداد آنان تا پیش از سده‌ی شانزدهم میلادی ناچیز بود. در زمان سلطنت ملکه الیزابت (Elizabeth) حضور آنان حس می‌شد و خود ملکه علاقه‌ی خاصی برای مطالعه‌ی فرهنگ عبری و معاشرت با یهودیان داشت. پزشک مخصوص ملکه، به نام رودریگو لوپز (Rodrigo Lopez) یهودی بود و شکسپیر (William Shakespeare) شخصیت شایلاک (Shylock) خود را بر اساس او نوشت. بعدها و همان‌طور که عموم معتقدند، یهودیان به خاطر کوشش‌های منسه بن اسرائیل (Manasseh ben Israel) توانستند حق سکونت نامحدود در انگلیس به دست آورند. به دنبال آن، تعداد یهودیان در انگلیس زیاد شد و مهاجرت‌های بعدی یهودیان بعد از سده‌ی هیجدهم میلادی از جمله از سوی آلمان، باعث ازدیاد نفرات آنها شد تا این‌که بر طبق نظر نویسنده‌ی آنگلیا جودیکا (Anglia Judaica) در سال ۱۷۳۸ و فقط در شهر لندن، بیش از ۶۰۰۰ یهودی سکونت داشتند.

اما بعد از همه‌ی حرف و سخن‌های بالا و نقل این واقعیت که مهاجرت یهودیان و فراز و نشیب‌های اقتصادی مردم، رویدادهایی به هم پیوسته بودند، الزاماً اثبات نمی‌شود که ورود یهودیان به هر سرزمینی تنها دلیل خیزش آن به سوی کام‌یابی یا خروج آنها از سرزمینی تنها دلیل افت در رکود اقتصادی آن سرزمین بوده است. طرح چنین ادعایی اصلاً منطقی نیست. از دیگر سو، دلایل مورخان بعدی در این مورد نیز چندان قطعی و مسلّم نیست و لذا در تأیید نظراتم، به هیچ‌کدام آنها رجوع نمی‌کنم، ولی بر این عقیده‌ام که همیشه عقاید معاصران رویدادهای مهم تاریخی، شایسته‌ی توجه و دقت نظر است. به همین سبب برخی از این مشاهدات معاصران را با خوانندگانم در میان می‌گذارم، چون در خیلی از موارد، یک کلمه یا جمله‌ای کافی است تا بسیاری از نکات تاریک عصر آنها به ناگهان روشن و محسوس شود.

در سال ۱۵۵۰ که مجلس سنای ونیز به اخراج یهودیان اسپانیایی رأی داد و هرگونه مبادلات تجاری با آنان را ممنوع اعلام کرد، بازرگانان مسیحی شهر اعلام کردند که این کار به انهدام تجارت آنها منجر خواهد شد و بهتر خواهد بود که آنها نیز همراه با یهودیان از ونیز خارج شوند و استدلالشان نیز این بود که آنها از راه تجارت با یهودیان پول در می‌آورند و کاسبی می‌کنند. یهودیان تجارت پشم اسپانیایی را به طور کامل در اختیار داشتند و در ضمن، در تجارت ابریشم اسپانیایی، شکر، فلفل، انواع ادویه‌های هندی و مروارید نیز مشارکت می‌کردند. بخش بزرگی از کل صادرات و امور بازرگانی مربوط به آن، توسط یهودیان انجام می‌گرفت که کالاهای تجاری در اختیار بازرگانان ونیزی قرار می‌دادند و در ازای فروش این کالاها، به آنها کمیسیون می‌پرداختند. یهودیان همچنین در معاملات ارواق مالی نیز دست داشتند.

در انگلستان یهودیان در وجود کرامول یک محافظ و نگهبان می‌دیدند و انگیزه‌ی کرامول نیز از فراهم آوردن امکان مهاجرت یهودیان به انگلیس، دلایل مالی و مسائل اقتصادی صِرف بود. او بر این باور بود که در نهایت، برای گسترش امکانات مالی و رونق تجاری انگلیس، به بازرگانان ثروتمند یهودی نیاز خواهد داشت. از سوی دیگر، او به خوبی از فواید پشتوانه‌های مالی برای حکومت خود نیز خبر داشت.

همتای کرامول، کلبر (Jean Baptiste Colbert)، سیاستمدار بزرگ فرانسوی در سده‌ی هفدهم، نیز به یهودیان علاقه‌ی خاصی داشت و به عقیده‌ی من، این نکته حائز اهمیت ویژه‌ای است که این دو سازمانده بزرگ که در یکپارچگی دو کشور بزرگ اروپا نقش عمده‌ای داشتند، نسبت به مناسب بودن یهودیان در پیشرفت اقتصادی یا سرمایه‌داری کشورهای خود کاملاً هوشیار بودند. کلبر در یکی از فرمان‌های خود خطاب به حاکم لانگودوک (Languedoc)، به این نکته اشاره می‌کند که شهر مارسی از ظرفیت‌ها و توانایی‌های تجاری یهودیان بهره‌های فراوانی برده است. البته لزومی نداشت که به ساکنان مراکز بزرگ تجاری فرانسه که یهودیان در آنها نقش‌های مهمی ایفا می‌کردند، چنین نکته‌ای یادآور شود. آنها بر اساس تجارب شخصی خود، به خوبی به این امر آگاهی داشتند و به همین خاطر از تمام نفوذ و قدرت خود برای حمایت از همشهریان یهودی و حفظ آنها در چهارچوب‌های شهر خود استفاده می‌بردند. جای به جای و به ویژه از سوی ساکنان شهر بوردو، به تحسین‌ها و تمجیدهای فراوانی در مورد یهودیان برمی‌خوریم. در سال ۱۶۵۷ لشکری از مزدوران به شهر بوردو حمله بردند و شهر را غارت کردند و بسیاری از یهودیان شهر به همین خاطر تصمیم گرفتند که شهر را ترک کنند. شورای شهر هراسان شد و گزارشی که از سوی اعضای آن تهیه شده است، ارزش خواندن دارد. در این گزارش چنین آمده است:

پرتغالی‌هایی که مغازه‌های آنها سراسر برخی از خیابان‌های شهر را اشغال کرده است و تجارت چشم‌گیری انجام می‌دهند، خواهان گذرنامه‌های خود شده‌اند. آن‌ها و خارجی‌های دیگری که دست اندر کار بخش عمده‌ای از امور بازرگانی‌اند، ‌ تصمیم قاطع خود را برای مهاجرت اخذ کرده‌اند و در واقع، گاسپار گونزالس (Gaspar Gonzales) و آلوارز (Alvares) که ثروتمندترین ایشان بوده‌اند، در حال حاضر از این‌جا کوچ کرده‌اند. ما بیم فراوان داریم که در اثر این مهاجرت‌ها امور تجاری این شهر به طور کامل دچار توقف خواهد شد.

چند سال بعد، معاون حاکم لانگودوک اوضاع را در این چند جمله خلاصه کرد:

بدون وجود آنها (یهودیان)، تجارت شهر بوردو و کل منطقه، حتماً نابود خواهد شد.

تا همین‌جا دیده‌ایم که چگونه مهاجران و آوارگان شبه‌جزیره ایبری در سده‌ی شانزدهم میلادی به سوی آنتورپ که مرکز تجاری ساکنان اسپانیایی‌الاصل هلند به حساب می‌آمد، سرازیر شدند. حوالی نیمه‌ی این سده، امپراتور در فرمانی که تاریخ ۱۷ جولای سال ۱۵۴۹ را دارد، تمامی امتیازاتی را که به این افراد تعلق گرفته بود، از آنها سلب کرد. به دنبال آن، شهردار و کلانترهای شهر و همچنین شورای شهر، عریضه‌ای خطاب به اسقف آراس (Arras) فرستادند و در آن عریضه موانع موجود بر سر راه اجرای دستور سلطنتی را یادآور شدند. آنها به این نکته اشاره کردند که پرتغالی‌ها در امور بازرگانی دخالت گسترده‌ای دارند و در ضمن ضامن انجام معاملات بازرگانی‌اند. این پرتغالی‌ها با خود سرمایه‌های گزافی از کشورهای محل تولد خود همراه آورده‌اند و در تجارت و بازرگانی منطقه سهم عمده‌ای دارند. در ادامه‌ی این عریضه چنین آمده است:

باید به خاطر داشته باشیم که آنتورپ به تدریج بزرگ شده و شاهد رشد گسترده ای بوده است و سال‌ها طول کشید تا به این موقعیت تجاری فعلی دست یافت، اما اینک انهدام شهر، الزاماً انهدام این سرزمین را هم با خود به همراه خواهد آورد و باید پیش از اخراج یهودیان، همه‌ی جوانب این تصمیم را به دقت مورد بررسی قرار داد.

در واقع، نیکلاس وان دن میرن (Nicholas Van den Meeren) شهردار شهر، به این هم بسنده نکرد و اقدامات دیگری هم انجام داد. وقتی ملکه ماری (Mary) از مجارستان، که نایب السلطنه‌ی هلند بود، در راپل موند (Ruppelmonde) اقامت داشت، شهردار به دیدن او رفت تا از تازه مسیحی شده‌ها دفاع کند و اقدام حاکمان آنتورپ در عدم چاپ دستور سلطنتی را موجه جلوه دهد. او به ملکه ماری توضیح داد که چاپ آن اعلامیه برخلاف منافع و مصالح شهر بود، اما تلاش‌های شهردار بی‌نتیجه ماند و همان‌طور که پیش‌تر دیدیم، یهودیان آنتورپ را ترک کردند و به سوی آمستردام کوچیدند.
آنتورپ به خاطر خروج یهودیان از این شهر، بخش بزرگی از آن شکوه و جلال گذشته را از دست داد و به ویژه در سده‌ی هفدهم میلادی بود که مردم آنتورپ متوجه شدند که سهم یهودیان در کام‌یابی اقتصادی این شهر تا به چه حد بوده است. در سال ۱۶۵۳ کمیته‌ای منصوب شد تا درباره‌ی این موضوع که آیا باید به یهودیان اجازه داد که دوباره به آنتورپ بازگردند یا نه، تصمیم‌گیری کند و این کمیته دیدگاه خود را در این مورد به این شرح بازگو کرد:

و اما در مورد دردسرها و مشکلاتی که باید نگران آنها بود و برای جلب رضایت عموم در نظر داشت، از جمله این‌که یهودیان سعی خواهند کرد تا تمام فعالیت‌های اقتصادی را متوجه هم‌دینان خود کنند و هزار دوز و کلک مختلف سوار خواهند کرد و با رباخواری، پول کاتولیک‌ها را به جیب خواهند زد. با این همه، به نظر ما چنین می‌رسد که میزان تجارتی که آنها با خود به ارمغان خواهند آورد، به مراتب، فراتر از آن چیزی است که در حال حاضر جریان دارد و این تجارت گسترده در نهایت، به نفع همه‌ی ساکنان منطقه تمام خواهد شد و طلا و نقره‌ی فراوانی در دسترس قرار خواهد گرفت که خواهد توانست نیازهای حکومت را هم فراهم کند.

اما در سده‌ی هفدهم، هلند به این توصیه‌ها نیازی نداشت و مردم و دولت این کشور، به خوبی به فواید حضور یهودیان در این سرزمین و پی‌آمدهای چشمگیر آن آگاهی داشتند. وقتی منسه بن اسرائیل در حرکت مشهور خود، آمستردام را به سوی انگلیس ترک گفت، دولت هلند نگران شد. آنها بیم آن داشتند که مبادا مسأله‌ی مهاجرت یهودیان هلند به انگلیس مطرح باشد و در نتیجه، نیوپورت (Neuport) سفیر خود را در لندن، از ماجرا مطلع کردند و از او خواستند تا در این‌باره با منسه مذاکره کند. او در دسامبر سال ۱۶۵۵ گزارش داد که اوضاع خوب است و به هیچ‌وجه جای نگرانی نیست و نوشت:

من با منسه بن اسرائیل ملاقات و مذاکره کردم و او به من اطمینان داد که برای یهودیان هلند هیچ پیام خاصی ندارد، اما نگران یهودیان اسپانیا و پرتغال است که درگیر انکیزیسیون هستند.

عین همین وضعیت در هامبورگ هم برقرار بود. در سده‌ی هفدهم میلادی اهمیت یهودیان به چنان درجه‌ای رسیده بود که حضور آنها در رشد و کامیابی اقتصادی این شهر ضروری و واجب می‌نمود. حتی در یک مورد، مجلس سنای شهر خواهان صدور مجوز برای احداث کنیسه‌ای شد و نگران آن بود که اگر این مجوز صادر نشود، بیم ترک یهودیان پیش می‌آید و اگر آنها شهر را ترک گویند، این خطر هامبورگ را تهدید خواهد کرد که ظرف مدت کوتاهی به یک روستا بدل شود! در موردی دیگر که به سال ۱۶۹۷ رخ داد و پیشنهاد اخراج یهودیان مطرح شده بود، بازرگانان شهر صادقانه از مجلس سنا درخواست کمک کردند تا مانع از به خطر افتادن تجارت شهر هامبورگ شود. و یک بار دیگر در سال ۱۷۳۳ در سند ویژه‌ای که در حال حاضر در مرکز اسناد مجلس سنا نگهداری می‌شود، چنین آمده است:

یهودیان در زمینه‌ی معامله‌ی اوراق و اسناد مالی، در تجارت جواهر و یراق و تولید پارچه‌های خاص، کم و بیش استادند و این کارها را به مراتب از مردم خود ما بهتر انجام می‌دهند. در گذشته کسب اطلاع در مورد آنها ضرورتی نداشت، اما امروزه تعداد یهودیان رو به رشد گذاشته است. هیچ بخشی از طبقه‌ی بزرگ تجار، تولیدکنندگان و تأمین‌کنندگان کالاهای اساسی برای نیازهای روزمره نیست که در آن، یهودیان عنصر مهم و معتبری به حساب نیایند. آنها به شیاطین مورد نیاز بدل شده‌اند.

به مجموعه‌ی مشاغلی که یهودیان در آنها نقش مهم و معتبری داشتند، در ضمن باید دلالی بیمه‌های دریایی را هم افزود.

این از داوری معاصران، اما به عنوان یک دلیل کامل در مورد ارتباط ورود و خروج یهودیان با کامیابی اقتصادی مناطق، حتی این هم کافی نیست. باید داوری‌های ما متکی به حقایق باشد و لاجرم هدف اول ما باید این باشد که در پی کشف این حقایق باشیم. این به آن معنا است که باید بر اساس منابع دست اول و اصلی دریابیم که از پایان سده‌ی پانزدهم میلادی به این سو، به عبارت دیگر، دوره‌ای که تاریخ یهود و رشد کمّی و عمومی اقتصاد اروپا، به یک سمت مشترک تمایل پیدا کرد، یهودیان در ترقی زندگی اقتصادی مدرن ما چه نقشی ایفا کرده‌اند. در آن صورت، ‌ در ضمن، قادر خواهیم بود که به طور قاطع اعلام کنیم که یهودیان تا چه حد در تغییر کانون حیات اقتصادی تأثیر گذاشتند.

عقیده‌ی خود من، البته اگر اجازه داشته باشم که نظرم را پیشاپیش ارائه دهم، این است که اهمیت یهودیان دو وجه دارد؛ از یک سو، آنها بر شکل ظاهری و بیرونی سرمایه‌داری مدرن اثر نهادند و از سوی دیگر، روحیه‌ی درون‌گرای آن را متجلی کردند. در وجه اول، یهودیان در اعطای جنبه‌های بین‌المللی به روابط اقتصادی، که تا به امروز هم پابرجا بوده است، نقش بسیار مهمی داشتند. آنها در خلق حکومت‌های مدرن که در واقع چهارچوب سرمایه‌داری است، سهم بزرگی ایفا کردند و آن را به جایگاه امروزی آن رساندند. سرانجام این‌که، از طریق ابداع ریزه‌کاری‌های فراوانی از نظام تجاری سرمایه‌داری که چرخ حیات اقتصادی روزمره را به گردش درمی‌آورد و مشارکت در تکمیل جزئیات دیگر، جنبه‌های ویژه‌ای به نهاد سرمایه‌داری بخشیدند. در وجه دوم نیز اهمیت یهودیان بسیار زیاد است، چون آنها ورای هر عامل دیگری، روحی مدرن در کالبد حیات اقتصادی دمیدند. یهودیان اندیشه‌ی اصلی و اساسی سرمایه‌داری را گرفتند و آن را تا حدّ ممکن بسط دادند.

برای آن‌که به تصور و درک کاملی از مسأله برسیم، باید به نکات فوق بازگردیم و به بررسی دقیق آنها بپردازیم. هدف ما فقط طرح پرسش‌هایی چند است و گه‌گاه نیز اینجا و آنجا پاسخ‌هایی را مطرح خواهیم کرد. در واقع فقط می‌خواهیم که زمینه را برای تفکر خواننده در این مقوله آماده کنیم. به عهده‌ی محققان بعدی خواهد بود که دست‌مایه‌های کافی به دست آورند و براساس آنها داوری کنند که آیا دیدگاه‌هایی که در این‌جا به عنوان علل و معلول مطرح شدند، اصلاً در واقعیت‌ها ریشه دارند یا نه و اگر دارند، عمق و ظرفیت آنها تا چه حد است. ورنر زمبارت

ادامه دارد…

همچنین ببینید

هزاره‏ گرایی - پایان تاریخ

هزاره‏ گرایی در فلسفه تاریخ مسیحیت

هزاره‏ گرایی (Millennialism) میراث قدیم ادیان است كه با آغاز هزاره جدید در جوامع مسیحی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *