عبدالحسن بزرگمهرنیا
در تاریخ ۲۳ ساله بعثت پیامبر اکرم و نبى معظّم، روزهاى بسیار مهم و سرنوشت سازى وجود دارد که هر یک از رخدادهاى آن به تنهایى براى اثبات حقّانیت اسلام، نزد دوست و دشمن کافى است. یکى از این رویدادهاى مهمّ و ممتاز «روز مباهله» است که در آن توحید، نبوّت و امامت در کاملترین چهره ها جلوه کرده و حقیقت ناب و نورانى خود را نشان داد.
در این واقعه عظیم و رویداد سترگ، مسلمانان به حقایقى پنهان از دین خود دست یافتند و فهمیدند که نام نورانى پیامبر خاتم (ص) و خاندان عزیز او در کتاب هاى آسمانى پیامبران پیشین آمده و همه انبیاى سلف بشارت ظهور او را داده اند. آیا مسلمانان نباید چنین روزى را جشن بگیرند؟ روزى را که در آن نه تنها اهل کتاب به حقّانیت اسلام اقرار و اعتراف کردند، بلکه کتاب هاى آسمانى از صحیفه حضرت آدم تا انجیل حضرت عیسى بن مریم (ع) گشوده و قرائت و نام هاى نورانى آل محمّد (ص) از متن آن خوانده شده است. و چنین حادثه اى شگرف و شگفت تنها یک بار در تاریخ بعثت پیامبر (ص) پیش آمد و هرگز تکرار نشد.
سخنى کوچک از حادثه اى بزرگ
حادثه اى که به نام مباهله درتاریخ اسلام رُخ داد و از برجسته ترین فضائل على (ع) و اهل بیت (ع) و سند حقانیّت پیامبر است، مربوط به سال هاى پس از فتح مکّه و مکاتبات پیامبر اسلام با سران ادیان، قبایل و زمامداران براى پذیرش اسلام بود. از جمله نامه هاى رسول خدا (ص)، نامه ایشان به مسیحیان بود که آنان را به خداپرستى و ولایت خداوند دعوت کرد. هیئت بلند پایه اى از سوى آنان به مدینه آمد و چون در گفت وگوهاى شفاهى به نتیجه اى نرسیدند، به پیشنهاد پیامبر، مباهله را پذیرفتند. قرآن کریم فرموده است: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ».
روز موعود، مصادف با ۲۴ ذىحجّه بود. تعداد مسیحیان را دهها نفر (تا هفتاد نفر) نقل کرده اند که با هیئتى آراسته و با شکوه وارد مدینه شده بودند. قرار بود در روز تعیین شده، هر دو گروه، طرف مقابل را نفرین کنند که اگر باطل و ظالم اند دچار غضب الهى شوند. مسیحیان چون دیدند پیامبر اسلام (ص) تنها با چند تن از نزدیکان خود با حالتى سرشار از خشوع آمده است،
از مباهله بیمناک شدند و او را صادق یافتند و با آن حضرت صلح کردند و قراردادى مبنى بر پرداخت «جزیه» به حکومت اسلامى امضا کردند که جریان و داستان آن به روایات متون کهن، آن هم عمدتاً از متون غیرشیعى- در همین مقاله- آمده است.
ویژگى هاى اعجاز مباهله
داستان مباهله در منابع تاریخى و حدیثى فراوانى به صورت مفصّل آمده و آنچه گذشت اشاره اى گذرا و کوتاه به آن حادثه فضیلت آفرین بود. ۲ مرحوم سیّدبن طاووس پس از گزارش مفصّلى که از رویدادهاى این روز بزرگ مى آورد، شانزده کرامت و معجزه مخصوص این روز را بر شمرده، مى نویسد: «روز مباهله پیامبر اکرم (ص) با نصاراى نجران، روز بزرگى بوده که در بردارنده چندین معجزه و کرامت است از جمله:
۱. در این روز، خداوند جلّ جلاله براى اوّلین بار باب مباهله را که جدا کننده حق از باطل است، در آیین اسلام گشود، آنگاه که منکران برهان هاى روشن را نپذیرفتند.
۲. در این روز، سربلندى خداوند و رسولِ او آشکار گردید، زیرا نصاراى اهل کتاب وادار به پذیرش ذلّت، پرداخت جزیه و تسلیم فرمان و خواست نبوى (ص) شدند.
۳. روز مباهله، روزى بود که سراپرده هاى نیروى الهى و قدرت نبوى برافراشته شد و افراد را فرا گرفت.
۴. روز مباهله، روزى بود که رسول خدا (ص) از مقامات بلند و اختصاصى اهل بیت (ع) پرده برداشت.
۵. روز مباهله، روزى بود که خداوند این حقیقت را روشن ساخت که امام حسن و امام حسین (ع) با وجود خردسالى از اصحاب رسول خدا (ص) و کسانى که در راه رسالت جهاد کردند، براى مباهله شایسته تر و سزاوارترند.
۶. روز مباهله، روزى بود که خداوند این نکته را آشکار ساخت که دخت بزرگوار رسول خدا، حضرت فاطمه زهرا (س) در مقام مباهله، از پیروان و افراد شایسته و مورد عنایت رسول خدا (ص) شایسته تر است.
۷. روز مباهله روزى بود که خداوند این حقیقت را بیان کرد که مولا على بن ابىطالب (ع) جان و نفس رسول خدا و از معدن ذات و صفات اوست، اراده او اراده خدا است و اگر چه این دو بزرگوار از لحاظ صورت و ظاهر با هم متفاوت هستند امّا در باطن و معنا در تمام فضیلت ها، وحدت دارند.
۸. روز مباهله، روزى بود که تا آنجا که ما از احادیث و روایات صحیح سراغ داریم هیچ روزى مشابه آن در تاریخ اسلام وجود ندارد.
۹. روز مباهله، روزى بود که زبان مدّعیان بسته شد و خداوند آشکار ساخت که اهل بیت (ع) از تمامى تقرّب جویندگان به او از راه اطاعت و عبادت، نزد او گرامى تر هستند.
۱۰. روز مباهله، روز تبیین «برهان صادقى» است که خداوند در آیات مقدّس قرآن بدان دستور داده است.
۱۱. روز مباهله براى تصدیق صاحب نبوّت از تحدّى و هماورد طلبى قرآن رساتر و دلالت آن از تحدّى رسول اکرم (ص) با قرآن آشکارتر است، زیرا مشرکان در برابر قرآن گفتند: «لو نشاء لقلنا مثل هذا؛ اگر مى خواستیم ما نیز مى توانستیم مشابه آن سخن بگوییم».- اگر چه سخن آنان مدعا و بهتانى بیش نبود- امّا نصارا در برابر مباهله اقدام به انکار آن نکردند و به خاطر ظهور حجّت و نشانه هاى نبوّت تسلیم شده و حاضر به مباهله نگشتند.
۱۲. در روز مباهله، خداوند با روشن کردن برترى اهل بیت (ع) که به صفات الهى آراسته بودند، آتش جنگ را خاموش کرد و جانِ مسلمانان را از رنج جهاد نگاه داشت». ۳
سیّد بن طاووس در پایان مى نویسد: «روز مباهله، بزرگتر از آن است که ما بدان اشاراتى داشتیم زیرا ما فقط بخشى از فضیلت هاى آن را که خداوند ما را بدان رهنمون شده بود، یادآور شدیم بنابراین این روز یکى از بزرگترین روزهاى بشارت و گرامى ترین روزهاى نیک بختى است از این رو شایسته است که در آن مجالس و محافلى براى تشکّر از خداوند و ستایش او- جلّ جلاله- تشکیل گردد و نیز سزاوار است که در این روز به اندازه عزّت و سربلندى اهل بیت (ع) بدان توجّه شده و از آن تعظیم شود». ۴
معناى لغوى و اصطلاحى مباهله
در کتاب «سیرت رسول الله» مباهله اینگونه تعریف شده است: «اصل مباهلت آن بود که دو تن یا دو گروه، دعاى بد کنند بر یکدیگر، پس هر یکى که ظالم باشد، حق تعالى وى را رسوا گرداند و نعمت و عذاب خود بر وى فرو فرستد و او و ذریّت وى را متأصل بکند و مهلک گرداند». ۵
میبدى در «کشف الاسرار» آن را چنین تعریف کرده: «مباهلت آن بود که دو تن یا دو قوم به کوشش مُستقصى [نهایت کوشش] یکدیگر را بنفرینند و از خداى عزّوجل لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزنان اند و «بهله» نامى است لعنت را. مباهلت، تباهل و ابتهال در لغت یکى اند و [خدا] خود تفسیر ابتهال در عقب لفظ بگفت: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ». ۶
در «مجمع البحرین» مباهله، چنین معنا شده است: «مباهله آن است که دو شخص یا دو گروه یکدیگر را لعنت کنند از ریشه «بهل» به معناى «ملاعنه»، نفرین کردن، ابتهال و تضرع به درگاه خدا براى دفع بلا از خود یا نزول بلا بر ظالم است. و این کار از دیرباز میان عرب متداول بوده و در چنین اوقاتى مى گفتند: «لعنه الله على الظّالم منّا؛ لعنت خداوند بر فرد ظالم از میان ما». ۷
با تعاریف فوق روشن شد که اصل مباهله آن است که دو نفر یا دو گروه پس از مناظره و استدلال در برابر یکدیگر، چنانچه به نتیجه اى که مقبول طرفین باشد، نرسند، و هر یک ادعاى کتمان عمدى حق از سوى دیگرى را داشته باشد، در این مرحله دو طرف براى اثبات ادعاى خود مسئله را به خدا واگذار مى کنند و هر یک از خدا مى خواهد که اگر دیگرى در ادعاى خود عمداً دروغ مى گوید و حق را دانسته، کتمان مى کند، فوراً عذاب را بر او نازل کند تا حق روشن شود و چنانچه اشاره شد، این آیین در پیش از اسلام نیز در میان اعراب و سایر اقوام رایج و شایع بوده است. در چنین برنامه اى که یک دستور الهى است خداوند فوراً پاسخ مى دهد تا حجّت را بر مردم تمام نماید چنانکه در روزگار پیامبران پیشین نیز این مسئله بارها اتّفاق افتاده و مخالفانشان با معجزه الهى به عذاب گرفتار آمدند و حق بر همه روشن گردید، امّا در تاریخ ۲۳ ساله رسالت پیامبر خاتم (ص) تنها یک بار اتّفاق افتاد و چنانکه تفصیل آن خواهد آمد، با مسیحیان نجران در سال دهم هجرى بود.
مباهله به روایت تفسیر سور آبادى
تفسیر سور آبادى، تألیف ابوبکر عتیق نیشابورى
(م ۴۹۴ ق.)، پس از تفسیر طبرى و تفسیر اسفراینى، کهن ترین تفسیر و ترجمه قرآن به زبان فارسى است که مولّف آن را «تفسیر التفاسیر» نامیده است. اهمیّت این تفسیر در درجه اوّل به لحاظ نثر روان و لطیف آن است و آن از بهترین نمونه هاى نثر ساده، روشن و شیوایى است که از قرن پنجم به جاى مانده است.
ابوبکر عتیق نیشابورى به خاطر گرایش هاى اعتقادى و باورهاى مذهبى خود، بسیارى از آیات را که در شأن امیرمؤمنان على (ع) نازل شده و بسیارى از هم کیشان خود بدان اقرار و اعتراف داشته اند، با سکوت معنادار خود عبور کرده و یا کسانى را در آن فضیلت هاى یگانه شریک وسهیم گردانیده است. بارى سور آبادى در ذیل آیه مباهله، تنها به نام امام حسن و امام حسین (ع) اشاره کرده و نام هاى حضرت على و حضرت زهرا (ع) را نیاورده است. او حادثه اى با آن عظمت را در چند خط کوتاه چنین مى آورد: «چون رسول (ص) این سخن بگفت: [این آیه را خواند] به نفس خود بیرون آمد، دست حسن و حسین (ع) بگرفته، وفْدِ نجران [=هیئت اعزامى مسیحیان] در یکدیگر مى نگریستند و بیرون نیارستند، رفت به مباهلت از آن که دانستند که محمّد (ص) بر حق است». ۸
«تاج التراجم فى تفسیر القرآن للأعاجم» (=افسر ترجمه ها در تفسیر قرآن بر این فارسى زبانان) به قلم ابوالمظفّر شاهفور بن طاهربن محمّد اسفراینى از عالمان سده پنجم هجرى قمرى است. این تفسیر به نظر آگاهان، دومین تفسیر نامه مورخ موجود قرآن در زبان فارسى مى باشد.
این تفسیر به عنوان یک متن کهن فارسى سرشار از ظرائف دقایق زبان و ادب فارسى مى باشد. اسفراینى در داستان مباهله، نام اهل بیت پیامبر (ع) را دقیقاً آورده و آن را با بى طرفى روایت کرده است. در زیر با هم روایت اسفراینى را از واقعه مباهله مى خوانیم.
روایت «تاج التراجم» از واقعه مباهله
… و چون پیغمبر (ص) این آیت بر وفد (هیأت) نجران خواند و ایشان را به مباهلت خواند- یعنى به لعنت کردن آن کسى که دروغزن باشد- ایشان گفتند: «تا بازگردیم و بنگریم اندر کار خویش و فردا باز آییم». پس با یکدیگر شدند، «عاقِب» را گفتند: چه بینى؟ گفتا یا ترساآن [ترسایان، مسیحیان] بدانسته اید که محمّد (ص) نبى مرسل است و آنچه حقیقت کار عیسى است شما را بگفت و هرگز هیچ کس با نبى اى از انبیا لعنت نکردند که نه هلاک شدند، اگر شما نیز [لعنت] کنید هلاک شوید.
اگر چنان است که همى گویید که به وى ایمان نیاریم از بهرِ آنکه با دین خویش الفت گرفته ایم، با وى صلحى بکنید و با شهرهاى خویش شوید».
دیگر روز آمدند ایشان، و پیغمبر (ص) همى آمد و حسن (ع) را برگرفته و امیرالمؤمنین (ع) حسین (ع) را دست گرفته و فاطمه (ع) از پى ایشان همى رفت (ص) پیغمبر (ص) همى گفت: «من دعا کنم، شما آمین کنید!».
چون ایشان را دید، گفت: «من روى هایى [چهرههایى] را همى بینم که اگر از خداى عزّوجلّ بخواهند که کوه را از جاى خود بردارد، چنان باشد. زینهار با ایشان مباهلت مکنید که هلاک شوید و هرگز بر روى زمین هیچ ترسا (=مسیحى) نماند». پس روى به پیغمبر آوردند و گفتند: ما چنان همى بینیم که با تو مباهلت نکنیم (=بر یکدیگر نفرین نکنیم) و تو را بر دین تو بگذاریم و ما بر دین خویش باشیم. پیغمبر (ص) گفت: «اگر چنان است که از مباهلت همى باز ایستید، مسلمان شوید تا شما را بوَد آنچه ما را بود، و بر شما بود آنچه بر ما بود». گفتند: ایمان نیاوریم! پیغمبر (ص) گفتا: «من با شما حرب (=جنگ) کنم». گفتند: ما را با حرب طاقت نباشد و لکین ما با تو صلح کنیم بر آنکه از سوى ما غزا (=جنگ) نکنى و ما را بیمناک ندارى و ما را از برزیدن دین باز ندارى (=از مسیحى بودن ممانعت نکنى) بدان که هر سالى دو هزار حلّه تو را بدهیم؛ هزار اندر ماه صفر و هزار اندر ماه رجب.
پیغمبر (ص) بر این جمله با ایشان صلح کرد، گفت: «به آن خداى که جان محمّد به فرمان وى است که اگر وفد نجران ملاعنت کردندى، خداى تعالى ایشان را مسخ کردى تا همه خوک گشتندى و آتشى اندر ایشان افتیدى … و سال بر جمله ترساآن (=ترسایان) نیامدى (=به پایان نمىرسید) که نه همه هلاک شدندى». ۹
ابوالفضل رشیدالدین میبدى از دانشمندان بزرگ شافعى و عرفاى بنام قرن ششم هجرى است. وى را در فروغ مذهبى، پیرو شافعى و در مباحث اعتقادى، بر مذاق اصحاب حدیث و به تعبیرى سلفى است. در سیر و سلوک، بر مشرب عرفا سخن مى گوید و با ارادت خاص از خواجه عبدالله انصارا یاد مى کند، با اینهمه، علاقه و محبّت او به اهل بیت عصمت (ع) در شاهکار او چشمگیر و از خصیصه هاى تفسیر اوست. از آنجایى که بیش از همه به نقل خواجه عبدالله انصارا مى پردازد این تفسیر به تعبیر خواجه عبدالله انصارا مصروف شده است.
مباهله به روایت «کشف الاسرار» میبدى
در زیر داستان مباهله را به قلم گرم میبدى مى خوانیم.
«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ … ایشان را [ترسایان نجران] و مهتران ایشان- سیّد و عاقب- گوى بیایید تا خوانیم ما پسران خویش و شما پسران خویش، و ما زنان خویش و شما زنان خویش، و ما به خویشتن و شما خود به خویشتن، آنگه مباهلت کنیم. «مباهلت» آن بود که دو تن یا دو قوم به کوشش مستقصى یکدیگر را بنفریبند، و از خداى عزّوجل لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزناناند. و «بهله» نامى است لعنت را «مباهلت» و «تباهل» و «ابتهال» در لغت یکى اند و تفسیر ابتهال را خود [خدا] در عقب لفظ بگفت: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ». گفته اند که روز مباهلت، روز بیست و یکم از ماه ذىحجه بود. مصطفى (ص) به صحرا شد، آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را در بر نشانده و فاطمه (س) از پس مى رفت و على (ع) از پس ایشان. مصطفى (ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گویید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را به صحرا دیدند بر آن صفت، بترسیدند و گفتند: «یا قوم، إنّا نرى وجوهاً لو سألوا الله عزّوجلّ أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله، فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقى على وجه الأرض نصرانى إلى یوم القیامه؛ [اى قوم! ما اینک چهره هایى را مى بینیم که اگر از خداى بلند مرتبه بخواهند که کوهى را از جاى خود برکند، این گونه خواهد شد پس مباهله مکنید که به هلاکت مى افتید و دیگر بر روى زمین تا روز قیامت نصرانى اى باقى نخواهد ماند.] ترسایان آن سخنان را از مهتران خویش بشنیدند، همه بترسیدند و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند، به آنکه هر سال دو هزار حلّه بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب.
مصطفى (ع) با ایشان در آن [توافق نامه] صلح بست. آنگه رسول خدا (ص) گفت: «سوگند به کسى که جان من در دست قدرت اوست اگر مباهله مى کردند به صورت میمون و خوک مسخ مى شدند …»
مصطفى (ص) گفت: «آتش آمده بر هوا ایستاده، اگر ایشان مباهلت کردندى در همه روى زمین از ایشان یکى نماندى» و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفى (ص) و زهرا (ع) و مرتضى (ع) و حسن (ع) و حسین (ع). آن ساعت که به صحرا شدند رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم (عبا) بر ایشان پوشانید و گفت: «أللّهمّ، إنّ هولاء أهلى؛ پروردگارا اینان خاندان و اهل بیت من هستند». جبرئیل آمد و گفت: «یا محمّد (ص)! و أنا من أهلکم؛ چه باشد یا محمد اگر مرا نپذیرى و در شمار اهل بیت خویش آرى؟»
رسول (ص) گفت: «یا جبرئیل و أنت منّا» آنگه جبرئیل بازگشت و در آسمان ها مى نازید و فخر مى کرد و مى گفت: «من مثلى؟ و أنا فى السّماء طاووس الملائکه و فى الأرض من اهل بیت محمد (ص)؛ چون من کیست که در آسمان رئیس فرشتگانم و در زمین از اهل بیت محمد (ص) خاتم پیغامبرانم». ۱۰
مباهله به روایت شرح «دیوان امام على (ع)» میبدى یزدى
و احدى و قاضى ناصرالدین و زمخشرى گویند: چون آیت «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ….» نازل شد، مصطفى (ص) قبیله نجران از نصارا مقرّر فرمود که صباح فردا مباهله کنند.
روز دگر حسین را در بغل گرفت و دست حسن داشت و فاطمه (ع) از عقب او مى رفت و على (ع) از عقب فاطمه. و [پیامبر] فرمود: «اللّهمّ هولاء أهل بیتى؛ خداوندا؛ اینان اهل بیت مناند». چون ابوحارثه- دانشمند ترسایان- ایشان را بدید با ترسایان گفت: «من رویى [چهره هایى] چند مى بینم که اگر از خدا خواهند که کوهى را از جاى خود ببرد، هرآینه چنان شود. زنهار مباهله نکنید!».
ترسایان بترسیدند و دو هزار جامه و سى زره به رسم جزیه، هر سال قبول کردند. و آن حضرت فرمود: «و الذّى نفسى بیده انّ الهلاک قد تدلّى على أهل نجران و لو لاعنوا لمسخوا قردهً و خنازیر ….؛ به خداوندى که جان من در قبضه قدرت اوست سوگند که هلاکت و نابودى بر سر نجرانیان سایه افکنده است و چنانچه ملاعنه و مباهله کنند، به صورت خوک و میمون مسخ خواهند شد …». ۱۱
مباهله به روایت «مصابیح القلوب»
ابوسعید حسن بن حسین شیعى سبزوارى (واعظ بیهقى) فقیه و متکلم قرن هشتم هجرى، معاصر «فخرالمحققین حلّى» فرزند علامه حلّى و هم روزگار شهید اوّل، فقیه بزرگ شیعه است. نوشته هاى واعظ بیهقى، همه به زبان فارسى است و از نثرى روان و شیوا برخوردار مى باشد. کتاب «مصابیح القلوب» او در ۵۳ فصل، در ترجمه و شرح ۵۳ روایت از پیامبر اکرم (ص) است. این کتاب سرشار از حکایت هاى نغز، خواندنى و مواعظ و امثال و حکم مى باشد. این اثر به همّت دکتر محمّد سپهرى توسّط نشر میراث مکتوب به چاپ رسیده است. با هم روایت مباهله را به قلم زیباى واعظ بیهقى مى خوانیم.
… و رسول (ص) نفس [جان] على را نفس خود خوانده است که «یا على! نفسک نفسى و دمک دمى و لحمک لحمى» و در آیه مباهله، حق تعالى نفس على را نفس را رسول خواند. پس على بهترین خلقان باشد، و قصّه مباهله آن است که ترسایان نجران که احبار و رؤساى ایشان را عاقب، سیّد و عبدالمسیح مى گفتند، پیش رسول (ص) آمدند و ایشان سى تن بودند؛ گفتند: «یا محمّد ما تقول فى عیسى؛ چه گویى در حق عیسى؟» گفت: بنده اى بود که حق تعالى وى را برگزیده بود». گفتند: پدر او که بود؟ گفت: «حق تعالى او را بى پدر بیافرید». گفتند: هیچ مخلوقى را دیدى که او را پدر نباشد؟ حقتعالى این آیه فرستاد که: «إنّ مثل عیسى عندالله کمثل آدم خلقه من ترابٍ» این عجیب نباشد که عیسى را پدر نباشد که آدم را پدر و مادر نبود. حقتعالى او را از خاک آفرید. مثل عیسى نزد حق تعالى، مثل آدم است. گفتند: ما این قبول نمى کنیم و تو را باور نداریم.
حق تعالى آیه فرستاد که: اى محمّد! هر که خصومت کند با تو در کار عیسى پس از آنکه علم الیقین به تو آمد بگو بیایید تا ما پسران خود را بخوانیم و شما پسران خود را و ما زنان خود را، شما زنان خود را و ما نفس هاى خود را و شما نفس هاى خود را (یعنى: کسانى را که حکم ایشان، حکم نفس ما بوَد) و این کفایت است از غایت اختصاص و محبّت. چنانکه دو دولت در غایت دوستى به جایى رسیده باشند که ایشان متحد شده باشند، اگر چه به صورت دو اند، به معنا یکى اند.
پس خداى را به تضرّع و زارى بخوانیم و لعنت کنیم دروغزن را از ما و شما؛ هر که دروغزن باشد، عذاب به وى آید. پس چون بر این مقرّر کردند که هر دو طایفه با قوم خود دیگر روز به صحرا روند و مباهله کنند، اسقف ترسایان قوم خود را گفت: اگر فردا محمّد با عامّه صحابه بیرون آید، با وى مباهله کنید و هیچ اندیشه مدارید که وى بر حق نیست و اگر با خاصّان خود آید، مباهله مکنید و مصالحه کنید.
پس دیگر روز، صحابه بر درِ مسجد جمع شدند، هر یکى به طمع آنکه رسول (ص) وى را با خود ببرد. خواجه گفت: «حق تعالى مرا فرموده است که با خاصّان خود روم».
على را بر دست راست خود بداشت و حسن و حسین را در پیش خود و فاطمه را در پسِ سر خود، و روى به صحرا نهاد و گفت: نخواهم که یکى از صحابه با من بیاید. اسقف چون از دور ایشان را بدید، گفت: آنان کیستند که با محمّد مى آیند؟ گفتند: آنکه بر دست راست وى است داماد و پسر عمّ وى است. آنکه در پسِ سر او است، دختر اوست و آن دو کودک نواده اویند. اسقف گفت: زنهار! که مباهله مکنید و مصالحه کنید که من روى هایى مى بینم که اگر از حقتعالى در خواهند که کوه ها را زایل کند، مستجاب شود و یک ترسا بر روى زمین نماند، جمله پیش رسول آمدند و صلح کردند بر آنکه هر سال هزار حلّه بدهند و سى زره پسندیده تسلیم مسلمانان نمایند. بدین منوال صلح نامه اى نوشته، به منازل خود بازگشتند و پیغمبر (ص) فرمود که: «اگر صلح نکردندى و مباهله کردى، خداى تعالى ایشان را مسخ گردانیده، آتشى بیامدى و همه را بسوختى و بر روى زمین یک ترسا نماندى …». ۱۲
مباهله به روایت «تاریخ یعقوبى»
از دیگر کتابهاى تاریخى، «تاریخ یعقوبى» است به زبان عربى، نوشته تاریخ نگار و جهانگرد معروف احمدبن ابى یعقوب بن جعفر وهب بن واضح کاتب عبّاسى معروف به یعقوبى. وى ایرانى و اصلًا از مردم اصفهان بوده و از نویسندگان بزرگ ایران به شمار مى آمده است. «واضح» نیاى یعقوبى از شیعیان فداکار بوده و جان خود را بر این کار نهاده است. در شیعه بودن یعقوبى هیچ شبهه اى نیست. مواردى از تاریخ و جغرافیاى او بر این مطلب گواه است.
یعقوبى در تاریخ خود، واقعه مباهله را چنین آورده است: و اهل نجران نزد پیامبر (ص) آمدند. سرورشان ابوحارثه بود، پس بر پیامبر خدا (ص) وارد شدند و چون در آمدند، دیبا و صلیب ها را آشکار ساختند و با وضعى داخل شدند که هیچ کس با آن وضع وارد نشده بود. پس رسول خدا (ص) گفت: آنان را واگذارید. آنگاه رسول خدا را دیدار کردند و روز را با او بحث کردند. پس ابوحارثه گفت: اى محمّد! درباره مسیح چه مى گویى؟ گفت: «او بنده خدا و پیامبر اوست». پس گفت: اى ابوالقاسم! خدا از آنچه گفتى برتر است، او چنین و چنان است. و درباره ایشان [این آیه] نازل شد: «و هرکس که پس از فرا رسیدن علم [وحى] به تو درباره او [عیسى] با تو محاجّه و ستیره کند، بگو بیایید تا ما پسرانمان و شما [هم] پسرانتان، ما زنانمان و شما هم زنانتان ما خویشان نزدیک و شما هم خویشان نزدیک خود را بخوانیم. سپس به [درگاه خداوند] تضرّع کنیم و بخواهیم که لعنت الهى بر دروغگویان فرود آید». [آل عمران، آیه ۶۱]پس به مباهله راضى شدند و چون بامداد رسید، ابوحارثه گفت: ببینید چه کسى با او آمده است. و رسول خدا (ص) در حالى که دست حسن و حسین را گرفته بود و فاطمه (ع) پشت سر و على بن ابىطالب (ع) پیش رویش بودند، بیرون آمد. «عاقب» و «سیّد» نیز همراه دو پسر خود در حالى که به مرواریدها و زیورها آراسته و پیرامون ابوحارثه را فرا گرفته بودند، بیامدند.
پس ابوحارثه گفت: همراهان او کیستند؟ گفتند: این پسر عمویش و این دخترش و این دو پسران او هستند. پس رسول خدا (ص) روى دو زانوى خود ایستاد، سپس رکوع کرد.
پس ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان به دو زانو ایستاد که پیامبران براى مباهله ایستند. پس «سیّد» گفت: اى ابوحارثه! براى مباهله نزدیک رو! ابوحارثه گفت: همانا من مردى جسور و قوىدل را براى مباهله مى بینم و براستى که بیم آن را دارم که در [ادعاى] خود راستگو باشد. و اگر راستگو باشد سالى نگذرد که یک نفر ترسا در دنیا نماند [ریشه آیین مسیحیت برآورده شود] ابوحارثه گفت: اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمى کنیم لیکن به تو جزیه مى دهیم. پس رسول خدا (ص) بر دو هزار جامه قیمتى- هر کدام به ارزش چهل درهم- با آنان صلح کرد …. ۱۳
اعمال روز مباهله
براى تعظیم و تکریم و بزرگداشت چنین روزى، اعمال و آداب خاصى وارد شده است که به چند مورد آن اشاره مىرود. علاقمندان خود مى توانند به کتابهاى دعا مثل «اقبال الاعمال» و «مفاتیح الجنان» و دیگر کتب مراجعه کنند و بهره مند شوند.
۱. غسل: که به نیت روز مباهله انجام مى گیرد و در احادیث و کتب فقهى تأکید خاصى بر آن شده است،
۲. پوشیدن لباس پاکیزه،
۳. معطّر کردن،
۴. روزه: در اینباره به صراحت دستور داده شده که به عنوان شکرگزارى روزه بگیریم، زیرا خداوند با پشتیبانى پیامبر خود، حقانیّت آن حضرت، عظمت اهل بیت (ع) و یگانگى امیر مؤمنان با پیامبر اسلام (ص) را به ما فهماند و دشمنان و مخالفان را سر افکنده کرد.
۵. نماز: چند نماز در این رابطه وارد شده که عمدتاً دو رکعتى مى باشند که ما به یکى از آنها اشاره مى کنیم: دو رکعت نماز بخوان و پس از نماز ۲۰ مرتبه استغفار بگو. پس از استغفار، دست ها را به سوى آسمان بلند کرده، نگاهت را به آسمان متوجه کن و دعایى را که در این خصوص وارد شده بخوان.
۶. دعا: براى این روز شریف، سه دعا نقل شده که یکى از آنها براى ما خیلى آشنا است و آن دعایى است که در سحرهاى ماه مبارک رمضان نیز خوانده مى شود. ۱۴
پى نوشتها:
۱. اسرار مباهله، محمّد رضا انصارا، صص ۲۵۷- ۲۵۵.
______________________________
(۲). فرهنگ غدیر، جواد محدثى، صص ۵۲۶- ۵۲۸.
(۳). اقبال الاعمال، سیّد ابن طاووس، ج ۲، ص ۴۷۹- ۴۸۱.
(۴). همان، ص ۴۸۲.
(۵). سیرت رسولالله، انشاى رفیعالدّین اسحاق بن محمّد همدانى، به تصحیح اصغر مهدوى، ج ۱، ص ۵۱۴.
(۶). کشفالاسرار، امام میبدى، به اهتمام على اصغر حکمت، ج ۲، ص ۱۴۷.
(۷). مجمعالبحرین طریحى به نقل از فرهنگ غدیر، جواد محدثى، صص ۵۲۶- ۵۲۷.
(۸). تفسیر سورآبادى، ابوبکر عتیق نیشابورى، به تصحیح سعیدى سیرجانى، ج ۱، ص ۲۹۰.
(۹). تاج التراجم فى تفسیر القرآن للأعاجم، به تصحیح نجیب مایل هروى و على اکبر الهى خراسانى، ج ۱، صص ۳۷۱- ۳۷۲.
(۱۰). کشفالأسرار و عدّه الابرار، ح ۲، صص ۱۵۱- ۱۵۲.
(۱۱). مصابیح القلوب، ابوسعید حسن بن حسین شیعى سبزوارى، به تصحیح دکتر محمّد سپهرى، صص ۲۰۵- ۲۰۷.
(۱۲). شرح دیوان امام على (ع)، قاضى کمالالدّین میبدى یزدى (۹۰۹ هجرى قمرى) به تصحیح حسن رحمانى و سیّد ابراهیم اشک شیرین، صص ۱۸۰- ۱۸۱.
(۱۳). تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى، ترجمه دکتر محمّد ابراهیم آیتى، ج ۱، صص ۴۵۰- ۴۵۱.
(۱۴). اسرار مباهله، محمّد رضا انصارا، صص ۲۵۸- ۲۶۰.