محمدتقى محمدى
صفحات تاریخ بشریت با همه نشیبها و فرازها، طلوعها و افولها، سراسر مشحون است از حوادث ریز و درشت که آفرینندگان آنها با دستهاى هم اندیشه و هم سو با خود، این صحنه ها را رقم زده اند. این دستان همفکر و هم جهت »یاران« نامیده مى شوند که با تمام وجود در تحقق اهداف و گرایشهاى خود تلاش مى کنند و موفقیت آنان مرهون جان فشانى، اخلاص و ایثار چنین یارانى است. مطابق معیارهاى تعقّل تاریخى، رمز موفقیت یا شکست این گونه افراد غالباً در توان و صلاحیت یا عدم توان یاران خود نهفته است. پیامبران و ائمه معصومین(ع) هم از این مسئله مستثنى نیستند و به وسیله یاران خفلّص، مرام و منظور خود را پیاده کرده و رسالت الهى شان را انجام داده اند. همان طورى که پیامبر(ص) با مساعدت مهاجرین و انصار هدف الهى خود را تحقق بخشید و حضرت على(ع) و فرزندان اطهارش هم با همدلى و همیارى یاران اندک خود در صدد اجراى منویات الهى خود بودند و در این میان رشادتها و ایثارها و جانفشانیهاى یاران حضرت سیدالشهداء(ع) جایگاه ویژه اى در تاریخ بشریت دارد. همچنین حضرت بقیهاللَّه الاعظم(ع) را در تحقق دولت کریمه، یارانى مساعدت خواهند کرد و با قلت عفدّه و عفدّه، جهان را زیر لواى آن حضرت خواهند آورد و بستر تحقق حکومت واحد جهانى را مهیا خواهند ساخت. در این نوشته قصد آن داریم که نگاهى هر چند گذرا بر سیماى یاران آن حضرت داشته باشیم.
در روایات متعددى که از ائمه معصومین(ع) وارد شده سیماى یاران حضرتش ترسیم شده است، که از میان آنها به مرفوعه فضیل بن یسار از امام صادق(ع) مى پردازیم:
خداوند را در طالقان گنجى است نه از جنس سیم و زر و پرچمى است که از هنگامى که فرو پیچیده شده برافراشته نشده است و مردانى که انگار دلهایشان پاره هاى آهن است. شک و دودلى در ذات خدا، آن را نیالوده و از سنگ با صلابت تر است. اگر برکوهها یورش برند آنها را از جاى برمى کنند و هیچ شهرى مقصد پرچمهاى آنان واقع نمى شود مگر آنکه ویرانش مى سازند. گو اینکه بر اسبانشان بازها پر گشوده اند، از راه تبرّک، دست بر زین امام برده و دور امام گرد مى آیند. در جنگها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده و از پس هر آنچه امام(ع) از آنان مى خواهد، برمى آیند. مردانى که شب نمى آرمند و در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند، شب را در قیام و قعود به سر مى آورند و صبح را بر پشت اسبانشان آغاز مى نمایند، در شب رهبانند و در روز شیران. از فرمانبرى کنیز، نسبت به آقایش، براى امام فرمانبردارترند.
بسان چراغهایى هستند. مثل اینکه دلهاشان چراغدان است. آنان از خشیت خدا ترسانند. شهادت را مى خواهند و آرزو مى کنند که در راه خدا کشته شوند، شعارشان »یا لثارات الحسین« است. وقتى به حرکت درمى آیند رعب و ترس [حاصل از هیبت و شکوه و انسجامشان] به مسافت راه یک ماه پیششان مى تازد. رهسپار کوى مولایند. خداوند با آنان امام حقّ را یارى مى نماید.۱
در این روایت مرفوعه، خطوط برجسته سیماى یاران حضرت ولىّ عصر(ع) بیان شده است. خطوطى کاملاً همگرا با خطوط ترسیمى مولى الموحدین(ع) از سیماى فرهیختگان خود نگهدار و پرهیزکار. این خطوط نمایانگر بخش اعظمى از فضایل عالیه الهى انسان ملکوتى است که با دارا بودن آنها برازنده خلعت خلّت و نصرت آن حضرت مى گردد. خلعتى که از مجموعه خلقت، فقط تعداد اندکى به تشریف آن نایل مى شوند.
دم از تقرّب جانان زنند ناکس و کس
هماى را چه رسد همنشین شدن با خس
آرى باید آراسته به اوصاف پسندیده بود تا در سلک یاران او لیاقت اندک پیدا کرد و فیض دیدار او هم تنها از تحلّى و آراستگى به این نشانه ها و خصایص حاصل مى شود. باید غبار ناهمگونى و نامتجانسى را از راه فرو نشاند تا به طراوت دیدار، دیدگان نورانى ساخت.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
به اختصار از منظر این روایت مرفوعه به بعضى از خطوط چهره نورانى یاوران آن امام همام(ع) نظر مى کنیم. باشد که در سرچشمه هاى جوشان این فضایل به طهارت دل بنشینیم و عنقاى لقاى او را فراچنگ آریم هر چند که:
عنقا شکار کس نشود دام باز چین
اینجا همیشه باد به دست است دام را
۱. خلوص اعتقاد و شدّت توحیدگرایى:
»کأنّ قلوبهم زبرالحدید لایشوبها شکّ فى ذات اللَّه أشدّ من الحجر«
یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالاى خلوص برخوردارند که لحظه اى شکّ و تردید در دل آنها سایه نمى گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر نمى آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراک کرده و در همه حال خود را در حضور او مى یابند؛ چرا که اینان از نردبان »علم الیقین« به بام بلند »عین الیقین« رسیده و از آنجا به بال ریاضت و توفیق و تقرّب در فضاى بیکران »حق الیقین« به پرواز درآمده اند. پروانه صفت در حرارت کانون شمع وجود حقّ، جلّ و علا، پر و بال سوخته اند و ققنوس وار از خاکستر خود تولدى تازه یافته اند و خود روشن است که با این وصف قلمرو وجودشان از تنش تارهاى عنکبوتان شرک منزّه بوده و لمحه اى در هیچ یک از ابعاد، شرک نمى ورزند. از اشعه آفتاب توحیدشان هیچ زاویه مبهم و تاریکى بى بهره نمانده است، تا نامرئى ترین تارتنان شرک در آن توان تنش داشته باشند. آرى حصار قلب توحیدى اینان چنان پاره هاى آهن است که یغماگران شرک و کفر و بى مبالاتى در آن هیچ راهى ندارند.
یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالاى خلوص برخوردارند که لحظه اى شکّ و تردید در دل آنها سایه نمى گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر درنمى آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراک کرده و در همه حال خود را در حضور او مى یابند.
۲. توانمندى و قدرت اراده:
»لو حملوا على الجبال لأزالوها«
یاوران حضرتش چنان قوى و با اراده و ذوفنون اند که اگر بر کوهها یورش برند از بن بر مى کنند. در راه پیشبرد اهداف و اغراض خود چنان صلب و سخت عزم اند که اگر کوهها از جا کنده شود، اینان خم به ابرو نمى آورند و چرا اینگونه نباشند که اهل تقوایند و »إنّ التقوى أعزّ عزّ؛ فیه نجاه کل هارب و درک کل طالب و ظفر کل غالب«2 و این اکسیر تقواست که زندگى قدرتمندانه را به ارمغان مى آورد که: »من اتّقى اللَّه عاش قویاً«3، البته بدیهى است که هیچ قدرتى بى فیض علم صورت تحقّق نمى بندد، پس یاران آن حضرت از لحاظ دانش همه در مرتبه والایند.
۳. عشق والا به امام(ع) و متعلقات ایشان:
»یتمسّحون بسرج الإمام، علیه السلام، یطلبون بذلک البرکه«.
بسیارند تنگ نظرانى که بر اعتقاد تشیع نسبت به بزرگداشت لوازم وجودى ائمه معصومین(ع) و تقبیل مشاهد متبرکه خرده هاى شناعت مآب گرفته اند، حتى در اثر اینگونه القائات و جوّهاى مسموم، بر شیعیان ساده لوح هم صورت این خیال حاصل گشته که این کارها سلوک متوحّشان و کوران و ابلهان و به دور از آئین خرد است، تا آنجایى که گاه این کارها را به وادى شرک و کفر کشانده و بسیار مهملات بافته اند.
اما درک فلسفه این کارها و ژرفاى این عوالم نه تنها چنین تخیلاتى را واهى مى داند، بلکه حقانیت آنرا مسلم مى دارد:
گفت بوسم معجر لیلى از آن
بوى زلف خوب لیلى دارد آن
عشق مى ورزم به پاى افزار او
بهر آنکه هست پاى ابزار او
شانه اش بوسم گذارم بر دو چشم
تا زبویش نور گیرد هر دو چشم
آرى ژرفانگرى خاص مى طلبد تا فراتر از فضاى اندیشه منطق تراش بشر، علقه بین محبوب و متعلقات او را ادراک نموده و ساحت او را برتر از عرض حاجت خود شمرده و بر زینش بوسه زنند و دست ارادت بسایند، این شدت محبت و نهایت عمق اندیشى یاران حضرتش را مى رساند.
من خاکى که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
هیچ روئى نشود آینه حجله بخت
مگر آنروى که مالند بر آن سم سمند
۴. از خودگذشتگى و ایثار:
»یقونه بأنفسهم فى الحروب«7
یاران حضرت حجت(ع) با دل و جان از حضرتش پاسدارى مى کنند و پیشمرگ او مى شوند و جان را فداى آن جانان مى کنند، که جان تحفه ناقابلى است.
چو جان فداى لبت شد خیال مى بستم
که قطره اى ز زلالت به کام ما مى افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کزین شکار فراوان به دام ما افتد
۵. داشتن کفایت کافى و وافى:
»یکفونه ما یرید فیهم«
یاران حضرت مهدى کفایت فوق العاده جهت انجام وظایف محوله دارند؛ چرا که کفایت، مشروب از زلال علم است و یاران آن حضرت چون از مشرب تقواى بى بدیل و خالص سیراب شده اند، به اقتضاى »واتقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه«، ۴ دانش وسیع هر کارى را دارند و هر آنچه حضرت از آنها بطلبد به تمام وجود خواسته، اشراف کامل دارند و آن را به نحو احسن و اتم، انجام مى دهند و مراد حضرتش را کما هفوَ المَطلوب حاصل مى نمایند.
۶. شب زنده دارى:
»رجال لاینامون اللّیل رهبان باللّیل«.
یاران حضرت مهدى(ع) شب را به قیام و قعود و عبادت و تهجد به سر مى آورند. رهبانان شب اند. در خلوت شبان به دور از انظار ریاطلبان، سجاده نیاز و نماز را مى گسترانند و اشک خونى را بدرقه امید وصال مى گردانند. به فرمایش على(ع): »أمّا اللّیل فصافون أقدامهم تالین لأجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلاً و یحزنون به أنفسهم«.5 ناى غرّش شیران روز در خلوت شبانگاهان باز مى شود؛ چرا که اراذل بهایم در خواب غفلتند. مثل مار زخم خورده از شدت فراق بر خود مى پیچند و ناله هاى نیازمندانه شان میناى حیرت ملکوت را صد پاره مى کند. در شب، شیاطین شرک انگیز کمتر میدان دار معرکه اند و در حظیره قدس عبادت بین عابد و معبود، حجابهاى روزانه نیست.
۷. شجاعت و دلاورى:
»لیوث بالنّهار«
یاران حضرتش که شب تا سحر را نغنوده اند، بر عکس شب زنده داران دنیوى روز را در خواب و غفلت نمى سپارند، بلکه شیران نهارند و پگاه را بر فراز سمندهاى تیز پاى خود پیشواز مى کنند و از هرگونه بطالت و اهمال و لهو و لعب بدورند. البته از فراز »و یصبحون على خیولهم« جهت و سوى کارها و تلاششان مشخص مى شود که اینان یاریگران اند و یاریگر باید هماره در فکر یارى و کارهایش در جهت آن باشد. در فرهنگ قویم اینها، تلاش پربار واژه اى است که ژرفناک ترین معانى را حمل مى کند. آرى مصداق بارز فرمایش مولاى متقیان اند که »و أمّا النهار فحلماء علماء أبرار و أتقیا«.6
۸. عبادت خالصانه:
»لهم دوى فى صلاتهم کدوىّ النحل«
یاران آن حضرت شیفته عبادت اند و قرهالعین شان نماز است. زمزمه عاشقانه آنها در نماز ذوق شهد مصفّا را دارد. به خاطر خدا رو به قبله عشق مى آورند و از عبادت تجارت پیشگان و برده صفتان سخت احتراز مى جویند. بلکه او را به خاطر او، جلّ و علا، مى پرستند، (فتلک عباده الأحرار) اینان محصول کمال را از سرزمین زرافشان سجاده درو مى کنند و از خمخانه آن، هر فضیلت دیگر را صبغه الهى مى زنند و صفاى اندرون را که لیاقت هم صحبتى و انس و یادگیرى حضرتش را ارزانى مى دارد، از میخانه سجاده حاصل مى کنند.
سر رشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
۹. فرمانبرى و اطاعت محض:
»هم أطوع له من الأمه لسیّدها«
یاران امام زمان(ع) بر اطاعت بى چون و چراى مولاى خود کمر بسته اند و دل در رضاى او سپرده اند و هر آنچه او بخواهد آن را حق محض و محض حق شمرند. اینان ولایتمداران سر سپرده و بى همتایند که به هیچ رو از خط فرمان ولىّ خود سربر نمى تابند و سالک نستوه صراط قویم »أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم«7 هستند. تا آنجا که اگر دستور باشد در دل آتش مى روند و خطاب: »یا نار کونى بردأ و سلاماً«8 را به جان تجربه مى کنند.
۱۰. روشنگرى و هدایت بخشى:
»کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل«
یاران مهدى(ع) چراغهاى روشن هدایت اند؛ چرا که سرچشمه هاى حکمت در اثر تقواى محض از سرزمین قلبشان بر زبانشان جارى است و سراسر وجودشان بارقه لطف ازل را نمایان ساخته و در ظلمت اندیشه هإ؛ از قندیل قلبشان پرتو افشانیها رخ داده و مهار خرد خردورزان را بر دست با کفایت خود گرفته و به سوى کعبه مقصود هدایت مى کنند.
۱۱. خداترسى:
»و هم من خشیه اللَّه مشفقون«
یاوران آن حضرت از خشیّت حضرت حق چون بید بر خود مى لرزند؛ چرا که بصیرتشان کامل است و اعتقادشان خالص و شهودشان حق الیقین و در این مرتبه است که نیران صاعقه جلال و هیبت و قهّاریّت خرمن هستى را مى سوزاند و ترس بر وجود، سیطره مطلق مى یابد تا جایى که: »قد براهم الخوف برى القداح ینظر إلیهم الناظر فیحسبهم مرضى و ما بالقوم من مرض و یقول لقد خولطوا و لقد خالطهم أمر عظیم«9؛ به سوهان ترس چونان تیرهاى نازک تراشیده شده اند. تا جایى که نظاره گر، بیمارشان مى پندارد، در حالى که بیمارى ندارند و مى گوید: اینان دیوانه اند. در حالى که امرى عظیم از خود بى خودشان ساخته است.
۱۲. آرزوى شهادت:
»یدعون بالشهاده و یتمنّون أن یقتلوا فى سبیل اللَّه«
یاران حضرت حجت(ع) مدام دست بر دعا از حضرت حق وصال شاهد شهادت را مى خواهند. شهادت به عنوان اعلى ترین و راقى ترین وسیله تقرب به مبدأ هستى هماره آرزوى قلبى انسانهاى موحد خالص است و یاران حضرتش هم با عنایت به فیض بى منتهاى »بل أحیاء عند ربّهم یرزقون«10 پر و بال در هواى شهادت مى گسترانند و دولت این غم را به دعا از خدا مى خواهند.
۱۳. خونخواهى از حسین:
»شعارهم: یا لثارات الحسین«
از نشانه هاى دیگر یاران آن حضرت(ع) آن است که اهل شعار »یا لثارات الحسین« هستند. یعنى داعیان خونخواهان حسین(ع) و داعیه داران اخذ حق آن مظلوم تاریخ اند. قرار گرفتن راستین – نه ادّعایى – در جناح سیدالشهدا و اهتزاز لواى ولاى آن امام(ع) و اهتمام در اخذ خون آن بزرگوار حکایت از فرهنگى بس ناب دارد که ریشه در همه خصایص و فضایل عالى دارد، اینان کارگزاران حق اند و حسین(ع) کشته راه حق. نداى »ألا ترون أنّ الحقّ لایعمل به و أنّ الباطل لایتناهى عنه«11 آن مظلوم پژواک همت عالى یاران آن حضرت(ع) است تا طنین حکومت حق را در تمامت جهان آشناى گوشهاى همگان نمایند.
۱۴. یارى امام حق:
»بهم ینصراللَّه إمام الحق«
رسیدن به منزلت واسطه گرى و نصرت قائم آل محمد(ع) برترین کمالها را مى طلبد و بایستى در بى بدیل ترین فراز کمال و عشق بود تا به این خلعت عالى مخلع گردید. بدین تشریف هر کسى را مشرف نمى گردانند، باید گوهرى پاک داشت و اهل حال بود و ریاضت کش کوى عشق که:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
آرى همین خصیصه به تنهایى در ژرفاى لیاقت یاران آن حضرت کفایت مى کند که ورود در سلک ناصران مقتضى سنخیّت و تناسب است چرا که:
ز روى دوست دل دشمنان چه در یابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوى را
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
ماهنامه موعود شماره ۴۱
پى نوشتها:
۱ . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۰۷ و ۳۰۸: »له کنز بالطالقان ماهو بذهب، ولا فضه، و رایه لم تنشر منذ طویت، و رجال کأنَّ قلوبهم زبر الحدید لایشوبها شکّف فى ذات اللَّه أشدّ من الحجر، لو حملوا على الجبال لأزالوها، لا یقصدون برایاتهم بلده إلاّ خرَّبوها، کأنَّ على خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الإمام، علیه السلام، یطلبون بذلک البرکه، و یحفّون به یقونه بأنفسهم فى الحروب، و یکفونه ما یرید فیهم.
رجال لاینامون اللّیل، لهم دوىّف فى صلاتهم کدوىّف النحل، یبیتون قیاماً على أطرافهم، و یصبحون على خیولهم، رهبان باللّیل لیوث بالنّهار، هم أطوع له من الأمه لسیّدها، کالمصابیح کأنَّ قلوبهم القنادیل، و هم من خشیهاللَّه مشفقون، یدعون بالشهاده، و یتمنّون أن یقتلوا فى سبیل اللَّه، شعارهم: یا لثارات الحسین، إذا ساروا یسیر الرّفعب أمامهم مسیره شهر، یمشون إلى المولى إرسالا، بهم ینصراللَّه إمام الحقّف«.
۲ . همان، ج۷۷، ص۳۷۴، از حضرت على(ع).
۳ . همان، ج۷۰، ص۲۱۳، از حضرت على(ع).
۴ . سوره بقره(۲) آیه ۲۸۲.
۵ . سید علینقى فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۲.
۶ . همان، ص۶۱۳.
۷ . سوره نساء(۴) آیه ۵۹.
۸ . سوره انبیاء(۲۱) آیه ۶۹.
۹ . ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۳.
۱۰. سوره ال عمران(۳) آیه ۱۶۹.
۱۱. محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۸۱.