غربت‌ در غرب

گفت‌وگو با دکتر یحیی‌ بونو

اشاره‌:
حقیقت‌ اسلام‌ و فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامی‌، بسیاری‌ از صاحبان‌ بصیرت‌ را از اقصی‌ نقاط‌ عالم‌ مجذوب‌ خود نموده‌، پروفسور یحیی‌ بونو نیز یک‌ مسلمان‌ فرانسوی‌الاصل‌ است‌ که‌ از سیزده‌ سال‌ پیش‌ به‌ ایران‌ آمده‌ و در مشهد مقدس‌ اقامت‌ گزیده‌ است‌. وی‌ با ترجمه‌ قرآن‌ جایزه‌ ویژه‌ خادمان‌ قرآن‌ را از آن‌ خود کرده‌ است‌. بهتر آن‌ دیدیم‌ ضمن‌ گفت‌وگویی‌ با ایشان‌ درباره‌ «تمدن‌ غرب‌ و احیای‌ اندیشه‌ دینی‌» نظراتشان‌ را در این‌ خصوص‌ جویا شویم‌.

  • در ابتدا می‌خواهیم‌ شما را بیشتر بشناسیم‌، از خودتان‌ برای‌ ما بگویید.

بنده‌ 46 سال‌ سن‌ دارم‌. در حدود بیست‌ و دو سالگی‌ مسلمان‌ و شیعه‌ شدم‌ و الا´ن‌ سیزده‌ سال‌ است‌ که‌ به‌ ایران‌ آمده‌ام‌ و در جوار حضرت‌ رضا(ع‌) زندگی‌ می‌کنم‌. در آنجا از محضر آقای‌ سید جلال‌الدین‌ آشتیانی‌ کسب‌ فیض‌ کرده‌ام‌. پایان‌نامه‌ دکترای‌ الهیاتم‌ را که‌ درباره‌ آثار فلسفی‌ و عرفانی‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) بود، در سوربن‌ فرانسه‌ دفاع‌ کردم‌. در حال‌ حاضر هم‌ مشغول‌ ترجمه‌ قرآن‌ به‌ همراه‌ تفسیر و تحقیق‌ درباره‌ آیات‌ هستم‌ که‌ جلد اول‌ این‌ مجموعه‌ دو سال‌ پیش‌ چاپ‌ شد و به‌ خاطر آن‌ جایزه‌ ویژه‌ خادمان‌ قرآن‌ را هم‌ دریافت‌ کردم‌. البته‌ این‌ کار را من‌ و آقای‌ جواد حدیدی‌ با کمک‌ هم‌ انجام‌ می‌دادیم‌ که‌ متأسفانه‌ ایشان‌ مرحوم‌ شدند ولی‌ ان‌شاءالله خودم‌ این‌ کار را ادامه‌ می‌دهم‌ و سعی‌ می‌کنم‌ هر دو سال‌ یک‌ جلد از این‌ مجموعه‌ را منتشر کنم‌.
علاوه‌ بر این‌ برای‌ برنامه‌های‌ مذهبی‌ رادیو و تلویزیون‌ فرانسه‌ نویسندگی‌ و گویندگی‌ هم‌ می‌کنم‌ و به‌ غیر از ترجمه‌های‌ پراکنده‌ای‌ که‌ هر از چند گاهی‌ پیش‌ می‌آید یک‌ سایت‌ شیعی‌ تأسیس‌ کرده‌ایم‌ که‌ بهترین‌ و معتبرترین‌ پایگاه‌ شیعیان‌ به‌ زبان‌ فرانسوی‌ به‌شمار می‌آید.

  • با توجه‌ به‌ اینکه‌ بیشتر مطالعات‌ و اهتمام‌ شما پیگیری‌ جدی‌ مباحث‌ فلسفی‌ در میان‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ بوده‌ است‌ و به‌ عنوان‌ کسی‌ که‌ در غرب‌ زندگی‌ و در دانشگاه‌ سوربن‌ فرانسه‌ از رساله‌اش‌ دفاع‌ کرده‌ است‌ و با نظر به‌ این‌ که‌ کشور فرانسه‌ هم‌ مبدأ بسیاری‌ از تحولات‌ معاصر غرب‌ بوده‌ است‌، فکر می‌کنید موضوع‌ محوری‌ و اساسی‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ غربی‌ که‌ آن‌ را از مشرق‌ زمین‌ منفک‌ می‌کند چیست‌؟

تمدن‌ مدرن‌ در «فرد محوری‌» بیش‌ از «انسان‌ محوری‌» خلاصه‌ شده‌ است‌ ولی‌ به‌ طور کلی‌ انسان‌ محوری‌ و فرد محوری‌ هر دو در آنجا اصل‌ است‌؛ در واقع‌ آنها از یک‌ جهان‌بینی‌ خدا محوری‌ که‌ در آن‌ خدا اصل‌ و اساس‌ و هدف‌ بوده‌ به‌ جامعه‌ انسان‌ محوری‌ رسیده‌اند که‌ در آن‌ خود انسان‌ معیار و هدف‌ شده‌ و با گذر از چند تحول‌ به‌ فرد محوری‌ رسیده‌اند. با اتکا به‌ چنین‌ مبنایی‌ است‌ که‌ شاهد تمدن‌ غربی‌ و یا به‌ عبارت‌ بهتر تمدن‌ مدرن‌ هستیم‌؛ چرا که‌ این‌ تمدن‌ هر چند از غرب‌ شروع‌ شد لیکن‌ الا´ن‌ تمام‌ مرزها را درنوردیده‌ و در همه‌ جا دیده‌ می‌شود.

تمدن‌ مدرن‌ هر چند یک‌ استثنا در میان‌ تمامی‌ تمدنها به‌ شمار می‌رود ولی‌ با تمام‌ قوا در مقابل‌ همه‌ آنها ایستاده‌ است‌ و جالب‌ است‌ بدانیم‌ که‌ هر چند غربیان‌ قائل‌ به‌ نسبیت‌ و نسبی‌ بودن‌ ارزش‌ همه‌ چیز هستند ولیکن‌ در اینجا تنها یک‌ تمدن‌ را قبول‌ دارند و صحبت‌ از تکثّر نیست‌ که‌ تمدنهای‌ مختلفی‌ را به‌ حساب‌ بیاورند. برای‌ تمدنهای‌ غیربشری‌ هم‌ چنین‌ تعبیر می‌کنند مثلاً بعضی‌ اقوام‌ در آفریقا در عصر حجر، مانده‌اند و بعضیها مثل‌ مسلمانان‌، در قرون‌ وسطی‌ و این‌ تنها ما غربیها هستیم‌ که‌ به‌ قرن‌ بیستم‌ رسیده‌ایم‌ و باید به‌ دیگران‌ کمک‌ کنیم‌ تا از آن‌ فضایی‌ که‌ در آن‌ قرار دارند بیرون‌ آمده‌ و قدم‌ به‌ قرن‌ بیستم‌ بگذارند. اصلاً اینها یک‌ روح‌ و جان‌ واحدی‌ را برای‌ تمدنهای‌ مختلف‌ قبول‌ ندارند که‌ برای‌ آن‌ احترام‌ قایل‌ باشند و زمینه‌های‌ گفت‌وگو میان‌ آنها را فراهم‌ کنند.

  • میان‌ کسانی‌ که‌ طی‌ سالهای‌ اخیر در ایران‌ سعی‌ در مطالعات‌ غرب‌شناسی‌ داشته‌اند، گفت‌ و گویی‌ در این‌ باره‌ بوده‌ که‌ آیا تمدن‌ صرفاً یک‌ ظرف‌ است‌ و می‌توانیم‌ در آن‌ هر چه‌ بخواهیم‌ بریزیم‌ یا این‌که‌ هر آنچه‌ در صورت‌ آن‌ متجلی‌ می‌شود نشأت‌ گرفته‌ از باطن‌ و ماده‌ اولیه‌اش‌ است‌ و به‌ هیچ‌ وجه‌ این‌ صورت‌ منفک‌ از آن‌ نیست‌ به‌ بیان‌ دیگر آیا میان‌ تمدن‌ که‌ صورت‌ مادی‌ است‌ و مناسبات‌ مردم‌ را سامان‌ می‌دهد با آن‌ فکر و اعتقادی‌ که‌ در ابتدای‌ دوره‌ جدید شکل‌ گرفته‌، نسبتی‌ وجود دارد یا خیر؟

بله‌! حتماً نسبتی‌ وجود دارد. یعنی‌ ظواهر مادی‌ و تکنولوژیکی‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ به‌ اصل‌ و روح‌ یک‌ فرهنگ‌ ارتباط‌ نداشته‌ باشد.

هزاران‌ سال‌ مردم‌ می‌دیدند که‌ آب‌ در دیگ‌ می‌جوشد ولی‌ هیچ‌کس‌ به‌ فکر ساختن‌ ماشین‌ بخار نیفتاده‌ بود. انقلاب‌ تکنولوژیکی‌ از زمانی‌ شروع‌ می‌شود که‌ انسان‌ شروع‌ به‌ ساختن‌ ماشین‌ می‌کند. غربیهای‌ آن‌ زمان‌ و از جمله‌ مخترع‌ ماشین‌ بخار به‌ محیط‌ طبیعت‌ و دنیای‌ اطراف‌ خود هرگز به‌ عنوان‌ تجلی‌ خدا و کتابی‌ برای‌ مطالعه‌ و سیر الی‌الله و خلاصه‌ نوعی‌ وحی‌ نگاه‌ نمی‌کردند بلکه‌ سخن‌ از این‌ بود که‌ طبیعت‌ و عالم‌ خارج‌، معدن‌ استعدادها و قدرتهایی‌ است‌ که‌ باید به‌ دست‌ ما تسخیر شوند. در واقع‌ مقصد تصرف‌ طبیعت‌ و کسب‌ و افزایش‌ قدرت‌ است‌ و به‌ اصطلاح‌ علمی‌ طبیعت‌ بزرگترین‌ مجموعه‌ معادن‌ مختلف‌ انرژی‌ است‌ که‌ می‌بایست‌ از آن‌ تا آنجا که‌ ممکن‌ است‌ و می‌توانیم‌ به‌ نفع‌ خودمان‌ بهره‌برداری‌ کنیم‌.

روحیه‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ با روحیه‌ مردم‌ در تمدنهای‌ پیشین‌ یک‌ تفاوت‌ اساسی‌ داشته‌ و آن‌ هم‌ این‌که‌، مردم‌ سابقاً به‌ طبیعت‌ به‌ عنوان‌ تجلی‌ خدا و تجسم‌ یک‌ کتاب‌ و کلمات‌ آسمانی‌ و خدایی‌ می‌نگریسته‌اند که‌ می‌بایست‌ از آن‌ در راستای‌ تکامل‌ و تعالی‌ بشریت‌ بهره‌ جست‌ نه‌ این‌که‌ برای‌ استفاده‌های‌ مادی‌ و بهره‌های‌ نفسانی‌ آن‌ را تسخیر کرد.

  • در حال‌ حاضر دو نوع‌ ابتذال‌ را می‌توانیم‌ در غرب‌ شاهد باشیم‌: یکی‌ در عرصه‌ تسلط‌ جویی‌ و استکبار ورزی‌ و یا همان‌ امپریالیسم‌ و دیگری‌ ابتذال‌ و انحطاط‌ اخلاقی‌. آیا این‌ را می‌توانیم‌ فرزند آن‌ فرهنگ‌ و فکر و روحیه‌ بدانیم‌؟

بدون‌ شک‌ ابتذال‌ و سلطه‌طلبی‌ زاده‌ فرد گرایی‌اند؛ خصوصاً این‌ طرز تفکر که‌ تنها یک‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ وجود دارد و باید به‌ خاطر رفاه‌ خود مردم‌، آن‌ را به‌ زور هم‌ که‌ شده‌ به‌ خورد آنها بدهیم‌. وقتی‌ آنها معتقدند ما در یک‌ مرتبه‌ و پله‌ بالاتر از دیگر مردم‌ جهان‌ قرار داریم‌، پس‌ حق‌ داریم‌ که‌ منابع‌ طبیعی‌ آنها را به‌ نفع‌ خودمان‌ استفاده‌ کنیم‌ هر چند برای‌ عوام‌فریبی‌، عنوان‌ کمک‌ برای‌ صعود به‌ قرن‌ بیستم‌ را بر آن‌ می‌گذارند؛ لذا استعمار و امپریالیسم‌ مدرن‌ هیچ‌ وجه‌ شبهی‌ حتی‌ با جنگهای‌ صلیبی‌ و یا استعماری‌ که‌ در قرون‌ وسطی‌ در آمریکای‌ لاتین‌ جریان‌ داشته‌، ندارد. هر چند به‌ ظاهر در وجوهی‌ می‌توان‌ اشتراکهایی‌ دید، لیکن‌ در زیر بنای‌ نظری‌ حتی‌ مغولها چنین‌ مبنای‌ نظری‌ نداشته‌اند.

استعمار و امپریالیسم‌ مدرن‌ طبیعتاً یک‌ زیربنای‌ مدرن‌ دارد که‌ صد در صد با جهان‌بینی‌ آن‌ مرتبط‌ است‌؛ هر چند برخی‌ عناصر دیگر نظیر سخت‌گیریهای‌ کلیسا بر این‌ امر تأثیر داشته‌ و به‌طور طبیعی‌ باعث‌ چنین‌ واکنشی‌ شده‌ باشد ولی‌ به‌ هر حال‌ مبنای‌ جدید بر این‌ نیست‌ که‌ به‌ تعالی‌ برسیم‌ بلکه‌ بنا براین‌ است‌ که‌ همه‌ چیز به‌ ماده‌ منتهی‌ شود که‌ غایت‌ این‌ وادی‌ هم‌ صرفاً کسب‌ مذلت‌ هر چه‌ بیشتر و به‌ هر صورت‌ ممکن‌ و مورد تصور است‌؛ چرا که‌ اگر برای‌ آن‌ قائل‌ به‌ حد و میزان‌ و معیار باشیم‌ باید آن‌ تعریف‌ محدود را از جایی‌ گرفته‌ باشیم‌.

وقتی‌ انسان‌ جای‌ خدا را گرفت‌ و ماده‌ هم‌ تنها واقعیت‌ شناخته‌ شده‌ و مورد پذیرش‌ شد طبیعی‌ است‌ که‌ دیگر هیچ‌ معیار و مقیاسی‌ قابل‌ قبول‌ شخص‌ نباشد. قانون‌ ماده‌ یعنی‌ نزول‌، آن‌ هم‌ با حداکثر جاذبه‌ و سرعت‌. اگر بخواهی‌ بگویی‌، ضعیف‌ هم‌ حق‌ و حقوقی‌ دارد، این‌ مطلب‌ دیگر در زمره‌ قوانین‌ مادی‌ نمی‌گنجد و تنها کسی‌ می‌تواند چنین‌ مطالبی‌ را بر زبان‌ براند که‌ معتقد به‌ یک‌ مبدأ و حیانی‌ و الهی‌ باشد که‌ در واقع‌ چنین‌ مبدأیی‌، مبدأ ارزشهای‌ اخلاقی‌ غیر مادی‌ به‌ شمار می‌رود. مادی‌ گراهایی‌ که‌ چنین‌ حرفهایی‌ می‌زنند در واقع‌ باقی‌ مانده‌هایی‌ از گذشته‌شان‌ را تکرار می‌کنند والا با مبانی‌ و اصول‌ جدید که‌ اصلاً این‌ حرفها قابل‌ قبول‌ نیست‌.

قانون‌ ماده‌ می‌گوید قوی‌ می‌بایست‌ بر ضعیف‌ غلبه‌ پیدا کند، ماشین‌ اقتصاد باید بچرخد و اگر برای‌ این‌ چرخیدن‌ لازم‌ باشد که‌ هفتصد هزار نفر قربانی‌ بشوند، اصلاً مهم‌ نیست‌. مهم‌ این‌ است‌ که‌ سرعتها زیادتر و کوچکترها و ضعیفها نابود شوند و لذاست‌ که‌ نمی‌توان‌ اخلاقی‌ مبتنی‌ بر نظریات‌ مادی‌گرایانه‌ داشت‌. به‌ جز ارزشهای‌ قراردادی‌ و توافقی‌ که‌ هر کس‌ می‌تواند هر وقت‌ و هر جا بگوید من‌ آنها را قبول‌ ندارم‌ و می‌خواهم‌ بنابر قوانین‌ قوی‌تر و ضعیف‌تر رفتار کنم‌. علت‌ اصلی‌ آن‌ هم‌ این‌ است‌ که‌ مبنای‌ الهی‌ ندارد و مبدأش‌ قراردادی‌ است‌.

  • از دو دهه‌ قبل‌ به‌ این‌ طرف‌ ما در جهان‌ غرب‌ شاهد نوعی‌ احیای‌ اندیشه‌های‌ دینی‌ و گرایش‌ به‌ مسایل‌ معنوی‌ و دینی‌ هستیم‌ خصوصاً در آمریکا که‌ به‌ تعبیری‌ می‌توان‌ آن‌ را سرآمد تمدن‌ و فرهنگ‌ غرب‌ و الگوی‌ فرهنگی‌ دیگر کشورها دانست‌ و جالب‌ است‌ که‌ این‌ رویکرد روز به‌ روز شکل‌ جدی‌تری‌ به‌ خود گرفته‌ و با شکست‌ بلوک‌ شرق‌ و فروپاشی‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ امروز غرب‌، اسلام‌ را هماورد خویش‌ می‌شمرد. به‌ نظر شما علت‌ این‌ رویکرد جدید چیست‌؟

به‌ مطلب‌ بسیار مهمی‌ اشاره‌ کردید. ظاهراً اولین‌ کسی‌ که‌ یک‌ تحلیل‌ تئوریزه‌ شده‌ و محکم‌ از این‌ مطلب‌ پیش‌ از وقوعش‌ بیان‌ کرده‌، «رنه‌ گنون‌» بوده‌ است‌؛ البته‌ هم‌ به‌ استناد مطالب‌ ادیان‌ مختلف‌ و هم‌ با تمسک‌ به‌ استدلالهای‌ عقلی‌.

مادی‌گرایی‌ بشر درهای‌ آسمان‌ را به‌ روی‌ او بست‌ ولی‌ فراموش‌ نکنیم‌ که‌ این‌ محدودیت‌ نمی‌تواند همیشگی‌ باشد و لذا برای‌ استمرار پیدا کردن‌ آن‌ می‌بایست‌ شیطان‌ بیکار ننشیند و به‌ اصطلاح‌ درهای‌ ادیان‌ معکوس‌ و یا ملکوت‌ سفلی‌ را باز کند. مفهوم‌ دجال‌، همان‌ مادی‌گرایی‌ است‌ که‌ ضد دین‌ است‌ و دین‌ معکوس‌ به‌ همراه‌ دارد و در برابر امام‌ و عدالت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ پیامبر معکوس‌ عمل‌ می‌کند. از همین‌رو مرحله‌ مادی‌گرایی‌ بشر را نمی‌توان‌ آخرین‌ مرحله‌ انحطاط‌ او دانست‌. مرحله‌ بعدی‌ مادی‌گرایی‌ که‌ رنه‌گنون‌ مفصلاً به‌ آن‌ پرداخته‌ مرحله‌ گشایش‌ و انفتاح‌ تمام‌ درهای‌ هر چه‌ پایین‌تر بشری‌ است‌. همانند همان‌ نقشی‌ که‌ علم‌زدگی‌ در مرحله‌ قبلی‌ ایفا کرد.

در مرحله‌ انفتاح‌، گنون‌ معتقد است‌ که‌ هم‌ یأجوج‌ و مأجوج‌ وارد عرصه‌ می‌شوند (البته‌ بر اساس‌ همان‌ تقریر توراتی‌) و هم‌ ادیان‌ التقاطی‌ زیادی‌ به‌وجود می‌آید. الا´ن‌ در هزاره‌ سوم‌ (New age) هیچ‌کدام‌ از ادیان‌ التقاطی‌ با همدیگر به‌ جز دو نقطه‌ با هم‌ مطلقاً اشتراکی‌ ندارند؛ یکی‌ آن‌ که‌ بدون‌ تمسک‌ به‌ مسایل‌ شرعی‌ معنویت‌ و علم‌ را جمع‌ کنیم‌، دوم‌ تناسخ‌ که‌ تقریباً همه‌ آنها قائل‌ به‌ تناسخ‌ هستند.

عمده‌ این‌ ادیان‌ که‌ از حیث‌ تعداد در فرانسه‌ و آمریکا هستند به‌ فرا روانشناسی‌ (پاراسایکولوژی‌) و یا به‌ عبارت‌ دیگر به‌ احضار ارواح‌ و طالع‌بینی‌ و امثال‌ آن‌ مشغولند. اینها حدود دویست‌ مجله‌ و روزنامه‌ در اختیار دارند. خصوصاً در محیطهای‌ پروتستان‌ که‌ از این‌ دست‌ حرکتهای‌ شبه‌ دینی‌ و خارج‌ از کلیسا و تشکیلات‌ دینی‌ رسمی‌ سابق‌ دیده‌ می‌شود و چه‌ بسا اینها بیست‌، سی‌ پیغمبر جدید هم‌ داشته‌ باشند. الا´ن‌ فقط‌ در آمریکا بیست‌، سی‌ نفر مسیحی‌ هستند که‌ ادعای‌ پیامبری‌ دارند؛ که‌ البته‌ این‌ هم‌ یکی‌ از درهایی‌ است‌ که‌ شیطان‌ برای‌ گمراه‌ کردن‌ مردم‌ باز می‌کند. گروهی‌ هم‌ که‌ به‌ اصطلاح‌ شرق‌گرا شده‌اند، یوگا و آموزه‌های‌ سرخ‌پوستی‌ را با هم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ دین‌ جدید مخلوط‌ و عرضه‌ می‌کنند. خلاصه‌ اینکه‌ عمده‌ این‌ دین‌ گراییها در ادیان‌ آسمانی‌ ساخته‌ نشده‌اند و حتی‌ کلیساهای‌ سنتی‌ این‌گونه‌ حرکتها را محکوم‌ می‌کنند چه‌ رسد به‌ اسلام‌.

به‌ هر حال‌ این‌ نوع‌ استقبال‌ و اقبال‌ مردم‌ به‌ دین‌ به‌ نظر من‌ اصلاً نوید مطلب‌ خاصی‌ نیست‌ بلکه‌ نشان‌ دهنده‌ رسیدن‌ به‌ همان‌ مرحله‌ جدیدی‌ است‌ که‌ رنه‌گنون‌ پیشاپیش‌ با استفاده‌ از استدلالهای‌ عقلی‌ از آن‌ خبر داده‌ بود.

  • یعنی‌ شما گرایش‌ به‌ دین‌ را در ادامه‌ همان‌ اغتشاشات‌ و ابتذالات‌ ناشی‌ از مادی‌گرایی‌ غرب‌ می‌دانید یا این‌که‌ به‌ عکس‌ آن‌ را یک‌ نقطه‌ برگشت‌ بشریت‌ به‌ دین‌ می‌بینید؟

به‌ نظر من‌ که‌ اصلاً برگشت‌ نیست‌ بلکه‌ نقطه‌ای‌ پایین‌تر از انحطاط‌ و مادی‌گرایی‌ است‌ و در واقع‌ نقطه‌ تلاش‌ و اضمحلال‌ و ذوب‌ شدن‌ در چیزهایی‌ است‌ که‌ پس‌ از مرحله‌ عقل‌ ابزاری‌ به‌ شمار می‌آیند. خلاصه‌ اصلاً نشانه‌ اعتلا و بالندگی‌ نیست‌.

  • استدلال‌ شما چیست‌؟

اولاً که‌ همه‌ این‌ ادیان‌ التقاطی‌اند و هیچ‌ جایی‌ برای‌ تعقل‌ و یا انجام‌ دادن‌ اعمال‌ بر طبق‌ نیت‌ صحیح‌ و مشروع‌ وجود ندارد و صرفاً روی‌ احساسات‌ افراد تکیه‌ می‌شود و هم‌ پیامبران‌ و رؤسای‌ این‌ برنامه‌ها و هم‌ پیروان‌ همگی‌ در مرحله‌ حس‌ باقی‌ می‌مانند و اصلاً به‌ مرتبه‌ تعقل‌ نمی‌رسند چه‌ رسد که‌ بخواهند به‌ مراتب‌ بالاتر سیر کنند.

  • آیا شما این‌ جریانات‌ را به‌ معنی‌ پایان‌ تاریخ‌ غرب‌ نمی‌دانید؟

قطعاً به‌ این‌ سمت‌ سوق‌ پیدا کرده‌ است‌ اما اینکه‌ چقدر از عمر غرب‌ باقی‌ مانده‌ باشد، معلوم‌ نیست‌؛ چرا که‌ شاید روزی‌ برسد که‌ دین‌ معکوس‌ و مقلوب‌ و دروغین‌ اینها جهان‌شمول‌ هم‌ بشود و پاپ‌ و پیامبر بزرگ‌ متعلق‌ به‌ یکی‌ از این‌ جریانات‌ معکوس‌ و دروغین‌ موفق‌ بشود تمام‌ اینها را تسخیر کند که‌ این‌ مطلب‌ اصلاً بعید نیست‌.

  • پس‌ در واقع‌ شما این‌ نوع‌ دین‌گرایی‌ جدید را تجلی‌ و ظهور نوعی‌ دجال‌ می‌دانید؟

بله‌ همه‌ اینها دجالهای‌ کوچکی‌ هستند که‌ برای‌ ظهور دجال‌ بزرگ‌ مقدمه‌چینی‌ می‌کنند.

  • به‌ نظر شما آیا مردم‌ امروز غرب‌ از ماده‌گرایی‌ احساس‌ سرخوردگی‌ نمی‌کنند و از این‌ فضایی‌ که‌ در آن‌ هستند خسته‌ نشده‌اند؟

کاملاً واضح‌ است‌ که‌ مردم‌ غرب‌ دچار نوعی‌ خستگی‌ شده‌اند و به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ این‌ همه‌ دام‌ برای‌ آنها گسترانده‌اند. به‌ عنوان‌ مثال‌، هیپیها بهترین‌ مردم‌ غرب‌ بودند که‌ بنای‌ انتقاد از آن‌ را گذاشتند و پس‌ از مدتی‌ آنها را اسیر و مبتلای‌ مواد مخدر کردند.

  • پس‌ معتقدید غرب‌ در بن‌بست‌ قرار گرفته‌ و دچار یک‌ بحران‌ و خلجان‌ جدی‌ شده‌ است‌؟

در این‌ که‌ شکی‌ نیست‌. منتها مسئله‌ این‌ است‌ که‌ به‌ افرادی‌ که‌ نیازمند معنویت‌ هستند، معنویت‌ دروغین‌ عرضه‌ می‌کنند و به‌ آنها که‌ طالب‌ روح‌اند، نفس‌ عرضه‌ می‌کنند.

  • آیا فکر می‌کنید این‌ مطلب‌ از جایی‌ هدایت‌ می‌شود؟

مسلماً بله‌.

  • از کجا؟

از شیطان‌ و ایادی‌ او که‌ همان‌ واسطه‌های‌ بی‌شمارش‌ هستند.
در تمام‌ فرهنگهای‌ قدیمی‌ اینطور نبوده‌ که‌ امور را به‌ مادی‌ و غیر مادی‌ تقسیم‌ کنند بلکه‌ به‌ سه‌ دسته‌ مادی‌، نفسی‌ و روحی‌ دسته‌بندی‌ می‌کردند؛ حال‌ آنکه‌ در دوره‌ جدید پس‌ از مدتی‌ مشغول‌ و منحصر بودن‌ در ماده‌ تشخیص‌ بین‌ نفس‌ و روح‌ از بین‌ رفته‌ و هر چیز غیر مادی‌ مربوط‌ و نامربوط‌ به‌ روح‌ را «معنویت‌» نام‌گذاری‌ می‌کنند؛ حتی‌ اموری‌ نظیر جادوگری‌ هم‌ طبق‌ تعریف‌ آنها «معنویت‌» است‌.

  • اخیراً در آمریکا به‌ شکل‌ فراگیری‌ موضوع‌ آمدن‌ حضرت‌ مسیح‌ و زمینه‌سازی‌ برای‌ آن‌ باب‌ شده‌ است‌ تا جایی‌ که‌ این‌ نگاه‌ را در سیاست‌گزاریها و رفتارهای‌ حکومتی‌ هم‌ می‌توان‌ مشاهده‌ کرد. همین‌ امروز در یکی‌ از سایتهای‌ خبری‌ آمده‌ بود که‌ شهردار نیویورک‌ به‌ بیت‌المقدس‌ رفته‌ و دیوار ندبه‌ را می‌بوسد. نظر شما راجع‌ به‌ این‌ گونه‌ جریانها و اقداماتی‌ که‌ به‌ دنبال‌ آن‌ انجام‌ می‌دهند، چیست‌؟

اینها زمینه‌سازی‌ می‌کنند برای‌ آمدن‌ یک‌ دجال‌ که‌ او را به‌ جای‌ مسیح‌ به‌ مردم‌ بقبولانند.

و این‌ در واقع‌ ادامه‌ حرکت‌ شیطنت‌آمیز جنگ‌ استکباری‌ است‌.
که‌ با انقلاب‌ فرانسه‌ شروع‌ شد، هر چند که‌ قبل‌ از آن‌ هم‌ ریشه‌ داشت‌ ولی‌ اصل‌ تحول‌ بزرگ‌ و انفجار این‌ قضیه‌ در همان‌ زمان‌ بوده‌ است‌.

البته‌ بدیهی‌ است‌ که‌ هر چند جریان‌ دوم‌ به‌ نحوی‌ فرزند جریان‌ اول‌ به‌ شمار می‌آید لیکن‌ این‌ دو از حیث‌ منشأ دینی‌ با همدیگر کاملاً متفاوتند چرا که‌ فرهنگ‌ دینی‌ حاکم‌ بر جامعه‌ فرانسه‌، فرهنگ‌ مسیحیت‌ کاتولیک‌ بود و نبرد بسیار تند و حاد و مستقیمی‌ با پروتستانها داشت‌ که‌ نتیجه‌اش‌ هجرت‌ آنها به‌ آمریکا و بنای‌ فرهنگ‌ دینی‌ آمریکا براساس‌ پروتستانتیزم‌ بود؛ از همین‌ روست‌ که‌ نمی‌توان‌ انگیزه‌های‌ دینی‌ این‌ دو را مکمل‌ همدیگر دانست‌ که‌ مثلاً فرانسه‌ خط‌ دهنده‌ آمریکا باشد. اصلاً شکل‌گیری‌ تمدن‌ دینی‌ در آمریکا در واقع‌ نوعی‌ دهن‌کجی‌ به‌ فرهنگ‌ دینی‌ و حکومت‌ دیکتاتوری‌ کلیسای‌ قرون‌ وسطایی‌ و کاتولیک‌ است‌. به‌ جهت‌ همین‌ تفاوتها در منشأ دینی‌ این‌ دو جریان‌ است‌ که‌ حتی‌ نگاه‌ آنها به‌ ظهور مجدد حضرت‌ مسیح‌(ع‌) با هم‌ متفاوت‌ است‌؛ یعنی‌ جنبه‌های‌ افراطی‌گرایانه‌ و بسیار خشنی‌ که‌ در میان‌ پروتستانها دیده‌ می‌شود تا آنها را با تمام‌ قوا به‌ سمت‌ جنگهای‌ جهانی‌ سوق‌ دهد هرگز در میان‌ کاتولیکها جایگاهی‌ ندارد.
اینطور نیست‌ که‌ تمام‌ عیبها به‌ کلیسا و نهادهای‌ سنتی‌ آن‌ بازگردد. خود پروتستانتیزم‌ یکی‌ از ابعاد این‌ تحول‌ تمدن‌ مدرن‌ در راستای‌ فردگرایی‌ بود، پروتستانتیزم‌ در واقع‌ یک‌ قیام‌ علیه‌ مرجعیت‌ پاپ‌ بوده‌ است‌ که‌ البته‌ ارتدوکسها هم‌ با اینها در این‌ مشترکند که‌ چرا پاپ‌ باید یکی‌ باشد.
همانطور که‌ نوشته‌اند پروتستانتیزم‌ ارتباط‌ بسیار نزدیک‌ و تنگاتنگی‌ با فرهنگ‌ سرمایه‌داری‌ در آلمان‌ و انگلستان‌ دارد.

  • بهتر است‌ کمی‌ بحث‌ را ملموس‌ کنیم‌. ما در ادبیات‌ پروتستانتیزم‌ و مذهب‌ پروتستان‌ رگه‌ها و ریشه‌هایی‌ از دیانت‌ یهودیان‌ و لاهوت‌ عهد قدیم‌ را به‌ وضوح‌ می‌توانیم‌ مشاهده‌ کنیم‌.

بله‌! عهد قدیم‌ در نزد پروتستانها جایگاه‌ مهمتری‌ به‌ نسبت‌ کاتولیکها دارد.

  • علتش‌ چیست‌؟

علتش‌ را نمی‌دانم‌. همین‌قدر می‌دانم‌ که‌ چنین‌ چیزی‌ به‌ طور قابل‌ توجهی‌ وجود دارد به‌ خصوص‌ که‌ بنا بر شواهد و قراینی‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ چنین‌ رویکردی‌ با تمدن‌ مدرن‌ تشدید یافته‌ است‌.
به‌ عنوان‌ مثال‌ در هیچ‌کدام‌ از ادیان‌ سنتی‌ ثروتمند بودن‌ نشانه‌ مورد نظر خدا بودن‌ و منتخب‌ الهی‌ شدن‌ نیست‌ ولی‌ یهودیان‌ چنین‌ دیدگاهی‌ دارند. در قرآن‌ ضمن‌ جریان‌ طالوت‌ به‌ این‌ روحیه‌ اشاره‌ شده‌ که‌ یهودیان‌ گفتند چطور ممکن‌ است‌ طالوت‌ بی‌پول‌ فرمانروای‌ ما باشد و و خدا هم‌ در جواب‌ به‌ آنها گفت‌ که‌ بنا بر حسن‌ انتخاب‌ و انتخاب‌ احسن‌ بوده‌ و پول‌ معیار برتری‌ نیست‌. جالب‌ است‌ که‌ بدانیم‌ در میان‌ پروتستانها هم‌ این‌ نظر وجود دارد که‌ هر که‌ فقیر است‌ مغضوب‌ خداوند است‌ و هر که‌ پولدار باشد نشانه‌ این‌ است‌ که‌ مورد عنایت‌ و رحمت‌ الهی‌ است‌.

موعود ۴۹

پی‌نوشت‌:
۱. سوره‌ مریم‌، آیه‌ 156.

 

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

رابطه فرهنگی و تمدنی پیش زمینه درک شهر

حوزه فرهنگی و تمدنی : دکتر اسماعیل شفیعی سروستانی مدیر مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر(عج) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *