در نظر ما غربیها، پایگاه عقل بسیار والاتر از احساسهای عاطفی است. ما همواره نیروی دماغی را بیش از عواطف و احساسات مورد اعتماد و استناد قرار میدهیم و عقل را بیش از مکاشفه و احساس ارج مینهیم.
از این رهگذر، همواره بر فروغ و درخشش علم افزوده میشود، ولی مذهب روز به روز به خاموشی میگراید.
ما غربیها از راه دکارت۱ پیروی میکنیم و پاسکال را به کلّی رها کردهایم. ما همواره تلاش میکنیم که نیروی دماغی خود را گسترش دهیم و بارور سازیم، ولی عواطف و احساسات درونی خود را به کلّی فراموش کردهایم و هرگز درصدد تقویّت احساسات درونی، عشق به زیباییها و تنفّر از بدیها نیستیم.
ضعف این احساسها در تلاشهای درونی انسان، بصیرت انسان متجدّد را کور کرده، روح و روانش را افسرده و بیفروغ نموده است.
انسان معاصر که دچار چنین ضعف روحی شده، دیگر نمیتواند در ساختمان اجتماعی سالم، عنصری شایسته باشد.
یکی از مهمترین عوامل سقوط معنوی غرب، همین صفت زشت و ناپسندی است که دامنگیر تمدّن ما شده است.
بیگمان تقویت ابعاد روحی و معنوی بیش از جهات مادّی و دماغی برای رستگاری و کامیابی در زندگی مؤثّر است.
بسیار لازم و ضروری است که با تمام قدرت در احیای معنویّات بکوشیم که تأثیر نیروهای معنوی در بازسازی شخصیّت انسانی، بیش از نیروی دماغی است.
احساسات معنوی که در غرب، بیش از هر نقطۀ دیگر مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته، بر عواطف مذهبی و احساسات مقدّس ناشی از مذهب بیش از هر احساس دیگری سایه انداخته است.
احساسات مقدّسی که از تفکّر مذهبی نشئت میگیرد، بیش از هرچیزی در دعا و نیایش تجلّی مییابد؛ زیرا نیایش در نهایت وضوح یک پدیدۀ روحی، وابسته به خطّ تقوا و پرهیزکاری است، درست همانند احساسات مذهبی.
حال که جهان روح، از دسترس علوم و فنون مادّی غرب خارج است، چگونه میتوان برای نیایش از طریق تجربی استدلال کرد؟
خوشبختانه قلمرو علم، همۀ محسوسات را فرا گرفته و از طریق علم وظایف الاعضا (فیزیولوژی) توانسته است گامی فراتر نهاده، تجلّیات روحی را نیز تحت قلمرو خود در آورد.
بر اساس این بیان، از طریق بررسی منطقی انسان نیایشگر میتوانیم به این نتیجه برسیم که پدیدۀ دعا بر چه اساسی استوار است؟ چگونه به ثمر میرسد؟ و چه آثاری را در پی دارد؟
به نظر میرسد که «نیایش» اصولاً کشش روح است، به سوی جهان متافیزیک و کانون غیرمادّی جهان.
نیایش به طور معمول، عبارت است از بیان دردی جانکاه، فریاد قلبی پر آه یا استغاثۀ انسانی بیپناه.
نیایش یک حالت کشف و شهود روشن است، اندیشهای عمیق و بیآلایش، پیوند درونی ریشهدار و استوار با آفریدگار جهان، سرچشمۀ هستی و بالاتر از وهم و خیال.
به عبارت دیگر: نیایش پرواز روح است به سوی پروردگار متعال و یک نوع پرستش عاشقانۀ خداوند منّان است که نعمت حیات را به ما ارزانی داشته و این معجزۀ آفرینش را پدید آورده است.
نیایش، نمودار آخرین تلاش انسان است برای تقرّب به آفریدگار جهان و ارتباط با ایزد منّان، پدیدآورندۀ جهان هستی، صاحب حکمت متعالی و قدرت نامتناهی، خیر مطلق و سرچشمۀ هر زیبایی، پدید آورنده و منجی هر فرد انسانی.
با صرفنظر از اوراد و اذکار پیشساخته و فرمولی ـ که احیاناً بدون توجّه به معانی والای آن خوانده میشود ـ نیایش حقیقی نمودار یک حالت روحی پرسوز و گداز است که انسان را در جذبههای ربّانی فرو میبرد و دل را در دریای بیکران معارف الهی مستغرق میسازد.
این حالت یک حالت ناشی از تفکّر محدود مادّی نیست که فلاسفه بتوانند آن را درک کنند، حقیقتِ آن را دریابند و بر آن اقامۀ دلیل کنند.
برای رسیدن به این تجلّی ژرفِ روحی نیازی به مدرسه و دانشگاه نیست؛ بلکه همانند حدیث عشق و محبّت است که بدون نیاز به دفتر و قلم، در ژرفای درون و تپشهای قلب، قابل لمس و احساس است.
مردم سادهای که دلی بیآلایش دارند، وجود خداوند و عنایات غیبی پروردگار را به طور طبیعی احساس میکنند، درست مانند درک گرمای خورشید و عطر گل.
خداوند نسبت به کسانی که جز پاکی و محبّت چیزی نمیدانند، اینقدر نزدیک است، که از کسانی که میخواهند او را در لابراتوارها زیر چاقوی آزمایش بشناسند، به همان نسبت دور است.
کمیّت اندیشه و بیان، آنجا که بخواهند در مورد پروردگار بیندیشند و سخن بگویند، احساس ضعف و زبونی میکنند، که او بالاتر از وهم و خیال است. ولی نیایش بلندترین قلّۀ تعبیر را در پرواز عشق بر فراز شب دیجور عقل پیدا میکند.
چگونه باید نیایش کرد؟
راه و رسم نیایش از زمان سن پل۲ تا سن بنوا۳ از زهّاد مسیحی و دیگر مبشّران گمنام، که در طول بیست قرن، تلاش کردهاند ملل غربی را با زندگی مذهبی آشنا کنند، شناخته شده است.
خداوندی که افلاطون در آن قلّۀ جبروت ترسیم میکند، قابل فهم نیست، خداوند اپیکتیت۴ با روح اشیا میآمیزد و با آن اشتباه میشود، یهوه ـ خداوندی که تورات معرفی میکند ـ سلطان مقتدر مستبدّی است که در دلها وحشت میآفریند، نه عشق، ولی برعکس، خداوندی که مسیحیّت معرفی میکند، در دسترس انسان و در چهرۀ پدر، برادر و منجی آنها ترسیم میگردد.
برای رسیدن به خداوند، نیازی به انجام تشریفات پیچیده و از خودگذشتگی و اهدای خون نیست؛ راهش بسیار ساده و به دور از تشریفات پیچیده است.
برای انجام نیایش، تنها باید تلاش کرد که به سوی خداوند جذب شد، این جذبه و کشش باید به دل باشد، نه به دماغ و بنابراین تأمّل و تدبّر در عظمت خداوند، نیایش نیست؛ بلکه اظهار محبّت و ابراز ایمان است.
ولی نیایش بر طبق متد لا سال۵ از یک توجّه عقلی آنچنان سرچشمه میگیرد که به سرعت به یک حالت روحی و سوز درونی تبدیل میشود.
نیایش هر چه باشد، کوتاه یا طولانی، آشکار باشد یا با زبان مخفی و در اعماق دل، باید همانند گفتوگوی طفل باشد با پدر خویش.
یک خواهر مسیحی که خود را برای سی سال وقف خدمت به مستمندان کرده بود، چنین گفت:
باید آنچنان که هستیم اقدام به دعا کنیم.
یعنی: یک نیایشگر باید از هر حیله و تزویری پرهیز کرده، خود را آنچنان بنماید که هست.
نیایش چون عشق و محبّت باید با تمام هستی و با همۀ سلولهای بدن انسان باشد.
امّا دربارۀ فرم نیایش، از یک توجّه درونی کوتاه، تا یک تأمّل ژرف و سیر روحانی طولانی، از سخنان ساده و کوتاه یک کشاورز بر سر دو راهی، تا سرودههای پر طنطنۀ مذهبی در زیر رواقهای یک کلیسای بزرگ، فرم نیایش تغییر میپذیرد.
تشریفات پیچیده و مظاهر شکوه و ابهّت، در قبولیِ نیایش تأثیر ندارد و بهندرت پیدا میشوند افرادی که نیایش تشریفاتی را به شیوۀ سن ژان دولاکروا۶ یا سن برنارد دوکلروو، ۷ ترجیح بدهند و در مستجاب شدن مؤثّر بدانند.
لازم است در اینجا یادآور شویم که برای استجابت دعا، فصاحت شرط نیست و ضرورتی ندارد که انسان خطیب برجستهای باشد تا دعاهایش مستجاب شود.
نظر به اینکه ارزش دعا بر مبنای آثار و فواید آن ارزیابی میشود، سخنان سادهای که به هنگام استغاثه یا ستایش پروردگار بر زبان میرانیم، بیش از سخنان مسجّع و پیچیدۀ ادبی در پیشگاه حضرت احدیّت مورد قبول قرار میگیرد.
دعاهای پیش ساخته و فرموله شدهای که در مقام نیایش قرائت میشود، یکی از اقسام نیایشهاست که همانند شعلۀ شمع، فضای محدودی را روشن میسازد.
این دعاهای پیشساخته با شعلۀ محدود خود، نمودار پرواز روح به سوی پروردگار متعال است و ما معمولاً به همین مقدار بسنده میکنیم، ولی انجام دادن فرمانهای پروردگار، خود نوعی ستایش و نیایش است.
سن لویی گنزاک۸ میگوید:
انجام وظیفه و عمل کردن به دستورات الهی همسنگ نیایش است و چیزی از آن فرو نمیماند.
تردیدی نیست که بهترین وسیلۀ تقرّب و ارتباط با خدا انجام دادن دستورات خداوند و پیاده کردن اوامر الهی در میان اجتماع است.
چنان که در کتاب مقدّس آمده است:
پروردگارا حکومت تو فراگیر شود، ارادۀ تو در زمین اجرا گردد، چنانکه در آسمانها نافذ و جاری است.
بیگمان اطاعت پروردگار پیروی قوانین حیات است، قوانینی که در تار و پود بدن ما، در گلبولهای خون ما و در اعماق روح ما نهفته است.
دعاهایی که چون ابری گران از روی کرۀ خاکی به سوی پروردگار متعال بالا میروند، به میزان تفاوتی که در ساختار شخصیّت نیایشگران است، با یکدیگر تفاوت دارند، ولی همۀ این نیایشها بر دو پایۀ اساسی مبتنی میباشند:
۱. نیاز، ۲. عشق.
بسیار طبیعی است که همۀ نیازمندیهای خود را از خداوند بخواهیم و برای رسیدن به خواستههای خود از او یاری بطلبیم، ولی معقول نیست که هوسهای کودکانه را از او بخواهیم یا انتظار داشته باشیم که آنچه با کوشش میسّر است به وسیلۀ دعا انجام پذیرد.
نیایش به هنگام اضطرار اگر توأم با اصرار و سماجت باشد، هرگز به یأس و نومیدی نمیانجامد.
مرد نابینایی در کنار جادّه نشسته مشغول نیایش بود، آرام آرام صدایش بلند شد و مبدّل به فریاد شد. هر قدر تلاش کردند که او را آرام کنند، مؤثّر نشد. او همچنان از اعماق دل فریاد برمیکشید تا بینایی خود را بازیافت.
حضرت عیسی(ع) که از آنجا عبور میکرد، فرمود: «ایمانت تو را شفا داد.»
نیایش در سطح والاترش از استغاثه و استمداد فراتر میرود و نمودار ابراز عشق و محبّت به پیشگاه آفریدگار جهان میشود.
در این قسم از نیایش، شخص نیایشگر عشق و محبّت خود را اظهار میکند، سپاس و ستایش خود را تقدیم میدارد، نعمتهای فراوان خداوند را ارج مینهد و آمادگی خود را برای انجام فرمانهای خداوند، هر چه باشد، اعلام مینماید.
در این مرحله نیایش به صورت یک سیر روحانی برای دریافت عظمت بیپایان خداوند درمیآید.
کشیش برنامهاش را به پایان رسانید، صندلیها خالی شدند ولی یک پیرمرد روستایی در گوشۀ کلیسا روی صندلی خود نشسته بود و به نقطهای چشم دوخته بود.
کشیش به او گفت: برنامه تمام شد، دیگر منتظر چه هستی؟! پیرمرد روستایی گفت: من او را تماشا میکنم و او نیز مرا تماشا میکند.
ارزش هر فنّی به میزان نتایجی است که از آن حاصل میشود.
بنابراین عالیترین شیوۀ نیایش، آن شیوهای است که انسان را به خدا نزدیکتر سازد و انسان را در موقعیّتی قرار دهد که انسان ارتباط گرم خود را با خداوند سبحان، لمس کند.
کی و کجا باید نیایش کرد؟
خدا را میتوان در کوچه، اتومبیل، کشتی، اداره، مدرسه، کارخانه و هر مکان دیگر نیایش کرد.
بهترین و پرشورترین نیایشها در صحراها، کوهها، جنگلها و خلوتگاه منازل انجام میپذیرد، چنان که دعاهای فرمولی با تشریفات خاصّی در کلیساها برگزار میشود.
در نیایش، مکان مهم نیست، مهم، وضع روحی نیایشگر است، خداوند متعال دعای کسی را مستجاب نمیکند، مگر هنگامیکه آرامش در درون او حکمفرما باشد.
آرامش درون با وضع جسمی، روحی و محیطی که در آن زندگی میکنیم، بستگی دارد.
آرامش جسم و روح، در میان ازدحام و هیاهوی جامعۀ امروزی کاری بس دشوار است.
در وضع کنونی برای نیایش به جایگاههای مخصوصی نیاز مبرم داریم که در آنها برای مدّت کوتاهی هم که شده، آرامش درونی پیدا کنیم.
شایسته است که در هر شهری معابدی به این منظور تأسیس شود، تا شرایط جسمی و روحی لازم برای آرامش درون، در آنها تأمین شده باشد.
ایجاد چنین پناهگاههای سالم و مطمئن در میان هیاهوی شهرها، نه مشکل است و نه مستلزم هزینههای فراوان میباشد.
در سکوت این پناهگاهها، بشر میتواند افکارش را به سوی خداوند به پرواز در آورد، عضلات و اعضایش را آرامش بخشد، اعصابش را تسکین دهد، نیروی تشخیص و میزان بصیرتش را تقویت کند، تا از این رهگذر بر توان روحی خود بیفزاید، تا بتواند مشکلات توانفرسای زندگی را ـ که زندگی متمدّنِ عصر حاضر را فلج کرده ـ تحمّل نماید.
از دیگر آثار نیایش، تأثیرگذاری آن بر صفات برجسته و خصایل ارزندۀ انسان است و بنابراین باید به طور مستمر بر دعا مواظبت نمود.
از اینجاست که فیلسوف معروف، اپیکتیت۹ میگوید:
بیش از آنچه نفس میکشی به خدا بیندیش.
معقول نیست که انسان صبح نیایش کند و بقیۀ روز را همانند یک حیوان درّنده زندگی کند، به حقوق مردم تجاوز کند و مانند یک وحشی هیچ مرزی را به رسمیّت نشناسد.
لحظات کوتاهی که روح انسان به سوی خداوند پرواز میکند و کلمات استغاثهای که از دل انسان برمیخیزد، میتواند اندیشۀ آدمی را همواره متوجّه خداوند متعال نموده، رشتههای ارتباطی با خداوند را همواره ثابت و استوار نگه دارد و دل آرامی را همواره به عنوان کانون عشق مشتعل سازد.
بر این اساس، نیایش خود یک شیوۀ زندگی کردن است.
اگر نیایش را از این زاویه بنگریم، نماز و نیایش طریقۀ تازهای از زندگی را فرا راه ما قرار میدهد.
راز محرومیّت از آثار نیایش
اگر نیایش در شرایط مناسب انجام یابد، حتماً آثار سودمندی را به دنبال خواهد داشت، چنان که رالف والدو امرسون۱۰ میگوید:
هیچ کس نیایشی را به طور مستمر انجام نداده، جز اینکه نتیجهای را به دست آورده که سود فراوانی را برای او در بر داشته است.
با این اعترافات، انسان متمدّن و روشنفکر زمان ما، نیایش را یک آیین متروک، یک عادت پوسیده، یک رسم خرافی و یک شیوۀ بیفایده و باقیمانده از دوران توحّش میپندارد.
در حقیقت ما امروز از همۀ آثار ارزشمند و ثمرات گرانقدر دعا محروم هستیم و اینک ببینیم علل این محرومیّتها چیست؟
اوّلین عامل محرومیّت ما از ثمرات دعا و مهمترین علّت آن، جهالت ما به ارزش دعا است که به همین سبب مداومت به دعا و مواظبت به نیایش، از میان ما رخت بربسته و به ندرت چنین توفیقی نصیب ما میشود. چنان که گرایش به تقوا و فضایل اخلاقی در جامعۀ متمدّن امروزی رو به زوال و نابودی است.
به نظر میرسد که تعداد فرانسویهایی که به طور مستمر نیایش میکنند، از چهار یا پنج درصد تجاوز نمیکند و کسانی هم که اهل نیایش هستند، غالباً از ثمرات آن محروم میباشند؛ زیرا بیشتر کسانی که اهل پرستش و نیایش هستند، افراد خودخواه، دروغگو، متکبّر، مغرور، ریاکار و دغلباز میباشند، که در ظاهر به تقوا و پرهیزکاری تظاهر میکنند، ولی در دل، حسود و کینهتوزند و چنین دلهایی، شایستۀ عشق و ایمان نمیباشند.
در چنین شرایطی آثار نیایش، اگر هم پدید آید، آنقدر استمرار نمییابد که آن را احساس و لمس کنیم.
از این رهگذر استجابت نیایشهای ما و ثمرات ستایشهای ما به صورت کُند، نامحسوس و تقریباً ناچیز عاید میشود.
زمزمههای کم فروغ و کم ارتعاش ما که در نهانخانۀ دل برمیخیزد، در میان هیاهوی گوشخراش جهان خارج به آسانی خفه میشود.
به علاوه نتایج مادّی نیایش نیز مبهم است؛ زیرا غالباً با دیگر پدیدهها مختلط و مشتبه میشود.
در میان مردم ـ حتّی کشیشان ـ به ندرت اتّفاق میافتد که فرصتی پیش آید که بتوانند این نتایج را به صورت روشن و دقیق، بررسی و دنبال کنند.
پزشکان نیز نظر به اینکه بررسی این نتایج برای آنها هیچ ثمرۀ طبّی ندارد، مواردی را که در دسترس آنها قرار میگیرد، مورد تحقیق و بررسی قرار نمیدهند و به راحتی از کنار آن میگذرند.
حتّی کسانی که درصدد تحقیق و بررسی برمیآیند، غالباً دچار اشتباه میشوند و از جادّۀ تحقیق منحرف میگردند؛ زیرا نتایج حاصل شده، غالباً برای آنها غیرمنتظره است.
بسیار اتّفاق میافتد که بیماری برای شفا یافتن یکی از اعضایش دست به دعا برمیدارد، آن عضو همچنان بیمار میماند، ولی یک تحوّل عمیق و غیرقابل توجیه در اخلاق و رفتار او پدید میآید که تفسیر این دگرگونی و رابطۀ آن با نیایش بسیار سخت است.
التزام به نیایش، اگرچه در میان عموم مردم حالت استثنایی پیدا کرده است، ولی در میان خانوادههایی که به دین و مذهب وفادار ماندهاند، به مقدار متناوب یافت میشود. در میان این خانوادهها میتوان آثار نیایش را به روشنی بررسی کرد.
در میان آثار بیشمار و ثمرات فراوان نیایش، پزشک، فرصت مناسبی پیدا میکند که آثار روحی، جسمی و درمانی آن را بررسی کند و رابطۀ استوار این آثار را با نیایش دریابد.
ماهنامه موعود شماره ۱۲۰
الکسیس کارل
مترجم: حجّت الاسلام و المسلمین علی اکبر مهدیپور
پینوشتها:
۱. Descatres.
۲. St. Paul.
۳. St. Benoit.
۴. I’epict’ete.
۵. La Salle.
۶. St. Jean de la croix متولّد ۱۵۴۲ و متوفّای ۱۵۹۱ م.
۷. St. Bernard de Clairvauae. متولّد ۱۰۹۱ و متوفّای ۱۱۵۳ م.
۸. Saint Louis de Gonzague.
۹. Epictete.
۱۰. Ralph Waldo Emerson.