مدّتی پیش مقالاتی دربارۀ شیعه و اهل سنّت برای مردم عامّی و کوچه بازار نوشتم و هدفم از این نوشته ها، این بود که بگویم شیعه و سنّی دو بال این امّت بیچارهاند که متأسّفانه با وجود آن دو بال، نمی تواند پرواز کند و تنها به کاوش در خرابه ها و ویرانه های گذشته بسنده میکند؛ امّا این روزها این گونه به نظر میرسد که مصیبتِ کوتاه فکری تنها در میان مردم عامّی و کوچه و بازار نیست؛ بلکه این مصیبت را در میان عقلا و اندیشمندان نیز میتوان دید و از جملۀ آن عقلا و اندیشمندان، شیخ یوسف قرضاوی، رئیس اتّحادیۀ علمای مسلمان است.
هنوز هم با وجود سالهایی که از آن زمان گذشته و با وجود اینکه مطالب زیادی در مورد تاریخ خواندهام، آن داستانها در ذهنم باقی مانده است. پدرم، که خداوند او را رحمت کند، هیچ وقت نگفت: فرزندم این سنّیها، مهاجمند یا آنها بدعتگذارند و خواندن مطالب آنها خطرناک است و نگفت خیلی اطراف سنّیها و اعتقادات آنها نرو و به من نگفت اگر سنّی شوی از ارث محرومت میکنم. پدرم تنها بنا بر اطّلاعاتش برای ما تاریخ را با روایت دیگری مرور و بررسی و تجزیه و تحلیل میکرد و بعد از آن بیرون رفته و با هم توپ بازی میکردیم، بدون اینکه ما دو گروه تیم را بنا بر مذهب تقسیم کنیم. پس از آن، مرحلۀ دبیرستان را در شهر «دوحه» در اوایل دهۀ هشتاد قرن گذشته، سپری کردم.
آن زمان، دوران نوجوانی و انقلاب جوانی و تعصّب نسبت به عقاید و آرا بود و زنگهای درس تربیت اسلامی تبدیل به درگیریها و جنگهای طایفهای و قبیلگی و مذهبی تمام عیار با دبیرهای مصری بود که بیشتر آنها تازه به کشور ما آمده بودند و ناگهان کشف میکردند که در کشورها چیزی به نام شیعیان وجود دارند که عقاید خاصّ خود را در مورد حوادث تاریخی داشتند که مخالف عقایدی بود که آن دبیرها مدّتها به آن ایمان داشتند. به همین دلیل، معلّمهای بیچاره پس از بحث و جدلهای بسیار با ما، میگفتند: ما دنبال بحث و جدل نیستیم، آنچه که پیش روی شماست را حفظ کنید؛ زیرا پرسشهای امتحان از این کتابها میآید. ما در آن زمان به پیروزیهای خود در مقابل این دبیرها افتخار میکردیم. ما تصوّر میکردیم که دو محور اصلی درگیری در جهان، شیعیان و اهل سنّت هستند. به ویژه با آغاز جنگ ایران و عراق.
در آن زمان یک نوع تفکّرات نوجوانی و نوباوگی و خامی داشتیم، تفکّراتی که هر فردی در ابتدا با آن رشد میکند، سپس افکار و عقایدش پخته میشود و انسان با بزرگتر شدن، این خامی را به خاطرات خویش میسپارد و بعدها آن را برای فرزندانش تعریف میکند.
این در مورد دوران نوجوانی و خامی ما بود؛ امّا متأسّفانه امّت اسلامیگویی که اکنون دوران خامی و نوباوگی خود را میگذراند. امّتهای دیگر با گذر زمان از نظر فکری و ارزشها، امیدها و آرزوهایشان بزرگتر و بزرگتر میشوند؛ امّا ما امّتی هستیم که با گذر زمان همچنان به عقب بازمیگردیم و خامی و نوباوگی خود را حفظ میکنیم، شیخ! تو را به خدا سوگند میدهم این را برای ما توضیح بده که تو گفتهای، شیعیان هم مسلمان هستند. بعد از آن گفتهای که باید از آنها بر حذر بود؟ این چه معنایی دارد؟
شما را به خدا سوگند میدهم شیخ! آیا پس از توطئههای صهیونیستها و آمریکاییها و فراماسونرها برای تجزیه و ضعیف و تکّه تکّه کردن امّت اسلامی، آیا بر زبان آوردن چنین سخنانی جایز است؟ آیا این درست است که به مسلمانان از پشت خنجر بزنیم؟! و به سمپاشی علیه آنان بپردازیم و چوب لای چرخ آنان بگذاریم، شیخ! آیا آن شیعیان میلیاردها دلار سرمایه دارند؟ آیا تو خود حسابهای بانکی آنها را در سوئیس دیدهای؟ آیا شما برای افتتاح حساب شخصی به آنجا مراجعه کردهاید؟ و آنجا کشف کردهاید که شیعیان حسابهای بانکی با سپردههای میلیاردی دارند؟ شیخ! آیا قصرهای طلایی یا آسمان خراشها و برجهای آنها را در «بنیجمرۀ بحرین» دیدهاید؟ یا اینکه عکسهای ماهوارهای کارخانههای ساخت اسلحۀ آنها را در هورهای عراق به دست شما رسیده است که چنین میگویید؟ مگر شما سوار هواپیماهای تبلیغی آنها شدهاید که مبلّغان آنها را از فرودگاه بانیان افغانستان به دیگر جاها میبرند؟ آیا با شرکتهای چند ملّیتی آنها در جنوب لبنان همکاری داشتهاید؟ یا تصوّر کردهاید که کوهها و درّههای صعده در یمن، مرتعها و گردشگاههای زیبای سوئیس است؟ جناب شیخ! آنها همانند بسیاری از اهل سنّت در فقر مطلق زندگی میکنند. شیخ! چطور ممکن است حدود یک میلیارد سنّی از دهها میلیون شیعه بترسند؟ شیعیان سالها به دنبال اخذ مجوّز برای ساخت مساجد خود در ادارات دولتی سر میزنند، سپس از ترس اینکه ممکن است، ساخت آن مساجد به لولههای نفت آسیب برساند، اجازۀ ساخت مسجد به آنان داده نمیشود، یا شاید آن کار بر بازار نفت تأثیر سوء دارد؟ قصد من ریشخند و طنز نیست، اینها اتّفاقاتی است که در کویت روی میدهد، در کشوری که ظاهراً با تمام توان تلاش میکند تبعیض را میان شهروندان خود از بین ببرد. من در مورد کشوری با تو سخن میگویم که یک سوم شهروندان آن و یک دهم نمایندگان آن و یک دهم دولت آن مشرک و کافر (شیعه)اند؛ زیرا آنان برای قرائت فاتحه به دیدار اهل قبور میروند. حضرت شیخ! من چیزی از هجمه و حملۀ شیعه نمیبینم، در طول تاریخ تنها دو نفر بودند که شیعه بوده و به مناطق دیگر لشکرکشی کردند، آن دو، موسی بن نصیر و طارق بن زیاد بودند که به «اندلس» حمله کردند و آن را فتح کردند، پس از آن چه شد ؟ در کتابهای تاریخ آمده است که پس از شک کردن در مورد شیعه بودن آنها، آن دو به «شام» فراخوانده شدند و مشکلات زیادی برای آنها به وجود آوردند.
حضرت شیخ، آیا شیعیان در طول تاریخ خطری برای امّت اسلامیبه شمار میآمدهاند، اگر دوست دارید، به تاریخ بازگردیم، در زمان تعصّب مذهبی، نسائی، شیخ بزرگ و دانشمند علم حدیث و سنّی مذهب معروف وارد یکی از مساجد شام شد و در آن مسجد سنّیهای متعصّب از او سئوال کردند. چرا کتابی در مورد فضایل علی(ع) تألیف کردهای و کتاب در مورد فضایل فلان صحابی تألیف نکردهای؟
روزنامۀ کویتی الرأی؛ جعفر رجب