دنیای قشنگ نو

97d1d3d17841d6d3353ed857f6573ac4 - دنیای قشنگ نو

همچنین شبکۀ تلویزیونی بی‌بی‌سی در گفت‌وگو با مارتی ریبیرو، یکی از سربازان زن شاغل در نیروی هوایی آمریکا از سختی‌های کار زنان در ارتش این کشور خبر می‌دهد؛ به‌طوری که بسیاری از زنان شاغل در ارتش آمریکا مورد آزار و اذیّت همکاران مرد خود قرار می‌گیرند و در عین حال تمهیداتی برای برخورد با متخلّفان از سوی مقامات آمریکایی در نظر گرفته نمی‌شود.

نهاد خانواده مفهومی است که توجّه بسیاری از برنامه‌ریزان، روانشناسان و جامعه‌شناسان را به خود جلب کرده است.
تلفیق نام خانواده با نهاد، متضمّن دو مفهوم مهم است؛ مفهوم اوّل نهاد، یعنی ساختارها و ساز و کارهای نظم و همکاری که رفتار گروه‌های انسانی را در اجتماعات معیّن راهبری می‌کنند. نهادها، از طریق اهداف، پایداری اجتماعی، زندگی‌ها و مقاصد افراد انسانی بازشناسی می‌شوند و با ساختن و تقویت قواعد، رفتار افراد را در مناسبات اجتماعی هدایت می‌کنند و دارای کارکردهای مشخّص خود هستند و امّا مفهوم دوم خانواده، یعنی، یک گروه متشکّل از پدر، مادر و فرزندان با مدیریت عمومی پدر و مدیریت داخلی مادر.

مادر، در این نهاد، هدف مشخّصی را دنبال می‌کند و آن تربیت فرزندان است و وظایف اعضای آن نیز در این میان مشخّص می‌باشد. کارکردهای خاصّ این نهاد (خانواده) که موجب بقای آن می‌شود، عبارت است از کارکردهای عاطفی، جسمی ـ جنسی، شخصیّتی ـ روانی، مذهبی، تربیتی، آموزشی و اقتصادی.
حال سؤال اینجاست که اگر نهادی اهداف خود یا کارکردهایش را از دست بدهد، باز هم می‌توان آن را نهاد نامید؟
مسلّماً نه؛ امّا آنچه در غرب می‌بینیم، دقیقاً همین است؛ یعنی از خانواده چیزی جز نام آن باقی نمانده است. اکنون دیگر به سختی می‌توان این ساختار اجتماعی را نهاد نامید؛ زیرا خانواده دیگر اهداف و کارکردهایش را از دست داده و وظایف اعضا شکل دیگری پیدا کرده است.
خانواده‌ای که باید جایگاه امن برای پرورش فرزندان محسوب می‌شد، امروزه در وضعیّتی قرار گرفته که به سختی پذیرای فرزندان خود می‌باشد و از همان ابتدا سعی می‌کند به فرزندان به اصطلاح استقلال بدهد و آنها را از ساختار خود بیرون کند. این تغییر رویّه در خانواده‌ها، یعنی تغییر در اهداف، کارکردها و وظایف، مستلزم پدید آمدن گونه‌های جدید خانواده است. وقتی هدف از تشکیل خانواده تنها ارضای غرایز خاصّی باشد و انتفاع فردی جای کار جمعی را بگیرد و زمانی که مسائل اقتصادی در رأس قرار بگیرد و عواطف، قربانی خودمحوری‌ها شود، دیگر جایی برای خانواده‌هایی با ساختار گذشته باقی نمی‌ماند.
امروزه در رأس همۀ دغدغه‌های انسانی در جوامع صنعتی، مسائل جنسی و پس از آن مسائل اقتصادی قرار گرفته و فلسفۀ حاکم بر ساختارهای مختلف جامعه، فردگرایی است. در چنین شرایطی نمی‌توان انتظار داشت زن و مرد در کنار هم و بر پایۀ مسائل عاطفی، تعاملی دو جانبه، توأم با از خودگذشتگی داشته و به تربیت فرزندان اهتمام گمارند و از سوی دیگر ارضای غرایز خود را محدود به خانواده نمایند؛ برعکس، آنها ترجیح می‌دهند به گونه‌ای زندگی کنند که هیچ‌گونه تعهّدی به کسی نداشته باشند و به همین سبب است که ما شاهد اشکال جدیدی از خانواده در غرب هستیم که اتّفاقاً شکل قانونی هم به خود گرفته است. اشکالی مثل خانواده‌های تک والدینی، زوج‌های بدون ازدواج، مادران و پدران مجرّد، زوج‌های هم‌جنس و….
اگر هم خانواده‌ای به شکل سنّتی آن تشکیل شود، استحکام چندانی ندارد و خیلی زود به واسطۀ طلاق از هم می‌پاشد. چنان‌که آمارها نشان می‌دهد، در کلّ «اروپا» هر سال، یک میلیون طلاق اتّفاق می‌افتد؛ یعنی به‌طور متوسط هر ۳۰ ثانیه، یک مورد طلاق.
امروزه با پدید آمدن این اشکال جدید خانواده در غرب، کسانی که در این میان بیش از همه مورد ظلم و تعدّی واقع شده‌اند، زنان هستند. طبق آمار، «آلمان» با ۱۸۷ هزار مورد، «انگلیس» با ۱۴۴ هزار و ۲۵۷ مورد، «فرانسه» با ۱۳۴ هزار و ۴۷۷ مورد و «اسپانیا» با ۱۲۵ هزار و ۱۲۱ مورد طلاق، بیشترین آمار طلاق را در اروپا داشته‌اند و دیگر مادر و پدری نیست که در این میان به آیندۀ فرزند خود بیندیشد؛ بلکه آنچه برای آنان مهم است، خودشان هستند نه دیگران. به این ترتیب آنچه باقی می‌ماند، خانواده‌های تک والدی است که والدین آنها در بزرگترین حادثۀ زندگی دچار شکست شده‌اند و قطعاً نمی‌توانند کارکردهای مناسب خود را داشته باشند.
در این میان زنان بیشترین آسیب‌ها را می‌بینند؛ زیرا که از مکان امن خانواده محروم شده و بر خلاف طبیعت ظریف و حسّاسشان از یک سو مجبور به کارهای سخت، خشن و طاقت‌فرسا در بیرون از خانه‌اند و از دیگر سو باید به خاطر آزادی بی حدّ‌ و حصر مسائل جنسی در کشورشان یا به سقط جنین بپردازند یا از فرزندی که ناخواسته بر دامنشان گذارده شده، نگهداری کنند و کسانی که ظاهراً بیش از همه سود برده و خود را از قید و بند و تعهّدها رها کرده‌اند، مردان هستند که هم ارضای تمایلاتشان را محدود به خانه نمی‌کنند و هم تعهّدی به تأمین معاش همسر و فرزندان خود ندارند و این در حالی است که سختی‌ها و مشکلات پرورش فرزند را هم متحمّل نمی‌شوند و از طرفی دیگر، بسیاری از کارهای سخت جامعۀ خود را بر دوش زن‌ها گذاشته‌اند. آیا این همان چیزی است که فمینیست‌های افراطی دنبال آن بودند؟
در کشورهای صنعتی، دیگر کسی به فکر این اساسی‌ترین نهاد جامعه نیست؛ بلکه همه درصدد پیشرفت علم، صنعت و تکنولوژی‌اند؛ حتّی اگر این به ظاهر پیشرفت‌ها منجر به از هم پاشیدگی کامل نهاد خانواده گردد.
به طور مسلّم این واقعیّت را هم باید بپذیریم که شعار تساوی حقوق و برابری مردان و زنان، نتیجه‌ای بهتر از این نخواهد داشت. وقتی ما بخواهیم بزرگترین واقعیّت طبیعت، یعنی جنسیّت را نادیده بگیریم، می‌باید یکی را فدای دیگری کنیم. آنچه در ابتدای تولّد هر نوزادی او را از نوزادی دیگر متمایز می‌کند، جنسیّت اوست، حال چطور است که ما تفاوت‌های دیگری را که فرع بر این تفاوت است، می‌پذیریم و به آن احترام می‌گذاریم؛ امّا منکر تفاوتی می‌شویم که جهان خلقت بر پایۀ آن بنا شده است. چطور ممکن است دو موجودی که نه فیزیک مشابهی دارند و نه روحیات یکسان و نه توانایی‌هایشان مثل هم است، دارای حقوق مساوی با هم باشند و آنها را برابر با هم تلقّی کنیم. به عقیدۀ شما این به یک لطیفه بیشتر شبیه نیست؟ امری که منشأ همۀ معضلاتی است که غرب با آن دست و پنجه نرم می‌کند و از آن با نام تمدّن یاد می‌کند!!! درست مثل اینکه یک لیوان زهر را به نام شهد به دیگران بخورانند.
هر چه زمان می‌گذرد، تصویری که مک لوهان۱ از دهکدۀ جهانی و آلدوس هاکسلی۲ از دنیای قشنگ نو ترسیم کرده‌اند، بیشتر رنگ و بوی واقعیّت به خود می‌گیرد و البتّه این دنیای قشنگ نو، واقعیّت‌های آشکار و پنهانی دارد که شاید آن قدرها هم قشنگ و نو نباشد و چهرۀ زشت دنیایی را عیان کند که در آن، انسان‌ها به سرنوشتی شبیه حیوانات دچار می‌شوند و هر چه بیشتر از هدف آفرینش خود دور می‌شوند و قصّۀ زنان در این بین تلخ‌تر است. قربانیان زرق و برق و هیاهوی این دنیای قشنگ و نو، زنانی هستند که برای پابرجا ماندن یکی از ارکان اصلی این فرهنگ؛ یعنی آزادی‌های بی‌حدّ و حصر جنسی، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند.
بیاییم صادق باشیم، آزادی‌های جنسی که محصول قطعی آن خشونت‌های جنسی است، مختصّ اروپا و جوامع غربی نیست؛ امّا مسئله اینجاست که این چنین تئوری‌هایی مولود غربند و امروز نیز مروّجان اصلی آن، همین کشور‌ها و از طریق تسلّط بر عرصۀ رسانه‌ای جهان هستند. جای بسی تعجّب است که با وجود مشاهدۀ چنین آمارهایی، چگونه همچنان بر طبل آن می‌کوبند و دست از ترویج آن بر نمی‌دارند تا کار به جایی می‌رسد که سازمان ملّی زنان در کشور آمریکا اذعان می‌کند که: به‌رغم دو دهه تلاش گروه‌های مدافع زنان، از جمله خود این سازمان، برای متوقّف کردن روند همه‌گیر تجاوزات جنسی، آمار‌ها همچنان تکان دهنده است.
در ادامه، این سازمان ملّی به آمارهایی اشاره می‌کند که شاید احتیاج به هیچ توضیحی نداشته باشند و به تنهایی گویای عمق فاجعۀ فرهنگی در پیش رو است که تحت هجمۀ پر هیاهوی رسانه‌ای برخی کشورها، از نظر پنهان می‌ماند.
در سال ۲۰۰۵ م.،۱۱۸۱ زن در آمریکا توسط دوستان نزدیک خود به قتل رسیده‌اند؛ یعنی به طور میانگین در هر روز سه زن.۳
طبق بررسی‌های ملّی در آمریکا، ۲۳۲۹۶۰ زن در ایالات متّحدۀ آمریکا در سال ۲۰۰۶م. مورد تجاوز جنسی واقع شده‌اند؛ یعنی چیزی بیش از ۶۰۰ زن در هر روز.
این در حالی است که در محیط طرفداران الگوی فمینیستی، همین زن غربی به عنوان الگویی ترسیم می‌شود که تحت شرایط بسیار دشوار نظامی تحت آموزش برای جنگ قرار می‌گیرد و وضعیّت اسفباری دارد، به نحوی که به گزارش سایت «اسلام تایمز» نشریۀ تحقیقات کنگرۀ آمریکا «سی کیو ریسرچر» اخیراً در گزارشی آورده است : اریکا کراولی، گروهبان یکم ارتش آمریکا، در کتاب جدید خود با عنوان «تصاویر زنان کهنه سرباز جنگی» آورده است: هنگامی‌که وی (کراولی) به ارزیابی سربازان پیش از اعزام به عراق مشغول بود، دریافت که بسیاری از زنان به منظور اجتناب از اعزام، باردار می‌شوند.
همچنین شبکۀ تلویزیونی بی‌بی‌سی در گفت‌وگو با مارتی ریبیرو، یکی از سربازان زن شاغل در نیروی هوایی آمریکا از سختی‌های کار زنان در ارتش این کشور خبر می‌دهد؛ به‌طوری که بسیاری از زنان شاغل در ارتش آمریکا مورد آزار و اذیّت همکاران مرد خود قرار می‌گیرند و در عین حال تمهیداتی برای برخورد با متخلّفان از سوی مقامات آمریکایی در نظر گرفته نمی‌شود.
در دنیای رسانه‌ای امروز که وسایل ارتباط جمعی و رسانه‌ها، حرف اوّل را می‌زنند به راحتی آمار‌ها جابه‌جا شده، واقعیّت‌ها تحریف می‌شوند و جای خود را به سیاست‌های فرهنگی، سیاسی و حتّی اقتصادی کشور‌هایی می‌دهند که برای پیشبرد اهداف و منافع خود و در راستای سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی یا همان جهانی‌سازی دست زدن به هرگونه اقدامی را مجاز تلقّی می‌کنند.
مریم سخنور
ماهنامه موعود شماره ۱۲۲

پی‌نوشت‌ها:
۱. تئوریسین دهکدۀ جهانی.
۲. نویسندۀ رمانی به نام دنیای قشنگ نو با مضمون جهانی سازی.
۳..سایت سازمان ملّی زنان آمریکا.
www.now.org/issues/violence/stats.html

همچنین ببینید

غدیر

غدیر یک ضرورت راستین

بر اساس جهان بینی توحیدی و مکتبی ، غدیر ، یک ضرورت منطقی و عقلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *