کوتاه نگاریهایی درباره فلسفه و عرفان ۵
فلاسفه مسلمان در پاسخ به این اشکال که چرا الهیات و توحیدتان را از فلاسفه یونانی گرفته اید، میگویند این فلاسفه خود متدین به ادیان الهی و بلکه خود پیامبر بودهاند.
مرحوم ملاصدرا مدّعی است که فلاسفه بزرگ یونانی، خود نبی بودهاند (و تعابیر بس والایی شبیه آنچه ما در زیارت جامعه کبیره در حق اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داریم، در باره آنها دارد که بعدا خواهیم گفت)، اما کمترین سندی برای اینادعای خود ارائه نکرده است.
همچنین بعضی از اساتید معاصر فلسفه با استناد به روایتی از کتاب محبوب القلوب دیلمیقائل به پیامبر بودن ارسطو و افلاطون و… شدهاند که اعتماد به چنان حدیثی که در هیچ یک از کتبروایی شیعه و سنی نقل نشده است و نیز شواهد و قرائن قابل اعتمادی در تأیید مضمون آن یافتنمیشود، بلکه علیه آن وجود دارد، منطقی نیست. برخی از این شواهد چنین است:
۱ـ ارسطو اگرچه از خدا سخن میگوید، اما خدای ارسطو شباهت چندانی با خدای ادیان الهی ندارد:
ـ «ارسطو جز به عنوان محرک اول، از خدا تصوری ندارد.»[i]
ـ «به نظر ارسطو، تنها فعل خدا، تعقل در خود است. خدا نه تنها در جهان کاری نمیکند، بلکه حتی نسبت به جهان، علم و آگاهی نیز ندارد. در مورد واحد یا کثیر بودن خدا، تعابیر ارسطو متعارض است. به نظر میرسد او ابتدا موحد بوده است و پس از آن در مورد توحید و شرک دچار تردید شده و در آخر عمر، ۵۵ و حداقل ۴۷ خدا را اثبات میکند؛ زیرا براساس ستارهشناسی زمان ارسطو، ۵۵ یا ۴۷ نوع فلک و حرکت وجود دارد و هر نوع حرکت به یک محرک نامتحرک منتهی میشود.»[ii]
۲ـ درباره سقراط نقل شده است که «چون به سقراط گفته شد، چرا به سوی موسی علیه السلام هجرت نمیکنی؟ پاسخ داد: ما خویشتن را تهذیب کردهایم و دیگر به کسی که ما را تهذیب کند، نیاز نداریم.»[iii]
۳ـ درباره افلاطون نیز گفته شده است که وقتی او را به تصدیق شریعت عیسی [موسی] علیه السلام دعوت کردند، پاسخ داد: «عیسی علیه السلام پیامبر مردم ضعیف العقل است و امثال من در کسب معرفت، نیازی به انبیاء ندارند.»[iv]
۴ـ یکی از آرای منسوب به افلاطون در موضوع مدینه فاضله، اشتراک جنسی است؛ بدین معنا که هر زنی ویژه یک مرد نبوده بلکه زنان مشترک بین مردان بوده و فرزندان نیز جدای از والدین نگهداری شوند و…؛ بدیهی است چنین رأیی نمیتواند از یک عالم الهی صادر شود:
«افلاطون میگوید دوستان باید همه چیزشان اشتراکی باشد، از جمله زن و فرزندانشان؛ شخصقانونگذار پس از آنکه سرپرستان [جامعه]را از زن و مرد برگزید، آنگاه مقرر خواهد داشت که خانهو خوراک آنها مشترک باشد. امر ازدواج به شکلی که ما میشناسیم، تغییر اساسی خواهد کرد (اینزنان بدون استثناء، همسران این مردان خواهند بود و هیچ کس همسری خاص خود نخواهد داشت)…همه کودکان پس از تولد از والدینشان گرفته خواهند شد و دقت تمام به کار خواهد رفت تا والدینفرزندان را نشناسند و نیز کودکان والدین خود را به جا نیاورند. کودکان ناقصالخلقه و آنهایی کهوالدینشان پست باشند، در جای سری نامعلومی که باید باشند، گذاشته خواهند شد… سن مادران بایدمیان بیست تا چهل و سن پدران میان بیست و پنج تا پنجاه و پنج باشد، خارج از این حدود، ارتباطآزاد است، ولی سقط جنین یا کشتن نوزاد اجباری خواهد بود… چون هیچ کس والدین خود رانمیشناسد، پس بر هر فردی واجب است که مردانی را که از حیث سال میتوانند پدر او باشند، پدربنامد. در مورد مادر و خواهر و برادر نیز قضیه از همین قرار خواهد بود.»[v]
—————————————————————————–
[۱]- مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی/ ۱۹۲ [۲]- برنجکار، رضا، حکمت و اندیشه دینی/ ۳۸۸ [۳]- بحارالانوار ۵۷/ ۱۹۸ (به نقل از فخرالدین رازی)/تفسیر جامعالجوامع طبرسی در ذیل آیه ۸۳غافر [۴]- بحرانی، الحدائق الناصرۀ /۱ ۱۲۶ به نقل از: سیدنعمت الله جزائری، الانوار النعمانیۀ؛ در نقل قولفوق، علی القاعده موسی علیه السلام بوده است که به جای آن عیسی علیه السلام ذکر شده است، چرا که افلاطون ۵۰۰سال قبل از میلاد میزیسته است. [۵]. برتراند راسل، تاریخ فلسفهغرب، ترجمه نجف دریابندری/۱۷۹-۱۷۷، همچنین ر.ک، به: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه سیدجلالالدین مجتبوی۱/ ۲۶۴، و نیز: م.م شریف؛ تاریخ فلسفه در اسلام۱ / ۱۳۷