احمدرضا یزدانىمقدم
اشاره: با توجه به اعلام سال1379 به عنوان «سالامام على، علیهالسلام» بر آن شدیم که شمارههاى موعود امسال را به نام مبارک آن امام همام مزین کنیم و در هر شماره به یکى از ابعاد وجودى آن حضرت بپردازیم.
در مقاله حاضر به عنوان مطلع سخن در باب امیرالمؤمنین، علیهالسلام، به موضوع «حدیث غدیر» و مفهوم «ولایت» در حدیث غدیر پرداخته شده و با بهرهگیرى از روایات اهل سنت نشان داده شده که کلمه «مولى» در حدیث غدیر درستبه همان معنا که در آیه شریفه قرآن: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» آمده است.
مساله خلافت و جانشینى پیامبر اسلام، صلىاللهعلیهوآله، از همان آغاز اسلام مطرح بوده است. در پى نزول آیه:
وانذر عشیرتک الاقربین (۱)
خویشاوندان نزدیکت را انذار ده.
پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، در اجتماع بنى عبدالمطلب پس از اظهار و ابراز دعوت اسلام فرمود:
فایکم یوازرنى على هذا الامر على ان یکون اخى و وصیى و خلیفتى فیکم بعدى؟
کدامیک از شما در این «امر» مرا یارى مىکند تا اینکه برادر و وصى من و پس از من جانشین من در میان شما باشد؟
و در این میان على، علیهالسلام، که کمسالترین آنان بود پاسخ داد:
انا یا نبى الله اکون وزیرک علیه.
اى پیامبر خدا، من در این «امر» وزیر و یاور تو خواهم بود.
پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، نیز دستبر دوش آن حضرت نهاد و فرمود:
ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم…
این برادر من، وصى من و جانشین من در میان شماست… (۲)
و یا نمونه دیگر، قبل از هجرت پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، به مدینه و در دوران شدائد و سختیها و دشواریهاى مکه هنگامى که ایشان دعوت اسلام را بر «بنىعامر» عرضه نمود آنان پرسیدند:
آیا اگر با تو بر «امر» تو بیعت کنیم، سپس خدا تو را بر مخالفینت پیروز گرداند; پس از تو این «امر» از آن ما خواهد بود؟ (۳)
و پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در پاسخ فرمودند:
الامر الى الله یضعه حیثیشاء. (۴)
این «امر» به دستخداست; آن را در هر کجا که بخواهد قرار مىدهد.
بنابراین مساله خلافت و ولایت «امر» مطلب پنهان و مغفولى نبودهاست. هم پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، به آن التفات داشته و آن را ابراز مىنمودند و هم دیگران از این مطلب مىپرسیدند و تاریخ اسلام موارد فراوانى را در بر دارد که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، به مناسبتهاى گوناگون ابتدائا و یا در پاسخ دیگران، بصراحت و یا اشاره، موضوع و مصداق خلافت و ولایت را طرح مىنمودند. (۵)
واقعه روز غدیر خم
در این میان حدیث غدیر موقعیت و مقام ویژه و برجستهاى دارد، زیرا در دیگر موارد موضوع براى تمام مسلمانان و بصراحت در یک مجمع عمومى مطرح نشده بود; اما در این روز در اجتماع عمومى مسلمین با مقدمات خاصى که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، معمول داشتند و با صراحت هرچه تمامتر مساله ولایت مطرح گردید. و اما اینکه گفته شدهاست:
مسلمانان در تفسیر حادثه غدیر به اختلاف افتادند و دست کم دو تفسیر اساسى و مهم از این حادثه به دست دادند که همچنان تا امروز پابرجا ماندهاست و هیچ یک میدان را به نفع دیگرى خالى نکردهاست. روایات متقن تاریخى و متواترات به ما مىگویند که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در روز غدیر، على، علیهالسلام، را به مسلمانان معرفى کردند و گفتند که هرکس من مولاى او هستم على هم مولاى اوست.
من کنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.
این حد از خطبه پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، متواتر است و فریقین (شیعه و سنى) آن را نقل کردهاند. پارهاى از محدثان و مورخان شیعى خطبه بسیار بلندى از پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در روز غدیر نقل کردهاند که کاملا مضمون شیعى دارد و با اعتقاداتى که بعدها شیعیان بر آنها پافشارى کردند و به مدد آنها میان خود و دیگر فرق اسلامى تمایز افکندند، موافقت تام دارد.
بارى در این روایت تا آن حد که گفتیم اختلاف چشمگیرى پدید نیامدهاست. اختلاف از درایت آغاز شد. یعنى این پرسش مطرح شد که مدلول این کلمات پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در آن موقعیت که ادا شد چیست؟ «مولا» دقیقا چه معنا مىدهد و ایشان على، علیهالسلام، را به چه امرى نصب کردهاند و مسلمانان در قبال على، علیهالسلام، به چه کارى مکلف و موظف شدند؟ آیا همانطور که شیعیان بعدها مدعى شدند پیامبر در روز غدیر نظریه امامت را ابداع و مطرح کردند؟ و آیا مولا به همان معنا بود که در آیه شریفه قرآن آمدهاست که: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم». (6)
آیا پیامبر شخص معینى به نام على (و از طریق على، فرزندان او) را به این منصب منصوب کردند و مسلمانان را در مقابل یک اصل اعتقادى تازهاى قرار دادند؟ با نزاعهاى تاریخى و حلنشده شیعیان و اهل سنت در این خصوص آشناییم و حاجتى به اعادت ذکر آنها نیست. (۷)
در اینجا نویسنده اساس اختلاف مسلمانان را دو گونه تفسیر از حادثه غدیر و اختلاف در درایت و فهم مدلول کلمات پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، و معناى کلمه «مولى» معرفى مىکند. دو گونه تفسیرى که تاکنون نیز پابرجا مانده و هیچ یک میدان را به نفع دیگرى خالى نکرده است و نزاعهاى تاریخى و حل نشده شیعیان و اهل سنت است.
اما در اینجا این پرسش مطرح است که: آیا اختلاف نظرى شیعیان و اهل سنت تنها ناشى از درایتحدیث غدیر است؟ و آیا تشیع (و نیز تسنن) تنها مبتنى بر تفسیرى از حدیث غدیر است؟ یا اینکه ریشههاى اختلاف نظرى این دو به جاهاى دیگر و حوادث تاریخى نیز برمىگردد؟
دیدیم که استناد شیعه براى وصایت و خلافت على، علیهالسلام، به همان آغاز دعوت اسلام بر مىگردد و تنها مبتنى بر نقل و یا درایتى از حدیث غدیر نیست. به علاوه همانطور که خواهیم دید گذشته از درایت و تفسیر متفاوت، نقل و روایت (از خود اهل سنت) نیز در این باب کم نیست و در احادیث اهل سنت نقلهایى یافت مىشود که ارتباط «ولایت» مذکور در حدیث غدیر را با آیه شریفه سوره احزاب مىرساند.
گذشته از اینها آیا مىتوانیم در هر مبحث نظرى و اعتقادى تنها به صرف اینکه نزاعهاى تاریخى و حلنشده وجود دارد خود را از وارد شدن در آن بحثبرهانیم و تکلیف و موضع خود را از دیدگاه اعتقادى و ایمانى روشن نسازیم؟ ملاک نزاعهاى حل نشده چیست؟ و این نزاع براى چه کسانى حل نشده است؟ آیا همین امروز، همه انسانهاى روى زمین به وجود خداوند بزرگ اعتقاد دارند و انسانى نیست که اعتقاد به وجود خدا نداشته باشد; یا اینکه خیر، همچنان انسانهایى یافت مىشوند که به وجود خدا اعتقاد ندارند؟ مسلما هنوز کسانى هستند که به وجود خدا اعتقاد ندارند; اما آیا مىتوان به استناد این مطلب مبحث اعتقاد به وجود خدا را یک مبحث تاریخى و حل نشده بینگاریم؟! آیا نویسنده محترم در مقابل ادله و استدلال شیعیان در همان دو کتابى که یاد نموده پاسخ در خورى یافته است؟!
همانطور که بیان شد طرح مساله وصایت و خلافت پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، مربوط به نخستین دعوت علنى و عمومى حضرت است و ولایت «امر» پس از پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، حتى قبل از هجرت مورد توجه و پرسش بوده است. اما در اینجا چند پرسش مطرح است که پاسخ به آنها مىتواند به ما در درک بهتر مفهوم حدیث غدیر کمک کند.
اول، آیا «مولى» به همان معنا است که در آیه شریفه سوره احزاب آمدهاست که:
النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم.
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
و آیا ولایت در خطبه غدیر به معناى همان ولایتى است که در این آیه شریفه بیان شدهاست؟ (۸)
در این باره مىتوانیم به گزارشهاى تاریخى از طریق برادران اهل سنت مراجعه کنیم:
در نقلهاى گوناگون حدیث غدیر از طریق اهل سنت، پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، به آیه شریفه استناد نمودهاند از جمله:
۱. طبرانى (از محدثان و راویان اهل سنت) و غیر او به سندى که اجماع به صحت آن دارند از «زید بنارقم» نقل نموده است که گفت:
رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در غدیر خم زیر درختان سخنرانى نمود، پس گفت:
اى مردم، خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنینام و من بر مؤمنین از خودشان اولى هستم پس هر که من مولاى اویم این شخص (یعنى على) مولاى اوست… (۹)
۲. امام احمد از حدیث زید بنارقم روایت نموده است که گفت:
با رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در سرزمینى که به آن «وادى خم» گفته مىشد فرود آمدیم پس امر به نماز فرمود و در آن گرماى سخت نماز گزارد. براى رسول خدا پارچهاى به درختى افکندند تا سایه گردد پس فرمود: «آیا نمىدانید، آیا گواهى نمىدهید که من به هر مومنى از خود او اولى هستم؟» گفتند: «آرى». فرمود: «پس هر که من مولاى اویم على مولاى اوست. خدایا، دوستبدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد.» (10)
۳. امام احمد از حدیث «براء بن عازب» از دو طریق نقل نموده است که گفت:
با رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، بودیم پس در «غدیرخم» فرود آمدیم نداى نماز جماعت داده شد و براى رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در زیر دو درخت جایى فراهم شد پس نماز ظهر گذارد و دست على را گرفت و فرمود: «آیا نمىدانید من اولى به مؤمنین از خودشان هستم؟» گفتند: «آرى». سپس دست على را گرفت و فرمود: «هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا، دوستبدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد».
پس از آن عمر، على را ملاقات نمود و به او گفت: بر تو پسر ابىطالب گوارا باشد. مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى. (۱۱)
۴. امیرمؤمنان على، علیهالسلام، در ایام خلافتخود مردم را در «رحبه» (یکى از محلات کوفه) جمع نمود و فرمود:
هر مرد مسلمانى را که فرمایش رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، را در روز غدیر خم شنیده استبه خدا قسم مىدهم که برخیزد و به آنچه شنیده گواهى دهد. و براى گواهى برنخیزد، مگر کسى که با چشمان خود دیده و با گوشهاى خود شنیده است.
پس سى صحابى رسول خدا که دوازده نفر آنان از جنگجویان و مجاهدان «بدر» بودند برخاستند و گواهى دادند که رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، دست على، علیهالسلام، را گرفت و به مردم فرمود:
آیا مىدانید که من اولى به مؤمنین از خوشان هستم؟ گفتند: «آرى». فرمود: هر که من مولاى اویم، این (على) مولاى اوست. خدایا، دوستبدار آنکه او را دوست دارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن دارد… (۱۲)
۵. امام احمد از حدیث زید بنارقم از «ابوطفیل» نقل نمود که گفت:
على مردم را در رحبه جمع نمود و آنان را به خدا سوگند داد که هر مرد مسلمان گفتار رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در روز غدیر خم را شنیده استبرخیزد. سى نفر برخاستند. و ابونعیم گفت مردم زیادى برخاستند و گواهى دادند که زمانى که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، دست او را گرفتبه مردم فرمود: «آیا مىدانید من اولى به مؤمنین از خودشان هستم؟» گفتند: «آرى، یا رسول خدا» فرمود: «هر که من مولاى اویم این (على) مولاى اوست. خدایا دوستبدار آنکه او را وستبدارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد.»
ابوطفیل گفتخارج شدم و در من تردیدى بود که چرا دیگران به این حدیث عمل نکردند پس زید بنارقم را ملاقات نمودم و ماجرا را براى او نقل نمودم و زید گفت: انکار نکن من خود از رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، شنیدم که این چنین مىفرمود. (۱۳)
۶. امام احمد در «مسند» خود از عبدالرحمن بنابىلیلى نقل نمود که گفت:
على را در رحبه دیدم که مردم را به خدا سوگند مىداد… (به همان مضمون احادیث قبل) و از جمله دوازده نفر از مجاهدان جنگ بدر برخاستند گویى که هم اکنون آنان را مىبینم پس گفتند: «گواهى مىدهیم که شنیدیم رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، روز غدیر خم مىفرمود: «آیا اولى به مؤمنین از خودشان نیستم و آیا زنان من مادران آنان نیستند؟» گفتیم: «بلى اى رسول خدا» فرمود: «پس هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا، دوستبدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد». (14)
در نقلهاى دیگر نیز به گونهاى دیگر به آیه شریفه استناد شده است.
۷. حاکم از زیدبن ارقم از دو طریق که به شرط شیخین (بخارى و مسلم) صحیح است نقل نمود که گفت:
زمانى که رسول خدا، از حجهالوداع باز مىگشت در غدیر خم فرود آمد …پس گفت: «خداى، عزوجل، مولاى من است و من مولاى هر مؤمنى هستم». سپس دست على را گرفت و فرمود: «هر که من مولاى اویم این (على) ولى اوست. خدایا، دوستبدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد». (15)
۸. نسائى از زیدبن ارقم نقل نمود که گفت:
هنگامى که پیامبر، از حجهالوداع باز مىگشت، در غدیر خم فرود آمد… سپس گفت: «خدا مولاى من است و من ولى هر مؤمنى هستم». سپس دست على را گرفت و فرمود: «هر که من ولى اویم این (على) ولى اوست. خدایا دوستبدار هر که او را دوستبدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد».
ابوطفیل (راوى حدیث از زیدبن ارقم) گفت:
به زید گفتم: «خودت از رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، شنیدى؟» گفت: «هیچ کس در زیر آن درختان نبود مگر اینکه با چشمانش دید و با گوشهایش شنید». (16)
۹. نسائى از عایشه دختر سعد نقل نمود که گفت:
شنیدم پدرم مىگفت: «شنیدم از رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در روز جحفه که دست على را گرفت و سخنرانى نمود. پس حمد و ثناى خدا بجاى آورد، سپس گفت: «اى مردم من ولى شما هستم؟» گفتند: «راست گفتى اى رسول خدا» سپس دست على را بلند نمود، و فرمود: «این (على) ولى من است و دین مرا ادا مىکند و من دوستدار کسى هستم که او را دوست دارد و دشمن کسى هستم که او را دشمن دارد». (17)
۱۰. نسائى از سعد نقل نمود که گفت:
با رسول خدا بودیم، چون به غدیر خم رسید، ایستاد تا مردم بیایند. سپس آنان را که پیش از او بودند باز گرداند و آنان که عقب مانده بودند ملحق شدند، پس چون مردم جمع شدند، گفت: «اى مردم چه کسى ولى شماست؟» گفتند: «خدا و رسول او». سپس دست على را گرفت و او را بر پا داشت، و فرمود: «هر که خدا و رسول خدا ولى اوست این (على) ولى اوست. خدایا، دوستبدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد». (18)
دوم، منظور از «ولى» در روایت غدیر چیست؟
به استناد نقلهاى مذکور از اهل سنت «ولى»به همان معنایى است که براى پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در آیه شریفه سوره احزاب بیان شده است در نتیجه معناى حدیث غدیر اینگونه خواهد بود که على، علیهالسلام، در مرتبه بعد از نبى، صلىاللهعلیهوآله، «اولى بالمؤمنین من انفسهم» خواهد بود.
قرائن دیگرى نیز وجود دارد که دلالتبر این معناى خاص از ولایت مىکند از جمله:
۱. فرمایش پیامبر که:
و هو ولیکم بعدى. (۱۹)
على پس از من ولى شماست.
و اگر ولایتبه معنایى غیر از «اولى بالمؤمنین من انفسهم» باشد که اولا فرقى بین على و غیر او در این جهت نیست و ثانیا چنین ولایت عامى براى على، علیهالسلام، در زمان پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، هم ثابت است و ثانیا اصلا ولایت عام مؤمنین بر یکدیگر نیاز به مجتمع نمودن مردم و خطبه و خطابه ندارد و به نص آیه قرآن براى همه مؤمنین ثابت است.
۲. روایتى که احمد بن حنبل نقل کرده و در آن گفتگوى رسول گرامى اسلام، صلىاللهعلیهوآله، و «بریده» چنین کایتشده است:
پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، فرمود: «اى بریده آیا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟» گفت: «آرى، اى پیامبر خدا». فرمود: «هر کس من مولاى اویم، پس على مولاى اوست». (20)
ملاحظه مىشود که در این روایت نیز پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، پس از آنکه از بریده در مورد مضمون آیه محل بحث و ولایتخود بر مؤمنان اقرار مىگیرد، تصریح مىکند که هر کس من مولاى اویم (به همان معناى مورد نظر آیه) على، علیهالسلام، هم مولاى اوست.
سوم، آیا گذشته از حدیث غدیر و یا روایات و احادیث دیگر در بین فریقین از راه دیگرى مىتوان به «ولایت» به همان معنایى که در آیه شریفه «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» آمده استبراى وجود مقدس حضرت امیر پى برد یا نه؟
با تامل و دقت در آیات قرآن کریم درمىیابیم که چنین ولایتى براى حضرت ثابت است; زیرا در آیه مباهله مىفرماید:
فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکاذبین. (۲۱)
از آن پس که به آگاهى رسیدهاى، هر کس که درباره او [عیسى] با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنتخدا بر دروغگویان بفرستیم.
در لغت عرب «نفس» (که مفرد «انفس» مذکور در آیه است) به معناى «خود» است مانند آیه شریفه:
یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم. (۲۲)
اى کسانیکه ایمان آوردهاید مراقب خودتان باشید.
از نظر تاریخى نیز مسلم است که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در روز مباهله همراه با حسنین، علیهماالسلام، و فاطمه زهرا، علیهاالسلام، و حضرت امیر، علیهالسلام، آنهم با ترتیبى خاص حاضر شدند. فخر رازى قضیه مباهله را اینگونه نقل نموده است:
رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، با کسائى ندوخته از موى سیاه که بر دوش او بود خارج شد در حالى که حسین را در آغوش گرفته بود و دستحسن را در دست داشت و فاطمه، علیهاالسلام، پشتسر او مىآمد و على، علیهالسلام، پشتسر فاطمه، علیهاالسلام، و رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، مىگفت: هنگامى که دعا کردم آمین گویید… و روایتشد که رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، چون در آن لباس ندوخته سیاه خارج شد حسن، علیهالسلام، آمد. پس رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، او را داخل لباس نمود و سپس حسین، علیهالسلام، آمد. پس او را داخل لباس نمود، سپس فاطمه، علیهاالسلام، آمد، سپس على، علیهالسلام، آمد. سپس رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، فرمود: بدرستى که خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. (۲۳)
بنابراین به نص قرآن کریم و تطبیق پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، على، علیهالسلام، «خود» پیامبر است مگر در امورى که اختصاصى نبى مکرم اسلام، صلىاللهعلیهوآله، باشد، مانند نبوت تشریعى و خاتمیت و یا بعضى احکام شرعى مانند نکاح و یا نماز; در غیر اینگونه اختصاصات، على، علیهالسلام، حکم پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، را دارد و از آنجایى که براى پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، ولایت مخصوصى به نص آیه «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» ثابت است همین ولایتبراى حضرت على، علیهالسلام، نیز ثابت مىباشد. (۲۴)
در این نوشتار ملاحظه فرمودید که:
۱. به استناد نقلهایى از حدیث غدیر از طریق اهل سنت، پیامبر قبل از بیان جمله مشهور: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» به ولایتخاص خود (مستند به آیه شریفه سوره احزاب) استناد نمودند، بنابراین ولى در حدیث غدیر همان معنایى را دارد که آیه سوره احزاب بیان نموده است.
۲. علاوه بر نقل و روایتبا تامل عقلى و درایت در حدیث غدیر و نحوه خاص و مقدمات و تشریفاتى که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، براى بیان «من کنت مولاه فهذا على مولاه» انجام دادهاند درمىیابیم که منظور از این ولایتیک امر عادى و متعارف مانند اینکه على داماد پیامبر استیا پسر عموى ایشان مىباشد یا اینکه مانند دیگر مؤمنان ولایت ایمانى دارد نمىباشد و نوع خاصى از ولایت مقصود است که براى دیگر مؤمنان ثابت نیست و براى اظهار آن به تصریح و تنصیص پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، نیاز است.
۳. علاوه بر حدیث غدیر در دیگر احادیثى که از طریق اهل سنت نقل شدهاستبه «على، علیهالسلام» «ولى» اطلاق شدهاستبا توجه به اینکه مضمون این احادیث این است که «هو ولى کل مؤمن ومؤمنه من بعدى» معلوم مىشود که این «ولایت»، ولایت متعارف مؤمنان بر یکدیگر نیست و ولایتخاصى است; از همان گونه ولایتى که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، دارند و این ولایت در طول ولایت پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، و در مرتبهاى پس از ولایت نبى، صلىاللهعلیهوآله، واقع شدهاست.
۴. گذشته از نقلهاى متعدد حدیث غدیر از طریق برادران اهل سنتبا تامل و دقت در آیه مباهله که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، با عمل خود آن را بر على، علیهالسلام، تطبیق نمودند درمىیابیم که على، علیهالسلام، در غیر اختصاصات پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، (مانند نبوت تشریعى) حکم خود آن حضرت را دارد.
بنابراین هر آنچه براى پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، ثابتباشد براى على، علیهالسلام، نیز ثابت است (البته در غیر احکام اختصاصى پیامبر، صلىاللهعلیهوآله) و از آنجایى که ولایت مخصوصى به نص آیه سوره احزاب براى پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، ثابت است این ولایتبراى على، علیهالسلام، نیز ثابت است.
پىنوشتها:
۱. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۴.
۲. ر. ک: یعقوب، المحامى، احمدحسین، نظریه عداله الصحابه و المرجعیه السیاسیه فى الاسلام، مؤسسه انصاریان للطباعه و النشر، ۱۴۱۷ه-۱۹۹۶م، ص224، قم، ایران، الطبعه الثالثه. نویسنده روایت را از منابع تاریخى و تفسیرى چون: تاریخالامم و الملوک (تاریخ طبرى)، جامعالبیان فى تفسیر القرآن (تفسیر طبرى)، لبابالتاویل فى معانى التنزیل (از على بن محمد بن ابراهیم بغدادى)، معالم التنزیل، تفسیر بغوى، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر) السیره النبویه (از ابن کثیر)، دلائل بیهقى، کامل ابن اثیر، سیره حلبیه، شرح ابن ابىالحدید، کنزالعمال، تاریخ دمشق (از ابن عساکر)، مستدرک حاکم، مسند احمد حنبل، خصائص نسائى و… نقل نموده است و نیز ر.ک: المراجعات، مراجعه شماره ۲۰.
۳. ثم قال له: ارایت ان نحن بایعناک على امرک ثم اظهرک الله على من خالفک ایکون لنا الامر من بعدک؟
۴. ر. ک: ابن جریر الطبرى، جعفر بن محمد (۲۲۴ – ۳۱۰ ق)، تاریخ الطبرى، ج ۱، ص556. دار الکتب العلمیه، بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۸ ق. و نیز: ابن هشام، السیره النبویه، انتشارات ایران، زمستان63، ج2، ص66; در ادامه این گفتگو و دعوت بنىعامر نیز پاسخ گفت: آیا خود را در برابر عرب فداى تو سازیم. پس آنگاه که خدا تو را پیروز گرداند «امر» از آن غیر ما باشد. ما حاجتى به «امر» تو نداریم. و از بیعت و همراهى با پیامبر ابا نمودند. «فقال له: افتهدف نحورنا للعرب دونک فاذا اظهرک الله کان الامر لغیرنا لا حاجه لنا بامرک فابوا علیه».
براى دیدن نمونههاى کاربرد واژه «امر» در تاریخ اسلام و صدرالاسلام از جمله ر.ک: امینى، ابراهیم، بررسى مسائل کلى امامت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ هشتم ۱۳۶۱، ص49.
۵. براى این موارد از جمله ر.ک: یعقوب، المحامى احمد حسین، همان و نیز العاملى، شرفالدین، المراجعات.
۶. سوره احزاب (۳۳)، آیه6.
۷. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوى، انتشارات صراط، تهران، بهار ۷۸، ص244.
۸. این نوشتار درصدد بررسى همین قسمت از مقاله «ولایتباطنى و ولایتسیاسى» است گذشته از موارد نقد دیگرى که مقاله مذکور دارد حداقل دو مطلب مهم و محورى آن در آینده مورد بحث واقع مىشود:
اول – آیا انتخاب در سقیفه دموکراتیک بودهآست؟ (ر.ک: بسط تجربه نبوى، ص273)دوم – حقیقت ولایت و امامت کدام است؟ آیا امامت مفهومى سیاسى استیا یک مفهوم عرفانى و معنوى و یا چیز دیگر؟ (ر.ک: بسط تجربه نبوى، ص ۲۷۵).
۹. اخرج الطبرانى و غیره بسند مجمع على صحته عن زید بن ارقم قال: خطب رسولالله، صلىاللهعلیهوآله، بغدیر خم تحتشجرات. ثم قال: یا ایها الناس ان الله مولاى و انا مولى المؤمنین و انا مولى بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فهذا مولاه یعنى علیا…
۱۰. و اخرج الامام احمد من حدیث زید بن ارقم قال: نزلنا مع رسولالله، صلىاللهعلیهوآله، بوادى یقال له وادى خم فامر بالصلاه فصلاها بهجیر قال خطبنا، و ظل لرسولالله، صلىاللهعلیهوآله، بثوب على شجره سمره من الشمس فقال: صلىاللهعلیهوآله: الستم تعلمون او لستم تشهدون انى اولى بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال، صلىاللهعلیهوآله: فمن کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۱۱. و اخرج الامام احمد من حدیث البراء بن عازب من طریقین قال: کنا مع رسولالله، صلىاللهعلیهوآله، فنزلنا بغدیر خم فنودى فینا الصلاه جامعه و کسح لرسولالله، صلىاللهعلیهوآله، تحتشجرتین فصلى الظهر و اخذ، صلىاللهعلیهوآله، بید على فقال: الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلى. قال: الستم تعلمون انى اولى بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال فاخذ بید على فقال، صلىاللهعلیهوآله: من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۱۲. ما قام به امیرالمؤمنین ایام خلافته اذ جمع الناس فى الرحبه فقال: انشد الله کل امرء مسلم سمع رسول الله، صلىاللهعلیهوآله، یقول یوم غدیر خم ما قال الا قام فشهد بما سمع، و لا یقم الا من رآه بعینیه و سمعه باذنیه، فقام ثلاثون صحابیا فیهم اثنا عشر بدریا فشهدوا انه اخذه بیده، فقال، صلىاللهعلیهوآله، للناس: اتعلمون انى اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: نعم. قال، صلىاللهعلیهوآله: من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۱۳. ما اخرجه الامام احمد… فقال، صلىاللهعلیهوآله، للناس اتعلمون انى اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: نعم یا رسول الله. قال: من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۱۴. اخرج الامام احمد… سمعنا رسول الله، صلىاللهعلیهوآله، یقول یوم غدیر خم: الست اولى بالمؤمنین من انفسهم و ازواجى امهاتهم؟ فقلنا: بلى یا رسول الله. قال: فمن کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۱۵. اخرج الحاکم فى مناقب على من مستدرکه عن زید بن ارقم من طریقین صححهما على شرط الشیخین قال: لما رجع رسولالله، صلىاللهعلیهوآله، من حجهالوداع و نزل غدیر خم… ثم قال: ان الله عزوجل مولاى و انا مولى کل مؤمن ثم اخذ بید على فقال من کنت مولاه فهذا ولیه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.
۱۶. و اخرج النسائى عن زید بن ارقم قال: … ثم قال، صلىاللهعلیهوآله: ان الله مولاى وانا ولى کل مؤمن. (پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، در این نقل به آن ولایتخاصى که خدا بر او و او بر مؤمنین دارد استناد نمودهاست نه به ولایت عام مؤمنین بر یکدیگر). ثم اخذ بید على فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۱۷. و اخرج النسائى عن عائشه بنتسعد قالتسمعت ابى یقول سمعت رسولالله، صلىاللهعلیهوآله، یوم الجحفه فاخذ بید على و خطب فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: ایها الناس انى ولیکم. قالوا: صدقتیا رسولالله ثم رفع ید على فقال هذا ولیى و یؤدى عنى دینى و انا موالى من والاه و معادى من عاداه.
۱۸. و عن سعد ایضا قال کنا مع رسولالله فلما بلغ غدیر خم وقف للناس ثم رد من تبعه و لحق من تخلف فلما اجتمع الناس الیه قال: ایها الناس من ولیکم؟ قالوا: الله و رسوله. ثم اخذ بید على فاقامه ثم قال: من کان الله و رسوله ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. این چند حدیث از دو مراجعه ۵۴ و۵۶ کتاب شریف «المراجعات» استفاده شده است. و مطمئنا با رجوع به دیگر نقلهاى اهل سنت موارد دیگر که در آنها پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، استناد به آیه شریف نموده است، بیشتر خواهد بود.
۱۹. ر.ک: مراجعه36 از کتاب شریف «المراجعات» در این مراجعه دستهاى از روایت را از منابع مختلف اهل سنت و با نقلهاى متفاوت با همان مضونى که در متن نقل شده آورده است.
۲۰. ما اخرجه الامام احمد… فقال، صلىاللهعلیهوآله: یا بریده الست اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قلت: بلى یا رسول الله. قال: من کنت مولاه فعلى مولاه.
واخرجه الحاکم فى مستدرکه وصححه على شرط مسلم و اخرجه الذهبى فى تلخیصه مسلما بصحته على شرط مسلمر. ک: مراجعه ۳۸ از «المراجعات». "
۲۱. سوره آل عمران (۳)، آیه ۶۱.
۲۲. سوره مائده (۵)، آیه ۱۰۵.
۲۳. فخر رازى، التفسیر الکبیر، بىجا، بىتا، ج8، ص85: «و کان رسول الله، صلىاللهعلیهوآله، خرج و علیه مرط من شعر اسود و کان قد احتضن الحسین و اخذ بید الحسن و فاطمه تمشى خلفه و على، رضىاللهعنه، خلفها و هو یقول: اذ دعوت فامنوا … و روى انه، علیهالسلام، لما خرج فى المرط الاسود فجاء الحسن، رضىاللهعنه، فادخله ثم جاء الحسین، رضىاللهعنه، فادخله ثم فاطمه ثم على، رضىاللهعنهما، ثم قال: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا. و اعلم ان هذه الروایه کالمتفق على صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث».
و نیز ر.ک: زمخشرى، جارالله، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بىجا، بىتا، ج1، ص368.
۲۴. مشابه این استدلال را فخر رازى در ذیل المساله الخامسه از دانشمندى به نام محمودبن الحسن الحمصى در رى که استاد شیعیان اثنى عشرى بوده است نقل مىنماید با این بیان که آیه دلالتبر افضلیت وجود مبارک مولى بر صحابه و انبیاء سلف مىنماید و سپس فخر رازى در پاسخ به اجماع متوسل مىشود که به اجماع مسلمین مولى از از انبیاء سلف افضل نیست.
یعنى: ۱- اصل استدلال و شمول آن را پذیرفته است.
۲- افضلیتحضرت نسبتبه صحابه را پذیرفته است.
۳- تنها قیدى که در استدلال زده در شمول استدلال به افضلیت انبیاء سلف است. آنهم با تمسک به اجماع مسلمین. مىدانیم که علاوه بر مباحثى که درباره حجیت اجماع وجود دارد. از اصل چنین اجماعى در کار نیست.
۴- اصل استدلال از نظر فخر رازى صحیح است و قابل انکار نیست.
مجله موعود شماره ۱۹